سایر منابع:
سایر خبرها
تسخیرناپذیرها به شان کانری ادای احترام کردند
تسخیرناپذیران قرار داشت نیز به مرگ شان کانری واکنش نشان داد و گفت: او (شان کانری) خیلی جوانتر از 90 سال به نظر می رسید، انتظار داشتم و امید داشتم بیشتر از این با ما باشد.دیوید ممت فیلمنامه نویس فیلم تسخیرناپذیران هم با بیان دو خاطره از برخوردش با شان کانری به این بازیگر بزرگ بریتانیایی ادای احترام کرد. ممت درباره اولین ملاقاتش با کانری که یادآور شوخ طبعی شخصیت این بازیگر بود گفت: اولین بار سرصحنه فیلم ...
2 خاطره شیخ حسین انصاریان از طیب حاج رضایی/ وصیت نامه ای که رژیم پهلوی را رسوا کرد!
به گزارش خبرگزاری تسنیم ، 11 آبان ماه سالروز درگذشت طیب حاج رضایی است. او در یازدهم آبان ماه سال 1342 در میدان تیر پادگان حشمتیه تهران اعدام و در قسمت شرقی حرم حضرت عبدالعظیم حسنی به خاک سپرده شد. مرکز اسناد انقلاب اسلامی دو خاطره از شیخ حسین انصاریان درباره طیب حاج رضایی منتشر کرده است: وصیت نامه ای که رژیم پهلوی را رسوا کرد! شیخ حسین انصاریان می گوید: ...
روایتی از رشادت های ابرقهرمان نوجوان دفاع مقدس
من دو تا سیلی به گوشم زد و رهایم کرد . خلاصه با اطلاعاتی که از بهنام گرفتم به همراه دو نفر از بچه ها از پشت وارد میدان شده و تانک ها را با گلوله آر.پی.جی مورد اصابت قرار دادیم . محسن راستانی یکی دیگر از رزمندگان حاضر در مقاومت خرمشهر است که عکس معروف شهید بهنام محمدی – که سلاح ژ-3 در دست دارد – را وی از این شهید والامقام گرفته است. وی درباره روزهای ابتدایی جنگ تحمیلی گفته است (1): ...
تجربه نزدیک به مرگ مامور امنیتی در کتاب شنود / از نفوذ مخفی داعش تا ملاقات با عزراییل
. جلوی بیمارستان که رسیدم با خودم گفتم: شاید الان حال و شرایط مناسبی نداشته باشد. ای کاش قبل از حرکت تماس می گرفتم. همان جا شماره اش را زنگ زدم. با مهربانی گفت: سلام برادر، در طبقه پنجم بیمارستان منتظرت هستم. می دانستم که می آیی! وارد اتاق که شدم، تمام شرایط مصاحبه را آماده کرده بود! گفت: امروز مرا به اتاق دو تخته ایزوله آوردند. مریض دیگر این اتاق را هم بردند. تمام شرایط مهیا شد. یقین ...
فردین رابط فوتبالیست جوان کُرد؛ از کولبری تا پوشیدن لباس تیم استقلال
جوانان ایران دعوت شدی؟ رابط: بله. واقعاً آن روز را هیچ وقت فراموش نمی کنم که یکی از رفقایم با من تماس گرفت و به من گفت به تیم جوانان ایران توسط آقای پورموسوی دعوت شدی. به او گفتم من را سرکار نگذار. تا آنجا که خودم به کافی نت رفتم و اسم خودم را در لیست دعوت شدگان به تیم جوانان دیدم. هنوز طعم آن خوشحالی زیر زبانم است. اردوی اول در اصفهان تشکیل می شد و به همین خاطر روانه این شهر شدم و خودم ...
10 خاطره از همنشینی رهبر انقلاب و حاج قاسم در پلاک 14
بنده نیز به عنوان نویسنده در آن سفر حضور داشتم. البته به دلایلی این متن را جور دیگری نوشته بودم و نیتم این بود برخلاف برخی نویسندگان که سریع سفرنامه را نوشته و تحویل می دهند مدتی از زمان سفر سپری شود و پس از 20 سال آن را چاپ کنم. نویسنده کتاب برادر انگلستان خاطرنشان کرد: به این نیت که پس از گذر از یک دوره خاطرات آن سفر می تواند شیرین تر باشد آن را به دست انتشار نسپردم. بار اول در 200 ...
