مردی که 20هزار بینایی را نجات داد 15 تیر 1399 ساعت: 10:4
سایر منابع:
سایر خبرها
از انس گرفتن تا صحبت با میت/ روایت غساله ها از بدرقه به خانه ابدی!
فعالی بودم به صورت آزمایشی کارم را شروع کردم یک هفته فقط میت را نگاه می کردم نخستین بار بود که میت دیده بودم، با مشاهده صورت اولین فوتی، کارم را مقدس می دانم و خیلی دوست دارم، درست است شاید از لحاظ شغلی و حقوقی از جایگاه خوبی برخوردار نیستیم و ولی خداوند همیشه در زندگیم به من کمک کرده و لطف خدا را به عینه در زندگیم دیدم. حس عجیبی به من دست داد تمام تلاشم این بود که آرام باشم ...
مردی از جنس بلور 16 تیر 1399 ساعت: 18:4
باشم و تمام تلاشم را برای برتر بودن در کلاس می کردم ،و اگر نمره پایینی می گرفتم خودم از بقیه خجالت می کشیدم و نگران بودم که همکلاسی هایم درموردمن چه فکری می کنند. من تمام دوران تحصیلات ابتدایی ام را در همان خیابان سیروس گذراندم و بعد به دبیرستان ادیب درخیابان لاله زاررفتم. فقط سال ششم به دلیل معدل خوبی که داشتم و به واسطه عمویم به دکتر مجتهدی معرفی شدم و به دبیرستان البرزرفتم و به دلیل ...
یادداشت های ناصرالدین شاه؛ یکشنبه 16 تیر 1268؛ امروز صبح تمام عمارت ما یعنی باکینگ هام را گردش کردم
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : امروز باید از لندن برویم به خانه سالزبوری و شب آن جا بمانیم و از آن جا به اکس برویم. اوضاع غریبی است، بعضی از آدم های ما باید بمانند بعد بیایند و نمی دانم کجا می آیند. بعضی در رکاب اند، حالت خودم خوب نیست، اشتها هیچ ندارم، یک ناهار بی میلی خوردم. امین السلطان هم گرفتار کار است باید خانه ولیعهد برود نشان ببرد به خودش و پسرهایش بدهد، انعام به نوکرها و سرایدارهای عمارت بدهد، هرچه از او سوال می کنم جواب درست نمی دهد. اشخاصی که ای ...
گپی با بدمن سینما ؛تن به هر کاری ندادم
غیبت طولانی او در سینما بهانه ای شد تا در این روزهای کرونایی تلفن بزنیم و جویای احوالش شویم. اما همین که تلفن را جواب داد صدایش آنقدر آرام و بی حال بود که همان اول پرسیدم خدای ناکرده ناخوش هستید؟ گفت: آرتروز گردن دارم. گاهی خسته می شوم و فشار می آورد. یک سالی هست که اینطوری شده ام. درد دارم اما
روایت فارس من | رنجِ بی فرزندی؛ مصائب زندگی یک زوج نابارور
بالا رفته. جاری هام می گفتند مشکل از سمت شوهرت نیست. تو بچه ات نمی شود. گفتم شما هرچه می خواهید بگویید اما خدا که می داند این طور نیست. شوهرم من را با موتور می برد بیمارستان برای درمان نازایی. زمستان بود. خیس آب می شدم. به برادر شوهرم گفتم این دارد من را می کُشد. کی سرمای زمستان موتور سوار می شود از رودسر برود رشت؟ 5 | یک روز صبح سر مزرعه بودم. دختر خواهر شوهرم آمد. لابلای حرف ها گفتم ...
راز احمد فاش شد/ پیکر حاج احمد متوسلیان در تهران است؟
دیدار با مادر حاج احمد در سال 95 می گوید به زودی خبرهای خوشی به شما می دهم ولی در قرآنی که به مادر حاج احمد هدیه می دهد می نویسد تقدیم به مادر شهید حاج احمد متوسلیان. این یعنی چی؟ آقای محسن رضایی در سال 97 گفت: اینها همان روز اول شهید شده اند. پرسیدم چرا این همه مصاحبه می کنند و می گویند زنده است؟ گفت من و حسین دهقان یکسری اخبار از داخل اسرائیلی ها شنیدیم، گفتیم این خبرها را بولد کنیم شاید ...
