سایر منابع:
سایر خبرها
انفجار گاز از اهواز تا نیشابور
است آمار خسارت بیشتر باشد. معاون امداد و نجات هلال احمر خوزستان در رابطه با این حادثه گفت: در پی اعلام وقوع حادثه در محله عامری، 4 تیم امداد ونجات جهت امدادرسانی اعزام شدند. صبح یکشنبه، انفجار گاز در یکی از ساختمان های مسکونی محله عامری رخ داد که بلافاصله تیم های عملیاتی هلال احمر استان خوزستان به محل اعزام شدندپس از اعلام نیاز از سوی آتش نشانی عوامل امدادی در ساعت 03: 9 با 3 تیم جست وجو و ...
رابعه مدنی: مادر واقعی بودم نه متظاهر
.... به آقای نعمت اله گفتم لهجه من همدانی است، البته می توانم تهرانی هم صحبت کنم، اما در آن صورت باید حواسم را به لهجه بدهم و کارم را خراب می کنم. ایشان گفت ما تهرانی زیاد داریم، اما همدانی نداریم. احساس می کردم آن باغ، خانه خودم است و بازیگران هم فرزندان واقعی هستند. احساس بیگانگی با هیچکس نداشتم. من 30 سال معلم بودم. وقتی سر کلاس می رفتم دانش آموزان، بچه هایم بودند نه شاگردانم. عشق می کردم که ...
15داستان کوتاه و خاطره از زندگی سردار شهید حاج اوستا عبد الحسین برونسی
به گزارش جام جم آنلاین و به نقل از سایت منبرک ،مشهد که آمدیم، بچه ی دومم را حامله بودم. موقع به دنیا آمدنش، مادرم آمد پیشم. سرشب، عبدالحسین را فرستادیم پی قابله. به یک ساعت نکشید، دیدیم در می زنند. خانم موقر و سنگینی آمد تو. از عبدالحسین ولی خبری نبود. آن خانم نه مثل قابله ها، و نه حتی مثل زن هایی بود که تا آن موقع دیده بودم. بعد از آن هم مثل او را ندیدم. آرام و متین بود، و خیلی با ...
حسن آمریکایی با موهای تافت زده چه کسی بود؟+ عکس
امام حسین (علیه السلام) اصفهان بود. حسن فرزند پنجم خانواده بود که در نجف اشرف به دنیا آمد؛ وقتی او دو ساله بود، در سال 1350 خانواده او را عراق بیرون کردند. محل موقت زندگی همه اخراجی های عراق در جیرفت بود که در چادر زندگی می کردند. مادرش می گوید که به قدری جمعیت زیاد بود که یک بار حسن را گم کردم و بعد از ساعتی در پشت بلندگو اعلام کردند که بچه ای با موهای طلایی پیدا شده، خانواده اش بیایند و او را تحویل ...
پاشویه های مقرب
فرزانه هم بالأخره بزرگ شد. آن قدر بزرگ شد که بتواند بنشیند پای پاشویه و دست بکشد به آن پا های زخم و زیلی تاول زده و بشویدشان. آن سال ها هنوز بچه بود، هشت نه ساله شاید. می دیدمش که مثل پادو ها از این طرف به آن طرف می رود. هرکس هر کار کوچکی داشت به او می گفت: فرزانه اون ظرف رو از اون وسط بردار بی زحمت، جلو پای زائر نباشه. ، عزیزم، این دستمال رو ببر بده به خانم صادقی ، مادر، چرا اینجا واستادی. برو ...
روایت جانباز مدافع حرم از شهادت 13 همرزمش در یک روز/ 21 دی ماه 94 در کربلای سوریه چه گذشت؟
؛ ولی خدا را شکر بچه ها همه خندیدند. شهید علیرضا مرادی و شهید آژند نشسته بودند، من تا نشستم کنارشان تا استراحت کنم، بعد از چند دقیقه که با هم گفتیم و خندیدیم، شهید آژند با حالت درخواست گفت: می دانم خسته ای ولی پاشو برو به بچه ها برس تنها هستند. در حال حرف زدن و شوخی کردن بودم که دیدم آقای مرتضی کریمی نشسته است. یک لحظه باورم نشد آقامرتضی است. آقا مرتضی بسیار شوخ طبع بود. حتی وقتی بچه ...
