همه را نجات داد و خودش را فدا کرد / پدر آسمانی شد و پسر زمینی
سایر منابع:
سایر خبرها
علی اکبر بدرقه کردم علی اصغر تحویل گرفتم!
شنیدم که با دوستش روح الله طالبی اقدم تلفنی صحبت کرد و گفت بعد از اینکه خانواده را به مراسم رساندم می آیم، اما من گفتم زکریا تو پاسداری هر بار که بخواهی می توانی بروی. اگر الان بخواهی بروی کسی در خانه نیست تا تو را بدرقه کند. پدرش هم گفت بمان. برای همین نتوانست همراه دوستانش به سوریه برود. تا اینکه کمی بعد خبر شهادت دوستش روح الله را شنید. روح الله روز اول آبان 94 همزمان با تاسوعای حسینی به شهادت ...
امین چطور جانش را از دست داد؟
حالش بد شد. من هم همینطور. هردویمان را با ویلچر از بیمارستان بیرون آوردند. تاب ایستادن روی پاهایمان را نداشتیم. باورم نمی شد که پسرم را از دست داده ام. خواب مرموز یک مادر مادر امین از خوابش می گوید. خوابی که یک ماه پیش از مرگ پسرش دید و درست یک روز بعد از فوت پسرش باز هم خوابی دیگر دید. خوابی که به گفته خودش به رویا بیشتر شبیه است و همیشه درست از آب در می آید: یک ماه پیش از حادثه بود ...
تلاش تعطیلی برنمی دارد/ وقتی بانوی نانوا نان آور خانه می شود
نتیجه این همه تلاش را دیدم و توانستم زندگی خوبی را هم برای خودم و هم فرزندانم مهیا کنم و همین که می بینم هر دو پسرم سالم، دارای شغل و خانواده هستند همین برایم کافی است و این دلیل خوشحالی من در زندگی است. وی افزود: از همین رو به همه مردم و همشهریانم می گویم که کار کردن عار نیست و تلاش برای بردن لقمه و نان حلال به خانه به مثابه جهاد است پس زندگی را آنچنان سخت نگیریم و سعی کنیم شاد زندگی کنیم. انتهای پیام/ ن ...
ماجرای درگیری فیزیکی دخترِسگ گردان با شهروند رشتی/ آیا پارک های رشت جای خانم های محجبه نیست؟!
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا ؛ به نقل از 8دی ، ماجرای درگیری فیزیکی دختری که سگ هایش منجر به ایجاد ترس و آزار و اذیت شهروند رشتی که برای پیاده روی به یکی از پارک های شهر رشت رفته بود، با حاشیه هایی در فضای مجازی همراه شده است. خانم زینب رشیدی یکی از شهروندان شهر رشت است که عصر روز یکشنبه 27 مهرماه سال جاری در یکی از پارک های شهر رشت در حال پیاده رو ...
توطئه پزشک زیبایی و خانم مهندس برای ازدواج
همسر وی ادامه داد: کشمکش های ما ادامه داشت و من دوست داشتم زندگی ام را حفظ کنم و به همین خاطر وقتی او اصرار می کرد طلاق بگیرم تهدیدش کردم که مهریه سنگینم را به اجرا می گذارم تا اینکه ساعتی قبل با من تماس گرفت و گفت برای صحبت کردن با من به خانه می آید. به هرحال شوهرم وارد خانه شد و پشت سرش هم هوویم وارد شد و در حالی که شوکه شده بودم، آن ها به زود دست و پایم را با طناب بستند و بعد هم کتایون ...
ناگفته هایی از "حسین ریزه"؛ شهیدی که نماد فرهنگی کرج شد/ وقتی دانش آموز 13 ساله برجام و استراتژی ...
