مادر ساجده راوی زندگی دخترک 15 ساله اش شد
سایر منابع:
سایر خبرها
شهادت سردار و بی قراری کودکی که شاخه گل را به سردار اهدا کرد+عکس
انگشتری که هدیه سردار است وی اضافه می کند؛ در همان مراسم سردار به ما انگشتری هدیه داد، من به سردار گفته بودم که با خودم قرار گذاشتم بعد از پیروزی داعش، اگر روزی سردار خانه ما بیاید جلویش زانو می زنم، سردار در پاسخ گفت؛ این حرف را نزنید من می خواهم چادرتان را ببوسم شما مادر شهید هستید و احترامتان واجب است، گفتم احسنت که نیروهای خوبی تربیت کردید و از ایشان دعوت کردم که به منزل مان بیایند ...
همسرکشی به خاطر خساست
فروش مواد مخدر و اعتیاد به زندان افتاد و من در زندان به دنیا آمدم. وقتی بزرگ تر شدم مرا به خاله ام سپردند، اما در خانه او خیلی آزار دیدم و تحقیر شدم. بعد از اینکه مادرم آزاد شد از محل زندگی مان در استان گلستان به تهران آمدیم. 5 سال قبل وقتی 12 ساله بودم پسر خاله ام که در یک کارگاه بلوک زنی کار می کرد یکی از همکارانش را به خانواده ما معرفی کرد. دلاور تبعه افغانستان و 15 سال از ...
ناگفته های دردناک پدر و مادر هایی که دیگر فرزندانشان را ندیده اند؛ از سرنوشت معمایی ابوالفضل تا جستجو ...
زنجیره ای نبود. کودک 11 ساله ربوده شده در سیستان وبلوچستان پیدا شد، اما از شهیاد خبری نشد. هیچ آدم ربایی با خانواده آقای سلیمان زاده تماس نگرفت و هیچ درخواست پولی نشد. این درحالی بود که این خانواده با هیچ کس اختلافی نداشت و علت این ربایش را نمی دانستند. از زمان فقدان کودک هشت ساله پلیس آگاهی استان وارد عمل شد. اما رد پایی از شهیاد پیدا نکرد. در و دیوار شهر پر شد از عکس های شهیاد تا شاید نشانی از ...
عروس 12 ساله قاتل همسر جوانش بود!!!ماجرای هولناک قتل در ملارد
....وی ادامه داد بعد از مدتی سرپرستی مرا خاله ام بر عهده گرفت که در این مدت سختی های فراوان کشیده و بسیار تحقیر شدم. سحر ادامه داد بعد ازادی مادر از زندان دیگر شرایط را برای زندگی در گلستان مناسب ندیده و به تهران مهاجرت کردیم. عروس نوجوان گفت : 5 سال پیش و زمانی که فقط کودکی 12 ساله بودم مادرم مرا در ازای مبلغ 7 میلیون تومان به دلاور که تبعه افغانستان بود و 15 سال از من بزرگت ...
قتل مادر بر سر گرفتن خودرو
سرویس حوادث جوان آنلاین: ساعت 13:30 بعد از ظهر روز دوشنبه 15 دی مردی با اداره پلیس تماس گرفت و گفت مادر سالخورده اش به خاطر بیماری در خانه شان حوالی محله خانی آباد در جنوب تهران فوت کرده است. با اعلام این خبر تیمی از مأموران کلانتری 152 خانی آباد به آدرسی که تماس گیرنده اعلام کرده بود اعزام شدند. مأموران پلیس در محل حادثه داخل پذیرایی خانه ای در طبقه همکف ساختمان مسکونی با جسد زن 79 ...