روایتی خواندنی از دوستی استاد شهریار، نیما و صادق هدایت
. پدر صبا، کمال السلطنه، در تبریز با پدرم آشنا بود. 1301 بود که من برای درس خواندن به تهران آمدم، پدرم نامه ای نوشت و سفارش مرا به مردی به نام کمال السلطنه کرد. من البته این نامه را به آن مرد نرساندم که از حمایت بی نیاز بودم. هم اتاقی ای داشتم به نام رضا هندی که صدای زنگ دار شش دانگی داشت. همیشه از شخصی به نام حسن خان صحبت می کرد که خوب ساز می زند. این رضا هندی در قورخانه کار می کرد و ...
شب عملیات؛ خوراک لوبیا و هندوانه به جای کباب و مرغ!
شماری می کردیم، اما یک حس درونی به من می گفت باید از همه کس و همه چیز خداحافظی کنم. با خودم می گفتم من که هنوز برای شهادت آماده نیستم درعین حال از ته دل هم از خدا درخواست شهادت نکرده بودم، پس چرا چنین احساسی دارم؟ حالم را به سیدناصر گفتم، عجیب این بود که او هم حس و حالی شبیه من داشت، بیشتر دوست داشتیم از جمع بقیه بچه ها جدا باشیم و یاد و خاطرات دوستانی را که در کربلای 5 شهید شدند را با هم ...
به ما نگویید اتباع بیگانه!
.... من نمی دانستم که با تولدم به تعداد مهاجران و پناهندگان افزوده ام، خدا شاهد است روحم هم خبر نداشت. حالا سی و پنج ساله ام، یعنی 35 سال آزگار در مشهد مجاور امام رضا (ع) بوده ام، این بزرگ ترین افتخار من است که بچه محله امام رضا هستم، البته که شر و باصفایم. از بچگی متوجه این شدم که یک تفاوتی با هم کلاسی ها دارم، یک تفاوت عجیب! مثل کسی که پا ندارد، معلول است. من هم حس می کردم که یک جای کار می لنگد ...
به اندازه یک کارمند برای جهانگیری ارزش قائل نیستند/ مانع انتصابات واعظی در وزارت صمت شدم
این رو برای ما بیار و 10 روز دیگه این رو، دو هفته دیگه قرار شد شورای عالی صادرات رو قرار بدیم گفت دستور کارش رو آقای رحمانی آماده کن. من تو جلسه متوجه شدم که نمی داند بهش یک یادداشت نوشتم و نوشتم من که رفتم بیرون و آمدم به من گفتن که شما استعفا بده فقط شما در جریان باش. یک نگاهی به من کرد و زیر نامه پاراف کرد که این خبر درست نیست، ادامش نوشت که من بعد از جلسه با رئیس جمهور تماس می گیرم ...
نوشتن از رزمنده ها، جرئت می خواهد
نگاه و تحلیلش نسبت به دفاع مقدس نسبت به خیلی ها تفاوت دارد اما شاعر لحظه های ناب است و نوشته هایش دلی و حال و هوای روزهای بی ادعایی دوران دفاع، عشق، امید و ایثار را یادآور می سازد. او از همان ابتدای گفت وگو تأکید می کند: 500 هزار شهید، یعنی انسان هایی که گاهی هر کدام آن ها توانایی اداره یک شهر و استان را داشتند، مگر می توان از آن ها راحت گذشت. ...
پای درددل سرایداران و خدمتگزاران مدارس/ نه رتبه بندی می شویم، نه حقوق مکفی می گیریم
: یکسال در آن مدرسه بودم، بعد به اداره رفتم و به عنوان اپرتوار شروع به کار کردم، متصدی امور دفتری شدم و بعد هم به واحد کارگزینی رفتم. فارس: چه شد که ادامه تحصیل دادید؟ فخاری: سال 92 بود که شروع به درس خواندن کردم؛ راستش درس خواندن را دوست داشتم و اینکه بتوانم پیشرفت کنم اما خب نه تنها آن زمان نشد بلکه از اداره هم به مدرسه و به پُست خودم بازگشتم. نجفی: بنده سال 91 به ...
