سایر منابع:
سایر خبرها
پیچیدن صدای قیچی مهربانی کاشانی ها میان خاک بازی بچه ها
فرصتی بودم که در کارم به مردم محروم شهرم رایگان و برای شادی روح پسرم خدمت کنم. وی بابیان اینکه، ما در هر شغل و حرفه ای که هستیم می توانیم یک کار خیر انجام بدهیم، افزود: اگر یک روز در ماه را به مردم محروم در حاشیه های شهر اختصاص بدهیم مهربانی و لبخند را به هزاران نفر می توانیم هدیه بدهیم. احسان بشری یکی از دیگر از آرایشگرها، با اشاره به اینکه، بدون شک وجود اقدامات این چنینی جامعه ...
سعی کرده ام پرت و پلا نگویم
جمشید را برای اهل خانه می خواندم چون تنها باسواد خانه بودم و البته همه این کتاب ها مناسب سن کودکان نبود. راوی مجموعه مستند ایران در پاسخ به سؤال همیشگی جوانان علاقمند به گویندگی برای ورود به این عرصه اظهار کرد: ورود به صدا و سیمای ایران بسیار سخت و جذب نیروی آن بسیار اندک است مگر برای صدایی که بسیار خاص باشد و ضرورت و موقعیتی خاص که آن هم بدون استخدام است و به صورت موردی و حق الزحمه ای ...
توکل بر خدا و همت و پشتکار راز موفقیتم بود
تفریحی هم داشتم، اما در مورد این موضوع افراط نکردم، چون تفریحات سالم را برای تقویت روحیه لازم می دانستم. او نقش پدر و مادر خود را در این موفقیت، پر رنگ دانست و گفت: مادرم محیط خانه را برایم مملو از آرامش می کرد وپدرم نیز از هیچ تلاشی برای بهتر درس خواندنم دریغ نکرد. سلیمانی افزود: با توجه به شیوع ویروس کرونا، من تنها از کلاس های طرح کنکور مدرسه استفاده کردم که داخل مدرسه برگزار ...
زنانِ انتظار؛ محبوبه، مهناز، حمیده، منصوره و زهرا
اسیر شد. نهم اسفند سال 62. فرزند اولم را باردار بودم. وقتی همسرم اسیر شد، 12 روز از زایمانم گذشته بود. رفته بود که 15 روزه برگردد. همه روز های بیمارستان چشمم به در بود. هر اورکتی را که می دیدم، دست و پایم شل می شد. سرم را می کردم زیر لحاف که هم اتاقی ام را که همسرش کنارش است، نبینم. غذا نمی خوردم. غش می کردم. یک زن هجده ساله با یک نوزاد، بدون پول و شوهر و هیچی چه باید می کرد؟ خیلی سخت بود. روزی که ...
خجالت بکشیم
رفتم خجالت کشیدم. بخاطر همه روزهایی که دست هایم را خوب نشستم شرم کردم. برای روزهایی که جای خانه ماندن، ترجیح دادم وقتم را در کافه و مهمانی بگذارنم خجالت کشیدم. آن خطوط نیمه عمیق سرخ روی صورت آن زن نتیجه بی توجهی من و امثال من به کرونا است. چطور می توان از او شرم نکرد؟ من که به خاطر هوای گرم این روزها با یک لا تی شرت بیرون می روم چطور می توانم بپذیرم یک زن جوان جای اینکه کنار خانواده اش باشد، آن ...
از خواب فرد سبزپوش تا شیشه مشروب
به دنبال آخرین مد لباس بودند و با آرایش های آنچنانی از خانه بیرون می رفتند، من با ابروهایی پرپشت و دست نخورده در جمع حاضر می شدم و اکثر مواقع سوژه جمع برای مسخره شدن بودم... در چشم برهم زدنی دوران دبیرستان تمام شد و برای دانشگاه، رشته الهیات را انتخاب کردم... چیزی که همیشه آرزویش را داشتم... روزهای دانشگاه هم مانند دوران مدرسه و دبیرستان با همه فراز و فرودهایش گذشت و من به ...