مجموعه نوشته های آلبرت کوچویی منتشر شد
بودم خواهر، جنی کلاس چهارم پنجم دبستان. قصه های مادر را، شعبده بازی های ابتدایی، اما برای من، حیرت انگیز برادر، با همدستی خواهر، در شبانگاه تاریک، رنگ باور، می زد، و بر این ها، تا رسیدن به کودکستان که جادوی واژه ها، حروف و کلمات سیاه، دنیای خیال و خیال پردازی ام رارنگی غریب بیش ترسیاه می زد. بر تخته سیاه مدرسه و بر کاغذ سپید، همه آن خیال ها، رنگ باختند و دنیای من شد، دنیای واژه ها و کلمات.در خانه ...
پسر تهرانی مادرش را خفه کرد + انگیزه باورنکردنی
بود تا بازپرس ویژه قتل به ماجرا مشکوک و همراه تیمی از ماموران اداره 10 پلیس آگاهی تهران و تیم تشخیص هویت در خانه زن 79 ساله حضور پیدا کردند. قتل مادر به دست پسر پسر جوان در خصوص آثار زخمی که روی دست و گردنش وجود داشت ابتدا به بازپرس پرونده اعلام کرد که وقتی متوجه مرگ مادرم شدم ناراحت شدم و دست به خودزنی زدم اما این ادعا در حالی بود که تیم پزشکی قانونی در بررسی جسد مادر پیر آثار ...
ماجرای یادگاری باارزش آیت الله قاضی در مرقد "حاج قاسم"/ راز تدفین "شهید سلیمانی" همزمان با آغاز ایام ...
...؛ فقط نوه دختری اش را به زور برای دو سه دقیقه به آغوشش دادند. این برخورد حاج قاسم برای این بود که نمی خواست هیچ وابستگی در دنیا داشته باشد و علایق دنیا او را از مأموریتش بازدارد؛ در آن چند روز که در خانه بود داشت خانواده و ما را آماده می کرد برای شهادتش؛ به همین دلیل اصلاً به بچه ها نگاه نکرد؛ رفتارش می گفت که به زودی شهید خواهد شد و این طور هم شد! آن سبو بشکست و آن پیمانه ...
از دختر بچه های گمشده در انزلی تا کودکانی در سراسر کشور!/ مفقودی در قرن 21
... اما این آدم ربایی ها زنجیره ای نبود. کودک 11 ساله ربوده شده در سیستان وبلوچستان پیدا شد اما از شهیاد خبری نشد. هیچ آدم ربایی با خانواده آقای سلیمان زاده تماس نگرفت و هیچ درخواست پولی نشد. این درحالی بود که این خانواده با هیچ کس اختلافی نداشت و علت این ربایش را نمی دانستند. از زمان فقدان کودک هشت ساله پلیس آگاهی استان وارد عمل شد. اما رد پایی از شهیاد پیدا نکرد. در و دیوار شهر پر شد از عکس های ...
پس از شهادت هم بخشنده بود
دفاع از حرم بوده، آرامش و یقینی است که در نگاه و رفتار همسر شهید موج می زند وقتی از روز حادثه برایمان می گوید: عصر بود، در خانه نشسته بودم که دیدم در خانه را به شدت می کوبند. در را باز کردم دیدم بچه ها هراسان و مضطرب هستند. پرسیدم چی شده؟ پسر کوچکم امیررضا که همه صورتش غرق اشک بود، از ترس زبانش بند آمده بود و حرف نمی زد. احمدرضا پسر بزرگم گفت مامان! بیا بابا را با چاقو زدند... سراسیمه ...
عاقبت بخیری در بلاد کفر!
شما برای خانواده ام هم نقش پدری داشته باشم و نمی توانم از آنها دور باشم. مادر و یک خواهر و برادرش در خانه پدری شان ساکن بودند. من قبول کردم بدون اینکه درخواستی از او داشته باشم. راستش را بخواهید مجذوب سادگی و حیا و نجابت او شده بودم. شاید الان هم دیده باشید، دختر و پسرها بعد از چند ماه رفت و آمد هم نتوانند شناخت درستی از هم برای ازدواج پیدا کنند، اما حس می کردم جاذبه ای خدایی ما را به هم ...