سلفی با مقتول قبل از قتل در باغ گیلاس
صورتم دچار سوختگی شد که به دفتر کارم رفتم و آنجا آتش سوزی ساختگی در آشپزخانه بر پا کردم و با اورژانس تماس گرفتم که اورژانس هم مرا به بیمارستان منتقل کرد و با این صحنه سازی می خواستم مأموران پلیس را فریب دهم. داخل خودروی شما مقداری سیانور هم کشف کرده اند، درسته؟ بله، ابتدا قصد داشتم کامران را با سیانور به قتل برسانم که موفق نشدم. پشیمان هستی؟ بله، از روز حادثه خورد و خوراک ندارم و همیشه کابوس می بینم. چر ا خودت را معرفی نکردی؟ می خواستم خودم را معرفی کنم که دستگیر شدم. ...
آیینه های گویا
هزاران تکه بودن ولی حقیقت دورن را آشکار می کرد. چشم از آیینه برداشتم و خیره به جمعیتی که در حال چرخیدن و زیارت کردن و دعا و ثنا گفتن و گریه هایی از روی درد و سوز و عشق بودند؛ بودم. ناگهان از لابلای جمعیت خود را بیرون کشید به سمت من آمد پاهای میخکوب شده ام از زمین جدا شد به آرامی از خود هزار تکه شده ام دور شدم پا به صحن و حیاط گذاشتم. محو شدم در نگاه به قرص کامل ماه، به رنگ ابریشم طلایی روشن با رگه هایی ازخطوط نیلی در وسط آسمان که به آرامی می رفت تا پشت گلدسته ها پنهان شود؛ زیر لب گفتم: زیارتت قبول مادرم. ...
صدای فرخنده
تعریف خاطرات و حرف زدن از خودمان سپری شود. آن نقطه سیاه هم زمان از درس گفتن و آموزش است. تمام طول سال از یک ساعت و 45 دقیقه کلاس، یک ساعت خاطره و گاه جوک تعریف می کردیم، می گفتیم و می خندیدیم، 45 دقیقه بعد همه بچه ها گوش و چشم می شدند برای یاد گرفتن. چقدر این روش تدریس خوب بود. چون همه با دل و جان پای درس می نشستیم. به قدری درس شیمی برایم جذاب و شیرین بود که سال بعد رشته مهندسی صنایع شیمیایی را ...
کار سفارشی ترمز خلاقیت هنرمند را می کشد
این مطلب که برای من به تنهایی ساخت یک اثر اهمیت ندارد بلکه منش هنرمند و هنرمندانه زندگی کردن او اهمیت دارد، گفت:به نظرم منش و جهان بینی یک هنرمند در آثارش نمود پیدا می کند . او ادامه داد: مجسمه سازی را با فرم شروع کردم و از همان ترم اول دانشگاه با متریال هایی که می شناختم در کارگاه کوچکی مشغول ساخت مجسمه بودم و در سال دوم دانشگاه بودم که به دعوت خانم شهلا همایونی آثارم را به نمایش ...
میلاد با وعده دروغ ازدواج معتادم کرد تا از من راحت سوءاستفاده کند/اگر مادربزرگم متوجه نشده بود،دایی ام ...
دوختم تا مادرم از سر کار بیاید. کلاس اول دبیرستان بودم که مادرم منزلی را اجاره کرد و مستقل شدیم. به هر حال من به سن نوجوانی رسیده بودم و دیگر صلاح نبود در آن خانه بمانم. بعد از گرفتن دیپلم خانه نشین شدم چون علاقه ای به تحصیل نداشتم. راستش را بخواهید اصلا این توانایی را در خودم نمی دیدم که بتوانم درس بخوانم .من در منزل کارهای خانه را انجام می دادم و مادرم سر کار می رفت.اما دو سال بعد که ...
کریم انصاری فرد سکوتش را شکست ماجرای پیشنهاد 10 میلیون دلاری و یک اشتباه بزرگ!
گاتزتا به رفع بسیاری از ابهامات پرداخته است. شرایط فعلی در قطر من اینجا خیلی خوشحالم و قراردادی دو ساله امضا کردم. تا به حال یک سال در السیلیه بازی کردم. شرایط سرمربی خیلی خوب است و افراد اطراف تیم نیز همینطور هستند. همانطور که میدانید فوتبال قطر هر روز بهتر میشود، زیرا این کشور میزبان جام جهانی 2022 خواهد بود. آنها عملکرد خوبی دارند و در همه زمینهها پیشرفت مداوم وجود دارد. ...