مادر محمد: آموزش و پرورش دروغ میگوید
و مادر بیرون در منتظر بودند که محمد به سمت در بدود و تصویر لبخندش در قاب در رو به مادرش پدیدار شود. انتظار که طولانی شد،پدر از بستر بیماری بلند شد و دوان دوان راه حیاط کوچک را طی کرد.در را که به روی مادر باز کرد،نگاه متحیر و نگران هر دو در حیاط دنبال محمد می گشت اما خبری نبود که نبود. مادر به داخل آشپزخانه سرک کشید.صدای فریادهایش محله را پر کرد و نان از دستش به زمین ریخت. تصویر ...
شاکر شهادت | نگاهی به زندگی شهید، محمدحسین حسینیان
کرد تا روزگار چرخید و عراق به ایران حمله کرد. قبل از جنگ تحمیلی در کردستان به عنوان فرمانده دسته و در گنبد کاووس به عنوان مسئول پایگاه با ضدانقلاب مبارزه کرده بود، اما با شروع جنگ تحمیلی ازطریق سپاه پاسداران به جبهه اعزام شد. همسر شهید، می گوید: در طول 11 سال زندگی مشترک، برخورد شایسته ای با من و فرزندانم داشت. زمانی که می خواست به جبهه برود نگران و ناراحت بودم؛ وقتی ناراحتی مرا دید ...
روستای کوچک میشاب با این همه شهید!
48 بود. سه سال از من کوچک تر بود، اما بیشتر از من و دیگر پسرعموها به جبهه رفته بود. حسین پاسدار هم بود و دائماً در منطقه رفت و آمد می کرد. یک بچه واقعاً مؤمن و مهربانی بود. زمان جنگ ما خانه مان را عوض کردیم و به محله دیگری رفتیم. حسین هر روز با موتورش به خانه ما می آمد و سرمی زد. دل مهربانش طاقت دوری نداشت. ایشان از آن رزمنده های پای کار جنگ بود و خدا هم مزدش را در آخرین ماه های دفاع مقدس داد و ...
گفتگو با قهرمان مدال آور کم بینا در رشته گلبال
یک جور هایی خودم را بهش ثابت کرده بودم، مادرم هم مدام قربان صدقه ام می رفت و خواهرم می گفت جواد جهانگرد شده! خلاصه من همراه با تیم به اسپانیا اعزام شدم و این اولین سفر خارجی ام بود و اولین تجربه بازی در خارج از کشور. بازی ها تدارکاتی بود، ولی بسیار سنگین و سخت. ما مقامی کسب نکردیم، اما این مسابقات تجربه خوبی برای تیم بود. شیرین ترین لحظات. اما این تازه آغاز ماجراست. آغاز مسابقات ...
غافلگیری تلخ دختر12 ساله شهید مدافع سلامت
به گزارش مشرق، هفته ای نیست که خبر شهادت یکی از مدافعان سلامت را نشنویم. اولین شهید مدافع سلامت نرگس خانعلی زاده بود؛ پرستار 23 ساله. چند روزی تصویرش در شبکه های اجتماعی دست به دست شد. غصه خوردیم. دلمان گرفت. آنها که مادر بودند دل به دل مادرش دادند و گریه کردند. جوان ترها حسرت خوردند به جوانی از دست رفته اش. اما این قصه تکرار شد. پرستار بعدی، دکتر بعدی... تا امروز که بعد از 8 ماه، عدد شهدای مدافع ...
صبحانه ای ماندگار در دل منطقه جنگی!
16 ساله بودم و خودم را بچه تهرانی زبر و زرنگی فرض می کردم به آشپزخانه پادگان ارتش رفتم و با اعتماد به نفس خاصی از برادران ارتشی خواستم سهمیه کله پاچه ما را بدهند! ما یک جور هایی غذای مان وابسته به آن ها بود، حالا من رفته بودم تا سهمیه کله پاچه مان را بگیرم. به هرحال آن برادر ها هم حرفی نزدند و چند دست کله پاچه به من دادند. آوردم و با چند تا از بچه ها کله پاچه را شستیم و تمیز کردیم و داخل یک دیگ ...
