سایر منابع:
سایر خبرها
عکس شهید مدافع حرم در جیب حاج قاسم
.... چند سال بعد هم خانه ای گرفتیم و از منزل پدری شان رفتیم. آنجا علاوه بر دلتنگی ترس از تنهایی هم سراغم آمده بود. شب هایی که همسرم به مأموریت می رفت تا صبح همه برق های خانه ر روشن می گذاشتم و می نشستم پای تلویزیون. بچه هم گریه می کرد. وقت هوا روشن می شد حس می کردم دیگر سرگیجه دارم. با همه این سختی ها هیچ گاه به خاطر نبودن هایش دعوا نکردیم و سعی می کردم تحمل کنم. *24 سال زندگی ...
شجاعیان: تا لحظه آخر جنگیدیم / سرما روی بازی تاثیرگذار بود
به گزارش خبرنگار ورزشی ایلنا، داریوش شجاعیان پس از برتری استقلال مقابل شهرخودرو مشهد اظهار داشت: بازی خیلی خوبی بود و همانطور که قبل گفتم تیم ما رو به جلو می رود. روز به روز هماهنگ تر می شویم. امروز هم می توانستیم با نتیجه بهتری برنده بازی باشیم. او ادامه داد: امیدوارم این روند را رو به جلو ببریم تا در بازی بعدی هم برنده مسابقه باشیم. شجاعیان در پاسخ به این سوال که چرا با ...
همه را شکل یار می بینم، پیرزن را نگار می بینم / شعر طنز محمدنظری
... نیم ساعت به دیدۀ حیرت خیره بودم بر آن ورق همچین زنی آمد که چیست این؟ گفتم: چه بگویم خودت بیا و ببین روی زیبای حوریان بهشت کرده است این مجله را تزئین گفت یارو: خدا شفا دهدت باشی از این به بعد بهتر از این این که عکس فرشته می بینی هست عکس لنین و استالین گفتم: امروز چون تو می بینم همه را ای نگار ماه جبین گفت: بس کن نگار سیری چند؟ شده ای پاک خل منم افشین همه را شکل یار می بینم پیرزن را نگار می بینم شاعر : محمد نظری ندوشن منبع : لُغُز ...
سفرنامه سوریه/ خانه شیعیان اطراف دمشق را آتش زدند!
که مصطفی با قامت بلندش قیام کرد. نگاهش خیره به موبایلش مانده بود، انگار خبر دیگری خانه خرابش کرده و این امانت دست و بالش را بسته بود که به اضطرار افتاد : بچه ها خبر دادن ممکنه بیان سمت حرم سیده سکینه! برای اولین بار طوری به صورتم خیره شد که خشکم زد و آنچه دلش می خواست بشنود، گفتم : شما برید حرم، هیچ اتفاقی برا من نمیفته! و دل مادرش هم برای حرم می لرزید که تلاش می ...
کارواخال: این گل را به پسرم تقدیم می کنم ؛ اجرای دستورات زیدان کلید پیروزی مقابل اتلتیکو مادرید بود
دنی کارواخال که در این فصل با مصدومیت های زیادی دست و پنجه نرم کرده در دربی مادرید از ابتدا در ترکیب تیمش قرار داشت و گل دوم رئال مادرید روی ضربه او به ثمر رسید و به نام یان اوبلاک ثبت شد. به نقل از وب سایت رسمی باشگاه رئال مادرید، کارواخال بعد از پیروزی 2-0 مقابل اتلتیکو گفت: در سه بازی اخیر روند گل نخوردن خوبی ثبت کرده ایم. بازی اول خارج از خانه مقابل سویا بود، و سپس مقابل ...