داریوش فرضیایی: می خواهم عمو پورنگ بچه ها بمانم/ برخی به دنبال ریزش مخاطب تلویزیون اند
فراگیری تلویزیون است! برچسب نفوذی را می زنند و یا در نقدهایشان اینطور فضاسازی می کنند چون دشمن ما دوست ندارد مخاطب تلویزیون زیاد شود. برخی انگار در داخلِ کشور، عاشق و دلباخته شبکه های معاند ماهواره ای اند. دیدید که برخی اوقات هم می گویند کسی تلویزیون ایران را می بیند! وقتی شما مهره با ارزش بچه های ایران را دوست دارید به آن آسیب می زنید نظام آسیب می بیند." هیچ وقت به خاطر یک مشت دلار به آنتن ...
این دختران را داداش ابراهیم چادری کرد
: من در شرایط سختی محجبه شدم چون از هیچ کسی حمایت نمی شدم و تمام اطرافیانم مخالف بودند و به تنهایی از فرهنگی به فرهنگ دیگر وارد شدم و همواره می ترسیدم که اگر دوباره بخواهم حجاب را بردارم همه سرزنشم خواهند کرد که نتوانستی تحمل کنی و متأسفانه این اتفاق برایم افتاد و پس از اینکه 5سال چادری بودم به دلایلی دوباره بی حجاب شدم. در این مدت خیلی تنها بودم و به خاطر همین با یک خانم آشنا شدم که در ...
به مناسبت بزرگداشت روز قلم : وقتی قلم؛ سرنوشت نویسنده را می نویسد
برگردم از این راهی که برگزیده ام. با قلم رفاقت دیرینه دارم غریب پور درباره نقش قلم در تعیین سرنوشتش می گوید: اولین سال دبیرستان بود که من مواجه شدم با درس انشاء. حقیقتا از آن روز از انشای مطنطن که احساس را بوسیله مهارت نوشتن منتقل کند نفرت داشتم. معلم انشای ما مرد خوبی بود و من به او گفتم من انشا نمی نویسم. می خواهم راه دیگری بروم و داستان بنویسم. خاطرم هست که آن سال موضوع انشا ما ...
میثم بائو: پرسپولیس شماره 10 و بالاترین قرارداد را به من پیشنهاد کرد
روی پایم و درمانش بود و یک فکر روی فوتبال. یکی از مباحث، خروج شما از استقلال بود. اکنون به صراحت برایتان می گویم. در ابتدا بگویم که من اصلا آن سال دوست نداشتم به فوتبال امارات بروم. در آن سال بازیکن آزاد بودم. من یک بازیکن 24 عیار بودم. 6 سال تجربه در لیگ، 3 سال تجربه در استقلال در 22 سالگی و در همان سال بهترین گلزن تیم بود. باید بگویم به نوعی مرا برای رفتن به امارات فراری ...
از عطار تا بخارا | روایت عکاس دوچرخه سوار مشهدی از چگونگی جهانگردشدنش
دبیرستان با کار و درس و دوچرخه عبور کردم. بعدش کنکور دادم و رشته حقوق پذیرفته شدم. یک سال و نیم دانشگاه آزاد را در همین رشته گذراندم، اما هزینه های دانشگاه واقعا سنگین بود و حقوق برایم موردعلاقه نبود. بعد از آنکه از درس دل کندم باید به سربازی می رفتم. درسربازی رکاب زدم و عکاسی کردم سربازی را در پادگان قدس شهرک ابوذر مشهد گذراندم، اما دوره آموزشی سه ماهه را نیشابور. خوشحال بودم که نام ...
ترشح صورتی در بارداری، بچه سقط شده؟
سوال مخاطب نی نی بان: سلام من الان فکر کنم هفته پنجم بارداری هستم بعد دو روزه کمر درد خفیف و احساس خستگی دارم و امشب متوجه شدم یه ترشح صورتی خیلییی کم دارم رفتم آب برنج گرفتم خوردم به گفته یکی از دوستام که گفت از سقط جلوگیری می کنه ولی بازم میترسم یعنی خدایی نکرده بچه سقط شده؟؟خیلی ترسیدم پاسخ دکتر نوشین نظری، متخصص زنان و زایمان: دوست عزیز برای شما استراحت نسبی، خوردن ...
