روایتی از رشادت های ابرقهرمان نوجوان دفاع مقدس
سایر منابع:
سایر خبرها
18 شهید شاخص دانش آموز در دفاع مقدس را بشناسید+عکس
خون می جوشید. پیراهن آبی و چهار خونه بهنام غرق خون شده بود. چند روز قبل از سقوط خرمشهر، در 28 مهر 1359 پر کشید. شهید سید حمیدرضا سیاهپوش سیدحمیدرضا سیاهپوش، 15 دی ماه 1347، در تهران به دنیا آمد. پدرش سید ابوطالب، خیاط بود و مادرش صدیقه نام داشت. دانش آموز سوم متوسطه بود. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. چهارم دی ماه 1365، وقتی فقط 18 سال داشت در عملیات کربلای 4 و در جزیره ام ...
وایسا مترو من می خوام پیاده شم
بودم نسرین سلطان گم کردن بود. آن قدر در طی سال های دانشجویی لوازم التحریر گم کرده بود که اگر همه پیدا می شدند و جمع شان می کرد می توانست یک مغازه نوشت افزار باز کند. یک روز عینکش را گم می کرد و روز بعد جزوه هایش. اوضاع وقتی بیخ پیدا می کرد که وسایل افراد دیگر را گم می کرد. جزوه های خودش در مقابل جزوه باسلیقه ترین دانشجوی کلاس که با بیست و چهار رنگ نوشته بود و قرار بود ...
نوروزی: بعضی ها در فرودگاه دوحه، قداست پزشکی را از بین بردند
خبرورزشی / لیگ برتر ایران ؛ امین نوروزی معاون پزشکی پیشین باشگاه استقلال که روی خط برنامه فوتبال برتر آمده بود، درباره جدایی اش از استقلال اظهار داشت: وقتی گل محمود فکری به پرسپولیس را دیدم، ذوق زده شدم، چرا که برای همان بازی فکری مصدوم را درست کردیم و به زمین فرستادیم. وی افزود: بحث عذرخواهی شخصی نیست. فکری مسئول فنی تیم است و با هم دوست هستیم، اما همه باید بدانند برای ما پایبندی به ...
17 ربیع الاول، پیامبر رحمت و رئیس مکتب
او نگه داری کند؛ اما پس از مدتی او را به حلیمه، دختر عبدالله بن حارث سعدیه واگذار کرد. حلیمه اگرچه دایه آن حضرت بود، اما به مدت پنج سال برای محمد(صلّی الله علیه و آله و سلم)مادری کرد. حضرت محمد(صلّی الله علیه و آله و سلم) در سن چهل سالگی در بیست و هفتم رجب سال چهلم عام الفیل به پیامبری برگزیده شد و به مدت بیست و سه سال عهده دار این مسئولیت بودند. هفده ربیع الاول یکی از چهار روز ...
آثار پذیرفته شده جشنواره سردار آسمانی معرفی شدند
رضایی (ایلام-دهلران) 26- نمایش سرباز سردار ؛ ن: مرتضی شاه کرم، ک: عبدالحسین جلیل نسب (خوزستان-خرمشهر) 27- نمایش آخرین نگاه قاسم ؛ نویسنده و کارگردان: پوریا قصابی کهنه قوچان (خراسان-قوچان) 28- نمایش همیلو ؛ نویسنده و کارگردان: هیام احمدی (اصفهان-شاهین شهر) 29- نمایش کاخ ریاست جمهوری ؛ ن: مرتضی شاه کرم، ک: مریم طرفی (خوزستان-خرمشهر) 30- نمایش بیست ویک ؛ ن: هاشم پورمحمدی ...
یکی از شاکیان پرونده کیوان.الف: باید در حضور مادرش عذرخواهی کند
عذرخواهی کنه. عذرخواهی واقعی که درد من رو التیام بده و بفهمه چه آسیبی به من و دیگران زده. همینطور که توی این دوسال بارها فکر خودکشی به سر من زد . دفاع مادر کیوان از پسرش روز مواجهه ی فتانه با کیوان الف، مادر کیوان هم سر می رسد؛ البته بعد از رفتن فتانه؛ مادر کیوان رو من ندیدم، اما بعد از اینکه من رفتم وکیلم رو دیده. به وکیلم گفته این دخترا همه با پای خودشون اومدن خونه پسر من و کیوان ...
