تازه مسلمان کانادایی: از حقایق قرآن شگفت زده شده بودم
سایر منابع:
سایر خبرها
از رحمت خدا نا امید نشوید همیشه به یاد خدا باشید
...> از رحمت خدا نا امید نشوید همیشه به یاد خدا باشید پدر و مادر عزیزم امیدوارم که از من راضی باشید و مطمئن هستم که راضی هستید، زیرا در طول این چند سال سعی کردم که به شما خدمت کنم. هیچ وقت از رحمت خدا نا امید نشوید همیشه به یاد خدا باشید که خدا یاور همه است. من از خدا فقط پیروزی اسلام و مسلمین و سلامتی امام زمان و نایب بر حقش و علماء و مراجع دینی و هر کس که در راه اسلام و برای خدا کار می کند ...
می گفت خاک جبهه مثل کربلا مرا به سمت خود می کشاند
سرویس ایثار و مقاومت جوان آنلاین: خواهر شهید در زمان اعزام برادرش به جبهه 9 سال بیشتر نداشت، اما خاطرات آن روز ها را به خوبی به یاد می آورد. میترا صباغی از بچه های دهه شصتی است که زندگی در انتظار و بدرقه کردن های برادر و شنیدن آرم شروع عملیات از رادیو بخشی از ناخودآگاه ذهنش را درگیر کرده است. حالا که او از نظر سنی از برادرش هم بزرگ تر شده، از زاویه دید یک مادر خانواده در گفتگو با ما مروری بر ...
هفته ناجا فرصتی برای ارائه چهره جهادی نیروی انتظامی است
به گزارش روز چهارشنبه ایرنا از پایگاه خبری پلیس، حجت الاسلام و المسلمین سید علیرضا ادیانی در مراسم تکریم و معارفه رئیس عقیدتی سیاسی فرماندهی انتظامی خوزستان (به صورت ویدئو کنفرانسی) افزود: علاقه مند بودم که به صورت حضوری در آن استان شهیدپرور، در مسلخ عشق سرداران بزرگی همچون سردار همت، خرازی و دیگر شهدای بزرگوار دفاع مقدس قدم بنهم؛ اما با توجه به شرایط کرونا نتوانستم در جمع شما سبزپوشان و همرزمان ...
یک ایرانی سرمربی تکواندو بلغارستان شد
ملی بلغارستان شدی؟ واقعیت این است که من سه روز پیش با رییس فدراسیون بلغارستان جلسه ای داشتم، بدون اینکه خبر داشته باشم،آنجا واقعا غافلگیر شدم . او به من پیشنهاد سرمربیگری تیم ملی را داد و همان لحظه از من جواب میخواست، فرصت خواستم تا درباره موضوع با پدرم مشورت کنم.تماسی که با پدرم داشتم همه مسائل تیم ملی بلغارستان و موجود را توضیح دادم و او هم تشویقم کرد تا قبول کنم. *تو بهمن ماه در ...
آنقدر جنگیده ام که جنگجو شده ام
حمایتش می کنم. من بسیاری از اتفاق های خوب زندگی ام را مدیون پدرم هستم. بعد از این اتفاق پدرت از تو حمایت کرد؟ بله، حمایتم کرد و کنارم ایستاد، هر چند بسیار ناراحت بود و همیشه این جمله را می گفت که اگر آن سال عید کنار ما بودی و برنامه نمی رفتی این طوری نمی شد. اما از سوی بیشتر اطرافیان به شکلی طرد شدم؛ انگار من گناهکار بودم و در اتفاقی که برایم افتاده بود سهم داشتم. ...
همت امثال سعید از جوانان دوران جنگ بیشتر است
. خیلی از اعضای خانواده ما به جبهه رفتند. برادرم اکبر بیاضی زاده در سال 1361 طی عملیات رمضان به شهادت رسید و برادرزاده ام شهید غلامرضا بیاضی زاده در آزادسازی مهران و در جریان کربلای یک آسمانی شد. خود من هم جانباز شدم. شغلم هم آزاد است و کارگر روزمزد هستم. شما چند فرزند دارید؟ من چهار فرزند دارم که سعید فرزندم سوم خانه و متولد 1373 بود که در دفاع از عقیله بنی هاشم در سن 22 سالگی ...