پسری در آرزوی کفش طبی!
کوشش مان درس خواندیم و هر دو از دانش آموزان ممتاز مدرسه هستیم. خواهرم به تازگی کنکور را با موفقیت پشت سر گذاشته و من نیز با انتخاب رشته تجربی رویای تحصیل در رشته پزشکی را از سر می گذرانم و به رغم تمام مشکلات، سال تحصیلی گذشته را با معدل ممتاز 19 پشت سر گذاشتم. اکنون نیز پدرم مدتی است که کارتن خواب شده و ما را ترک کرده است. او هر چند هفته یک بار به خانه می آید و پس انداز های کارگری مادرم ...
فرزندان تان را در آغوش بگیرید...
... سال گذشته یکی از این حوادث تلخ و ناگوار، داغ ابدی بر دلم نهاد و پسرم در حالی که تنها 16 سال داشت، برای همیشه ما را ترک گرفت! بهتی عجیب و فرا تصور مرا در برگرفت و چرایی این فقدان هرگز بر من آشکار نشد. اما برخی از وقایع در دنیا غیر قابل توضیح هستند و هیچ دلیلی برای آنها وجود ندارد. کاری از دست من به عنوان پدر و کادر درمانی بر نمی آمد و پسرم که چون گلی در حال شکفتن بود به ناگاه پژمرد و ما را با ...
پاسخ امام خمینی به زنی که خبرنگار جنگی شد/دیدار با خواهر طاهره در یک خانه انگلیسی
.... بعد از جلسه تصمیم گرفتیم او را به خانه دعوت کنیم، اولش نپذیرفت. مثل اینکه اسمی جز خواهر نداشت. محل اقامتش نزدیم هاید پارک بود. در هاید پارک مسافر خانه ای بود که در آن ایام محل اقامت خیلی از ایرانی ها شده بود که هر کدام به دلایلی به لندن آمده بودند. آمدیم خانه. با دکتر شریفه جعفری همخانه بودم. در طبقه دوم یک خانه انگلیسی ساکن بودیم و دو اتاق و آشپزخانه و سرویس بهداشتی در اختیارمان بود ...
همه مردم ایران افتخارآفرین دفاع مقدس بودند/ آمادگی برای جنگ، ضامن صلح است
، همه زحمات ما. می شود همه دوستان ما، همه یاران ما، همه جانبازان و شهدای ما. اما سعی می کنیم خیلی صحبت نکنیم؛ زیرا بیان واقعیات دفاع مقدس در جامعه امروز ما کمی سخت شده، چرا؟ چون مدعیانی از دفاع مقدس سخن به میان آوردند که شاید اصلا در جنگ نبوده اند و فقط صحنه هایی را از تلویزیون تماشا نموده اند. یک بار مشغول کار در خانه بودم که شنیدم یک آقایی در تلویزیون درباره میمک صحبت می کند. میمک برای نظامی ها ...
برای دفع بلا در ماه صفر این دعا را هرروز بخوانید
فَاکْفِنی شَرَّ خَلْقِکَ یا مُحْسِنُ یا مُجْمِلُ یا مُنْعِمُ یا مُفْضِلُ یا لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْحانَکَ اِنّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمینَ فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَنَجَّیْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَکَذلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنینَ وَصَلَّی اللَّهُ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِهِ الطَّیِّبینَ الطَّاهِرینَ! (مفاتیح الجنان) ای سخت نیرو، و ای سختگیر! ای عزیز، ای عزیز، ای عزیز! خوارند از بزرگی ات همه خلقت. پس کفایت کن از من شرّ ...