برنامه اش را قطع کرد و اعلام کرد نوجوان 13 ساله ای زیر تانک دشمن رفته و تانک را منهدم کرده و خودش شربت شهادت نوشیده است. لقمه از دست مادرم افتاد و گفت این حسین بوده! همه ما با تعجب نگاهش می کردیم که پدرم به مادر گفت حسین؟ حسین که چنین کاری نمی کند خانم. حسین اینجاست و به او اجازه نداده اند که برود اما مادرم گفت بخدا قسم بچه من بوده چون من بچه خودم را می شناسم. برادرم شهید داوود خیلی ناراحت ...
مرد معتادی که با اسید از همسر سابقش انتقام گرفت
به گزارش بسیج پرس پرس، طبق روال هر روز صبح از خانه بیرون آمدم و راهی محل کارم شدم. با اینکه ساعات اولیه روز بود ولی آفتاب مستقیم به چشمم می خورد و اذیتم می کرد. دستم را بالا بردم و سایه بان صورتم کردم که ناگهان صدایی از پشت سرم گفت: از فردا خوشگل تر می شوی خانم و بعد جلو آمد و از روبرو مایعی را روی صورتم ریخت و از محل متواری شد. جیغ زدم و زنگ یکی از خانه ها را زدم و گفتم روی صورتم اسید ...
روایت حاج علی فضلی از شهادت یک فرمانده و بی تابی شهید کلهر
روحیه بچه ها و هدایت عملیات از ما جدا شد. من خیلی نگران حاج کلهر بودم تا اینکه دو یا سه ساعت بعد تماس گرفتند که حاج یدالله هم به سختی مجروح شده. انتهای پیام/ 141 به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس، سردار شهید سید حسین میررضی در سال 1337 در شهرستان کرج متولد شد. او در ابتدای تشکیل سپاه پاسداران عضو این نهاد انقلابی شد، چنانچه پیش از این هم در وقایع پیروزی انقلاب اسلامی با ...
کارگری که فرمانده شد
به شهادت رسید. ادای قرض همکاران یکی از دوستان سردار شهید حاج داود کریمی که از 15 سالگی با او دوست و همکار بوده است، می گوید: در دوران نوجوانی همراه یکدیگر به باشگاه کشتی فولاد در خیابان شاهپور سابق می رفتیم و ورزش می کردیم. از پدر مرحومش یک حمام نمره به جا مانده بود که داود مدیریت و سرپرستی آن را برعهده داشت و خرج خانواده را تأمین می کرد. بعد از آن به کار صنعتی روی آورد و در ...
آن روی سکه میکونوس به روایت متهم اصلی/ چرا خواندن این کتاب مهم است؟
اطراف خانه هستند. همه مسلح بودند، گفتند می خواهند خانه را بگردند. پرسیدم برای چی؟ گفتند در ارتباط با ماجرای میکونوس! خود را متعجب نشان دادم، که مثلاً به من چه ربطی دارد! گفتم ما چیزی برای مخفی کردن نداریم ولی اول باید حکم بازرسی را ببینم . نشانم دادند. من هم اجازه دادم. چهار نفر از آن ها وارد شده، و شروع به جست وجو کردند؛ در حالی که بچه ها از ترس در گوشه ای کز کرده بودند و زینب همین طور ...
هالند و پوگبا را به بارسا پیشنهاد دادم ولی رد کردند
واقع کار خاصی از دست تان ساخته نیست. من تقریبا جدا از سایرین بودم. برائیدا در مورد علاقه بارسا به جذب پوگبا در تابستان 2015 گفت: بله؛ من و آلبرت سولر به تورین رفتیم و با سران یوونتوس برای پوگبا وارد مذاکره شدیم اما سپس حرکتی از سوی بارسلونا انجام نشد. به نظر علاقه شان خیلی جدی نبود. پوگبا در یوونتوس ماند و یک سال بعد راهی منجستریونایتد شد. من شدیدا دوست داشتنم پوگبا به بارسا بیاید و با سولر هم در این مورد بارها حرف زدم ولی از لحاظ حرفه ای قدرت او خیلی بالاتر از من بود و در نهایت تصمیم باشگاه چیزی دیگری بود. ...