تابه حال به خدا نگفته ام چرا مرا اینگونه خلق کرده ای
گفتند حمید افتخاری مانند برادر ما است، خدا به او خیر بدهد. پیمان هم دیگر مهمان برنامه بود. او ادامه داد: در گارگاه کفاشی کار می کردم و کارم هم خوب بود اما به دلیل اینکه کم بینا هستم، اخراجم کردم. چون می ترسیدند به خودم آسیب بزنم. تا اینکه با این کارگاه آشنا شدم. حمید مهمان دیگر برنامه از حس و حال سفر به مشهد مقدس و زیارت امام رضا (ع) بیان کرد: 24 بار به حرم امام رضا (ع) رفتم ...
برادرانم حسن و جواد هر دو در یک شب به شهادت رسیدند/ بازگشت پیکر شهدا بعد از 37 سال، پیام اطاعت پذیری از ...
گرفته است؛ اما مادری که فرزندش مفقود شده است؛ افکار مختلفی در ذهن او وجود دارد که آیا فرزندم زنده است؟ آیا شهید شده است؟ آیا اسیر است؟ برادر شهید حسن حسنی سعدی ابراز کرد: زمانی که در سال 1369 اسیر بودم خواب مرحومه مادرم را می دیدم که در اتاقی تنها گریه می کند و صبح روز بعد غصه و غمی عمیق در وجود من بود که من اسیر هستم و دو برادر دیگرم به شهادت رسیده اند. وی با بیان اینکه زمانی که ...
وصیت 8 شهید مدافع حرم خانطومان به مردم چه بود؟
کردی و تنها نگرانی شما کسب حلال و آوردن لقمه حلال برسر سفره بود و مرا توصیه به تقوی و دوری از گناه می کردی و هیچ وقت از من راحتی و آسایش دنیا را نخواستی و همیشه به فکر آسایش و راحتی خودمان و فرزندان مان بودی. با اینکه تازه از مأموریت تقریبا یک ماهه جنوب برگشته بودم و بعد از 4 شب ساعت 10 شب مطلع شدم باید به سوریه عازم شوم و این موضوع را به شما گفتم، شما لحظه ای درنگ نکردی و فرزند در راه ...
توصیه ها و سفارشات پیامبر(ص) در آخرین روزهای عمرشان رسول جعفریان: حق الناسی بر گردن نداشته باشید/ برای ...
از نکاتی که درباره روزهای پایانی عمر حضرت نقل شده، رفتن ایشان، طبعا بیش از پیش، برای زیارت بقیع بوده است. بسیاری از اصحاب وی که در طی این دوره ده ساله شهید شده و یا در گذشته بودند، در بقیع مدفون بودند و حضرت مرتب برای زیارت قبور آنها به بقیع می رفتند. افزون بر آن، نزدیکی به مرگ، بیش از گذشته، آن حضرت را به سوی بقیع می کشاند. خطاب آن حضرت به قبور اصحاب ...
پدرم معلم من بود
تفریح زندگی اش همین کار خیرخواهانه است و چه تفریحی بهتر از اینکه انسان بتواند لبخندی را روی لبی بنشاند، غمی را از چهره ای دور و گرهی را از کار انسان گرفتاری باز کند؟ پدرم پلی بین آدم ها بود من متولد 1358 در مشهد مقدس هستم. درسم را تا لیسانس ادامه دادم اما بعد به خواست خودم وارد بازار کار و مشخصاً کار فرش شدم. پدرم همیشه افتخارش این بود که کار آدمی را راه بیندازد که به قول ...
از درخواست تعویق آزمون استخدامی دستگاه های اجرایی تا گلایه از شامل نشدن طرح همسان سازی حقوق برای ...