رفتار با پدر همسر ؛ خانم و آقا هر دو بخوانند
. اگر نمی توانید کاری برای خانواده همسرتان انجام دهید، قول هم ندهید. کوتاه آمدن در مقابل دیگران به منظور حفظ آرامش و صلح، به ندرت مسائل را حل می کند پس بر سر مواضع تان محکم بایستید. برای مثال اگر نمی خواهید اقوام همسرتان سرزده به خانه تان بیایند، رک و راست به آنها بگویید ترجیح می دهید قبل از آمدن تماس بگیرند و نمی توانید پذیرای مهمان سرزده باشید. برای رساندن حرف تان از سوم شخص ...
حضور سرزده سردار سلیمانی در مهدکودک نوه های دوقلویش/ علت ارتباط نزدیک زینب سلیمانی با پدر چه بود؟
به تصاویر شهدا و دوستان شهیدش است و در اتاق بزرگ منزل ایشان که به عنوان مهمانخانه محسوب می شود هر عصر جمعه روضه خانوادگی برقرار بود، حاجی علی رغم مشغله کاری و دوری از زن و فرزند از اول جنگ تا زمان شهادت، بسیار صمیمی و مهربانانه و مثل یک دوست با خانواده رفتار می کرد. برادر من به فرزندان خود عشق می ورزید و آن ها را ولایی و دوستدار اهل بیت تربیت کرد، نسبت به مسائل و اوضاع روز بسیار حساس ...
مادر طاهره، فقط مادر طاهره نیست
زایمان عقب بیفتد و درد بخورد همان جا جوش می خورد و می میرد و باید زود بیرون کشید. بچه را که بیرون کشیدم خودم ضعف کردم و بیهوش شدم. کمی آب جوش دادند خوردم و حالم بهتر شد، نافش را 4 انگشت زدم، شستمش و رخت بَرش کردم و گذاشتم کنار ننه اش و همان جا خوابیدم. روز بعد که آفتاب بالا آمد یک چایی خوردم و آمدم خانه ام. آن شب، اولی که زن برادرم را دیدم با خودم گفتم بچه اش مرده است و هول کردم. نگران زن برادرم بودم ...
این انگشت ها می توانند دنیا را تکان دهند!
روز شده بود که دخترم در بیمارستان بستری بود. صبح زود به بیمارستان رفتم؛ ولی تا دکتر امد نزدیک ظهر بود. دکتر برگه ی ترخیص دخترم را امضا کرد و آوردمش خانه. دکتر گفته بود باید او را در یک اتاق بگذاری و هیچ رفت و آمدی هم نباید اونجا باشد؛ حتیّ بوی غذا هم نباید به او برسد. چون بچّه نارس است و به مراقبت زیادی نیاز دارد، جایش باید گرم باشه مثل اینکه در رحم مادر است. هر یک ساعت باید 10 قطره شیر ...
احساس می کرد کنار حاج قاسم به آرزویش می رسد
زندگی اش را در نهایت گرمی و صفا و صمیمیت در خانه خودش شروع کند باید وارد خانه ای می شدم که دامادی حضور نداشت. این وضعیت دو روز طول کشید تا آقاشهروز به خانه برگشتند و زندگی مشترک مان را رسماً آغاز کردیم. ما آبان ماه عروسی کردیم و تا آخر شهریور سال بعد دوران تحصیل ایشان ادامه داشت. درس شان که به پایان رسید، وارد فاز کار شدند و از همان موقع شیفت ها و مأموریت های طولانی مدت شروع شد. خلاصه آن که ...
شهیدی که مخزن الاسرار حاج قاسم سلیمانی بود /زندگی نامه شهید حسین پورجعفری، از جنگ تحمیلی تا همراهی سردار ...
انتظارش را می کشم و مدام ساعتم را نگاه می کنم که زمان چه بی رحمانه سپری می شود و می گذرد. اما من باور نمی کنم... چرا این سفر به پایان نمی رسد؟ خطرات داعش برای بابا و حاج قاسم از تهران تا عراق و بغداد، حضور داعش، ترس در دل هایمان بود. از نبودن بابا می ترسیدیم. هر دفعه که بابا راهی منطقه بود، می گفت تا شب همه دور هم جمع شویم برای خداحافظی و هر وقت که برمیگشت، مادر تماس می گرفت ...