یکی از شاکیان پرونده کیوان.الف: باید در حضور مادرش عذرخواهی کند
...؛ بعد از اون همه اصرار من قبول کردم، گفتم می خورم اما بعد باید با هم از نوشیدنی تو بخوریم. من خوردم و به صورت مشخص یادم نیست که نوشیدنی دوم رو کی خوردم. اما یه صحنه ای به صورت محو تو ذهنم هست. اینکه می خواستم برم دستشویی، اما نمی تونستم راه برم، انقدر که گیج و منگ بودم. کیوان اومد دستم رو گرفت و جلوی در دستشویی بهم گفت: سومی رو بخور، دیگه بعدش برو دستشویی! من هم خوردم و رفتم دستشویی . ...
می گفت ما مدافع حرم هستیم چون حرم مدافع ماست
بیست و یکم ماه رمضان پیکرش را به معراج شهدای تهران آوردند. ما در جریان نبودیم. همه غیر از ما خبر داشتند پیکر پسرم تهران است. آن روز ها خیلی دلشوره داشتم. یک لقمه افطار کردم و رفتم سر کوچه گشتی بزنم. تا رفتم در را باز کنم دیدم پسرخواهرم پشت در ایستاده، یک دفعه گفت دایی محمد مهدی زخمی شده، کم کم متوجه شدم تنها پسرم به شهادت رسیده است. ساعت 9:30 از گردان فجر آمدند دنبالم و گفتند پسرتان مجروح شده است ...
هنگام اعدام هیچ نگرانی ای در چهره نداشت
سرویس تاریخ جوان آنلاین: روز هایی که بر ما می گذرد، تداعی گر سالروز شهادت مردی از طایفه فتیان است. طیب حاج رضایی در واپسین فصل از دفتر حیات خویش، نشان داد فطرت و حق طلبی، از کلیدی ترین عوامل سعادت انسان است و هر آنکه در ضمیر خویش نشانی از آن باقی نهاده باشد، نهایتاً به طریق صواب رهنمون خواهد شد، اما ماجرای طیب چگونه و با چه بستری بدان فرجام سوق یافت و چه عواملی در آن نقش آفرید؟ در دو روایت کمتر شنیده شده ذیل، می توان پا ...
مادربزرگ ایرانی قهرمان ماراتن دبی شد!
پیاده روی چین هم نفر اول شدم. در تمام این مدت یک بار هم اوت نشدم. یک جا ننشینید! این بانوی سالمند قهرمان که به تازگی از چنگ ویروس کرونا نجات یافته در این باره می گوید: بی اشتهایی شدیدی به من دست داد و الان خدا را شکر خوب شدم. در این روز های کرونایی هم صبح و عصر مرتب ورزش می کنم. در حیاط راه می روم و حتی در حیاط هم ماسک می زنم. او در پایان خطاب به هم سن و سال هایش می گوید: توصیه ...
سال 92 به من گفتند که چه کسی تو را تایید می کند؟/ در مدیریت کشور باید حواسمان باشد که دست در جیب فقرا ...
کشور را ارائه کردیم. اداره کشور مثل آب خوردن است، چون دارای مختصات قدرت است و بهترین طبقه متوسط را در دنیا دارد. حدود صد هزار دکترای داخلی و خارجی ایرانی داریم که آمریکا و اروپا از ما قرض می گیرند و از همه مهم تر ملت ایران است که هزینه ای کم و کار بسیار زیادی را پیش روی خود دارد. سال 92 به من گفتند که چه کسی تو را تایید می کند؟ گفتم عمل من، من را تایید می کند. در اداره کشور نیازی به ...
روایتی از خواهران دوقلویی که مدافع سلامت شدند
رقابت همیشگی و جذاب دوقلوها این بار مغلوبه شده بود. قُلِ کوچک تر با یک فرصت طلبی مجازی، گوی سبقت را از قُلِ بزرگ تری ربوده بود که همیشه به خاطر همان چند دقیقه زودتر به دنیا آمدن، اول صف بود و احترامش واجب! و همه اینها را مدیون کرونا بود! نه، درست تر بگویم؛ مدیون جهاد علیه کرونا... ماجرای حضور داوطلبانه زهرا و فاطمه قَدبیگی در بخش بیماران مبتلا به کرونا، از آن ماجراهای شیرین روزهای تلخ کرونایی است. خواهران طلبه دوقلویی که با حضور داوطلبانه در کنار بیماران مبتلا به ک ...