کسی خوابگاه نبوده است. ممنون میشم پیگیری کنید. یا علی 6808...915: سلام من سال 99 بازنشسته شدم، ولی طرح همسان سازی حقوق شامل حال بازنشستگان 99 نشده. علیرغم اینکه افزایش حقوق فصل دهم و افزایش حقوق عید به میزان اندکی در حقوق من تأثیر داشته و تقریبا دو میلیون و 300 هزار تومان حقوقم کم شده. لطفاً پیگیری کنید. حسین شیدایی کاشمر 8049...912: سلام علیکم خسته نباشید در صورت امکان یکی ...
اعلام حمایت مردم و مسئولان کانادا از مسجد تورنتو
های تهدیدآمیز موقتاً تعطیل شد. شورای ملی مسلمانان کانادا اعلام کرده حداقل در یکی از پیام های ارسال شده روز شنبه به تکرار حادثه کرایست چرچ تهدید شده که اشاره به حمله تروریستی در سال 2019 در دو مسجد نیوزلند است که طی آن 51 مسلمان کشته شدند. در یکی از پیام ها آمده است: ما حق داریم از خود در برابر تروریست ها دفاع کنیم. پلیس طرف ما را خواهد گرفت. اسلام ما را شکست نخواهد داد. ما ...
آغوش باز ورزشگاه شهید وطنی، برای شهید دور از وطن/ روایت فرمانده از چهره ای که نور خدا را داشت + فیلم و ...
مازندران افزود: باید در راه خدا از همه چیز بگذرند آخرین روز در خانطومان سه روز قبل از شهادتش ما برای سرکشی از مازندران رفته بودم خدمت شان رفتم با آخرین نفری که خداحافظی کردم محمد بلباسی بود... وی گفت: بچه ها در یک خط سخت بودند نشد ما برویم جلوتر، روز آخر من رفتم خداحافظی کنم الان انگار آن چهره در تابوت خوابیده لباس خاکی سر رو گرد و غبار لب ها خشک باور می کنید که من وقتی سوار ماشین شدم ...
آغوش باز ورزشگاه شهید وطنی، برای شهید دور از وطن/ روایت فرمانده از چهره ای که نور خدا را داشت + فیلم و ...
مازندران افزود: باید در راه خدا از همه چیز بگذرند آخرین روز در خانطومان سه روز قبل از شهادتش ما برای سرکشی از مازندران رفته بودم خدمت شان رفتم با آخرین نفری که خداحافظی کردم محمد بلباسی بود... وی گفت: بچه ها در یک خط سخت بودند نشد ما برویم جلوتر، روز آخر من رفتم خداحافظی کنم الان انگار آن چهره در تابوت خوابیده لباس خاکی سر رو گرد و غبار لب ها خشک باور می کنید که من وقتی سوار ماشین شدم ...
وقتی همسر شهید شدم خودم را برای شهادت بابا هم آماده کردم
...، روستای زرین آباد نرماشیر (بم) بود. ایشان سال 72 با مادرم ازدواج کردند که ماحصل این زندگی سه فرزند بود. من یک خواهر و یک برادر دیگر دارم. خودم فرزند اول خانواده هستم و متولد سال 1374، برادرم متولد سال 1378و خواهرم متولد سال 1381 است. بابا چطور شخصیتی داشت؟ یکی از سفارش های همیشگی پدر به ما، این بود که خادم مردم باشید و به نحو احسن کار مردم را انجام دهید. در مراسم ترحیم ...
ماجرای مسلمان شدن خواننده معروف تاتار؛ آلیسا : اول ازدواج کردم بعد مجذوب اسلام شدم!
. بیشتربخوانید ماجرای زن تازه مسلمانی که قرآن وسیله شفای بیماری اش شد پرسش: چه چیزی باعث شد که به دین علاقمند شدید و سبک پوششتان را به سنتی تغییر دادید؟ چه چیزی جهان بینی شما را عوض کرد؟ پاسخ: در سال 2003 برای این که به عقد همسرم در بیایم، شهادتین را گفتم و همین شد سرآغاز شروع زندگی جدیدم که به طراحی حجاب هم انجامید. با لباس سنتی مسلمانان من خودم هستم ...
