پرواز کرونایی پدران و مادران وطنم...
سایر منابع:
سایر خبرها
راهکار نوین درمان ناهنجاری های دندانی و فکی بدون جراحی (قسمت اول)
...، پدرم در طول هفته چندین بار برایم نامه می نوشت و تقریباً یک روز در میان از ایشان یک نامه به صورت فکس داشتم. پدرم پیگیر بود و مرتب تشویقم می کرد. من در کشوری غریب بودم و هیچ کسی را نمی شناختم. به خصوص اوایل ورودم که اصلاً با محیط آشنا نبودم. دوست و رفیقی نداشتم. فقط معلم زبان دوران کودکی ام را آنجا می شناختم. هزینه شما را چه کسی تأمین کرد؟ حدود پانزده هزار دلار پس انداز ...
بهترین اشعار مداحی حضرت رقیه(س)
...> به خدا رقیه طاقت غم نداره فقط خدا رو داره مونده برجا روی گونه های او اثر سیلی و شلّاق عدو کی به داد دل زارش برسه نه پدر مونده کنارش نه عمو فقط خدا رو داره او که پدر نداره دخترک سه ساله بارون اشک می باره او که دگر دل از جهان بریده به کودکی زیر عزا خمیده تاب جدایی به تنش نمونده بار سفر با ...
میزان مناسب خواب نوزاد و کودکان در سنین مختلف
خواب نیاز دارد بنابراین سعی کنید با روش های مختلف از جمله تکان دادن آن ها باعث به خواب رفتنشان شوید. پس از دو ماهگی خواب نوزاد شامل خواب 6 ساعت در شب نیز می شود. با این حال ممکن است در صورت ساعات خواب زیاد در طول روز نوزاد نتواند شب را به خوبی بخوابد. وظیفه پدر و مادر این است که با بازی کردن با او و عدم اجازه خواب زیاد، الگوی منظم خواب شبانه را در نوزاد ایجاد کنند. ساعت خواب ...
مصاحبه اختصاصی روزنامه دریا با رزمنده دفاع مقدس؛ احمد، رزمنده ای که این روزها حرف های ناگفته و دلخوری ...
برای دومین بار می خواهند من را دستگیر کنند. ولی خوشبختانه چند نفر از دوستان و آشنایان ما در همان نزدیکی ها بودند من را از چنگ ماموران نجات دادند. به هر ترتیبی که بود ماموریتی که به من سپرده شده بود را انجام دادم. ولی آن شب حکومت نظامی خیلی سختی در هرمز ایجاد شد. و بعدا خبر دار شدیم که حوالی ساعت 4 صبح پدرم ، شهید موسی درویشی و عباس مکی زاده را با قایق به بندرعباس منتقل می کنند و بعد از گذشت چهار ...
طنز/ رانت تیرمویه ای
درآورد و ظهر تیرمویه های مصادره ای را جایی در خانه پنهان کرد. من که جای تیرمویه ها را یاد گرفته بودم هر روز دور از چشم پدر چند تیرمویه مصادره ای برمی داشتم و می رفتم توی کوچه با بچه ها مسابقه می دادم و تیرمویه های خودشان را به خودشان می باختم . بیچاره پدرم خوشحال که نهی از منکر کرده و ریشه قمار را در ولات خشکانده ، من هم کیف می کردم که آقا زاده شده ام و صاحب رانت بی حساب و کتاب تیرمویه ای ... یادش بخیر عجب دورانی بود ...
چگونه برای همسرمان یک زن استثنایی باشیم؟
و آنها را برای ساعت 5 بعد از ظهر نگذارید،صبح انجام دهید چون سرحال هستید. در ساعات اولیه روز که مهمترین کارها را انجام می دهید، آنها را از ایست حذف کنید، با این کار یک احساس کامیابی از عملکردتان به شما دست می دهد که دلگرم می شوید، بقیه کارها را هم با سرعت بیشتری انجام دهید . روز قبل در مورد شام فردا شب تصمیم بگیرید، بسیاری از زنان کامل، شامشان ساعت 11 صبح آماده است.اگر همسرتان کاری از ...
