جلال مقامی: استاد اصلی ام در دوبله خود بازیگرها بودند
سایر خبرها
طنازی های وسوسه انگیز زن 28 ساله
در یک مرکز ترک اعتیاد بستری شدم و بعد از ترک مواد مخدر قصد داشتم از شهرام طلاق بگیرم اما شهرام یکی از بزرگان فامیل را واسطه کرد و مرا به زندگی مشترک بازگرداند و دوباره من آلوده مواد مخدر شدم. دیگر نمی توانستم پولی از پدرم بگیرم، به همین دلیل روزی طلاهای صاحبخانه ام را سرقت کردم و دیگر به منزلم بازنگشتم. آن روز در یکی از پارک ها و کوچه ها سرگردان بودم که با زنی مطلقه و سابقه دار آشنا ...
پسر جوان: طاهره زیبا بود، اقدس زشت، رعنا شکاک!
...: جوان 24 ساله ای مدعی بود سومین ازدواجش نیز در طول چهار سال گذشته در آستانه فروپاشی قرار دارد درباره تصمیم های اشتباه و سرگذشت خود با مددکار اجتماعی یکی از کلانترهای مشهد سخن گفت. وی اظهار کرد: با آن که سه خواهر داشتم اما پدر و مادرم مرا که تک پسر بودم بیشتر دوست داشتند و همه خواسته هایم را برآورده می کردند حتی اطرافیانم نیز احترام خاصی به من می گذاشتند و سعی می کردند کاری انجام ...
سوء ظن خیانت در سومین ازدواج!
مشکوک نامزدم به مغازه سبزی فروشی محله شدم. این موضوع سوء ظن مرا برانگیخت و به همین دلیل به طور پنهانی همسرم را تعقیب کردم تا این که متوجه شدم طاهره با پسر مرد سبزی فروش قبل از ازدواج با من ارتباط داشته و به این ارتباط خیابانی بعد از ازدواج با من نیز ادامه می دهد و تازه فهمیدم که چرا پدرم مخالف این ازدواج بود و نمی خواست من با طاهره ازدواج کنم. از آن روز به بعد درگیری ها و اختلافات ما در ...
پشت پرده نرفتن ایران به المپیک لس آنجلس/ ماجرای جنجالی کشتی با حریف صهیونیستی!
کشتی رفتیم و از مرادعلی شیرانی نیز تقدیر کردم و بعدا وی رییس فدراسیون کشتی شد. سال 1337 کلاس ششم دبستان بودم و برای ادامه تحصیل به شهر یزد رفتم. در دبیرستان ایرانشهر در رشته ریاضی تحصیل کردم و سال 1343 در دانشگاه اصفهان و در رشته ریاضی فیزیک تحصیل کردم و در ادامه به دلیل تغییرات صورت گرفته در رشته فیزیک فارغ التحصیل شدم. آن زمان رشته کامپیوتر نیز به تازگی در ایران ایجاد شده بود و سال ...
جوان تهرانی از جنون سرعت دویدن دزد خیابانی شد ! / 2 کیلو انار بدبختم کرد + فیلم گفتگو
آوردم هم چنین پدرم مرا کتک می زد و مادرم طلاق گرفت. من عاشق بودم اما بعد از چندسال با اذیت های پدرم از این کار هم بیرون آمدم و دیگر به خانه نرفتم، چندماه پیش یکی از دوستانم به من پیشنهاد داد که دزدی بیشتر از پول حلال درآمد دارد، همان دوستم از طریق دزدی زندگی خوبی دارد و حتی دندان هایش را کامپوزیت کرده است اما من دوست نداشتم مردم مرا نفرین کنند. وی افزود: پدرم نمی داند دستگیر شدم، او می ...
ساسان با حرف هایش مرا فریب داد/ اصلا نفهمیدم چی شد وقتی به هوش آمد به من تجاوز کرده بود!
سارینا مدعی است پسری که به او اعتماد کرده بود با خوراندن ماده ای مسموم او را بیهوش کرده و آزارش داده است. سارینا این ادعا را در حالی مطرح می کند که پسر جوان به نام ساسان آن را رد کرده و می گوید سارینا دروغگوست! این دختر از آنچه بر او گذشته است می گوید. در یک مهمانی با هم آشنا شدیم، تولد یکی از دوستانم بود من هم دعوت بودم، آنجا با ساسان آشنا شدم. نه زمان زیادی نبود. در مهمانی ...