صورت مظلومش را که دیدم گفتم خدا قبول کند، شهادتت مبارک
...، اما می دانست که پسرش مسافر کربلاست. لذا صبح همان روز به فرزندش رضایت قلبی داد تا به جبهه برود. پسرم خیلی خوشحال بود و همان روز در کاروانی که قرار بود به خرمشهر برود ثبت نام کرد و به خونین شهر رفت. وی اظهار می کند: علی 12 ساله و اول راهنمایی بود و از اینکه چطور شد با این سن کم اش، مسئولان ثبت نام اعزام به جبهه اجازه دادند به جبهه برود برای ما معمایی بود، ولی دیری نگذشت که بعد از ...
اعتیاد، طلاق، خودکشی و ازدواج؛ 4 سکانس از زندگی مردی که 12 سال بعد برگشت!
یدا کنم. کلامش را این گونه خاتمه می دهد و مهر ابطالی بر تردیدی که از انجام این مصاحبه تا چندی پیش داشتم می زند و می گوید: تمام درد و دل این چندساله را به شما گفتم و این مصاحبه برای من به لحاظ روانی بسیار خوب بود چراکه تمام دلم را خالی کردم. در کودکی مرا کتک می زدند و هیچ محبتی نمی دیدم در ادامه با مرد معتادی که حالا ترک کرده سخن می گویم و پیش از همه درباره زمینه ...
سرنوشت غم انگیز تنها زن پاکبان در ایران
بسیار کوتاه اما تامل برانگیز خانم خانی همراه می شود. اوضاع چطور است خانم خانی؟ چی بگویم؟ پانزده سال در شهرداری زحمت کشیدم، بیمه ام نکردند. حالا هم از کار افتاده شده ام. نشسته ام گوشه خانه و با ماهی 300 هزار تومان زندگی می کنم. تازه همان را هم بعضی وقت ها کامل نمی دهند؛ 200تومان می دهند و بقیه اش را نگه می دارند. این پول، آب می شود؟ برق می شود؟ نان می شود؟ چه اتفاقی برای تان ...
گفت وگو با نویسنده کتاب سین هشتم؛ سماع روی سن درباره زندگی شهید هنرمند، مسعود سهیلی
کارگردان سینما، ساعد سهیلی، بازیگر سینما، داشتم. برای مصاحبه با سعید سهیلی، وقتی سراغش رفتم که درحال تست گریم پروژه ژن خوک بود. به قول خودش برخی خاطره ها گردوغبار گرفته بود، اما نگاه سینمایی او به من کمک زیادی کرد. همچنین علت اینکه خواستم با ساعد سهیلی صحبت کنم، مطلب کوتاهی بود که از او درباره عمویش در یک مجله خوانده بودم. احساس کردم حس عاطفی عجیبی بین آن هاست. آن زمان ساعد هم مشغول پروژه نهنگ آبی ...
کیارستمی، مارکز و ماجرای یک فیلم ساخته نشده/ من هنوز هم مسافرم!
چنین نشانی به او اهدا شود. صرفاً گفتم نشانی هم قرار است به شما اهدا شود. بسیاری از چهره های شاخص فرهنگی در مراسم حاضر بودند و من در دلم می گفتم، آقای کیارستمی اگر روی سن برود برای دریافت این نشان، می خواهد درباره ابن عربی چه بگوید!؟ نگوید من سینماگرم و چه ارتباطی دارد؟ این نگرانی با شناختی که آن روز داشتم در ذهنم بود، اما فکر می کنید وقتی روی سن رفت، سخن خود را چگونه آغاز کرد؟ خطاب به حاضران گفت: فکر ...
روزی که مارادونا تماشاگران را به رگبار بست
...:" من عاشق مارادونا بودم. در جام جهانی 2010 عکاس گتی ایمجز بودم و در چند بازی توانستم او را از نزدیک ببینم. با اینکه هیچگاه در بازی ها تحت تاثیر نتیجه قرار نمی گیرم اما وقتی آلمان 4 گل به آرژانتین در یک چهارم نهایی زد به خاطر عشقی که به مارادونا داشتم واقعا ناراحت بود." دوستی عکاس ایرانی و اسطوره فوتبال جهان اما به طرزی عجیب و در یک کنفرانس مطبوعاتی در جام جهانی آفریقای جنوبی ...