لشکر نجف اشرف در 23 عملیات بزرگ و اصلی جنگ شرکت کرد
به رغم تلفاتی که تیپ ما داده بود، 40 روز بعد وارد عملیات الی بیت المقدس می شود. در فتح خرمشهر تیپ 8 نجف 23 شبانه روز نه فقط شب ها که روز ها هم درگیر می شود و برخی از گردان هایش سه بار بازسازی می شوند. آن ها که اهل جبهه و جنگ هستند می فهمند سه بار بازسازی یک گردان در طول چند روز چه معنی ای دارد. در این عملیات همان طور که صوتش هم موجود است حاج احمد و نیروهایش به عنوان اولین یگان های ایرانی وارد شهر می شوند و آنجا شهید کاظمی برای اولین بار می گوید خرمشهر را خدا آزاد کرد و بعد خبر از اسارت گروه گروه نیرو های دشمن می دهد ...
سیدمحمد غرضی: کاش کسی باشد و بگوید که این پول ها به کجا می رود/ در 40سال گذشته جناح های اصلاح طلب و ...
سید محمد غرضی گفت: حقوق عامه بر حقوق خاصه ارجحیت دارد/ کاش کسی باشد و بگوید که این پول ها در کجا مصرف می شود و به کجا می رود./ در طول چهل سال گذشته مدام جناح های اصلاح طلب و اصولگرا قدرت اجرایی را در دست گرفته اند و امتیازات مردم را به نفع گروه خود مصادره کردند./ هیچ کدام از شهدا وابستگی به اصلاح طلب و اصولگرا نداشتند./ 5هزار فرزند مدیران میانی در خارج کشورند ...
حس پدرانه کاگر پالایشگاه که در آتش و دود سوخت
. صدای فیدوس درآبادان صدایی آشنا بود که نه تنها کارکنان پالایشگاه که همه اهالی آن را میشنیدند و فعالیت های روزانه خود را با آن تنظیم می کردند) پالایشگاه قشنگ ترین صداییه که توی تمام عمرم شنیدم. هر روز با صدای فیدوس به پالایشگاه رفتم و بعد از ظهر خسته به خونه برگشتم. پالایشگاه محل کار من نبود. بچه و زندگیم بود! امروز نمی تونم شاهد سوختن بچه ام باشم. آن روز حرف های آن پیرمرد شرکت نفتی را درک ...
قطعه ای از بهشت در ورامین؛ خانه ای با 3 شهید
می گفت او هر روز می نشیند و گریه می کند و می گوید من می خواهم بروم جبهه، چرا پدرم نمی گذارد. من رفتم به سرپرستشان گفتم اگر می شود با او صحبت کنید او می خواهد برود جبهه در صورتی که تازه سه ماه است که برادرش شهید شده. او هم به اصغر گفته بود هنوز زود است، بگذار درست تمام شود، بعد برو. اصغر گفته بود شاید تا سه ماه دیگر جنگ تمام شود. من هم دیگر خسته شدم و گفتم تو را امتحان می کنم. یک فرش سنگین در ...
درس مقاومت و استقامت از وصیت نامه شهید رضایی می گیریم
و رزمندگان کفرستیز و شهدای گلگون کفن اسلام از صدر تا به حال وصیت نامه خود را شروع می کنم؛ خدایا تو می دانی که من جز برای رضای تو به جبهه نیامده ام. من برای کمک به مستضعفان و مبارزه با ظلم و استکبار جهانی به جبهه آمده ام تا انتقام شهدای خرمشهر و انتقام شهدای اسلام را بگیرم. آمده ام تا انتقام خون بچه های شیرخوار را که در زیر بمباران وحشیانه صدام به درجه رفیع شهادت نائل آمده اند، بگیرم و نگذارم که ...
آقا صادق؛ روایت زندگی جهادگری که می خواست گمنام بجنگد و بمیرد
خودش هم پشت فرمان می نشیند و شخصاً به رزمنده های خطوط مقدم آب رسانی می کند؛ اما باید می فهمیدم چرا لباس هایش این قدر کهنه بودند. ما که این همه پیراهن و پتو و خوراکی از مردم جمع می کردیم و به جبهه می فرستادیم، پس چرا معاون مقر پشتیبانی مان لباس سالمی نداشت که بپوشد. کمی شاکی شدم و دوباره به دفتر مقر رفتم. خودم را معرفی کردم و گفتم: انباردار اینجا کیست؟ در خدمتیم برادر، امرتان را ...