میلاد هوای شما را دارد
: همیشه عاشق روحیه نوع دوستی هلال احمری ها بودم از اینکه می دیدم بی هیچ چشمداشتی همواره به مردم خدمت می کنند لذت می بردم و دوست داشتم یکی از آنها شوم. تا اینکه در 16 سالگی با شرکت در دوره های آموزش عمومی و تخصصی به صورت حرفه ای وارد این مجموعه شدم و در دوره دانشگاه این فعالیت هایم را ادامه دادم. نیما هم مانند همه همسن وسال هایش خیلی منتظر 18 سالگی بود نه برای اینکه گواهینامه بگیرد یا ...
جوانان را دریابیم
ماجراهای فوق بارها رخ می داد و از همه آنها خاطره خوشی به یاد دارم و فعلا می گذارم و می گذرم. 3. قبلا هم نوشتم که یک روز در محضر مرحوم آیت الله ملکوتی( رضوان الله علیه ) بودم چند نفر هم حضور داشتند. یک روحانی میانسالی گفت : حاج آقا! دیروز میدان راه آهنِ تهران بودم یک جوانِ حدودِ 22 ساله ای به من گفت : مارمولک من هم در جوابش چنین و چنان گفتم، ( تعبیر خیلی تند و ناخوشایند ) آن مرحوم نگاهی به ...
قتل همسر به خاطر عشق به زن دیگر/ شوهر بی رحم به زنش قرص برنج داد!+جزییات
کارم پشیمانم. اینکه گفتم عاشق دختر دیگری شدم درست نیست. با وجود اختلافات بین ما اما من ناهید را دوست داشتم و دلم نمی خواست قاتلش باشم. اختلافات ما در حد قتل و نابود کردن او نبود اختلافات زن و شوهری بود. متهم درباره سوسن دختری که با او رابطه داشت نیز گفت: من آن دختر را به برادر زنم معرفی کردم که با هم ازدواج کنند اما بعد خودم به او دلبسته شدم. او و خانواده اش نمی دانستند که من همسر دارم. من از ...
شهیدی که خودش خبر اسارتش را به خواهر داد
حسین علیه السلام ابتدا جوانش را از دست می دهد، بعد خودش به شهادت می رسد. ما هم ابتدا برادرم را از دست دادیم و بعد پدرمان را. اگر الان برادرتان را ببینید چه می کنید؟ او را در آغوش می گیرم و می گویم خیلی دوستت دارم، چشم انتظار آمدنت بودم. بعد از شهادتش خواب دیدم که آمده و می گوید داماد شدم. گفتم با حلقه پلاستیکی داماد شدی؟! گفت نه. یک حلقه طلا به پدرم داد و یک حلقه ...
روایت خبرنگار فارس از عملیات یگان ویژه در شب آشوب
بود گفت خدا خیرشان بدهد، همین مامورهای یگان ویژه منظورمه. کنجکاو شدم و پرسیدم: چطور این روزها اتفاقی براتون افتاده؟ خانم جوان دستی به سر و صورتش کشید و آب دهانش را قورت داد: همین چند شب پیش برای کاری با دختر بچه کوچیکم بیرون بودم یه عده آشوبی به پا کرده بودند و وسط خیابان آتش راه انداخته بودند. یه عده شون انقدر خشن بودند که اگه واقعا یگان ویژه نبود بهمون رحم نمی کردن. اونشب دخترم از ترس مدام اشک می ...
بدرقه پیکر زنده یاد جلال مقامی به سمت خانه ابدی
می شود؛ وقتی که کمی دیر می کردم برای دوبله او به من می گفت پسرم بیا و حالا پدرم رفته است. چقدر زود دوبلور ها می روند. من هنرنمایی او را در فیلم های دکتر ژیواگو و طلای مکنا از یاد نمی برم و اگر این 2 فیلم را دیده اید دوباره ببینید. وی اضافه کرد: همیشه می گفتم من از تو بزرگترم و او می گفت همه بچه های دوبله فرزند من هستند. آن ها که تازه به این کار و رشته آمده اند می گویند ما آمده ایم که ...