حبس و شلاق مجازات سرقت از خانم دکتر
که پیدا کرده ام با من همراه شود. وقتی به آنجا رسیدیم و مشغول صحبت کردن با مادر شاکی بودم دوشنبه یکدفعه با پنجه بوکس به دختر جوان ضربه ای زد و بعد کتری آب جوش از سوی شاکی به سمت من پرتاب شد که دچار سوختگی شدم بعد از ترس بلافاصله آنجا را ترک کردم. احتمالاً بعد از فرار من دوشنبه اموال را سرقت کرده که من از آن خبری ندارم. من همان روز به بیمارستان رفتم و چند روزی هم بستری شدم. سپس شوهر و ...
آشیانه لرزان زن جوان!
تضمین می کند. پسرخاله ام چهار سال از من بزرگ تر بود و به صافکاری خودرو اشتغال داشت. با وجود این جوانی آرام و گوشه گیر بود که کاری به کسی نداشت. خلاصه اصرار های خانوادگی به نتیجه رسید و من و رحمان پای سفره عقد نشستیم. در حالی که حدود یک سال از مراسم عقدکنان می گذشت، من رفتار نامتعارف یا ناشایستی از او ندیدم چرا که مشغول کارش بود و در روز های تعطیل نیز کنار من می ماند. یک سال بعد، جشن ...
محاکمه زن و شوهر جوان بخاطر قتل مرد52ساله / کاظم با زن 28ساله ارتباط داشت
. جواب تلفن ها را می دادم تا شر به پا نشود تا اینکه شوهرم موضوع را فهمید. او از من خواست با کاظم قرار بگذارم. وقتی من با کاظم تماس گرفتم، آدرس باغی را داد و قرار شد با هم به آن باغ برویم. شوهرم با ماشین پرشیای خودش حرکت کرد، من هم با شوهرم بودم. وقتی به باغ رسیدیم، آنها باهم درگیر شدند. کاظم می خواست همسرم را بزند که من دخالت کردم و اجازه ندادم. تا اینکه شوهرم یک ضربه به او زد و بعد از آن من فرار ...
آن روی سکه میکونوس به روایت متهم اصلی/ چرا خواندن این کتاب مهم است؟
بالاخره صدای زنگ خانه به صدا در آمد. رفتم پشت آیفون، گوشی را که برداشتم، گفتند می خواهیم با شما صحبت کنیم! گفتم خب صحبت کنید! گفتند نه! می خوایم حضوری صحبت کنیم، ما پلیس هستیم! در آنجا از ساعت هفت هشت شب به بعد سرایدار در را از پشت قفل می کند. زینب بغلم بود، از پله ها و از طبقه سوم رفتم پایین، همین که در را باز کردم، دیدم حدود 20 نفر در لباس پلیس، و چند مأمور لباس شخصی در اطراف خانه هستند. همه مسلح ...
داورزنی: ریاست منطقه مرکزی آسیا، برای والیبال ایران آورده ای نداشت
...> وی ادامه داد: وقتی بن ناصر به دلیل شرایط سنی اش از در انتخابات ثبت نام نکرد، ریتا با توجه به اینکه شرایط سنی نزدیک به وی داشت اقدام کرد. وی بر اساس مقررات چند سال فرصت دارد تا رئیس بماند. وقتی وی ثبت نام کرد، کشورهای دیگر از جمله ایران، امارات و کویت ترجیح دادند تا میدان را برای ریتا باز بگذارند. به همین دلیل از کاندیداتوری ریاست کنفدراسیون والیبال آسیا انصراف دادم. رئیس فدراسیون ...
خدمتکاری که در روسیه رئیس شورا شد
...، سیل تلفن بود که به دفتر شورای محلی در 480 کیلومتری غرب مسکو وصل می شد. او به تلفن ها جواب نمی داد اما در یک مصاحبه با کانال تلگرامی پودیوم خودش را نامزد "تقلبی" خواند و گفت برای این ارتقای مقام "آماده" نیست. "فکر نمی کردم که مردم واقعا به من رای بدهند. من هیچ کاری انجام نداده بودم."با همه اینها او 62 درصد رای ها را به دست آورد و رقیبش که دهیار بود فقط 34 درصد.هیچ کدام از نامزدها ...
