سایر منابع:
سایر خبرها
علی تا آخرین روز های جنگ برای رسیدن به عباس صبر کرد
.... فکر کردم نمازش را نخوانده است. گفتم الان وقت نماز خواندن است؟ چیزی نگفت. فکر کردم شاید خجالت می کشد از اینکه وقت نمازش گذشته است. گفتم اگر می خواهی نماز بخوانی بجنب تا وقتش نگذشته! گفت نمازم را که مسجد خواندم. شب بخیر گفت و به رختخواب رفت. همرزمش می گفت یک مرتبه علی رو کرد به بچه ها و گفت برادرها! فکر کنم دارید غیبت می کنید. با صدای علی به خودمان آمدیم. جلویمان ایستاده بود. گفتم حالا چرا بلند ...
بیمارستان از زاویه ای دیگر
به سختی در میامد، پرستارها بقیه بیمارها را دور میکردند. جالب بود توی اون همه شلوغی به لباس آخوندی من هم احترام میکردند حتی بیشتر از قم. همانطور که ایستاده بودم، پشت سرم شنیدم یه خانم پرستار با یک ذوق و شوقی به بقیه میگه: بچه ها! همین الان زنگ زدن بهم، همین الان عمه شدم. همه همونطور که مشغول کار بودند با خنده و شوخی بهش تبریک میگفتن یکی میگفت بچه برادر یه چیز دیگه است. این همه زیبایی و لطافت و امید ...
حکایت عابدی که توسط امام جواد علیه السلام طی الارض کرد
السلام ) در شام عبادت می کنم . شبی در آنجا مشغول عبادت بودم که شخصی نزد من آمد و گفت : برخیز ، من برخاستم و با او حرکت کردم . چند قدمی بیشتر نرفته بودیم که به مسجد کوفه رسیدیم ، او نماز خواند و من هم نماز خواندم و بعد حرکت کردیم و پس از پیمودن چند قدم به مسجد رسول خدا(ص ) در مدینه رسیدیم . سلام بر پیامبر کرده ، نمازی خواندیم و حرکت نمودیم . پس از مدت کوتاهی به مکه رسیدیم ، طواف کردیم و از آنجا خارج ...
پیک نیک در میدانِ جنگ
پیک نیک در میدانِ جنگ خاطرات دوران سربازی من برای سربازان میهنم، ایران بخش اول احمدرضا حجارزاده همیشه هارت وپورت می کردم من سربازی برو نیستم و اگر هم به زور ببرندم، فرار می کنم، ولی نمی دانم چه حکمتی بود وقتِ ش که رسید، خودم مثلِ بچه ی آدم رفتم دفترچه ی اعزام به خدمت گرفتم ، بعد، نیمه شبی رفتم به پادگانی در پلِ چوبی و تقسیم شدیم و از شانسِ بد یا خوش شانسی برای ...
توهین کن، پیشکسوت متعصب شو!
اینکه برادرش مرتضی در پرسپولیس بازی می کرد هم به شهرت و جذابیت دو فنونی فوتبال ایران اضافه کرده بود. همه فعل هایی که می نویسم ماضی است چون مهدی فنونی زاده انگار در همان سال ها ماند، تمام شد. او عضوی از تیم قهرمان بازی های آسیایی پکن 1990 بود. بازیکنی که برای راه آهن، نیروی زمینی، دارایی، استقلال، بانک تجارت، فجر سپاه، سایپا، پاس و بهمن هم بازی کرد و بعد در یک شب تلخ روبروی دوربین ...
مادرم می گفت روزی ات ازدواج با یک شهید است
می دید به لحاظ فکری و اعتقادی هم کفو هستیم، خیلی خوشحال بود. به نماز اول وقت و نماز شب خیلی توجه داشت. در طول سه سال زندگی مشترک ندیدم که نماز شب را ترک کند. یکی دیگر از اخلاق های حسنه سیدداود تواضع در مقابل پدر و مادرش بود. می گفت پدر و مادرم باید همیشه از ما راضی باشند. بعد از ازدواجمان سیدداود قطعه زمین مسکونی از طرف اداره در خیابان آلاله تهران خریداری کرد. همان اوایل شروع به ساخت خانه کردیم ...