شهید مهدی باکری (1333 – 1363)
از کجا می آید.فقط یک دفعه می دیدم نفر بغل دستیمان افتاد روی زمین . قرارمان این بود که توی درگیری بی سیم ها روشن باشد، اما ارتباط نداشته باشیم. خیلی از بچه ها شهید شده بودند. زخمی هم زیاد بود.توی همان گیرودار، چند تا اسیر هم گرفته بودیم. به یکی از بچه ها گفتم ما مواظب خودمون نمی تونیم باشیم، چه برسه به اون بدبختا. بو یه بالیی سرشون بار. همان موقع صدا از بی سیم آمد این چه حرفی بود تو زدی؟ زود ...
شهر خوب قصه ها
های صوتی موردپسند مخاطبان، به عنوان برنده این مسابقه معرفی خواهد شد. دست اندرکاران جشنواره شهر خوب قصه ها برای آثار برگزیده هدایایی هم در نظر گرفته اند. مدیر مراکز فرهنگی و هنری منطقه13دراین باره می گوید: پس از ارزیابی ها به نفرات برگزیده مسابقه هدایایی تعلق می گیرد که برای نفر اول مبلغ 20 میلیون ریال و برای نفر دوم 15 میلیون ریال و نفر سوم نیز 10 میلیون ریال کارت هدیه در نظر گرفته ایم ...
نوجوانی که جبهه را متحیّر از غیرت خود کرد
برداشتم و به بهانه میهمانی به شیراز رفتیم و در راه گفتم که بهتر است به بیمارستان برویم و از یکی از بچه های اهل سیدان که مجروح شده است، عیادت کنیم؛ بنابراین دسته گلی تهیه کردیم و به بیمارستان رفتیم، اول من به ملاقات سعید رفتم تا ببینم در چه حالی است و بعد مادرش را به دیدار او بردم. دست راست و ران راست او در اثر اصابت ترکش شکسته بود؛ ولی روحیه خوبی داشت. مادرش را جلوی اتاق آوردم و آهسته به او گفتم که سعید ...
یادی از شهید سرهنگ دوم محمود منظم تولایی، فرمانده گردان 129 پیاده لشکر 77 ثامن الائمه (ع)
زهرا بیات | شهرآرانیوز - محمود منظم تولایی، دوم اردیبهشت سال 1314 در مشهد به دنیا آمد. در ده سالگی پدرش آقاغلامحسین را از دست داد. همین سبب شد وارد بازار کار شود و از کلاس چهارم به بعد، روز ها در چاپخانه کار کند و شب ها تحصیلش را ادامه دهد. در 15 سالگی با عنوان سرباز پیمانی وارد ارتش شد؛ این حضور 9 سال طول کشید تا به دانشکده افسری رفت و به عنوان دانشجوی ممتاز با مدرک لیسانس دانش آموخته ...
نگاهی به مستند امیدی هِ به بهانه حضور در جشنواره سینماحقیقت
انتظامی می آید وسیله های تان را ببرد، ما هم وسیله ها را در ماشین انداختیم و جای دیگری رفتیم. وضعیت طوری نبود که مثلا نورپردازی کنیم یا قاب های زیبا ببندیم. زهیری درباره سرنوشت مسؤولان مختلف امیدیه پس از انتشار مستند امیدی ه گفت: بعد از پخش مستند هم دادستان وقت و هم فرمانده نیروی انتظامی وقت از شهرستان رفتند و حتی بقیه آن هایی هم که در زمین خواری ها دست داشتند، ناپدید شدند و خوشبختانه در ...
خانه ای به رنگ شعر به رنگ ارغوان
گمشده ام آمده ام! ارغوانم را می خواهم! رفته بودم پول برق و تلفن را بدهم! گفتم آقای فلان! گفت: از پله برو بالا. دست چپ. در سوم. زیر لب گفتم: این اتاق پسرم کاوه ست! آن سوی پنجره وای! ارغوان داشت نگاهم می کرد... خاطرات یلدا در خانه ارغوان وقتی یلدا دخترک هفت ساله کلاس اولی بود، شوق هجی کردن الفبا را با خشت های این خانه قسمت می کرد. از هندسه پنجره های خورشیدی اش ریاضی می آموخت. و از سرود ...