گفت وگو با مجری باسابقه رادیو و تلویزیون پس از انجام چند عمل جراحی
اندوهگین و مصیبت زده که مثل هر آدم دیگر می تواند مشکل داشته باشد و قلبی که شاد و پُر انرژی است و آن را تقدیمِ همه مردم می کند من هر وقت می روم جلوی دوربین، تلاش می کنم شاداب و پر انرژی باشم. برنامه رادیویی یا تلویزیونی خانواده، مثل خانه و خانوادهِ خود آدم است. اگر دردی، مشکلی یا عصبانیتی داشته باشیم، چطور پشت در خانه آن ها را جا می گذاریم و با لبخند وارد می شویم، در برنامه خانواده ...
مادرانه هایی برای 1051 کودک / بهشتی میان جهنم فقر
به گزارش ایکنا، ساعت 10 صبح است و من مقابل مدرسه صبح رویش هستم. پسربچه ای غرق خواب می خواهد وارد مدرسه شود، بابای مدرسه می گوید دیر آمدی ساعت 8 باید اینجا باشی؛ حالا این ماسک را بزن، دست هایت را باز کن، مایع ضدعفونی کننده به دست های بچه می زند و می گوید حالا خوب دست هایت را بمال، بعد با لبخند در را باز می کند و پسر به داخل می رود. احساس می کنم هنوز تمام خستگی کار روز گذشته اش درنرفته است. پسربچه ...
برای دفع بلا در ماه صفر این دعا را هرروز بخوانید
مُجْمِلُ یا مُنْعِمُ یا مُفْضِلُ یا لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْحانَکَ اِنّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمینَ فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَنَجَّیْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَکَذلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنینَ وَصَلَّی اللَّهُ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِهِ الطَّیِّبینَ الطَّاهِرینَ! (مفاتیح الجنان) ای سخت نیرو، و ای سختگیر! ای عزیز، ای عزیز، ای عزیز! خوارند از بزرگی ات همه خلقت. پس کفایت کن از من شرّ خلق خودت را، ای احسان بخش! ای نیکوکار ...
شهید راه نماز
پدرش بخواهد زمینی را که مهرم کرده بفروشد و با آن پول خانه مان را بسازیم. همسرم دلش نمی خواست مهریه ام را خرج ساختن خانه کنیم. می گفت آن زمین مال توست و چرا باید بفروشی. به همسرم گفتم وقتی زن و شوهر زیر یک سقف می روند در همه چیز هم شریک اند. زمین من و تو ندارد. خانه را ساختیم، اما عبدا... فقط 3 ماه در آن خانه زندگی کرد. عبدا... در سنگبری وقتی شهید عبدی و خانواده کوچکش به مشهد آمدند مرد ...
گره خوردن روایت زندگی هنری با معنویت | کارگاه قالی، حسینیه محبان الزهرا (س) شد
. پشت در پشتم قالی باف بودند. کار را ادامه دادم. سال 48 زمین اینجا را خریدم. زمینی 250 متری. اولش با چند دار قالی شروع کردیم. عیالم علاقه ای به قالی و بافندگی نداشت. کارگر گرفته بودم. اوایل خودم هم کار می کردم، اما هرچه می گذشت، سرم شلوغ تر می شد و تعداد کارگر ها بیشتر. بعد ها سعی کردم بیشتر از بافندگی، مدیریت کنم. خاطرم هست آن زمان در همین میلان از بین هر چهارپنج خانه یک کارگاه قالی ...
راه را برای محصلان هموار کنیم
پیاده شهر اضافه شده اند. مهم ترین اقدام این است که با سرعت مطمئن رانندگی کنید. احترام گذاشتن به قوانین راهنمایی و رانندگی الزامی است به ویژه زمانی که عابر پیاده ای قصد دارد از روی خط کشی عرض خیابان را رد شود. لطفا حتی چند دقیقه هم خودروتان را جلو پل خانه های اطراف مدرسه فرزندتان پارک نکنید. لحظه بازگشایی یا تعطیلی مدارس، از پارک کردن خودرو شخصی تان به صورت مورب ...