وداع با صدای دیدنی ها / پیکر زنده یاد جلال مقامی بدرقه شد
...> والی زاده با بغض و اندوه بیان کرد: من دلم برای یک خاطره از جلال مقامی تنگ می شود؛ وقتی که برای دوبله کمی دیر می کردم، او به من می گفت پسرم بیا و حالا پدرم رفته است. چقدر زود دوبلورها می روند. من هنرنمایی او را در فیلم های دکتر ژیواگو و طلای مکنا از یاد نمی برم و اگر این دو فیلم را دیده اید دوباره ببینید. وی اضافه کرد: همیشه می گفتم من از تو بزرگترم و او می گفت همه بچه های دوبله فرزند من ...
پیکر جلال مقامی با حضور هنرمندان به خاک سپرده شد تشییع والا مقام دوبله
برنامه دیدنی ها حدود 10 سال به طور هفتگی به روی آنتن می رفت. این ها بخش کوچکی از کارهایش بود که فکر کردم برای نسل جوان دوبله جذاب و برای بزرگترها تجدید خاطره باشد. در سال های اخیر به دلیل بیماری صدایش صلابت خودش را از دست داده بود و کمتر حرف می زد. این ها رفتند، ما هم می رویم و تنها صداست که می ماند. جلال مظلوم زیست و مظلوم رفت ناصر ممدوح دوبلور باسابقه و بازیگر هم در مراسم تشییع دوست و ...
پیکر جلال مقامی در خانه ابدی آرام گرفت/ممدوح: دیر یا زود همه خواهیم رفت
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا ؛ مراسم تشییع پیکر زنده یاد جلال مقامی دوبلور، مجری و گوینده پیشکسوت امروز صبح یکشنبه هشتم آبان ماه از مقابل خانه هنرمندان ایران برگزار شد. فرزاد حسنی اجرای برنامه را بر عهده داشت و در ابتدا با اشاره به گویندگی همسر جلال مقامی در فیلم محمد رسول الله (ص) بیان کرد: در بخشی از این فیلم که با صدای رفعت هاشم پور همراه بود وی می گوید؛ پنجره ها را ببندید که ...
خسرو خسروشاهی: جلال مقامی مجری نبود، دوبلور بود
خسروشاهی از پیشکسوتان عرصه دوبله و از دوستان زنده یاد جلال مقامی، درباره ی آشنایی دیرینه شان می گوید. به گفته او این دوستی به اندازه ای نزدیک بوده است که گویی سال ها با هم زندگی کرده اند و با تاسف ادامه می دهد: بزرگان دوبله یکی یکی رفتند. متاسفانه فکر نمی کنم دیگر کسی مانده باشد! او با یادآوری اینکه حرفه اصلی جلال مقامی از همان ابتدا گویندگی و مدیریت دوبلاژ بوده است، تاکید می کند: جلال ...
جلال مقامی به روایتِ دوبلورهای پیشکسوت
آمده اند بدانند کسانی دراین رشته بودند که زحمت کشیدند این حرفه را نگه دارند. شما هم سعی کنید این حرفه را خوب نگه دارید. دراین سال ها همکاران بسیار خوبمان از دست رفتند و بعد هم کرونا بین بچه ها فاصله انداخت. بچه هایی که تازه آمدند آرزوی این را داشتند که در کنار جلال نقش بگویند؛ ولی نشد. با جلال خداحافظی نمی کنم؛ چون صدایش همیشه هست. در ادامه مراسم، محمدمهدی عسگرپور (مدیرعامل خانه هنرمندان) در ...
تورج نصر: خیلی سر به سر جلال مقامی می گذاشتم!
پرداخت و خودش را شاگرد او معرفی کرد. این دوبلور و بازیگر ابتدا در پاسخ به اینکه جلال مقامی را بیشتر دوبلور خوبی می داند یا مجری کاربلد؟ چنین گفت: ایشان دوبلور بسیار توانمند و خوبی بود. کارهای ماندگاری مثل دکتر ژیواگو ، بر باد رفته ، لبه تاریکی و خیلی فیلم های سینمایی با صدای ایشان شکل گرفت. تاریخ سینما اصلا به یاد ندارد گوینده ای به این قهاری با صدایی به این زیبایی حرف زده باشد اما ایشان ...
