ماجرای پیش بینی اسارت "ممدیزدی"/ وقتی دل بعثی ها هم به رحم آمد
سایر منابع:
سایر خبرها
بعثی ها به خاطر نماز جمعه باشکوه تهران ما را کتک می زدند
ها اطلاعات فرماندهان را جا به جا کنم. چون در عملیات نمی توان با بی سیم صحبت کرد و امکان شنود توسط دشمن وجود دارد، اطلاعات را به وسیله پیک جابجا می کردیم که من این کار را انجام می دادم و در حین بردن خبر بودم که از ناحیه سر مورد اصابت ترکش قرار گرفتم، مجروح شدم و سپس بی هوش شدم. نوید شاهد سمنان: لحظه ای که متوجه شدید به اسارت دشمن درآمدید چه حسی داشتید؟ میرصناعی: عملیات شب انجام شد ...
آزاده ای پشت پنجره فولاد
نظامی عراق اعزام شدم. چگونه به اسارت نیروهای عراقی درآمدید؟ یادم هست که سال 1361 ماه مبارک رمضان دقیقاً با روزهای تیرماه برابر بود. آخرین مرخصی پیش از پایان خدمت دوره احتیاط به مشهد آمده بودم. شب نوزدهم یعنی نخستین شب قدر در حرم امام رضا(ع) با یکی از دوستانم به نام شهید یوسف محصل بیرجندی قرار گذاشتیم که تا پایان مرخصی در مشهد نمانیم و با رضایت خانواده ها به جبهه برگردیم، پس از ...
آخرین اتوبوس اسرا در راه وطن/ خاطرات شفاهی رهبر اجتماعی کمپ 13 رمادی
آمده بود گیلانغرب و از آنجا برای سرکشی به گروه دیگرمان به آبادان می خواست برود برادرم گفت: مفید را با خودت ببر. سه چهار روز بعد از فتح خرمشهر به آنجا رسیدم . برای اولین بار خرمشهر را می دیدم که بدل به شهر مخروبه ای شده بود. مختصری راجع به جانبازیتان برای مان بگویید جانبازی من چندین مرتبه اتفاق افتاد. در عملیات نصر 1365 از ناحیه سینه و دست مجروح شدم در فاو سرم مورد اصابت تیر ...
روحانی آزاده از روزهای درد و شکنجه می گوید| در حین شکنجه به یاد امام کاظم(ع) می افتادم
شما که کربلا می خواستید، این هم کربلا. وی ادامه داد: بعد از سال ها متوجه شدیم که تازه ما را به جایی آورده اند که صلیب سرخ هیچ اطلاعی از انتقال و اردوگاه ما ندارد. با تلاش دوستان و پیگیری های مسئولان جمهوری اسلامی بعد از چند ماه صلیب سرخ به اردوگاه آمد و از ما مجدداً ثبت نام کرد و تا پایان دوران اسارت در همین اردوگاه بودیم . امام جمعه موقت شهر شال بیان کرد: با همه اینکه در طول ...
بهای شعار مرگ بر منافق کتک بود
نظر جثه از بقیه کوچکتر بودم گفتند دست های همرزمانم را با پارچه های بانداژ ببندم و من از این کار خوشحال شدم چون می توانستم دستان همرزمانم را آرام تر و به قول ما خراسانی ها شلتر ببندم چون رد بانداژ ها دستان همه را زخم کرده بود که البته بعد از چندتا متوجه شدند و جلویم را گرفتند و مارا سوار قایق های که برای 20 نفر ساخته شده بود کردند ولی هر قایق را 70 نفر از ما پر کرده بود که باعث خرابی و گیر کردن ...
دلتنگ دوران دفاع مقدسم/ لحظه وداع مادران شهدا، سرخ ترین لحظات عکاسی است
تخریب چی بودم و در یک عملیات ایزایی در بجلیه عراق با موج انفجار و مینی که قرار بود خنثی شود، اما منفجر شد، مجروح و اسیر شدم، اسارتی که پنجاه و یک ماه طول کشید، دقیقا 4 سال و سه ماه. در دوم شهریورماه 1369 با دهمین گروه آزاده ها به وطن برگردم. با توجه به اینکه درز استانه محرم قرار داریم از نحوه برگزاری مراسم عزاداری در اسارت برایمان بگویی؟ در اردوگاه ما عزاداری ممنوع بود و ما نمی ...
اسارت به روایت آزادگان زنجانی
ما رفت! راه های فرار از شکنجه عجیب توسط اسرا تحسینی در ادامه با اشاره به خاطره ای دیگر می گوید: با به صدا درآمدن درهای فلزی آسایشگاه نگهبان ها وارد شدند و من و چهار، پنج نفر از اسرا که دو نفرشان با هم برادر بودند را به مکانی که قبلاً از آن به عنوان حانوت استفاده می شد، بردند. علتش را متوجه نشدم ولی بعد فهمیدم به خاطر دعاهایی بود که برای بچه ها می نوشتم. وقتی فرمانده عراقی رسید، دستور ...