آن چه که از کبودِ صبح های اعدام نمی دانید
سازمان زندان ها، که دو سال پشت در ها و دیوار های بلند زندان ها خدمت می کنند، خاطرات غریبی دارند. آن ها، اما با همه ی سرباز ها یک فرق دارند: یک روز هم ممکن است نوبت آن ها باشد؛ هر صبح، قبل از سپیده ی آفتاب، ممکن است متصدی بگوید حاضری؟ و دست بزند روی شانه هایشان که امروز نوبت توست، اجرای حکم داریم . صبح های اجرای حکم، چه قصاص باشد چه اعدام، کسی از نام و نشان آن ها نمی پرسد. از ترسشان سراغی نمی ...
تربیت صحیح کودک، نقش پدربزرگ
به سفر می روید، احتمالا سختی سفر با کودک را می دانند. شاید با قانون نیم ساعت هم آشنا باشند. طبق این قانون، اگر قرار است به موقع به جایی برسید، در ازای هر کودک، نیم ساعت زودتر باید از خانه بیرون بیایید. پدربزرگ ها و مادربزرگ ها باید صبوری کنند و به این موضوع آگاه باشند که فرزندانشان ممکن است مثل گذشته وقت شناس و به موقع نباشند، چون زندگی و وقتشان تا حد زیادی تحت تاثیر رفتار، نیازها و خواسته های ...
اعتراف تلخ رونی کلمن: نمی توانم روی پا بایستم+عکس
. مبارزه با جراحی از چند سال پیش زمانی آغاز شد که وی حدوداً هفت عمل جراحی کمر انجام داد و سپس راه رفتن را دوباره از سر گرفت. کولمن آن زمان با ناراحتی گفت: آیا می خواهید هنوز مثل من باشید؟ همان اخلاقی را که من داشتم؟ همانطور که می بینید ، من هشت بار قهرمان مسترالمپیا هستم که نمی توانم راه بروم. او دو میلیون یورو برای انجام عمل جراحی خود هزینه کرده است ولی با این حال دوباره همان ...
یک دانش آموز سیستانی موفق به کسب رتبه 9 کشوری در کنکور سراسری شد/ خدا، خانواده و تلاش رمز موفقیتم بود
کسب کند به همین منظور در گفت و گویی با وی رمز موفقیتش را جویا شدیم. این جوان سیستانی در گفت وگوی تلفنی با خبرنگار ما گفت: از ترم دوم سال یازدهم تصمیم گرفتم به طور جدی خود را برای کنکور آماده کنم بر این اساس قبل از کنکور این باور دارداشتم که می توانم جز نفرات برتر باشم تا اینکه روز برگزاری آزمون هنگامی که سوالات را دیدم کمی مایوس شدم و امید را از دست دادم با این حال کمی خوشایند بودم ...
ماجرای خواهر طاهره از فرماندهی سپاه تا ماموریت ویژه ارسال نامه امام به گورباچف
همان سید است که من در خواب دیدم! ابتدای دهه 40 که رسید آیت الله بروجردی به رحمت خدا رفت و بحث انتخاب مرجع اعلم مطرح شد. آن روز ها به دلیل سخنرانی های خاص حضرت امام خمینی حرفشان همه جا مطرح بود و من نسبت به ایشان حساس بودم و خیلی دلم می خواست ببینم شان. تا اینکه یک شب وقتی خواب بودم. خوابشان را دیدم. خواب دیدم در یکی از اتاق های تودرتوی خانه مان سیدی نورانی روی تشک خوابیده است و از درد ...
غلامرضا محمدی: من بهتر از ویلموتس نتیجه می گرفتم!