تشییع پیکر جلال مقامی
درحال برگزاری است، دوبلور ها و هنرمندان نام آشنایی همچون ناصر ممدوح، ابوالحسن تهامی نژاد، محمود قنبری، منوچهر والی زاده، جلیل فرجاد، علی همت مومیوند، منوچهر زنده دل، افشین زی نوری، اردشیر منظم و فرزاد حسنی (مجری مراسم) حضور دارند. حسن تهامی نژاد، صداپیشه پیشکسوت گفت: یادت می آید وقتی همدیگر را دیدیم دهه شصت بود و در نمایش بازی می کردیم. تو با هوشنگ بهشتی پشت صحنه آمدی. جوانی سفید، مو بور ...
وداع با جلال مقامی در حضور هنرمندان
دو نقش با صداهای مختلف حرف زد. جلال مقامی را خیلی زود از دست دادیم. من پدرم را از دست دادم. به جلال می گفتم من از تو بزرگ تر هستم چرا به من می گویی پسرم، می گفت همه اهالی دوبله بچه های من هستند. آن قدر خوب و خوش رفتار بود که هرچه بگویم کم گفته ام. ان شاءالله همه کسانی که تازه به این رشته آمده اند بدانند کسانی در این رشته بودند که زحمت کشیدند این حرفه را نگه دارند. شما هم سعی کنید این حرفه را خوب ...
جلال مقامی به سوی خانه ابدی بدرقه شد
، محمود قنبری، منوچهر والی زاده، جلیل فرجاد، علی همت مومیوند، منوچهر زنده دل، افشین زی نوری، اردشیر منظم و فرزاد حسنی (مجری مراسم) حضور دارند. حسن تهامی نژاد، صداپیشه پیشکسوت گفت: یادت می آید وقتی همدیگر را دیدیم دهه شصت بود و در نمایش بازی می کردیم. تو با هوشنگ بهشتی پشت صحنه آمدی. جوانی سفید، مو بور و بلند قد دبیرستانی بودی که گفتی دوبله هم می کنی. تو یکی از ستاره های دوبله شدی شکوه ...
آزار و اذیت های سریالی مرد جوان برای پسرهای نوجوان/ او خودش قربانی تجاوز بود!+جزییات کامل
...> پدرم راننده بود و تریاک مصرف می کرد. از کودکی او الگوی من در زندگی بود و دوست داشتم مثل او راننده شوم. 16ساله بودم که برای اولین بار مواد مصرف کردم و وقتی به خودم آمدم، معتاد شده بودم. بعد از مدتی ترک کردم اما دوستانم دوباره مرا به سمت اعتیاد کشاندند و این بار شیشه مصرف می کردم. مصرف شیشه هم تاثیر داشت، اما بیشتر می خواستم از جامعه انتقام بگیرم. وقتی خودم 10ساله بودم، مرد ...
خاطره شیرین منوچهر والی زاده از جلال مقامی
در مراسم تشییع پیکر این هنرمند افرادی همچون ناصر ممدوح ، ابوالحسن تهامی نژاد، محمود قنبری، منوچهر والی زاده ، جلیل فرجاد، علی همت مومیوند، منوچهر زنده دل، افشین زی نوری، اردشیر منظم و فرزاد حسنی (مجری مراسم) حضور داشتند. در مراسم تشییع دوستان هنرمند جلال مقامی خاطراتی از این مرحوم را بیان کردند. منوچهر والی زاده از قدیمی های عرصه دوبلاژ هم گفت: "حرف زدن در این روز ...
خاطره تلخ طنین انداز شدن خبر مرگ قیصر امین پور در رادیو
قیصر را گفتم و از اهمیت او در شعر معاصر حرف زدم. چند شعرش را هم که در ذهن داشتم نقل کردم تا بنویسد و در اخبار رادیو اعلام کند. او هم گفت: "حتما" و خداحافظی کردیم. کمی بعد شفیعی کدکنی رسید؛ در حالی که دست بر سر می کوبید و صدای گریه هایش همه را منقلب تر کرده بود. استاد شفیعی را اینجوری ندیده بودم، انگار فرزندی را از دست داده. در همان اوان آقای حسینی خبر، زنگ زد و ...