حاج قاسم سلیمانی کدام شهید را به خاک سپرد؟ +فیلم
تا اواخر 8 سال دفاع مقدس در جبهه ماند. بیشترین سال های عمرش را در رکاب حاج قاسم بود و در عملیات مهمی مثل طریق القدس، فتح المبین، بیت المقدس، رمضان، کربلای یک، چهار، پنج، والفجر هشت همراه با لشگر ثارالله کرمان حضور داشت. رفاقت و دوستی او با حاج قاسم از حضورش در لشگر ثارالله کرمان شروع شده بود؛ اما ارتباط او و حاج قاسم با تمام شدن جنگ تحمیلی تمام نشد. پابه پای حاج قاسم بعد از ...
محمد در شهادت گوی سبقت را از پدرش ربود
اولین باری که حال و هوای رفتن به جبهه پیدا کرده بود 15 سال داشت، اما وقتی متوجه شد به خاطر سن کم و حضور پدرم در جبهه او را اعزام نمی کنند کلی گریه کرد. وقتی آن روز گریه هایش را دیدیم، من، پدر و مادرم همراه ایشان اشک ریختیم. پدرم اولین رزمنده خانه ما بود که بعد از مدت ها حضور در جبهه شیمیایی هم شد. محمد پیگیر این بود که هر طور شده به جبهه برود که در نهایت برای اولین بار در 25 مرداد 66 راهی جبهه شد و سه ماه در جبهه حضور داشت. ...
تاج سر چنارهای پایتخت
ملل اسکاندیناوی ، زیتون در میان مسلمانان ، درخت عرعر و غان در سیبری ، همه جزو درختان مورد احترامند. همه این درختان در چند ویژگی مشترک اند. از همه بارزتر، نوزایی هر ساله آنها است. چنار، عظیم ترین و از پر عمر ترین درختان ایران است. این درخت، چنان بلند و افراشته است که از دور دست دیده می شود. دهقانان ایران چنار را شاه درختان می دانستند. چنار هر ساله پوست می اندازد و شاخه های تنومند آن رنگ سبز روشنی به خود می گیرند. این جوان شدن هر ساله چنار نیزحرمت خاصی به آن بخشیده است. زیرا حفظ قدرت جوانی یکی از شرایط لازم برای باروری است و در نتیجه، آن را مظهر برکت و نعمت بخشیدن ابدی می کند. ...
نویسنده خوب همیشه تازه کار است
درباره آن حرف زده است. شما در سال 1382 برای اولین بار رمان نوجوان نوشتید، کتاب هزار و یک سال که انتشارات آفرینگان منتشرش کرده. تا قبل از آن شما را نویسنده بزرگسال می دانستند. چطور شد که سراغ رمان نوجوان رفتید؟ قصه و قصه گویی همیشه در خون هر کسی است. دلم می خواست که این حوزه را امتحان کنم که با کتاب راز -که تقریبا به فنا رفت - شروع شد. بعد موضوع این داستان به ذهنم آمد و دست به ...
خان طومان کجاست؟
عنوان کرد: ما نباید به دشمن اطمینان کنیم، ما نباید به هیچ کشور دیگری اعتماد کنیم و این را بدانیم ابرقدرت ها تا زمانی که منافع شان در خطر نیفتد با ما هستند و زمانی که منافع شان به خطر بیفتد ما را رها می کنند. روسیه موظف بود بچه های ما را ساپورت کند، چطور شد روسیه از ساعت 1 تا 7 بعدازظهر حرکت نکرد؟ من برای مسئولین اجرایی کشور خودم جداً متاسفم، مسئولین اجرایی مملکت ما با دشمن ما دست می دهند و مذاکره می ...
امنیت ملی را نمی توان به مسایل سیاسی و جناحی گره زد/ دلایل مخالفت با جلال طالبانی
گرفت و با تشکیل قرارگاه جنگ های نامنظم در شمال غرب، مسئولیت این قرارگاه به بنده واگذار شد. سردار نقدی گفت: طی مدت دو سال فرماندهی بنده در قرارگاه رمضان، توانستیم حدود هفت هزار نفر از جبهه ضد انقلاب را جذب کنیم و ستاد تائبین یا همان توابین را با حضور آن ها تشکیل دهیم؛ همین افراد وسیله ای برای تبلیغ اسلام و انقلاب شدند و این باعث شد تا ضد انقلاب برای خنثی کردن اثر این حرکت، تعدادی از ...