پشت پرده انتشار کلیپ های محمد امامی
ام فعالیت اقتصادی خود را آغاز کردم و از همان ابتدا کار خرید و فروش اتومبیل را انجام داده ام. متهم محمدی گفت: با توجه به مشتریانی که داشتم کار های جانبی دیگری از جمله ساخت و ساز یا خرید و فروش ساختمان را هم انجام می دادم. وی درباره روند آشنایی خود با امامی اظهار کرد: سال 91 از طریق فرزاد شفیعی با امامی آشنا شدم، آن زمان امامی کار بیزینسی و اقتصادی انجام می داد، اشرفی به من ...
خلأ عظیم ارتباط فقه و دانشگاه
از این بود. یعنی لازم نبود چند نسل بگذرد. چون زمینه و بسترش در جامعه بود، بسیاری نظرات را عادلانه نمی دانستند و مربوط به زندگی عشیره ای و قبیله ای صدر اسلام می دانستند. وقتی این تفکر آمد، بلافاصله در توده مردم اثر گذاشت. چون بر اساس همان بود که آقایان می گفتند قبل از مراجعه به فقه ما را هم می دیدند. من در سه جلسه به ایشان گفتم. یک جلسه خصوصی و دو جلسه عمومی این را اشاره داشتم. گفتم بر ...
جزئیات قتل برادرزن به خاطر اختلاف مالی
به مأموران گفت شوهرش به او گفته بوده که با سینا قرار ملاقات دارد، مرتضی مجبور به اعتراف شد. او گفت: من چهار سال قبل عاشق مینا شدم و اصرار زیادی به ازدواج با او داشتم. مطابق رسم افغانستان شیربها دادم. این شیربها خیلی سنگین بود.مجبور شدم هر طوری شده بود این پول را تهیه کنم؛ چون مینا را می خواستم. مدتی بعد سینا به من گفت اگر خواهرش را می خواهم، باید پولی به او بدهم که پدرش را راضی کند. سینا به من گفت ...
سرنوشت غم انگیز تنها زن پاکبان
؟ پانزده سال در شهرداری زحمت کشیدم، بیمه ام نکردند. حالا هم از کار افتاده شده ام. نشسته ام گوشه خانه و با ماهی 300 هزار تومان زندگی می کنم. تازه همان را هم بعضی وقت ها کامل نمی دهند؛ 200تومان می دهند و بقیه اش را نگه می دارند. این پول، آب می شود؟ برق می شود؟ نان می شود؟ چه اتفاقی برای تان افتاده است که خانه نشین شده اید؟ دیسک کمر گرفتم. نمی توانم از جایم تکان بخورم. چرا با این سابقه ...
خاطره ای از جهانگیرخان فاتح آخرین شهردار پیش از انقلاب در نی ریز
شادروان جهانگیرخان فاتح، فرزند امیر محمدحسین خان فاتح ملقب به معاون الدیوان (1266- 1324 خورشیدی) زمانی که شهردار نی ریز بود، باخبر می شود که چند نفر بازرس برای بررسی کار شهرداری به نی ریز می آیند. او از پول شخصی خود مبلغ هزار تومان به زنده یاد شفیعی حسابدار می دهد و می گوید به شیراز برو و مقداری میوه و شیرینی برای پذیرایی بخر و بیاور. زنده یاد شفیعی به شیراز می رود، وسایل لازم را ...
کتاب زندگی جهادگری که می خواست گمنام بجنگد و بمیرد، منتشر شد
می کند و خودش هم پشت فرمان می نشیند و شخصاً به رزمنده های خطوط مقدم آب رسانی می کند؛ اما باید می فهمیدم چرا لباس هایش این قدر کهنه بودند. ما که این همه پیراهن و پتو و خوراکی از مردم جمع می کردیم و به جبهه می فرستادیم، پس چرا معاون مقر پشتیبانی مان لباس سالمی نداشت که بپوشد. کمی شاکی شدم و دوباره به دفتر مقر رفتم. خودم را معرفی کردم و گفتم: انباردار اینجا کیست؟ در خدمتیم برادر، امرتان ...
کریم اکبری مبارکه: از ایفای نقش ابن ملجم ترسیدم
رفته بر حضرت (ع) باشد. یکی از افرادی که این ریسک را پذیرفت و توانست در قالب یکی از منفورترین چهره های تاریخی که همان ابن ملجم مرادی است، قرار بگیرد، کریم اکبری مبارکه بازیگر کم کاری است که بعد از حدود 15 سال هنوز مردم او را به اسم ابن ملجم می شناسند. با او خاطرات حضورش در سریال امام علی (ع) و چگونگی ایفای این نقش را مرور کرده ایم که در ادامه می خوانید: یکی از مهمترین نقش هایی ...