کریم اکبری مبارکه: از ایفای نقش ابن ملجم ترسیدم
دو به من خندیدند. گفت حالا به تو می گویم. هفته بعد که رفتم، دوباره گفتم که چه نقشی قرار است بازی کنم؟ گفت ابن ملجم مرادی... من خودم خشکم زد. گفتم داوود جان تو در من چه دیده ای که تصمیم گرفتی این نقش را من بازی کنم؟ نمی دانم آقای میرباقری یا آقای شریفی نیا بود که گفتند نقش دیگری برای من در نظر گرفته بودند، اما به دلیل اینکه باید لنز می گذاشتم در چشمانم و آقای مؤمنی سر سریال کوچک جنگلی چشمش به خاطر ...
از دستکاری در شناسنامه تا خمپاره ای که 2 دستش را برد
. در حالی که خداوند متعال در تمام این دوران ها یار و یاور ملت مظلوم ایران بود و هست. این رزمنده دفاع مقدس با بیان اینکه در روزهای جنگ حسرت کسانی که به جبهه می رفتند را می خوردم، تصریح کرد: در سال 1359 حدود 12 سال داشتم و بسیار علاقه مند برای حضور در میدان نبرد بودم. اما هربار برای اعزام اقدام می کردم، به دلیل سن و سال پایین از حضور من جلوگیری می کردند. * ماجرای دستکاری شناسنامه ...
اعتیاد، طلاق، خودکشی و ازدواج؛ 4 سکانس از زندگی مردی که 12 سال بعد برگشت!
و فقط برای دوباره سرپا شدن رفته بودم، ترک کردم. پنج سال است که پاک هستم پس از واگویه کردن خاطرات تلخ نوبت به روز های امیدواری می رسد و ادامه می دهد: اکنون پنج سال است که پاک هستم و در دو سال اول پاکی کاملاً گیج بودم و وقتی به خودم آمدم دیدم همسر و فرزندم رفته اند و مادرم مرده است و چند جا برای کار رفتم، اما به دلیل سابقه اعتیاد قبولم نکردند. به امام جماعت مسجد محله ...
نوعروس جوان راز داماد را نمی دانست ! / قرار مرموزانه داماد با الهام لو رفت
خواسته هایم را برآورده کرد. ولی از همان روز اول نسبت به همسر برادرشوهرم احساس بدی پیدا کردم و همیشه به میثم گیر می دادم که چرا بیش از حد به الهام احترام می گذاری و حتی می گفتم تو حق نداری با او این قدر صمیمی باشی. همسرم به حرف هایم توجهی نمی کرد و در جوابم مرموزانه می گفت مدیون همسر برادرش است و اگر بتواند جانش را برای او فدا می کند. شنیدن این حرف ها از زبان مردی که حس می کردم فقط متعلق ...
صدای به جامانده از سلمان هراتی را بشنوید
به شهر خودمان برگشتم ، و روانه سربازی شدم . بعد از سربازی در رشته هنر تربیت معلم پذیرفته شدم و باز برگشتم به تهران . همین سال ها بود که با شاعران حوزه اندیشه و هنر اسلامی ، آشنا شدم و تقریباً بدون غیبت و با اشتیاق زیاد در جلسات حاضر می شدم . بچه ها هم به پرت و پلاهایی من گوش می دادند و مرا تشویق می کردند. شعر از سال های 51 به سراغم آمد. شعر که نه ، همین ...
نحوه صحیح مصرف قرصهای اورژانسی/درمان کیست های کوچک /قاعدگی طولانی و کورتاژ تشیخصی
شدم پریودم سه مهر تموم شد همیشه پریود منظم دارم و خون ریزیمم 6روزه اس بعد تموم شدن پریودم 7مهر داخل یکی از ترشحاتم یه لک صورتی کمرنگ دیدم دیگه چیزی ندیدم تا سه روز بعدش که باز داخل یکی از ترشحاتم خون قرمز روشن دیدم اما این بار بیشتر از قبل بود چون با همسرم رابطه محافظت نشده داشتم میخوام بدونم این خون علتش بارداریه یا چیز دیگه؟ نیازبه معاینه واژینال دارید،احتمال دارد دچارزخم دهانه رحم باشید،حتما یک پاپ اسمیرهم انجام دهید ...