آقارسول اولین شهید قرارگاه پیشرفت و آبادانی کشور شد
مزار پدربزرگم به همراه خانم قاسمی بود؛ چون علاقه زیادی به پدربزرگم داشتم، می خواستم که به عنوان یک بزرگتر شاهد اولین آشنایی مان باشد. بعد از دومین دیدارمان، قرار شد که به طور رسمی به همراه خانواده برای خواستگاری به منزل ما بیایند اما چون همزمان با ایام امتحانات بود و من هیچ آمادگی برای ازدواج نداشتم، قرار شد بعد از امتحانات نظرم را بگویم لذا این زمان فرصتی برای فکر کردن من و تحقیقات پدر و ...
قاتل مادر شوهر: می خواستم مستقل باشم!
به خانه رساندم که با پیکر غرق در خون مادرم روبه رو شدم ولی همسرم مدعی بود که پدرم او را کشته است تا این که ساعتی بعد با حضور قاضی میرزایی (قاضی ویژه قتل عمد) در محل مشخص شد که همسرم دست به این جنایت زده است ،صبح روز حادثه من منزلی را برای اجاره دیده بودم و با بنگاه دار قرار گذاشتم تا بعدازظهر برای عقد قرارداد اجاره به بنگاه بروم اما به خاطر این که سر کار بودم موضوع را به همسرم نگفتم و او از این که ...
خاطرات خانم بازیگر از زیارت اربعین و درخواستی که امام حسین(ع) اجابت کرد
بیمارستان نیفتد. از امام حسین(ع) خواستم و او معجزه اش را نشانم داد. چرا که شب خوابیدم و صبح سرحال بیدار شدم. انگار نه انگار که مریض شده بودم و نمی توانستم قدم از قدم بردارم. تسلیمی رفتنش را هم معجزه دیگری از امام حسین(ع) دانست چون اصلاً قرار نبود در لیستِ زائران قرار بگیرد؛ او از عبارتِ شگفت زدگی استفاده کرد و گفت: محمدرضا شفیعی تهیه کننده با من تماس گرفت و گفت: گذرنامه ات را بفرست برای ...
وقتی حاج حسین یکتا پشیمان می شود
عرفانیان را خوانده بودم و قلمش را پسندیدم چون گیرا و خوب بود، بنابراین برای نگارش کتاب خانم عرفانیان را انتخاب کردم. * پشیمانم از روزی که می توانستم روزنگار گذشته را در سالنامه ام بنویسم، ولی ننوشتم وی درباره اینکه چرا باید روایت ها نوشته شود، گفت: من تاکید می کنم بچه های جبهه باید بنویسند. برخی قلم دارند حس و حال ندارند، برخی حس و حال دارند، قلم مناسبی ندارند. پس می توانند خاطراتشان ...
اعترافات زنی که مادرشوهرش را کشت
همسر این زن جوان نیز با ابراز تاسف از وقوع این جنایت وحشتناک گفت: من در یک فروشگاه مواد غذایی به عنوان فروشنده کار می کنم. وقتی خواهرم با من تماس گرفت بلافاصله خودم را به خانه رساندم که با پیکر غرق در خون مادرم روبه رو شدم ولی همسرم مدعی بود که پدرم او را کشته است تا این که ساعتی بعد با حضور قاضی میرزایی (قاضی ویژه قتل عمد) در محل مشخص شد که همسرم دست به این جنایت زده است ، صبح روز حادثه من ...