2 انگشتم وقتی به هوش بودم، قطع شد
فرودگاه نظامی شدم و 20 روز در آنجا و سپس یک ماه و نیم در آسایشگاه بستری بودم و در این زمان صلیب سرخ آمد و نام من در لیست اسرا ثبت شد. 8 سال اسارت در اردوگاه عنبر عراق سید وجیه الله از این اردوگاه که دورتادورش را سیم خاردار کشیده بودند و سه قاطع و هشت آسایشگاه داشت، چنین تعریف می کند: در منطقه ای شوره زار با شب های به شدت سرد و تابستانی داغ قرار داشت و به هنگام وزش باد، گرد و غبار تمام ...
روایتی از گرفتن قرص به شرط سیلی
مظاهری در گفت وگو با ایسنا، مطرح کرد: سال 65 هنگام بازگشت از یکی از مأموریت ها در مریوان در کمین دموکرات ها قرار گرفتیم، در همان جا بیشتر همراهانم به شهادت رسیدند، خودم هم به شدت مجروح شدم و همراه با آقای رجبیان از رزمندگان به اسارت تعدادی نیروی دموکرات و عراقی درآمدم و در زندان سیاسی سلیمانیه عراق، زندانی شدم، پس از معاینه و مراقبت مختصری به جراحاتم به کرکوک سپس به استخبارات بغداد انتقال داده ...
شهدای بسیاری برای آسایش و امنیت امروز کشور تقدیم شده است
به گزارش خبرگزاری بسیج از اسدآباد، رحمت الله گودرزی از آزادگان و جانبازان شهرستان اسدآباد در سال1364 به عنوان سرباز ارتش راهی جبهه های جنگ شد و بعد از حدود 17 ماه حضور در جبهه ها و عملیات های مختلف به اسارت نیروهای بعثی درآمد. وی که هم اکنون بازنشسته فرمانداری شهرستان اسدآباد است در خصوص نحوه اسارتش در عملیات کربلای 6 که در منطقه سومار و نفتشهر انجام می شد به خبرنگار خبرگزاری بسیج ...
جدال بین مرگ و زندگی از "نهروان" تا "تکریت"
چیزی بعد از این مدت زیباتر از دیدن عزیزان لذت بخش نبود. بسیاری از دوستان دور و نزدیک برای دیدن و خبر زنده ماندن بنده به خانه ما می آمدند و دید و بازدیدها 2 ماهی ادامه داشت تا اینکه برای کار به خبرگزاری ایرنا دفتر مهاباد معرفی شدم. فروردین سال 1370 بود که آن موقع "یزدان حقی" رییس ایرنا دفتر مهاباد بود و برای انجام کار دفتری درخواست یک نفر نیرو کرده بودند و قرعه به نام من درآمد و ...
تلخ و شیرین از اسارت ؛ روایتی از شهادت رزمندگان با لب تشنه/ از ماجرای کارت زرد تا رستگاری در وقت عطش
...: بنده مسئول عقیدتی سیاسی گردان خودمان بودم، ساعت 4:30 صبح که از خواب بیدار شدم و با پخش اذان به طرف مسجد گردان رفتم، ناگهان هواپیماهای عراقی شروع به بمباران شیمیایی کردند که حتی یک نفر هم نمی توانست از سنگر خارج شود؛ ضلع جنوبی محل استقرار ما گردان 16 زرهی قزوین بود. بر اثر تک دشمن از پشت ورود کرده و منطقه را محاصره کردند و بعد از 24 ساعت مبارزه هیچ مهماتی به ما نرسید و عراق نیز مرتباً با بمب و ...
نایب قهرمان وزنه برداری آسیا: بدنم کشش حضور در دسته فوق سنگین را نداشت
محسن بهرام زاده وزنه بردار دسته 105 کیلوگرم که عنوان نایب قهرمانی آسیا را در کارنامه دارد وارد سی امین سال زندگی خود شد او همچنان در تمرینات پرانرژی و به قول خودش به خوبی می تواند با کمک خانواده که کاملا ورزشی هستند در ایام کرونا نیز این تمرینات را مدیریت کند. وی که دانش آموخته کارشناسی ارشد تربیت بدنی است از برخی ناملایمتی های زندگی ورزشی خود گلایه دارد و برخی از این گلایه ها را به سمت و سوی ...