گفت وگو را از دست ندهید. برای شروع گفت وگو از زندگی کرونایی بگویید. این 8 ماه چگونه گذشت؟ مثل بقیه در خانه مانده ام. البته من در خانه فضایی برای بدنسازی درست کرده ام و در خانه ورزش هم می کردم. این خانه نشینی سبک زندگی و ساعت خواب شما را هم تغییر داده؟ بله. همه همین طور شده است. این تغییر سبک، تغیر ذائقه هم به وجود آورد؟ متوجه سؤالتان نشدم. ...
لبخند خدا در چهره محرومان
نام یافت و از سال 96 این گروه جهادی تحت عنوان مرکز نیکوکاری شهید عبداللهی با دریافت کد از کمیته امام خمینی (ره) به صورت تخصصی در زمینه احداث مسکن فعالیت خود را ادامه می دهد. وی با اشاره به عقد قرارداد با نهادها و سازمان های ذی ربط برای احداث خانه های محروم ادامه داد: در طی این مدت بیش از 100 باب خانه محروم طی قراردادهای منعقد شده با بنیاد شهید، بهزیستی،کمیته امداد امام خمینی (ره)، اداره ...
کرونا تجربیات جالب و جدیدی را رقم زد
. هرکدام از کارهایم چون بایک پروسه برای خودم انتخاب شده است و اهل به سرعت کار کردن و به سرعت پیشنهاد کار را پذیرفتن نیستم برایم با امتیازاتی همراه بوده است، در نتیجه همیشه برایم عزیز بوده اند. رضایی که پیشتر و در سال های گذشته به جز بازی در مقابل دوربین تجربه فعالیت هایی چون دستیار کارگردان، بازیگردان، نویسنده، انتخاب بازیگر، مدیر هنری و مشاور کارگردان را داشته است، در اولین ...
جهانی: گل صعود ایران به جام جهانی 1978 را من به استرالیا زدم
خود را 88 گذاشتم. این گل کمک کرد تا آن بازی را با پیروزی پشت سر گذاشته و برد شیرینی را به دست آوریم. در سال 54 رییس وقت فدراسیون فوتبال قانون افتضاح 27 ساله ها را درست کرد و من، علی پروین و ناصر حجازی از تیم ملی کنار رفتیم. این یکی از اتفاقات فاجعه آمیز فوتبال ایران بود. گل به استرالیا. این گل را نمی توانم فراموش کنم. ما با این گل برای نخستین بار راهی جام جهانی شدیم. مرگ سیروس قایقران. سیروس فوق العاده بود و هر وقت یاد او می افتم افسوس می خورم. ...
گذری بر زندگی شهید فرشاد قاسمی
رفتنی ام. می گفتم: حرف دیگری بلد نیستی؟ وقتی از او می خواستم که برای بچه ها بیشتر وقت بگذارد، می گفت: آن ها را به سمت خودم نمی کشانم؛ چون بعد از شهادتم احساس دلتنگی می کنند و برای شما دردسر می شوند. او در آخرین اعزامش، خیلی شاد بود. آن روز نگذاشت بدرقه اش کنم. می گفت: در خانه بمان و بیرون نیا. هر چه نزدیک تر بیایی، من نمی توانم بروم. و سرانجام، فرشاد در 21/4/1379 در گیلان غرب، طی انجام ...
شبنم مقدمی داغدار شد + عکس
شبنم مقدمی هنرپیشه سینما و تلویزیون در غم فراق دایی خود به سوگ نشست. شبنم مقدمی با انتشار تصویر زیر نوشت : دوست دارم، خیلی بیشتر...اون وقتا که شما بودی و جوون بودی و ما بچه جغله های خنده داری بودیم و مام بزرگ بود و جوون بود و ما خوشحال بودیم و انگار حال زندگی و روزگار و دنیا از حالا خیلی بهتر بود...روی ِ تلخ و سخت ِ زندگی همینه ، همین که الانا دارم می بینم ... ور ِ لامصب ِ ناگزیر ِ زندگی ... ...