از وفا نکردن خوردن کمپوت های گیلاس سرقتی تا اعزام به جبهه بدون اذن پدر
رفتم دیگه نمی شد رفت و جنگ هم سه ماه بعدش تمام شد . همیشه با دوستان شوخی می کردم که این همه شما رفتید جبهه کاری نکردید، من رفتم جنگ رو تمام کردم و برگشتم. پدرم هم البته بعد از برگشتن از جنگ با این که زخمی هم شده بودم چندماه با من حرف نمی زد تا با من آشتی کرد. * اولین روز خط مقدم : ما در هفت تپه یک هفته ای آموزش تیراندازی با دوشکا رو دیدیم و آمده بودیم خط مقدم و ...
فیلم تکاندهنده از قتل عام زوج جوان و بیتای 8 ساله در باغ ورامین + فیلم
.... آن روز هم که برای آخرین بار او را دیدم تعطیلی نیمه شعبان بود. نزدیک غروب بیتا را در میدان الغدیر کلاته به نامادری اش سپردم. چون فردای آن روز باید به مدرسه می رفت، برای رساندن او به پدر و نامادری اش عجله داشتم. مادر بیتا هنوز هم تمام جزئیات آخرین روزی را که دخترش را دید در یاد دارد. حتی یاد دارد که ماشین خود را در کدام نقطه از میدان الغدیر کلاته پارک کرد؛ و به خوبی در یاد دارد که چند ...
پسر شهید همت از حاج قاسم می گوید
. ما را که بغل می کردند و می گفتند بچه های شهدا بوی پدرانشان را می دهند. فکر کنم 22 آبان 98 بود که نامه ای برای من نوشته بودند و قسمت انتهایی آن را هم ماموریت امضا کرده بودند. با شهادت سردار سلیمانی، خیلی به ما سخت گذشت ولی خونشان خیلی برکت داشت. من این را اولین بار است که دارم می گویم . این هم به حرمت شما و اربعین است. من این سالها با شهادت پدرم کنار نیامده بودم و چون پدرم را ندیده بودم ...
همیشه در زندگی یک چیز کم داشتم/ خدا ما را نجات داد
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی سیما؛ او قصه اش را این گونه آغاز کرد. سال 69 در تهران به دنیا آمدم؛ مادر و پدرم وقتی نوزاد بودم از هم جدا شدند؛ یه خواهر بزرگ تر و یک برادر کوچکتر دارم. همیشه در زندگی یک چیز کم داشتم.16 سالگی نامزد کردم. یک شب همراه خانواده همسرم به عروسی رفتیم. موقع برگشت من در ماشین خواب بودم. ساعت 4 صبح با سرعت 180 کیلومتر در ساعت تصادف کردیم و زیر تریلی رفتیم. راننده و تریلی و ...
روستای کوچک میشاب در دفاع مقدس 19 شهید داد
بود و به دلیل سن کمش او را زود آزاد کردند. من یک برادر کوچک تر هم دارم که آن موقع سنش به فعالیت انقلابی نمی رسید. هر سه برادر در جبهه حضور داشتید؟ ما یک خانواده متشکل از سه برادر و خانواده هایشان بودیم. منظورم خانواده خودمان نیست بلکه پدرم و دو عمویم است. اوایل انقلاب و جنگ خانه هایمان هم نزدیک هم در یک محله قرار داشت و از این سه خانواده تقریباً هر کدام از پسر ها که سنش قد می ...
مردی از جنس بهشت
بیهوده و آراسته به مسایل تربیتی و نصایح اخلاقی بود. رفتار و گفتارش چنان بر دل می نشست که پس از شهادتش داغ و درد بر دل همه دوستان و همسایگان و بستگان گذاشت و به تعبیر پدر بزرگوارش بعضی از همسایه ها ناراحت تر و داغدارتر از خانواده اش بودند. مادر بزرگوارش درباره ادب او در خانه می فرماید: اگر حاج آقا _ پدر شهید بنیادی – می گفتند در خدمت من سه روز بایست ایشان خم به ابرو نمی آورد و اطاعت می کرد ...