حمایت معاون دادستان مشهد از مادر دختری که در بهزیستی خود را حلق آویز کرد
گروه جامعه | شهرآرانیوز - پرونده ساجده، دختر پانزده ساله ای که در بهزیستی مشهد خودش را حلق آویز کرد، به اندازه ای نقاط ابهام آمیز داشت که بعد از گذشت 40 روز، هنوز هم بسیاری منتظرند بدانند چه حکمی برای این پرونده صادر خواهد شد. نیره عابدین زاده، معاون دادستان مشهد، که از ساعات اولیه این حادثه ماجرا را پیگیری کرده است، درباره وضعیت مادر ساجده گفت: نجات یک مادر و درست عمل کردن دستگاه های مربوط در ...
ماجرای اسیدپاشی هولناک عروس روی خواهرشوهر در تهران/ عکس
خاطر حسادت زنانه روی خواهرشوهرش اسیدپاشی کرده است و الهام روانه زندان شد. سرنوشت تلخ نوعروس تهرانی فاطمه قاسمی 27 ساله دانش آموخته مهندسی صنایع و تک دختر خانواده از تلخ ترین روز زندگی اش که یک حسادت زنانه رویاهای او را سوزاند به خبرنگار رکنا گفت: سال 95 بود و به تازگی نامزد کرده و ترم آخر دانشگاه بودم و همه چی خوب پیش می رفت و به روزهای خوبی که در انتظارم بود فکر می کردم. ...
همسرکُشی بعد از خودکشی قاتل
زهره گفتم با این کار موجب بدبخت شدن پسرمان و ازهم پاشیدن زندگی سجاد و زن و بچه اش می شود اما زهره گفت این ماجرا به او ربطی ندارد. من که به شدت عصبانی شده بودم، همسرم را کشتم و بعد به خانه رفتم و پسرم را به قتل رساندم و بعد هم خودکشی کردم اما زنده ماندم. با اعتراف های تکان دهنده این مرد، پلیس به جست وجو در خانه وی پرداخت و یک فلش کشف کرد که حاوی فایل صوتی هفت ساعته ای بود که محمود و ...
خانواده بی خانمان منتظر یاری مردم نوع دوست
مادرم که این وسط ذره ذره آب می شد و کار آنچنانی هم از دستش بر نمی آمد... روزگار می گذشت و به هر سختی که بود، خواهر و برادرها ازدواج کردند و رفتند سر خانه و زندگی خودشان. این وسط من مانده بودم، پدر و مادرم و یکی از خواهرها که مشکل اعصاب داشت... مدتی بعد مادرم نتوانست این همه درد و رنج را تحمل کند و در یکی از عصرهای سرد زمستان چشمانش را بست و برای همیشه ما را تنها گذاشت. با رفتن ...
خودکشی مادر پس از دیدن دخترش در تهران
به گزارش صبحانه ساعت 17 :40 دقیقه شنبه 13 دی ماه امسال ماموران کلانتری 138 جنت آباد در جریان مرگ مرموز زن جوانی از روی پل ستاری قرار گرفتند و تیمی از ماموران به دستور بازپرس واحدی از شعبه 11 دادسرای امور جنایی تهران برای تحقیق وارد عمل شدند. ماموران کلانتری با حضور در صحنه جرم با جسد زن 58 ساله ای روبرو شدند و در تحقیقات مشخص شد این زن چند روز قبل برای دیدن دخترش از شهرستان به تهران ...