ساکن قدیمی محله بهشتی از فراز و نشیب های زندگی اش می گوید
...، گفتم من می زنم اگر خراب شد و اتفاقی افتاد از حقوقم کم کنید. گفتند برو پشت دستگاه، من هم رفتم و چند تا قوطی زدم، تعجب کردند. آن مهندس از کارم خوشش آمد و من را در همان قسمت گذاشت. 3 سال در آن قسمت کار کردم تا اینکه اعلام کردند قسمت اطلاعات و نگهبانی دو نفر لازم دارد. من که نسبت به بقیه تازه واردتر بودم اسمم را ننوشتم، بعد از چند روز امور اداری نام من را از بلندگو صدا زدند و گفتند برو اتاق ...
عاشق امام حسین(ع) در محرم شهید شد
به گزارش مشرق ، بچه های تخریب هر کدام راز و رمز خاصی با خدای خودشان داشتند. هر نیرویی که پا به جبهه می گذاشت و به گردان تخریب می رفت، نخست به خودسازی خود می پرداخت. این نیروها در شجاعت و فداکاری حرف اول را می زدند و اخلاص و تواضع شان در جبهه زبانزد نیروها بود. بچه های تخریب پاک ترین نیروها بودند و شهادت را با رویی گشوده در آغوش می کشیدند. درست مثل علی محمد قنبری که همه در جبهه او را به خوبی و ...
همواره آرزو می کردم تا بهترین راه عبادت و اظهار عشق به خدا را پیدا کنم
...! یک بی دینِ بی خدا یا یک پیشاهنگ ساده ی مدرسه ای. نتیجه ای که به ذهنم می رسد این است که مهم نیست که چه شخصیتی داشتم، اما مهم است که متاسفانه ایمان درست و حسابی هم نداشتم. یادم می آید در کلاس اول به من یک مدال آهنی هدیه دادند که رویش تصویر یک پسر مو فرفری و تپل حک شده بود که عکس بچگیِ لنین بود. بعد از گرفتن مدال، من با پسر روی آن ارتباط برقرار کردم و او شد دوست من. هر از چند گاهی با او صحبت می ...
خاطره خواهر شهید هادی از ملاقات با حاج قاسم
او آمدند او کسی نبود که برای یک زخم که حتی باعث شده بود نتواند راه برود، دست از کار و برنامه ریزی برای بچه ها بردارد. این صحبت ها را زهره هادی خواهر شهید ابراهیم هادی درباره برادر شهیدش می گوید شهید گمنامی که در کانال کمیل به شهادت رسید و پیکرش هنوز شناسایی نشده است. این خواهر شهید درباره خاطره شهادت سردار سلیمانی و ملاقاتش با پیکر سردار پیش از تشییع در تهران می گوید حال که ...
چهار آبان ماه یادآور مظلومیت بهبهان
به گزارش خبرگزاری بسیج از بهبهان، مردم شهرستان بهبهان همواره از قبل از انقلاب اسلامی جز مبارزان و مخالفین با حکومت طاغوت بودند و در هنگام شروع جنگ تحمیلی توسط رژیم بعث عراق جز خط شکنان و رزمندگان در جبهه های حق علیه باطل بودند. صدام که در میدان جنگ توان مقابله با رزمندگان اسلام را نداشت به حملات موشکی و هوایی به شهرها و مناطق مسکونی رو آورد بود، چهارم آبان ماه 1362 در یک عصر پاییزی ...