بازخوانی خاطرات برخی بازیگران سینما درباره نقش های ماندگارشان
خورد محمد فیلی: من از نقش های منفی خیلی بدم می آید. وقتی هم که نقش شمر در مختارنامه به من پیشنهاد شد، پذیرش آن برایم سخت بود. وقت هایی پیش می آمد که سر صحنه باید دیالوگی می گفتم که نسبت نامربوط به امام (ع) محسوب می شد. بیان این عبارات و جملات به شدت برایم سخت بود. در مختارنامه نقش من منفور بود. یادم است یک روز در میدان فاطمی کاری داشتم، وقتی از خودرو پیاده شدم یک مرتبه چیزی توی سرم خورد ...
از گارد هواپیما تا افسر ویژه قتل!
. او بیش از همه از پرونده هایی می گوید که با دقت و شجاعت به دست گرفته و به سرعت به نتیجه رسانده است. خودش کلید موفقیتش را نماز اول وقت به وصیت پدرش می داند و می گوید: در تهران استخدام شدم. سال1347 سرباز بودم و قبل از انقلاب در هنگ سپاهیان انقلاب در عباس آباد تهران، دژبان بودم. به شغل پلیسی علاقه عجیبی داشتم. شاید به این دلیل بود که آن زمان پلیس تیپ خاص و خیلی شیکی داشت و من این حالت را ...
بختیار وهاب زاده چه نظری درباره ایران داشت؟
: بله، آسمان ها و زمین و انسان ها و همه چیز مخلوق خدا هستند. گفت: این را به فرزندت بگو! بگو که همه ما و هرچیز که در عالم است، آفریده خدا هستیم. گفتم: حتماً، البته این را بارها گفته ام و پس از این هم خواهم گفت. پیرمرد آهی کشید و گفت: هفتاد سال نگذاشتند که ما این را بگوییم. کمونیست های شوروی، هفتاد سال اجازه ندادند که از خدا حرف بزنیم. بعد راه افتاد و رفت. چند قدم که ...
محاکمه بیمار دو قطبی به اتهام قتل همسر
همان موقع به او گفتم که تو می توانستی از من جدا شوی و بعد هرکاری خواستی بکنی، اما او به جای جواب قانع کننده فقط سکوت کرده بود و اشک می ریخت من هم آنقدر عصبانی شدم که خفه اش کردم و به اداره پلیس رفتم و خودم را معرفی کردم؛ البته به خاطر اینکه دخترم شاهد این ماجرا بود خیلی ناراحتم. پس از اظهارات متهم مأموران ادعای او را مورد بررسی قرار دادند و معلوم شد که هنگامه خیانتی نکرده بلکه حمید مشکلات ...
فاصله شهادت پدرم و همسرم فقط 3 ماه بود
را از شهادت پسرعمویم آگاه کرد و گفت: خوشا به حال محمد که به درجه شهادت رسید. بعد گفت: به تو مژده می دهم که پدرت هم به این درجه رسیده است. من از شنیدن این خبر خیلی ناراحت شدم. اما داود گفت: کبری حجاب تو، صدای تو و گریه تو در اینجا خیلی مهم است. نباید کاری کنی که منافقین شاد شوند، نباید اجازه بدهی آن ها از شیون تو سوءاستفاده و فکر کنند که به هدفشان رسیده اند. خیلی آرام از ماشین پیاده شو و به داخل زن ...