سیروس در مکتب شاهین
شعار سال: سیروس گرجستانی را می توان هنوز در قاب تلویزیون تصور کرد؛ همان طور که خودش می خواست: خوشحال و شوخ طبع. می توان صفحه ها درباره اثرات هنری اش در قالب سینما و تلویزیون سیاه کرد؛ ولی شاید تصور او در زمین فوتبال آن هم در قامت یک مدافع خشن که مجالی به فوروارد های حریف نمی دهد، سخت باشد. شاید سیروس برای خیلی ها هنرپیشه باشد؛ ولی نمی توان از گرجستانی حرف زد و بی خیال روز های فوتبالی اش شد. نمی ...
علی انصاریان: حالم را با مادرم خوب می کنم
... حالا دیگر همه می دانند این فوتبالیست، مجری و بازیگر به شدت مادرش را دوست دارد و بعد از گذشت حدود 10 سال از فوت پدرش، این اتفاق را سخت ترین و تکان دهنده ترین رویداد زندگی اش می داند. امروز علی انصاریان وارد 43 سالگی می شود. با او هم صحبت شدم تا از خودش برایمان بگوید و این که در دهه چهارم زندگی، چشم اندازش چیست. جواب هایی که داد بامزه و در عین حال ساده و بی شیله پیله بود. متولد ...
اجرای ترانه رضا صادقی را در سالروز تولد پدرم منتشر می کنم
به گزارش ایسنا، ارجمند که مهمان برنامه پنجشنبه جمعه رادیو ایران بود، در بخشی از صحبت هایش گفت: سال هاست که مثل قدیم ساز نمی زنم. زمانی که استاد امرالله احمدجو داشت سریال تفنگ سرپر را می ساخت یک شب مهمان پدرم در میمه بودم. آقای شکیبایی خدابیامرز هم بود. ساز زدیم و خواندیم و حال کردیم. آخر شب ساعت یک عمو خسرو رفت. ساعت هفت صبح دیدم موبایلم زنگ می خورد و خیلی هم ترسیدم. گوشی را برداشتم دیدم عمو خسرو است. گفت یک دقیقه بیا در خانه من در میمه. رف ...
اثر نماز اول وقت (حکایت اهل راز)
یکی از کارمندان عالی رتبه شهرداری نقل کرد که: به علتی مرا از شهرداری اخراج کردند. خدمت حاج شیخ حسنعلی نخودکی رفتم، ایشان فرمودند: نمازهایت را اول وقت بخوان، چهل روز دیگر کارت درست می شود. مدت یک ماه گذشت اثری ظاهر نشد. مجدداًً مراجعه کردم فرمودند: گفتم چهل روز دیگر! هرچه فکر کردم آثار و امیدی در ظاهر نبود، روز چهلم در خیابانِ نزدیک یک قهوه خانه نشسته بودم. شهردار سابق مشهد آقای محمدعلی روشن با ...
ناکامی زن چادری در ترور محمدرضا + عکس
. هشتم بهمن سال 65 بود که زنگ زد و حال همه را پرسید. دیدم خیلی ناراحت است، گفتم خودت چطوری؟ اتفاقی افتاده؟ گفت: من یک چیزی می گویم؛ اما به کسی نگو، مرتضی شهید شد. اگر هم خانواده اش زنگ زدند، بگو صبح رضا زنگ زده و حال مرتضی هم خوب بود. دوستانش می گفتند آن شب خیلی برای مرتضی بی تابی می کرد. فردای آن روز همسر مرتضی تماس گرفت و من هم گفتم: رضا تماس گرفته و حالشان هم خوب است. نگو همان روز ...
راه پرافتخار امامان که همان راه خونین شهادت است را دنبال کنید
به گزارش گلستان 24؛ به نقل از دفاع پرس از گرگان، محمدرضا عسکری فرزند علی اکبر، سال 1366 در روستای لیوان غربی از توابع شهر بندرگز به دنیا آمد و با سمت جانشینی فرماندهی لشکر 25 کربلا، 14 تیر 1365 در علمیات کربلای یک در دشت مهران و ارتفاعات قلاویزان به شهادت رسید. پیکر پاکش در منطقۀ عملیاتی باقی ماند و مفقودالاثر شد ...