زندگی را از کودکان یاد می گیریم/از سرطان زشت تر روند اداری ماست
. من هر روز آن کارها را انجام می دادم. چند ماه بعد متوجه شدم که توده از بین رفته است. بعد از آن من مدام در تلاطم بیماری های عجیب گرفتار بودم سال 94 کل بدن من فلج شد. من از سال 80 فعالیتم را در زمینه برآورده کردن آرزوها انجام می دادم اما با خدا قهر کرده بودم. تا اینکه فلج شدم اما باز هم با درد و کمک پدرم می رفتم که پای کار باشم. اولین آرزویی که برآورده کردیم، آرزوی پسری بود که ...
گفتگو با بانوی امدادگر دوران جنگ تحمیلی؛ روایت جهادگری پرستاران و امدادگران ایران زمین
- بعنوان سوال اول و آغاز گفتگو خودتان را معرفی کنید؟ به نام خدا.. بنده زهرا صفا هستم - متولد سال 1344 در شهرستان شاهرود - 1 برادر و 1خواهر دارم. سال 1368 ازدواج کردم . دو فرزند دختر و یک نوه هم دارم. در حال حاضر هم بعنوان مسئول اداری درمانگاه شماره 2 تامین اجتماعی شاهرود مشغول خدمت می باشم. - ازدوران کودکی و نوجوانی خود بگوئید؟ من در یک خانواده فرهنگی ، مذهبی بدنیا آمدم و ...
درس خواندن و رسیدن به موفقیت مهمترین تصمیم زندگی من بود
ستاد کرونا، طرح تجلیل منزل به منزل را با رعایت پرتکل های بهداشتی و فاصله گذاری اجتماعی، به معاونین اداره آموزش و پرورش مراغه ابلاغ کرد وخود با حضور در درب منزل رتبه های برتر از آن ها تقدیر به عمل می آورد. مصاحبه با امین دوست احدی را در زیر بخوانید: خودتان را معرفی کنید: امین دوست احدی هستم متولد 27/8/80 شغل پدرم مهندسی عمران و مادرم معلم آموزش و پرورش هستند. دررشته ...
توصیه شهید مدافع حرم به همکارانش در سپاه
تازه از مأموریت تقریبا یک ماهه جنوب برگشته بودم و بعد از 4 شب ساعت 10 شب مطلع شدم باید به سوریه عازم شوم و این موضوع را به شما گفتم، شما لحظ های درنگ نکردی و فرزند در راهمان هم مانع رفتن من نشد و با روی گشاده از رفتن من برای دفاع از حرم حضرت زینب (س) استقبال کردی، این هم آزمون دیگری بود که باز هم شما سربلند از آن بیرون آمدی. همسر عزیزم! مطالبی که عرض کردم گوش های از دریای خوبی ها و عشق و ...
راضی بودم پسرم شهید شود اما اسیر نشود
. مسعود هم مفقودالاثر شد. داغ برادرانم برای مادرم سخت بود پدرم هم از درون بهم می ریخت اما درگیر کار بود و راحت تر تحمل می کرد. بزرگ شدم و در رشته صنایع تحصیل کردم. هم زمان در پتروشیمی مشغول به کار شدم. سختی هایی که در کار میوه فروشی کنار پدرم کشیده بودم اینجا کمکم کرد. به مرور شرکت تاسیس کردم. او در پاسخ به این سوال که آیا دیگران موفقیت شما را به اینکه خانواده شهید بودید نسبت ...
طواف نامدار گمنام در حرم امام رضا(ع) / آمدی چشممان روشن
برگشته بودم و بعد از 4 شب ساعت 10 شب مطلع شدم باید به سوریه عازم شوم و این موضوع را به شما گفتم، شما لحظه ای درنگ نکردی و فرزند در راه مان هم مانع رفتن من نشد و با روی گشاده از رفتن من برای دفاع از حرم حضرت زینب(س) استقبال کردی، این هم آزمون دیگری بود که باز هم شما سربلند از آن بیرون آمدی. همسر عزیزم! مطالبی که عرض کردم گوشه ای از دریای خوبی ها و عشق و محبت شما بود. الان که ...