وقتی صدای درد شنیده می شود/ پایان امیدبخش تجمع خانواده بیماران سی اف در مقابل وزارت بهداشت
زنگ زده و می گوید: مامان! برام کرئون گرفتی؟ پدر مشهدی، با صدایی که نمی تواند جلوی لرزشش را بگیرد، در تأیید صحبت این مادر می گوید: پسر من مدام می گوید: بابا! من اگه کرئون نخورم، می میرم؟ شما بگویید من چه جوابی باید به او بدهم؟ پدر مشهدی دوباره رشته کلام را به دست می گیرد و می گوید: بچه های ما یک سال است کرئون ندارند و یکی یکی با ناراحتی هایی مثل انسداد روده بستری می شوند. بگویید چه باید ...
چقدر باید آموزش وپرورش نقد شود تا تلنگری کوچک به آن وارد شود؟/دلم نمی خواهد شعرم در کتاب درسی چاپ شود
واقعا شوکه شدم. شعری که از سیاه مشق های من بوده و در هیچ کدام از کتاب های من نیست و من در همان دهه شصت آن را کنار گذاشته بودم، بعد از خواندن شعر، از بابت چاپ آن در کتاب های درسی از بچه ها عذرخواهی کردم. شخصی که این شعر را بدون اجازه من، انتخاب کرده و در کتاب درسی چاپ کرده، بی شک حتی مسائل ابتدایی کار را نمی داند. این سال هاست برای همه سوال است که چه کسی افرادی را که هیچ شناختی نسبت به ...
روایت محمود دعایی از واکنش شهید صدر به پیشنهاد جانشینی امام(ره)
گفتند که به دنبال کسی مثل تو می گشتم، لذا برای بعد از نماز عشاء در مسجدالحرام قرار گذاشتیم که وقتی مسجد خلوت می شود، همدیگر را ببینیم. بنده در آنجا از کیفیت عرضه مباحث حضرت امام انتقاد کردم و گفتم که این باعث ضربه به اصل بحث می شود، ایشان فرمودند در وضعیتی هستیم که نیاز داریم از مکتب اسلامی حمایت کنیم، چراکه سایر مکاتب همانند کاپیتالیسم و کمونیسم در حال شکست خوردن هستند و اگر ما به عنوان پیروان ...
شهید صدرزاده چگونه اراذل و اوباش را هیئتی می کرد؟/ برای استخر پایگاه بسیج زده بود
فرهنگی خیلی سختی تحمل می کرد. وقت خواب و استراحتش خیلی کم بود. ماه رمضان داخل تابستان افتاده بود. مصطفی تا حدود ساعت 12 شب در مسجد می ماند و کار فرهنگی می کرد. کلاس قرآن داشت. سفره افطار داشت. بعد از افطار هم کلاس صالحین و برنامه های مختلف. بعد از تمام شدن کلاس های مسجد، حاج آقا بطحایی را تا نماز صبح استخر می برد که پاسخگوی سوالات شرعی مردم باشد. ورودی و لابی استخر بیشتر به یک مجموعه ...
عصر شعر شهید محسن فخری زاده برگزار شد
بلا عمری چه ها ندید ز دشمن از آشنا از آن گلوله ها که به جان تو کاشتند گویی توان جنگ مقابل نداشتند تو محسنی و خون علی (ع) در رگت روان زین رو سکوت کردی و زیستی نهان یک عکس ساده این همه غوغا عجیب نیست گمنام در زمین که به عالم غریب نیست وقتی برای خلق خدا کار می کنی در بطن فتنه گرمی بازار می کنی بعد تویی که فخر زمین ای شهید علم تنها نه من ...
داستان پری غفاری معشوقه مو بلوند شاه +عکس
ساعت یازده صبح زنگ زد و گفت: "... من تمام شب به یاد تو بودم، می خواهم امشب در کاخ میهمان من باشید، تا بیشتر با هم آشنا شویم" آن روز ها همه می دانستند که فوزیه ایران را ترک کرده است و خیال بازگشت هم ندارد. از سوی دیگر مادر پری با همدستی فردوست و گرفتن وکیلی به نام ارسلان خلعت بری، طلاق او را از علی آشوری گرفتند، مادر پری فکر می کرد که از این پس دخترش ملکه ایران خواهد شد. پری با ...