والدین و دغدغه های سال تحصیلی کرونایی؛ از آموزش حضوری تا مجازی
ساعت 8 فرزندم را به مدرسه ببرم و خودم هم دیر به سر کار می رسم و مدرسه هم قبل از ساعت 8 دخترم را پذیرش نمی کند. از آن طرف ساعت 10 صبح با پدر بزرگ دوستش به سمت مهدکودک می رود. مساله دوم این است که نه مدرسه غیرانتفاعی، نه مهدکودک هیچ تخفیف شهریه ای ندادند و ما عملاً دو برابر هر سال باید هزینه کنیم. نکته دیگر این است که واقعاً با دو ساعت آموزش در روز کجا می توان به آن یادگیری درست رسید. گاهی هم شب به ...
داستان های هزارویکشب شاهزاده سالار وتقدیر
...> شاهزاده سالار با شنیدن این ماجرا بسیار متعجب شد ولی برای جلوگیری از ترس نوجوان هویت خودرا پنهان کرد و پرسید چند روز تا شب تولد 14 سالگی او مانده.نوجوان گفت دو هفته. شاهزاده با خود اندیشید که 2 هفته را پیش این نوجوان می گذرانم و مراقب هستم تا اتفاقی برای او نیفتد و پس از آن از این جزیره خارج می شوم و لازم نیست او مرا بشناسد. شاهزاده و پسر جوان 2 هفته را باهم سپری کردند و ...
رازداری و مدارا پایه های اعتماد متقابل در خانواده
دیگری هم که هست این است که همسر و گاهی والدین به جای عشق، احساس مالکیت نسبت به شوهر یا فرزند خود می کند و این جنگ مالکیت هیچ ثمره ای ندارد. مراجعی داشتم که می گفت وقتی مادر شوهرم به کیف همسرم دست زد، من ناراحت شدم و ناراحتی خودم را نشان دادم، چرا؟ چون باورم این است من همسر او هستم و من باید سراغ کیف او بروم و غیر از من کسی چنین حقی ندارد؛ اینجا مادر دارد اعلام می کند که من مالک فرزندم هستم ...
جان فرزندانتان را از این بازی مرگبار حفظ کنید!
، پیدا کرد.کودک در این پیام نوشته بود: "مادر و پدرم شما را دوست دارم اما من باید سیاهپوش را دنبال کنم." این کودک پیش از مرگ در سلامت کامل بود و خانواده اش در شرایط مالی متوسطی قرار داشتند. از بازی جاناتان گالیندو (Jonathan Galindo) چه می دانید؟ به گفته رسانه های ایتالیایی، محققان این حادثه را به "چالش های ترسناک" یک شخصیت خیالی اینترنتی یعنی جاناتان گالیندو مرتبط دانسته اند؛ ...
کمک به آزادی زنان زندانی فقط با چند کلیک
های زندان به سر می برد، شب را به صبح می رساند و خبر ندارد کودکانش چطور خوابیده اند؛ و فرزندانی که در آن سوی دیوار زندان، چشم به راه او هستند. کار خیر، مخصوصاً وقتی خوش حالی مادر و فرزندی را به همراه داشته باشد بسیار ارزشمند است. با مبلغی که کمک می کنید مادری از بند رها می شود و می تواند بالای سر فرزندانش باشد. کودکانی می توانند دوباره آرامش و شادی و خیالی آسوده را ...
هیچ گاه ندیدم امام بترسد
...، مهمان بودند و در طبقه سوم تشریف داشتند. آن موقع من 16 سال داشتم. یادم هست هر یک از اعضای خانواده، مشغول کاری بودند و هیچ یک با اتفاق زلزله -که حدود ساعت 11 شب پیش آمد- مثل حضرت امام برخورد نکردند. ایشان کوچک ترین ترسی به دل راه ندادند، در حالی که همه سخت ترسیده بودند، چون زلزله 6 ریشتر در 20 ثانیه بود. اولین کسی هم که نماز آیات خواند، ایشان بودند. منزل ما در خیابان سیروس، کوچه ...