زندگیِ با افتخار، پایین پای حضرت
خودم با آقا صحبت می کنم. چند سال پیش پسر کوچکم تصادف کرد و در بیمارستان بستری بود، دکتر ها از او قطع امید کرده بودند. به کنار ضریح رفتم و از آقا طلب شفای پسرم را کردم در همان حال صحبت با آقا بودم که خوابم برد، در خواب و بیداری دیدم که همان پسرم دستم را گرفت و گفت: آقا جان بلند شو برویم خانه همان جا بود که فهمیدم آقا امام رضا (ع) حاجتم را روا کرده است. خانواده موسوی نژاد الحق امام رضایی (ع ...
امنیت ملی را نمی توان به مسایل سیاسی و جناحی گره زد
ن حرکت، تعدادی از همین تائبین را ترور کنند، اما وقتی تشییع این شهدا با شکوه برگزار شد، از ادامه این نقشه خود امتناع کردند. وی با تاکید بر اینکه فعالیت تائبین نشان از ظرفیت های انقلاب است و ربطی به فعالیت های ما نداشت، عنوان کرد: برای برقراری امنیت در کردستان با استفاده از همین افراد گروه های حزب الله را در شهر ها شکل دادیم؛ اعضای حزب الله به دلیل آشنایی با منطقه، نیرو ها را مستقیم به ...
تزریق امید به رگ های خشکیده آسیب های اجتماعی توسط مددکاران
...، جوان و مستأصل. به اینکه مدیریت شهری ما چقدر می تواند به حوزه آسیب های اجتماعی وارد شود؟ چقدر نماینده های شورای اجتماعی به عنوان معتمدان و ریش سپید ها می توانند برای شناسایی و نجات این خانواده ها گام بردارند. مدیون خانواده ای هستم که نجاتم دادند از بچه های محله وحید است. می گوید: برایم فرقی نمی کند نام و عکسم باشد یا نه، هرطور صلاح می دانید عمل کنید. نمی داند از کجای قصه ...
فریسا و چهل فرسنگ زیردریا
و هیچ گاه حجاب برایش محدودیت ایجاد نکرده است. همین موضوع باعث شد تا از دست مقام معظم رهبری تقدیرنامه دریافت کند. در این گزارش همسفر فریسا نیکومنش راد از اهالی محله بریانک و عضو هیئت رئیسه شورایاری محله بریانک شدیم تا ببینیم این همسایه ما چطور مسیر رسیدن به آرزوهایش را پیدا کرد. محل قرارمان در یک ظهر گرم تابستانی، ایستگاه مترو بریانک است؛ جایی که نیکومنش معتقد است فضای پشت آن برای آموزش ...
علی موسی پور کشتی گیر محله توس: آرزو دارم آتش نشان شوم
طی کردم و بعد از 9 ماه توانستم با دستور پزشک و کمک مربیانم، تمرینات را از سر بگیرم. قرار بود برای مسابقه ای در شرق کشور اعزام شوم. در حال وزن کم کردن بودم و باید حدود 5 تا 6 کیلوگرم از وزنم کم می شد. آن قدر وزن کم کرده بودم که قوای بدنی ام را از دست دادم. مسابقه شروع شد و من ضعف بدنی داشتم و بدنم آمادگی لازم را نداشت. با وجود اینکه حالم خوب نبود، توانستم نفر اول شرق کشور شوم و افتخاری ...
پیکر تکه تکه شده پسرم را از نام روی شلوارش شناختیم
بود و در ریز ترین مسائل به این امر توجه داشت. دخترم می گفت یک سال عید متوجه شدم که به بچه ها عیدی نمی دهد، گفتم از تو بعید است که به کسی عیدی ندهی. بچه ها را فراموش کردی؟ گفت مگر نمی دانی امام فرموده است ما امسال عید نداریم؟ با توجه به قبولی اش در رشته پرستاری، چطور شد که درس را رها کرد و خودش را به جبهه رساند؟ علی اکبر دو رفیق دیگر داشت که در اعزام اول یکی از آن ها رفت و ...