سفرنامه دمشق/ قربانت بروم؛ چقدر دلم برای خنده هایت تنگ شده بود!
... از تب بی تابی ام حس می کرد دلم برای مصطفی با چه ضربانی می تپد که کنارم روی زمین نشست و به جای پاسخ، پرسید : چی کاره اس؟ تمام استخوان هایم از ترس و غم می لرزید که بیشتر در خودم فرو رفتم و زیرلب گفتم : تو داریا پارچه فروشه، با جوونای شیعه از حرم حضرت سکینه (علیهاالسلام) دفاع می کردن! از درخشش چشمانش فهمیدم حس دفاع از حرم به کام دلش شیرین آمده و پرسیدم : تو برا چی اومدی ...
حضور در مسجد حال دلم را خوب می کند
، از متوسطه اول ناخودآگاه به درس خواندن علاقه پیدا کردم، با امتحان وارد مدرسه نمونه دولتی شدم چون محیط خوبی بود رقابتی سالم ایجاد شد، مطالعه بیشترین کاری بود که به سراغش می رفتم . وی با اشاره به اینکه در ابتدا مایل بودم دبیری ادبیات را بپذیرم، گفت: چون برای این رشته از بابل پذیرشی وجود نداشت، دبیری الهیات دانشگاه ساری را انتخاب کردم؛ ما هشت سال تعهد خدمت داریم، خودم دلم می خواهد وارد ...
قتل زن جوان به دست شوهر شکاک
...، من از بیماری خودم آگاه بودم و نمی خواستم به زن و بچه ام آسیبی وارد شود. آن روز هم به همسرم شک کردم و پرسیدم با چه کسی رابطه داری؟ اما جوابی نداد. جواب ندادنش باعث شد بیشتر به او شک کنم.گفتم چرا به من خیانت کردی؟ تو می توانستی بروی، تو حق طلاق داری. باز هم حرفی نزد و این اتفاق من را عصبانی تر کرد. دستم را روی گلویش گذاشتم و فشار دادم تا خفه شد. دخترم در خانه بود و این صحنه را دید، به همین دلیل ...
مدادرنگی شش رنگ همه دنیایم شد
پدرش که به رحمت خدا رفته است نقاشی می کشد. آن شب خیلی دلم برای او سوخت و نقاشی اش را کشیدم در حالی که دست در دست پدرش دارد و فردای آن روز نقاشی را که به او دادم و گفتم هر وقت یاد پدرت افتادی بدان که من هم خیلی دوستت دارد. خیلی خوش حال شد. یادم هست که مسئله اش را همان روز ها با معلم در میان گذاشتم و او از انبار مدرسه برای دوستم یک جفت کفش سالم آورد و پایش کرد. با مداد رنگی و آبرنگ و رنگ ...
وقتی انگشتان علی لای در پیکان میثم شکست! + عکس
.... نمی دانم چرا. چون هزاران بار بعد از ماجرای آن روز انگشتانش را دیده بودم. از نداشتن موضوعی برای حرف زدن گفتم: " علی جان یادته انگشتاتو گذاشتم لای در ماشین پیکان میثم علی گلی " لبخندی زد و گفت: " بعله آقا جون. هنوزم یادگاریش معلومه " انگشتان کج و کوله دست چپش را مقابل صورتمان گرفت. غافلگیر شدم. با تعجب پرسیدم: " یعنی چی ؟ یعنی تو اون اتفاق ...