نیوشا ضیغمی بازیگر معروف خواننده شد + فیلم جذاب
التحصیل رشته روانشناسی کودک از دانشگاه شهید بهشتی تهران است. مخالفت پدر و مادر نیوشا ضیغمی برای بازیگری وقتی می خواستم وارد بازیگری شوم مادرم مخالفت نمی کرد ولی آن دید مادرانه نسبت به آینده من را در نظر می گرفت اما پدرم با بازیگر شدن من زیاد موافق نبود. پدرم اصولا کارهای علمی را دوست داشته و دارد و ترجیح می داد من پزشک یا مهندس شوم تا بازیگر! وقتی وارد این عرصه شدم و با کار ...
هشت بار اعدام برای دو پسر رشتی!
در همان ابتدا به محمد(پسر 22ساله خانواده) مشکوک شده بودند او را بازداشت کردند. وی گفت: من به همراه پدر، مادر، خواهر و پدربزرگم در این خانه زندگی می کردیم. من و خواهرم هر دو دانشجو هستیم. خواهرم دانشجوی رشته مامایی در دانشگاه خلخال است. او روز گذشته به همراه یکی از همکلاسی هایش به نام سارا که اهل یکی از شهرهای کردستان است به خانه مان آمده بود تا تعطیلات را در گیلان سپری کنند. البته همکلاسی خواهرم ...
حالات غم در کودکان زمینه برای بروز افسردگی
ایجاد اختلال اضطراب کودکان، همیشه مورد توجه بوده است و انتقال اضطراب از پدر و مادر به کودک، بر اثر مشاهده و الگوسازی رفتارها صورت می گیرد. تجربه افسردگی در کمتر از 7درصد کودکان زیر 12 سال دکتر بهروز قلائی روانشناس تربیتی در گفتگو با ایسنا با اشاره به اینکه اخیرا شاهد تغییر سبک زندگی کودکان هستیم، گفته گوشه گیری و فاصله گرفتن از جمع، کم طاقتی، گریه های بیش از 3 الی 4 بار در روز ...
بوف کور صادق هدایت و تصویر زن در این اثر
... بعد از آن که فهمیدم او فاسق های جفت و تاق دارد و شاید به علّت این که آخوند چند کلمه عربی خوانده بود و او را در تحت اختیار من گذاشته بود، از من بدش می آمد، شاید می خواست آزاد باشد. شب ها، وقتی که وارد خانه می شدم، او هنوز نیامده بود، نمی دانستم که آمده است یا نه. اصلا نمی خواستم بدانم؛ چون من، محکوم به تنهایی، محکوم به مرگ بوده ام.خواستم به هر وسیله یی شده با فاسق های او ...
بیوگرافی مریم نشیبا گوینده رادیو + تصاویر
، بیشتر گم می شویم. ما گم معنوی شده ایم. بی تربیت و بی قاعده شده ایم. باید افکار درست شود. فکر که درست شود کارها سر و سامان پیدا می کند. ظاهر زندگی و داشته های مادی برای آدم شخصیت نمی آورد. امروزه پدر و مادر چند جا کار می کنند تا بتوانند زندگی شیک تری داشته باشند، از صبح تا شب بچه را مهدکودک می گذارند و... می دوند تا پول بیشتری دربیاورند و آن را صرف زیاده خواهی و تجمل زندگی کنند. چقدر به این ...
نگارش زندگینامه شهید مدافع سلامت؛ پرستار" محمد شکری"
...، او از پدر پرسید: باباجان اگر من پسر بودن آیا حاضر بودی با وجود اینکه می دانستی جبهه رفتن من عاقبتی جز شهادت ندارد، رضا یت به رفتنم می دادی؟ محمد در جواب دخترش می گوید: البته دخترم، حتماً این کار را می کردم، شهادت آرزوی خودم بود و من این نوع رستگاری را برای فرزندم می طلبیدم . روز شهادت سردار رشید ایران، حاج "قاسم سلیمانی" بسیار متاثر شده و بعداز گذراندن شیفت شب و صبح به ...