بیگانه ای با من است ؛ و دورشدن از مسیر اصلی داستان
...> زن که نسا نام دارد از تصمیم خود و شوهرش منصرف می شود و همراه با زوجی که در خانه ی آنها کارگری می کنند پا به فرار می گذارد. اتومبیل آنها در راه دچار حادثه می شود. نسا می تواند فرزند زنی که برایش کار می کند و باردار است را به دنیا آورد و نجات دهد. اما مادر که همان مینو باشد و همسرش امیرعلی بر اثر حادثه ی رانندگی از دنیا می رود. نسا نجات پیدا می کند و در تهران بستری می شود. اما برای نجات ...
چرا شهید حسین پورجعفری مخزن الاسرار حاج قاسم بود؟+ فیلم
چهار فرزند ما یادگار زمان جنگ هستند. سال 1362 خدا محمدحسین را به ما داد.تا سه ماهگی محمدحسین پیشمان ماند و بعد به جبهه رفت. سال 1363 محمدعلی 10 روزه بود که بابا به خانه برگشت. فقط توانست یک هفته پیش ما بماند. سال 1365 دختر دار شدیم. روز تولد نعیمه رسید، نعیمه که 10 روزه شد، باز به جبهه برگشت. آن سال ها یک مدتی هم اهواز زندگی کردیم. بعد از اینکه پدر بزرگ بچه ها در سال 1362 فوت کرد، حاج ...
مادربزرگ های عشق فوتبال؛ از استقلالی تا پرسپولیسی دو آتیشه + تصاویر
اراک است، تیمی که امسال برای اولین بار راهی لیگ برتر شده تا در بالاترین سطح فوتبال کشورمان، حضور داشته باشد و طرفدارانش از دیدن رقابت های تیم شان با بزرگان فوتبال ایران لذت ببرند. گفته می شود که این پیرزن 90 ساله که مادر یکی از لیدر های قدیمی این باشگاه است، در زمان بدرقه و به عنوان آخرین توصیه از آن ها خواسته که با روحیه بالایی به تهران سفر و تلاش کنند تا روند شکست ناپذیری خود را برای ...
درگاه این خانه بوسیدنی است ؛ کتابی از خاطرات مادر شهیدان خالقی پور
...> نویسنده کتاب مربع های قرمز جذاب ترین بخش کتاب درگاه این خانه بوسیدنی است اشاره و افزود:ماجراهای کتاب درگاه این خانه بوسیدنی است جذاب، جالب و خواندنی است البته بخشی از کتاب که مختص زمان تشییع پیکر دو جوان رسول و علیرضا است از همه بخش ها جذاب تر است کاری که این مادر شهید می کند در جای خود حیرت انگیز و قابل تامل است، وی در هنگام تشییع پیکر دو فرزند برومندش دست به یک سخنرانی در بین جمعیت می زند و ...
ماجرای لبخند ماه صنم/اشتغال زایی بنیاد برکت در مناطق محروم
چه؟ چه می فهمد 18 چرخی که راننده اش خواب بوده، آمده روی پیکان. خراب شده روی سرنشینانش. کارگرانی که از سر ساختمان باز می گشتند. راهی خانه شده بودند، اما سر از بیمارستان درآوردند. *** _ خب الحمدلله که سرِ پایی. آن روز که از ماشین کشیدمت بیرون، گفتم این حالا حالا ها آدم سابق نمیشه. لبخندی زد و گفت: خدا رو شکر، بد نیستم. دیگه از پس خودم برمیام. _ خدا به زن و بچه هایت ...
حاج قاسم نمی خواست خانواده ما داغ دیگری ببیند!
من به همراه چهار نفر از بچه های محله مان برای یک سال مفقودالاثر بودیم. حتی برای مان سالگرد شهادت هم گرفته بودند. اما اسارت هرچه بود به خدا نزدیک بودیم و خداوند را بسیار سپاسگزارم که این سعادت را به من عنایت کرد. مادرم بعد از آزادی به من گفت این قدر که فراق شما مرا اذیت کرد، شهادت دو برادرت مرا آزار نداد. بعد از آزادی اولین کسی که برای عرض تبریک به دیدار من و خانواده ام آمد حاج قاسم بود. ...