سختی های یک برنده؛ لکنت داشتن تا همسر یک نویسنده بودن
که مراسم این جایزه با برنامه زوم برگزار شد چراکه اگر در یک مراسم حضوری بودم برای سخنرانی کردن بیش از حد شوکه شده بودم. من در دوران کودکی و جوانی لکنت شدیدی داشتم و هنوز هم حین صحبت کردن اعتماد به نفس چندانی ندارم. این موضوع قابل توجهی است چراکه دردناک است. از دست دادن فرزند یکی از ترس های فطری والدین است، این طور نیست؟ من همیشه به داستان همنت علاقه زیادی داشتم و برایم سوال ...
سری جدید اس ام اس های خنده دار و سرکاری 99
جوری بودم که هر کدوم از اقوام که دختر داره تا منو میبینه میگه دخترم میخواد درس بخونه اصن باعث درس خوندن ملت شدما راضیم از خودم ♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠ اس ام اس جوک خنده دار ♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠♠ تا حالا به بعضی دخترا دقت کردید ؟! ناخن مصنوعی مو مصنوعی مژه مصنوعی دماغ عملی بعد دنبال یه مرد واقعی میگردن ...
آرایش جدید فریبا نادری + عکس
...> فریبا نادری متولد 23 فروردین 1363 در تهران، فریبا نادری بازیگر است فارغ التحصیل لیسانس رشته گرافیک می باشد که از جلوی دوربین فعالیت خود را شروع کرد فریبا نادری بعد از ازدواج با یک کارگردان سر زبان ها افتاد او برای بار دوم ازدواج کرده و حالا یک دختر هم دارد. در 19 سالگی زمانی که برای تست بازیگری دوست اش در یک فرخوان او را همراهی می کرد با پیشنهاد مسعود رسام (کارگرادن) او هم تست داد و قبول ...
روایت حاج قاسم از قرآن خواندن پیکر شهید در قبر
صحبتی اشاره کرده بود که ما هرگز فراموش نمی کنیم قرآن خواندن شهید مغفوری را در تابوت و اذان گفتنش را در قبر هنگام دفن، در همین رابطه یکی از دوستان شهید روایت کرده است: وقتی پیکر شهید مغفوری را آوردند حال مساعدی نداشتم، داشتم گریه می کردم. در حزن و اندوه بودم که ناگهان صدایی شنیدم که می گفت، شهید قرآن می خواند. یکی از روحانیون هم قسم خورد که صدای قرآن او را شنیده است. گفتم خدایا این شهید چه مقامی پیش ...
واکنش امام (ره) به فعالیت های سیاسی سپاه/ اولین بار اسلام آمریکایی کجا مطرح شد؟
ولایت فقیه بدهد! در قضیه آقای منتظری، وقتی ایشان تحرکاتی را شروع کرد، من با محمد منتظری ارتباط دوستانه زیادی داشتم. ایشان دو روز قبل از شهادتش، شب را در منزل ما خوابید، لذا تنها کسی که از طرف سپاه با ایشان ارتباط داشت، من بودم و مسائل جنگ را برای ایشان تحلیل می کردم. چیز هایی از ایشان شنیدم که وقتی بحث قائم مقامی پدرش مطرح شد، احساس خطر کردم و یک نامه 14 صفحه ای در باره مسائل ایشان به حضرت امام (ره ...
شرط خلخالی برای اعدام نشدن فرح پهلوی چه بود ؟
جوان 18 ساله بودم که وارد حوزه علمیه قم و در مدرسه فیضیه به تحصیل مشغول شدم. آشنایی من با آن شهید- که در آن زمان جوانی 15 ساله بود- از دو، سه روز پس از ورودم به حوزه، شروع شد و بیش از 30 سال ادامه یافت. مقدمه آشنایی، این بود که ایشان در صف نماز جماعت ظهر و عصر و مغرب و عشا همراه با حضرت امام در مدرسه فیضیه، با یک قبا بدون عمامه شرکت می کرد و کتاب در زیر بغلش بود. کم کم اسم او را یاد گرفتم و آشنایی ...