شاکر شهادت | نگاهی به زندگی شهید، محمدحسین حسینیان
، گفت باید باایمان باشید؛ نباید از اینکه من به جبهه می روم ناراحت باشید، چون شما خدا را دارید و خدا یار شماست و اگر شهید شدم، ناراحت نشوید. کاری نکنید که ضدانقلابیون خوشحال شوند. می خواست فرزندانش را انقلابی و مؤمن تربیت کنم، چون آن ها را ثمره انقلاب می دانست. پدرش هم این رفتن را لبیک به ندای هل من ناصر ینصرنی حضرت امام (ره) می دانست و می گفت به خاطر خدا، اسلام، قرآن و تمامیت ارضی میهن اسلامی و ...
رتبه چهارم گروه علوم انسانی، توکل به خدا و حمایت های روحی و روانی خانواده به من بسیار کمک کرد
انتخاب کردم. دارنده رتبه برتر علوم انسانی در کنکور 99 تصریح کرد: حضور من در رشته تجربی در حد پر کردن صندلی بود ولی بلافاصله مطالعه دروس علوم انسانی را شروع کردم و به لطف خدا و با تلاش های خودم موفق به کسب این نتیجه شدم. اگر ممکن است از خانواده و مدرسه هم برایمان بگویید وی با اشاره به این که من فرزند دوم خانواده هستم پدرم کارگر موزاییک سازی و مادرم خانه دار است ...
اعزامی از شهر ری ؛ خاطرات امدادگر نوجوان جنگ/ از خدا خواستم زنده بمانم تا کتاب بنویسم
...: بر جوانان این کشور واجب کفایی است که به جبهه ها بروند ؛ من فکر کردم روی این سخن به منِ نوجوان است و از طرفی می دانستیم کشورمان مورد حمله و تجاوز دشمن قرار گرفته است؛ به همین خاطر قصد کردم که وظیفه ام را درخصوص کشور، میهن، دین و اعتقاداتم ادا کنم. دفاع پرس: اولین اعزام شما مربوط به چه تاریخی است و از کجا صورت گرفت؟ اولین اعزام من به جبهه مربوط به سال 1362 از شهر ری بود؛ ما ...
شهیدی که با فروش منزلش تعمیرگاه تانک راه اندازی کرد
چه خوب پدری برای فرزندان آنها بودی تا غم نداشتن پدر و مادر را احساس نکنند. حاج کاظم، هشت سال در جبهه های نبرد جنگیدی و بعد از آن نیز آرام و قرار نداشتی، ما را منت دار خود کردی وقتی فرزندت تعریف کرد و گفت که در زمان بازنشستگی از طرف ارتش مبلغی پاداش به پدرم دادند ولی پدرم قبول نکرد و گفت” من سرباز وطن هستم و برای دفاع از وطن رفته ام”. دلمان برای صداقت ها تنگ شده است ...
زندگیِ با افتخار، پایین پای حضرت
خودم با آقا صحبت می کنم. چند سال پیش پسر کوچکم تصادف کرد و در بیمارستان بستری بود، دکتر ها از او قطع امید کرده بودند. به کنار ضریح رفتم و از آقا طلب شفای پسرم را کردم در همان حال صحبت با آقا بودم که خوابم برد، در خواب و بیداری دیدم که همان پسرم دستم را گرفت و گفت: آقا جان بلند شو برویم خانه همان جا بود که فهمیدم آقا امام رضا (ع) حاجتم را روا کرده است. خانواده موسوی نژاد الحق امام رضایی (ع ...
درخواست خواهر برای قصاص برادر
در یک لحظه آن قدر عصبانی شدم که دیگر نتوانستم خودم را کنترل کنم و مادرم را هل دادم.سرش به دیوار برخورد کرد. دیگر کاری به مادرم نداشتم، فکر کردم خودش بلند می شود و می رود. ضربه اصلا طوری نبود که باعث مرگش شود. به اتاقم رفتم و چند ساعتی خواب بودم. وقتی بیدار شدم و بیرون آمدم جسد مادرم را در راه پله دیدم. این صحنه به شدت من را تحت تأثیر قرار داد ولی هیچ کاری از دستم برنمی آمد؛ تصمیم گرفتم مرگ او را ...