امام برای ساخت سرود شهید مطهر پیشانی ام را بوسید
می کردند، موسیقی خاصی ساخته بود. حضرت امام به سیداحمدآقا گفتند پس این موسیقی ریشه در تاریخ دارد، شاید به همین خاطر مردم را به خودش جذب کرده است. بعد پرسیدند ساز او [ارموی]چه بود؟ گفتم عود! و ساز تخصصی من هم عود است. با حضرت امام، از آشنایی و همکاری خود با استاد انجوی شیرازی سخن گفتم و اینکه تحقیقاتی در خصوص موسیقی های مذهبی و مراثی نقاط مختلف ایران انجام داده ام و همین امر، سبب آگاهی و شناخت من ...
اعدام به خاطر پیدا کردن تربت کربلا در خانه!
بفهمه همسر کی بودید، یا بدونه شما اونشب تو حرم بودید! قدمی را که به طرف در رفته بود دوباره به سمتم برگشت و قلبش برایم تپید : والله اینا وحشی تر از اونی هستن که فکر می کنید! صندلی کنار تختم را عقب تر کشید تا نزدیکم ننشیند و با تلخی خاطره درعا خبر داد : می دونید چند ماه پیش با مرکز پلیس شهر نوی تو استان درعا چیکار کردن؟ تمام نیروها رو کشتن، ساختمون رو آتیش زدن و بعد همه کشته ها رو ...
رزمنده مجروحی که با اقدام ناجوانمردانه بعثی ها به تهران نرسید
...، امکان جلو رفتن نبود. جالب آن بود که راننده آمبولانس و پسرخاله اش که در کنارش نشسته بود، هر دو سالم به بیرون پرت شدند. اجساد شهدا در جاده پخش شدند و عراق از شادمانی زدن آمبولانس پر از مجروح، با خمپاره 60 آن جا را زیرآتش گرفت تا کسی نتواند جلو برود. یک آن از همان فاصله 40 یا 50 متری، متوجه تکان خوردن های مشکوکی شدم. باخودم گفتم امکان دارد کسی از آن ها زنده باشد و به کمک نیاز داشته ...
حسرت شنیدن صدای آسید یحیی به دلم ماند
مهم است و سید یحیی به گونه ای زندگی کرده بود که برایش در شب های قدر و شب های سرنوشت شهادت نوشته بودند: یک انگشتر چند نگین که حرز داشت را به او دادم و گفتم آسید یحیی این انگشتر را به دست کن تا ان شاءالله سالم بروی و سالم برگردی اما تقدیر برای او طور دیگری رقم خورده بود، او انتخاب شد تا لباس شهادت را بر تن کند، لباسی که کاملا برازنده سید یحیی بود و سال های زیادی را برای رسیدن به مقام عند ربهم یرزقون ...
این نیروی سپاه پاسداران یک تنه جلوی 40 داعشی ایستاد +عکس
بوکمال نیز سقوط می کرد. او به تنهایی با 40 تن روبه رو می شود و پس از به هلاکت رساندن 37 نفر از آن ها، فشنگ هایش تمام می شود. به سوی او حمله می کنند تا اسیرش کنند، اما این بار با سرنیزه دفاع و دو نفر دیگر را مجروح می کند و در نهایت به شهادت می رسد. نهمین شهید شهرستان جهرم متولد 22 مرداد 1365 بود که از سال 1377 به عضویت بسیج درآمد و دو دوره سه ساله نیز به عنوان فرمانده پایگاه مقاومت، ولی ...
جَلّه عجب چی یه اگه گورخر داشتاشی خو دیه بیتر...
میگی چه خاکی تو سرُم بیریزم دختر؟ بدون اینکه من حرفی بزنم گوشی تلفن را برداشت... _ الو... سلام مش موسی، بد نواشه. نیگا اصلن اصلن خودوته نترسون. ینی استرس برت سَمه... اصلن نترس حالا من دیَم برت زنگ میزنم... خدافظ خدافظ. هنوز ننشسته بود که دوباره گوشی تلفن را برداشت... _ الو... مش موسی، میگم همش بویه سوپ و آش بخوری، حالا اگه کسی نبود برت دُرس کنه، رو چیشُم ...