چرا انگشتان همسرت رو بریدی
.... قاضی: چرا می خواستی سرش رو ببری؟ متهم: چند ماهی هست که کلاس آواز می ر ه؛ همیشه صدای دلنشینی داشت. ما 17 سال می شه که ازدواج کردیم. با عشق شروع کردیم، با عشق بچه دار شدیم، با عشق زندگی کردیم، همیشه شیفته صدای قشنگش بودم. حتی لالایی که برای بچه هامون می خوند من رو دیوانه می کرد و زودتر از بچه ها من محو صداش می شدم. از وقتی که دیگه بچه ها ...
کتاب خاطرات 6 شهید بانه ای با حضور فرمانده سپاه کردستان رونمایی شد+تصاویر
شده است. شهیدان بختیار و کامیار در ابتدای انقلاب در دفاع از انقلاب و امنیت مرزهای کشور و کردستان و نبرد با ضدانقلاب به شهادت رسیدند، اردشیر و کورش و بهنام نیز در روز 15 خرداد سال 1363 در حالی که در مراسم بزرگداشت شهدای 15 خرداد حضور داشتند، بر اثر بمباران ناجوانمردانه شهر بانه توسط بعثی ها و دلاور در دفاع از کیان انقلاب اسلامی شهید شدند. رهبر معظم انقلاب اسلامی در یکی از خطبه ...
موکب داران اربعین به 15 سال آوارگی پایان دادند
...> راستش روزهای اول حادثه اصلاً نمی دانستیم که قرار است پدرم را مقصر کنند. پدرم نماینده بود. بعد از حادثه آتش سوزی ساختمان را با مدیریت خودش بازسازی کرد هرچند خسارت مادی زیادی نداشت. همه همسایه ها در سوگ همسایه های ازدست رفته و مرمت ساختمان باهم شریک شدند. تا اینکه اولین جلسه دادگاه تشکیل شد. وقتی دادگاه پدرم را به خاطر نماینده بودن 10 درصد محکوم کرد. تعدادی از همسایه ها هم از پدرم رو برگرداندند. روزهای ...
گفتگو با فرزند شهید زری موسوی که روزگار خاکستری را میگذراند
، شهادت مادرم بود. 12سال بیشتر نداشتم. توی کوچه با بچه ها مشغول بازی بودم. صدای مهیبی را از سمت خانه شنیدم. دویدم سمت خانه و بعد مادرم را کنار تنور غرق خون دیدم. مهاجرت به مشهد از آن روز زندگی طالب از این رو به آن رو می شود. او که تنها تکیه گاه زندگی اش را از دست داده ضربه سختی می خورد. پسر باهوش و باانگیزه ای بوده، اما چند سال بعد بی آنکه علتش را بداند از ناحیه پا و دست دچار معلولیت می ...
جزئیات تازه از نوزاد رها شده در حاشیه اصفهان به روایت عکاس
اجتماعی اداره کل بهزیستی استان هم به صحت عکس شبهه وارد کرده است. درحالی که من بارها این موضوعات را اعلام و پیگیری کرده بودم، اما دیدم واقعا نتیجه ای نمی دهد و وقتی این اتفاق افتاد عکس آن را منتشر کردم. وی به معضلاتی همچون کودک فروشی، رها کردن نوزاد، کارتن خوابی، کودکان کار، اعتیاد و ... در مناطق حاشیه ای اصفهان اشاره و خاطرنشان کرد: این ها پدیده هایی است که هر روز با آن سر و کله می زنیم ...
متوسلیان اهل ازدواج نبود/ با ازدواج بچه ها هم مخالف بود
بیت المقدس که نیروها را برای تمرین و مانور می بردند و چند روز پیش از عملیات نزدیک منطقه مستقرشان می کردند، خیلی از نقل و انتقالات در روز انجام می شد. از باب ستون پنجم و گزارش های جاسوسی نگرانی وجود نداشت که این کارها را در روز می کردید؟ جهروتی: در فتح المبین، همان شبی که بچه ها به اردوگاه بلتا منتقل شدند، جای مناسبی نبود که بخواهند گردان ها را چند شب مستقر کنند و بخواهند بعدش وارد عملیات شان ...