گفت وگو با بازیگری که نقش خیام را بازی کرد
کودکی علاقه خاصی به بازیگری داشتم و زمانی که فیلم ها را می دیدم دلم می خواست بازیگر شوم و خوشبختانه توانستم به آرزوی خود برسم. وی افزود: برای آغاز بازیگری دوره ای یک ماهه در صدا و سیما دیدم و پس از آن نیز دوره آموزشی نزد استاد تارخ گذراندم. من در تئاتر نیز فعالیت داشتم و اکنون نیز مدتی می شود که فعالیتم در تئاتر بیشتر شده است. بازیگر سینما و تلویزیون گفت: به طور کلی بازیگری به ...
تجاوز بدن ساز مشهور به دختر جوان/ تعرض به او تایید شد
خاصی دارد، به همین دلیل از او جدا شدم. در مدتی هم که جدا بودیم مشکلی نبود تا اینکه او متوجه شد من قصد دارم با یک دختر جوان که پزشک است و در لندن زندگی می کند، ازدواج کنم. من داشتم آماده سفر به لندن می شدم که این دختر متوجه شد و از من شکایت کرد. چند روز مانده به سفرم بود که من بازداشت شدم و تازه فهمیدم چه اتفاقی افتاده است. متهم ادامه داد: من به این دختر گفتم که با این کارش ...
قلق مارها در دست سلطان!
کنار مارها بودم و از سه سالگی با آنها دوست شدم. پدرم در کودکی روش دوستی با مارها را به من آموزش داد و از همان زمان ترسم ریخت و علاقه ام به مارها بیشتر شد. اصلا زمانی می شود با یک حیوان دوست شد که علم، تجربه و استعدادش را داشته باشید تا بتوانید با آن، رفتار درستی نشان بدهید که نه به خودتان نه به او آسیب بزند. در طبیعت هم اگر مار دیدید از آنها دوری کنید و تحت هیچ شرایطی به دنبال شناخت آنها نباشید ...
چُغُک کتابی که امروز می توانید به مناسبت روز نوجوان هدیه دهید
ای در جریان مبارزات مردم است، با ایشان رابطه ای صمیمی و نزدیکی دارد و از سوی ایشان چُغُک نامیده می شود. برشی از کتاب ما چهار نفر، یعنی من و سعید و احمد و جواد، پانزده سال داریم. من و سعید طلبه ایم؛ احمد و جواد، دانش آموزِ دبیرستان. من، که مثلاً رهبر و مغز متفکر این گروه چهارنفره هستم، بعد از تمام شدن دوره راهنمایی، واردِ حوزه علمیه شدم. هم خودم خیلی دوست داشتم شبیه ...
زنی مرموز در آن سوی خط!
به گزارش خراسان، زن 20 ساله که به اتهام ضرب و جرح از همسرش شکایت کرده بود، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت: 15 ساله بودم که با میانجیگری یکی از خاله هایم سلیمان به خواستگاری ام آمد. آن زمان من تا کلاس هفتم درس خوانده بودم و دیگر دوست نداشتم ادامه تحصیل بدهم چرا که پدرم فردی عصبانی و بداخلاق بود و رفتارهایش در خانه من و خواهرانم را به شدت آزار می داد به ...
پایان یک سفر در جاده پر پیج و خم هنر
ولی خودم می دانم، نمی توانم. چرا کاری کنم که آبرویم برود. شاید صدایم به نقشی بخورد ولی مثل قدیم بر تارهای صوتی ام تسلط ندارم و شاید در حس نقش کوتاهی کنم. کاش مسئولان فرهنگی حواس شان به ما باشد تا شب، آشفته نخوابیم اما امیدم به خداست. کسی حالم را نمی پرسد؛ البته انتظاری هم ندارم. راه دور است و همه گرفتار هستند. خواسته ای ندارم. به هر حال کسی که دو سال کار نکرده طبیعی است که دستش پُر نباشد ...