حمله به بخش کودکان، مردم را غیرتی کرده بود
آیت الله شیرازی می آمدند و می رفتند. شب های بعد، نگهبانی از تحصن نظم بهتری به خود گرفت. هوا که تاریک می شد، محمد رستمی به عنوان پاس بخش، ساعت های نگهبانی بچه ها را دو ساعت دو ساعت تنظیم و ما را در کل بیمارستان تقسیم می کرد؛ به طوری که در هر شیفت، 40 نفر پاس می دادیم. نیروهای درشت هیکل را در محدوده ساختمان تحصن و روبه روی نرده های بخش اطفال می گذاشت و برای هر چند نفر، یک پاس بخش معین می کرد و ...
نماز شهدا – مسکنم همین نماز!
، اوضاعش خیلی خرابه.زیر گلوش، مثه یه گودال سوراخ شده، همه جای بدنش پاره پاره ی تیر و ترکش. میگن تو بازی دراز مجروح شده، فرمانده ی اون جا بوده . دیدم با این وضعش داره تیمم می کنه، از پشت در یواشکی داشتم نگاش می کردم. شروع کرد به نماز خوندن. چه نمازی؟ من با این تن سالمم، تا به حال همچین نمازی نخوانده بودم.رفتم جلو تا کمی پشتی تختش رو بلند کنم که راحت تر باشه. همین که صورتشو دیدم دلم آتیش گرفت ...
واکنش پدر روح الله زم به اعدام او و روایت دیدار روز قبل اعدام
(اوین) مقارن وقت مغرب به اتاق ملاقات راه یافتیم. دقایقی بعد از دیدار وقت نماز شد، بچه ها و روح الله درخواست جماعت کردند، به قدری نور وجودش را گرفته بود خجالت کشیدم جلو بایستم. تعارفش کردم حتی خواستم عبا بر دوشش بیاندازم، تواضع کرد و بوسید. همراه او و خانواده بدون شرکت مأموران در جماعت، نماز خواندیم. اما نماز عجیبی از کار درآمد! – [ ] شاید حتی نمازهای کنار خانه خدا در 20-30 سال پیش هم برایم ...
کرونا در سبد خرید شب یلدا | شب چله کرونایی چند!
جایگاهی دارد! در بین افرادی که بیشتر از یک ساعت می شود که منتظر هستند تا داخل فروشگاه بروند، چشمم به پیرمرد مسنی می خورد که مدام دست هایش را الکل می زند و به نفر پشت سری می گوید: آقا کمی برو عقب تر! سر حرف پیرمرد که باز می شود، می گوید: بچه ها سالی یک بار سراغ ما را می گیرند، آن هم همین شب چله است. به عیالم گفتم امسال را بی خیال شو. گفت نمی شود، باید حتما بچه هایم را ببینم و دور هم جمع شویم. حالا ...
جناب مهاجری! روزنامه جمهوری اسلامی حیاط خلوت شما نیست / چرا عده ای از شخصیت آقامحسن وحشت دارند ؟
شمال نیوز: سیدحمید حسن زاده / جناب مهاجری! روزنامه جمهوری اسلامی که باید یادگار ماندگار شهید بهشتی باشد، صد افسوس که امروز حیاط خلوت شما شده است. بگذارید به شما یادآوری کنیم که مسبب این فلاکت اقتصادی که گریبانگیر زندگی شهروندان شده، تریبون امثال شما بوده است. لطفا فرار رو به جلو نکنید. کمی تحمل کنید تا اول مردم بدانند بزک های شما بود که باعث این فریب بزرگ شد. اخیراً که حملات ...