حسینی و مظاهری مثل من و حجازی باشند/ مدیران استقلال را نمی شناسم
خارج از زمین رفاقت . این باعث پیشرفت هر دو می شود و در نهایت هم سودش را تیم می برد. خاطره بازی با حجازی همبازی پیشین ناصر حجازی خاطره جالبی از هم اطاقی با او نقل می کند. او در این خصوص گفت: در یکی از اردوهای تیم ملی در ورزشگاه شهید کشوری با ناصر هم اطاق بودیم و آن زمان آتیلا تازه به دنیا آمده بود. کار ناصر صبح تا شب صحبت کردن درباره آتیلا بود و حتی شب ها که می خوابید بلند بلند اسم ...
حمید لولایی مهمان برنامه دوربرگردون با موضوع راهنمایی و رانندگی
فقط خسارت اولین ماشین را پرداخت می کند. من نمی دانستم اولین ماشین بودم و قرار است پول را به من بدهند؛ گفتم این بنده خدا فقط یک برگ بیمه دارد پول را هر که گرفت تقسیم کند. کلا 600 هزار تومن می دادند؛ البته حدودا هشت سال پیش بود و هزینه ها هم آن موقع کمتر بود. سیصد هزار تومن دیگر هم باید می دادند که من دیگر نماندم و گفتم به بقیه بدهید و هنوز هم نگرفته ام. او در ادامه به مخاطبان برنامه تاکید ...
رفاقت با یک تروریست
متولد 1303 بود و ورودش به عرصه نمایش را این طور تعریف کرده است: سال 1321 به عنوان پیش پرده خوان وارد تئاتر شدم. البته به این راحتی ها نبود. با اینکه کم سن و سال بودم اما پشتکار زیادی داشتم. یادم می آید 6 ماه هی می رفتم و می آمدم. یک بار یک آقایی من را می بیند و می پرسد، این پسره اینجا چه کار دارد؟ می گویند می خواهد پیش پرده خوان شود. آمد پیش من و گفت چقدر پول داری؟ گفتم 5 زار. گفت صدات چطوره ...
حاشیه های دادگاه رسیدگی به پرونده عکس سلفی خبرنگار با یک گاو دادگاه رسیدگی به پرونده سید هادی کسایی ...
رفت تا کسب تکلیف کند و دوباره بازگشت. این کار چند باری اتفاق افتاد. انگار هماهنگ شده بود تا به هر نحوی شده پرونده سازی علیه من ایجاد شود. بالاخره قرار وثیقه 50 میلیون تومانی صادر کرد. معترض شدم که عکس سلفی با گاو در اینستاگرام 50 میلیون وثیقه می خواهد؟ به نوعی چانه زدیم و به 10 میلیون تومان کاهش دادیم. ماجرای پرونده تا 4 سال ادامه داشت تا اینکه 25 شهریورماه 1399 این پرونده روی میز قاضی ...
ماجرای اسیر کردن دو فرمانده عراقی با دست خالی
توانستند من را خفه کنند؛ از طرفی وحشت داشتم و از طرفی هم باید کاری انجام می دادم. چیزی که به ذهنم رسید این بود که بروم بالای جاده آسفالت. رفتم بالا و با همان ترسی که داشتم تا توانستم بلند بلند فارسی صحبت کردم "محمد بیا اینجا... علی وایسا همون جا... من اینجام..." این دو تا بنده خدا فکر کردند که دور تا دورشان را ایرانی گرفته! بهشان گفتم" یا الَلّه... حَرِّکُوا حَرِّکُوا" دستشان را گذاشتند روی سرشان و ...
نفرین مالباخته، دامن سارق را گرفت
می کردند. پرونده این زورگیری های خشن با دستور قاضی علی وسیله ایرد موسی، بازپرس دادسرای ویژه سرقت در اداره پنجم پلیس آگاهی تهران تحت رسیدگی بود تا اینکه معلوم شد یکی از طعمه های این باند یک بیمار سرطانی بوده است. مالباخته می گفت: به عنوان مسافر در اسلامشهر سوار خودروی سارقان شدم تا برای خرید دارو به تهران بروم. با هزار بدبختی 5میلیون تومان پول جور کرده بودم که دارو بخرم. چون سرطان معده دارم اما از ...