جنایات و مکافات جنگ
تغییر دهند اما ما لحظه ای دست از آرمان های خویش بر نداشتیم. مستشرق از جالب ترین خاطراتش به عنوان مصاحبه ناصره شارما خبرنگار هندی با مهدی طحانیان نوجوان 14ساله یاد می کند که او شرط مصاحبه را محجبه شدن خبرنگار قرار داد و خبرنگار را وادار به رعایت حجاب کرده بود . حاج حسن در خصوص حال و هوایش بعد از آزادی می گوید: بعد از آزادی در دنیای دیگری سیر می کردم و حال و هوای اسارت و جنگ در سر داشتم ...
نه از خودی خبری بود و نه از دشمن
.... تنها بودم، تنهای تنها در مشیمه گیتی. تمام توانم را در دست راستم جمع کردم و بوته های خار را گرفته و بدنم را اندکی حرکت دادم، غلتی خوردم و بدنم درست پشت سر رزمنده که پشتش به من بود و هرگز نتوانستم صورتش را ببینم قرار گرفت. وای چقدر تشنه و تنهایم! خدایا عنایتی کن. چه خوش آرام خفته است این پسر خوب،!!! چه حال رشک برانگیزی دارد! چقدر خوب است رهایی از اسارت عناصر اربعه! خدایا ...
زنده ای که مرده بود
زنده ام قبری به نام من کنده شده و فردی در آن دفن شده است. او در ادامه توضیح داد: چند روز پیش وقتی می خواستم کد بورسی بگیرم متوجه شدم که اسمم در فهرست مردگان ثبت شده است. به ثبت احوال رفتم و در آنجا گفتند بهمن ماه برای فردی با مشخصات تو جواز دفن صادر شده است. حالا بدون هویت هستم و یک مرده به حساب می آیم. شروع تحقیقات با این شکایت، پرونده ای تشکیل و به دستور بازپرس ساسان غلامی ...
دام 5میلیاردی زن جوان برای مرد 60ساله
از خانه خارج شد اما دیگر برنگشت. با گذشت زمان، ما که نگرانش شده بودیم چندین بار با او تماس گرفتیم اما موبایلش خاموش بود. در ادامه متوجه شدیم که او آن روز به محل کارش نرفته و هیچ کس از وی خبر ندارد. برای همین نگرانی مان بیشتر شد و تصمیم گرفتیم ماجرا را به پلیس اطلاع دهیم. با اظهارات مرد جوان، مشخصات مرد گمشده در اختیار پلیس قرار گرفت و تحقیقات برای پیدا کردن او آغاز شد تا اینکه چند ساعت بعد فردی با ...
7 سال اسارت؛ روایتی از کانال مرگ تا ابتکارات اسرا در سخت ترین روزها
مقدس انجام داده که در ادامه می خوانید. توفیق شد به اندازه توانم وارد میدان رزم شوم 22 فروردین سال 62 اسیر شدم و 29 مرداد ماه سال 69 آزاد شدم، اوایل انقلاب دشمنان به سرکردگی آمریکا وقتی دیدند، انقلاب را از درون نمی توانند، شکست دهند رژیم دیکتاتور عراق را تحریک کرد برای تحمیل جنگ علیه کشور که تازه انقلاب کرده بودند، تحریم ها و کمبود امکانات بود، وقتی دیدیم امنیت برای کشور نیست ...
جزئیات 210 دقیقه تلاش فرمانده انتظامی فارس برای نجات گروگان
و تسلیم شود. رهایی گروگان بعد از چهار بار صحبت با گروگانگیر که 150 دقیقه طول کشید، او قبول کرد زن جوان را آزاد کند. رئیس پلیس استان فارس جلیقه ضدگلوله را بیرون آورد و با نشان دادن دستانش به گروگانگیر اطمینان داد که سلاحی همراه ندارد، اما قاتل فراری اسلحه ای در دست داشت و آن را به سمت سردار گرفته بود. ناگهان تصمیمش تغییر کرد و دوباره به داخل خانه رفت و در را بست. دوباره ...
صدای خوش اذان در آسمان جزیره
. نیمه های شب بود. با زحمت زیاد کمی بدنم را تکان دادم. کمرم را از زمین بلند کردم و دست راستم را روی زمین قرار دادم تا دوباره به زمین نخورم چون که قسمت سمت چپ بدنم و دست چپم از کار افتاده بود. چند خشاب و یک ماسک ضد گاز و یک قمقمه آب و تعدادی هم نارنجک زیر بدنم بود. قادر نبودم آن ها را از زیر کمرم بیرون بیاورم و همین امر سبب خون ریزی شدیدتری در بدنم شده بود. به هر زحمتی که بود پس از تلاش ...