هیچ وقت از شهادتم ناراحت نشوید/ عاشقان به دنبال مرگ می روند
...: به او گفتم: سن تو کم است. کجا می خواهی بروی؟ بمان درس خودت را بخوان. گفت: درسم را بخوانم و آقا مهندس شوم، بعد برای تان خبر بیاورند که برادرت در اثر سانحه تصادف از دار دنیا رفت؟! من این مردن را دوست ندارم. و سرانجام، او در27 مهر 1362، طی بمباران هوایی در مریوان ، به فیض والای شهادت نائل آمد. پیکر پاکش نیز در گلزار بهشت فاطمه بهشهر به خاک سپرده شد. وصیت نامه شهید: ...
روح الله زم اعدام شد
اینطوری می پاییدن شما رو. واسه فرانسه چرا شما اینقد مهم بودید؟ زم: ببینید. چی بگم رضوانی: برا آمد نیوز چند ساعت وقت میذاشتین؟ زم: اوایل که شروع شد از سال 95 تا انتخابات 96 تقریبا روزی 18 ساعت رضوانی: خودت می نشستی پاش؟ زم: بله رضوانی: بعد زندگیم میکردی؟ زم: خب بعد زندگیم به مشکل خورد. بچه هام اعتراض کردن. چون دیگه ما محبوس ...
دوراهی دولت در پوشش تورم
هر لیتر سه ریال و 50 دینار، نفت کوره هر هزار لیتر یک هزار و 200 ریال. دکتر علینقی عالیخانی، وزیر اقتصاد ایران در دهه 40 در مصاحبه ای جالب در مورد افزایش قیمت ها چنین نقل می کند: روز بعد که مردم رفتند جلو پمپ بنزین دیدند که نرخ بنزین دو برابر شده، خوب به خاطر دارم که سرلشکر پاکروان که رئیس سازمان اطلاعات و امنیت کشور بود گفت من می خواستم به جایی بروم و راننده ام را فرستادم که ماشین را ...
شهیدی که یک تنه جلوی 40 داعشی ایستاد!
نحوه شهادتش می گوید: به تنهایی با 40 تن روبه رو می شود و پس از به هلاکت رساندن 37 نفر از آن ها، فشنگ هایش تمام می شود. به سوی او حمله می کنند تا وی را به اسارت ببرند، اما با شجاعت بی بدیلی این بار با سرنیزه دفاع و دو نفر دیگر را مجروح می کند و در نهایت به شهادت می رسد.مهربانی و خوش قلبی اش بی مثال بود، همرزمان شهید نقل می کنند که در سوریه وارد منزلی می شوند که حیواناتش از تشنگی در حال تلف شدن ...
کف خیابون ؛ روایتی جذاب از سه فتنه / حالا حالا ها کهنه نمی شود
. چون آن چند روز سابقه نداشت چنین ماشینی دم در هتل! شستم خبردار شد که خبرهایی هست. نشستم داخل ماشین، دیدم راننده آژانس بی پلاک از ماشین پیاده شد و رفت داخل هتل، چیزی نگذشت که آمد بیرون، اما این بار با چهار نفر آمد بیرون بعله ... خودشان بودند، راننده با عفت و فائزه و ندا و زهره از هتل آمد بیرون! سوارشان کرد، عفت جلو نشست، آن سه نفر هم عقب نشستند و راه افتادند. رفتند و من هم دنبالشان، مثل ...
روز های سخت بنّای کوچک
تومن به آن مرد کرایه بدهند. تعداد بچه ها زیاد بود و خرج و مخارج بالا. پدرم از پس هزینه هایمان بر نمی آمد، اما من دلم راضی نمی شد. هرچه می گفتم آن جا نمی روم حریف خانواده نمی شدم. شبی که قرار بود من را به خانه آن روستایی بفرستند به مشهد فرار کردم. عباسعلی کوچک چند بار قبل از آن از چناران به حرم رفته بود برای همین مسیر رفتن به شهر را بلد بود. آقای نوری سرش را پایین می اندازد و می گوید ...