عضو سابق ستاد ترامپ، اسرار کمپین او را فاش کرد
را برای براد بفرستیم! بگذار ببینیم چه می گوید! وی افزود: بنابراین، او این ویدیو را برای براد ارسال کرد. من به خانه رفتم، ولی شب بود که یکی از همکارانم به من تلفن زد و گفت: آیا ویدیوی خودت را دیدی؟! من گفتم: منظورت چیست؟ او گفت: یک شبکه ویدیوی تو را منتشر کرده است. من شوکه شدم! روز بعد که سر کار رفتم برای چند دقیقه پشت کامپیوترم نشستم، ولی حتی به آن دست هم نزدم. سپس به اتاق استراحت رفتم ...
فردین رابط فوتبالیست جوان کُرد؛ از کولبری تا پوشیدن لباس تیم استقلال
در این لحظه به دروغ گفتم که می توانم در تبریز بمانم. بدین ترتیب حدود 22 روز برای اینکه در تراکتور بتوانم تمرین کنم در چادر زندگی کردم و تنها خوراکم املت یا ساقه طلایی بود . آیا بعداً به مربی ات گفتی که در چادر زندگی می کردی؟ رابط: بعد از این 22 روز که مورد تائید قرار گفتم قرار شد برای آوردن مدارک به پیرانشهر بروم و به همین خاطر مجبور شدم با چادر در محل تمرین حاضر شوم. مربی از ...
حمیدرضا عطایی در سریال خانه امن+بیوگرافی
... او درباره این تجربه سنگین اما تاثیر گذار می گوید: من وارد تیمی شده بودم همه کار کشته ، همه کاربلد بودند.این باعث یک شوقی در من شده بود بعد یواش یواش می رفتم جلو ، مسئولیت جای شوق و ذوق را گرفت. حمید رضا عطایی درباره خاطره ای که از مختار نامه دارد می گوید: یک بار پایم در رکاب اسب گیر کرد و چند متر منو کشید در حال کشیده شدن بر روی زمین کمرمن سنگی خورد که 15روز خانه نشین شدم و جایی ...
نیم قرن همراه با چرم
برادرم را بردم و گفتم این شناسنامه من است. هجده سالم تمام شده و می خواهم به جبهه بروم. آن ها گوششان از این حرف ها پر بود و می دانستند ماجرا از چه قرار است و من را از دم پادگان برمی گرداندند. یک ماه کارم شده بود رفتن به دم پادگان و داد و قال. هر روز هم مسئولان پادگان من و دوسه تا از هم محله ای هایم را بر می گرداندند و می گفتند برو بچه جان از تو بزرگ تر هم هستند آن ها به جبهه می روند به تو نیازی نیست ...
نقش زنان در جنگ تحمیلی اول بوده است
پشت جبهه اعزام شدم. در آن دوران زنان زیادی را می دیدم که در پشت جبهه کمک می کردند از دکتر و پرستار تا زنانی که برای رزمندگان لوازمی را اهدا می کردند... چند سال بعد برای ادامه تحصیل به آمریکا آمدم تا اینکه حدود 11 سال پیش در سال 2009 میلادی در سفر به ایران به آبادان و خرمشهر رفتم. روی دیوار شبستان مسجد جامع خرمشهر، عکس های زیادی از شهدا وجود داشت، ولی در بین آن ها عکس هیچ زنی دیده نمی شد، درحالی که ...
چله عزت| از جدا شدن دست بر اثر شلیک تانک تا نعره های آتشین بر سر دشمن
به گزارش خبرنگار فرهنگی، خبرگزاری تسنیم به سراغ کتب خاطرات کمتر دیده شده شهدا و رزمندگان دفاع مقدس رفته تا با انتشار این مطالب، نام و یاد این عزیزان را زنده نگه دارد و معارف آنها را برای آیندگان باقی نگه دارد. روزهای اول جنگ، هنوز پلیس راه به دست عراقی ها نیفتاده بود. دور تا دور پاسگاه با دیوارهای آجری بیست سانتی محصور شود. ما پشت همان دیوارها سنگر می گرفتیم و نمی دانستیم گلوله از آن ...