وعده آزادی ام را از حضرت علی اکبر(ع) گرفتم/ تلخ ترین خاطره؛ شنیدن خبر رحلت امام خمینی
به صورت ستونی ایستاده و به اصطلاح "دیوار مرگ" را تشکیل داده بودند و در آن مسیر به انواع وسایل به سرو صورتمان می زدندتا به ساختمان می رسیدیم و در اردوگاه رومادیه 13مستقر شدیم و ما تا سه ماه بدون شناسنامه اسارت بودیم و مفقود به حساب می آمدیم و بعد از این مدت سازمات صلیب سرخ آمد و ما را تحت شناسایی قرار داد و این باعث شد که دیگر دست عراقی ها بسته شود و دیگر نتوانند بچه های ما را از بین ببرندو اگر کسی ...
روایت سرافرازی که 42 ماه در اردوگاه مفقودین زندگی کرد/ اسارت دانشگاه عزت مندی است
و انقلاب بر زمین ریختم و سپس برای لحظاتی از هوش رفتم. آزاده گلستانی تصریح کرد: بعد از اینکه به هوش آمدم متوجه شدم همراه چند تن دیگر در نفربر عراقی ها در حال انتقال به یکی از اردوگاه های دشمن بعثی هستیم. وی با اشاره به اعزام این گروه از اسرا به اردوگاه مفقودین عنوان کرد: اردوگاه مفقودین جزو سخت ترین اردوگاه ها بود برای مثال روز اول که ما وارد شدیم با وجود اینکه برخی از بچه ها ...
یکی بود، یکی 3620روز نبود!
اهالی برای حال و احوال پرسی زنگ در خانه را زده بود، حاجی معذرت خواهی کرد و بلند شد که برود. در اتاقی که دیگر نبود، زهرا دخترش آرام گفت: هروقت بابا گاه و بی گاه چیزی از اثرات دوران اسارت می گوید، تا چند روز حال و روزش به هم می ریزد و پَکَر می شود. همان لحظه حاجی برگشت و بعد از عذرخواهی های معمول حرفش را با لبخندی تلخ ادامه داد: خلاصه در این 9 سال و 11 ماهی که به قول بعثی ها ضیوفشان بودیم! 5 اردوگاه ...
آزاده گیلانی که معلم قرآن اسرا بود
.... یکی از روزها ایشان را بسیار شکنجه کرده بودند و من رسیدگی از ایشان را بر عهده گرفتم و خیلی ناراحت بودم. ایشان در همان حالت به من فرمود اسارت همین است، روزی مرا شکنجه می کنند و روز دیگر شما را و باید تحمل کنیم . گنجی، با اشاره به ادامه تحصیل خود بعد از دوران اسارت در رشته مهندسی کشاورزی، عنوان کرد: امروز از مسئولان می خواهم امید را به جامعه به ویژه در بین جوانان متخصص، نخبه و شایسته ...
شکنجه در حوض یخ به خاطر داشتن عکس امام خمینی(ره)
هرمزگان در ادامه این خاطرات را برای علاقمندان منتشر می کند. اسارت در تپه بوسیران سردشت اردشیر ارچنگ آزاده سرافراز هرمزگانی در گفتگویی اظهار کرد: ششم تیرماه 1362 در تپه بوسران واقع در منطقه سردشت اسیر شدم بعد از اسارت ما را به منطقه کرکوک عراق بردند و بعد به اردوگاه موصل 2 منتقل کردند به محض ورود به اردوگاه فرمانده عراقی اردوگاه موصل گفت: هرچه پول و وسایل دارید بیرون بیاورید، بعد ...
روزهای تلخ اسیر شماره 19 در کاخ ابدی
بسیار سختی بر من گذشت. و اینگونه اسارت شما پیش از آغاز جنگ تحمیلی رقم خورد؟ دبات: بله، با آن حمله من اسیر و پس از 23 روز به بصره منتقل شدم، سپس به بغداد در قصرالنهایه حدود سه سال به صورت انفرادی زندانی بودم تا اینکه بعد از این سه سال به زندان ابوغریب منتقل شدم؛ مدت اسارتم در زندان ابوغریب حدود 15 سال طول کشید و در مجموع 18 سال و 2 ماه و 6 روز در اسارت رژیم بعث عراق بودم. ...
آزاده ای که کرونا را اسیر کرد/ روایت پزشک مشهدی از اردوگاه الأنبار تا خط مقدم مبارزه با کرونا
. اما حمله صدام به شهرهای جنوبی، مسیر زندگی ام را تغییر داد و به جای مدرسه وارد بسیج محله شدم و از همان موقع فعالیت هایم شروع شد. بعد از سقوط خرمشهر و محاصره آبادان توسط نیروهای عراقی، اهواز هم مورد هجوم قرار گرفت. عراقی ها تا 25 کیلومتری اهواز رسیده بودند و شهر در آستانه سقوط قرار گرفته بود که نیروهای مردمی وارد عمل شدند. من هم از همان روزها اسلحه به دست گرفتم. خیابان های اصلی شهر را سنگربندی ...