پیغام فتح| روایتی از تلاش برای مجهول الهویه نشدن پیکر شهدا
یک ماه طول کشید. این بانوی بهیار عنوان می کند؛ همانجا از من قول گرفت که تو باید بیای اینجا با خانواده و حتی خانه سازمانی در اختیار قرار می دهیم که به همچنین نیرویی نیاز داریم، که البته من خودم هم دوست داشتم گفتم باشه وقتی اومدم رامسر خرداد ماه و زمان امتحانات بچه ها بود و بعد هم که جنگ تمام شد... اما در این مدت حکم من را هم زده و ماشین فرستادن دنبال من اما دیگه نشد که کل خدمت من به صورت ...
حاجی بقال شرمنده ام کرد
بیابان های اطراف مقر رفته بودم به خودم آمدم و متوجه شدم راه را گم کرده ام. از جایی مثل جاده ای خاکی سردرآورده بودم. نمی دانستم جاده را به کدام طرف بروم. ناامید سرجایم نشستم و انتظار آمدن وسیله نقلیه ای را کشیدم. در همین حین یک وانت نزدیک شد. رویش هم بلندگویی نصب شده بود. فهمیدم از این وانت های پشتیبانی جنگ است. سریع به طرفش دویدم و راننده هم که متوجه من شده بود، ترمز زد. به وانت رسیدم. راننده چفیه ...
یک کاندیدای دیگر انتخابات مشخص شد؛ برای 1400 آماده ام
، چون باید اول مسئله را بدون اغراق و خوب تبیین کرد و دوم اینکه آسیب ها و موانع کار را برای اصلاح مشکلات مردم در آن حوزه به خوبی احصا کرد و سوم اینکه راه حل های مناسب و عملیاتی ارائه داد و من الان این کار را انجام می دهم. ضرغامی افزود: اگر خودم آمدم، اینها را اجرا می کنم ولی اگر خودم نیامدم و آرایش را طوری دیدم که آمدن من مفید به حال جبهه انقلاب نیست نمی آیم و این اطلاعات را در اختیار ...
100 جنازه از دل دریا بیرون کشیده ام
پیش میاد که گمشده ها رو پیدا کنُم . قصه پیرمرد و دریا از سال 61 شروع می شود. از همان موقع که هنوز شیپور جنگ ایران و عراق داغ بود: غواصی رو از توی جبهه شروع کردم، یه بار برج 10 بود. یه قایقی غرق شده بود و چند تا جنازه افتاده بود توی آب. هوا هم خیلی سرد بود. من ناخدای قایق بودم. زخمی ها رو آورده بودم. وقتی دیدم یه قایق غرق شده رفتم کمک. پریدم توی آب، 17 سالم بود اون موقع، تمام جنازه ها رو ...
فوت 2 نفر در حادثه آوار منطقه 17 تهران
شاهین فتحی مدیرعامل جمعیت هلال احمر استان تهران دقایقی پیش در گفت وگو با خبرنگار فارس اظهار کرد: از صبح روز گذشته بر اثر گودبرداری نامناسب در محله فلاح منطقه 17 تهران حادثه ای مبنی بر ریزش ساختمانی و به داخل فضای گودبرداری جنبی آن گزارش شد. وی گفت: بلافاصله چهار تیم شامل، دو تیم سگ های زنده یاب از پایگاه امداد و نجات چیتگر، یک تیم واکنش سریع و یک تیم تخصصی نجات از آوار از هلال احمر ...
در هفته ملی کودک در کانون ایلام چه گذشت
مجموعه ای است از فرهیختگان و هنرمندان و باید به تک تکشان دست مریزادگفت و تدبیر و همراهی مدیر کلشان را در خدمت به بچه ها دید و تکریم کرد و احترام گذاشت.خداوند در قرآن مرتب بر دیدن خوبی ها و نام بردن از کارهای خوب به صورت آشکار تاکید می کند.زیبایی ها و خدمات و کارهای خوب را باید ستایش کرد و ما به همراه جناب خدارحمی عزیز و دکتر غلامی گرامی و جناب وحیدی عزیز در اینجا حاضر شدیم تا از نزدیک از زحمات ستودنی ...