سایر منابع:
سایر خبرها
مادر شهید: حرص می خورم؛ چرا آقا را اذیت می کنند؟!
... دو تا بچه کوچکم لیلا و طاهره را با خودم به بیمارستان نبرده بودم. آقا رضا علاقه زیادی به آن ها داشت و گفت فردا که آمدی بیمارستان این دو خواهرم را هم با خودت بیاور. فردا خواهرانش را به بیمارستان بردم. بخیه های سر آقارضا را باز کرده بودند و دوباره پانسمان کردند. هیچکس باور نمی کرد آقارضا زنده بماند. آن موقع خدا راضی نبود آقارضا زنده بماند. تا این که جنگ تمام شد. * الحمدلله زنده ماند ...
ابراز تاسف محکوم به قصاصی که بعد از 15سال آزاد شد
توضیح دهید دلم نمی خواهد به آن سال ها برگردم. گفتم که احساس بدی پیدا می کنم. هم خودم به هم می ریزم و هم ممکن است خانواده مقتول داغ دلشان تازه شود. آنها عزیزشان را از دست داده اند. فقط این را بگویم که من با اجرای مراسم قسامه به قصاص محکوم شدم. چون خودم هرگز قبول نکردم که قاتل هستم. اصلا قصدم کشتن کسی نبود. 50نفر در دادگاه حاضر شدند و قسم خوردند که من قاتل هستم و دادگاه مرا به قصاص محکوم ...
دزد طلا هنگام فرار از مغازه کلاه گیسش افتاد و معلوم شد زنی جوان است !
؟ زمانی که دختر جوانی بودم در مسیر رفت وآمدم به خانه با پسری آشنا و عاشقش شدم. وقتی به خواستگاری ام آمد، خانواده ام بشدت مخالفت کردند اما من که عاشق و دلباخته او شده بودم، اصرار به این ازدواج داشتم. با خانواده ام قهر و با خشایار ازدواج کردم، اما مدتی بعد فهمیدم او مردی لاابالی و معتاد به شیشه است که سرقت و جیب بری هم می کند. به خودم که آمدم، دیدم همدست او شده ام و برایش مواد جابه جا می ...
غریب شهید بروجردی را همانطور که هست نشان دهد
به گزارش خبرنگار ایلنا، غریب به کارگردانی محمد حسین لطیفی، محصول سازمان اوج است که شمایلی از احوالات باطنی، سبک زندگی و شیوه فرماندهی شهید بروجردی با نگاهی به دوره ای کوتاه از زندگی و تلاش او برای ایجاد اتحاد در غرب کشور را به تصویر می کشد. نحوه آشنایی با شهید بروجردی سردار رضا افروز ابتدا درباره فعالیت های انقلابی خود می گوید: آغاز اوج اعتراضات مردمی از زمانی بود که حاج آقا مصطفی خمینی را به شهادت رساندند. من در آن زمان که مصادف با ماه مبارک رمضان بود سرباز بودم. اربعین 1357 بود که خدمت سرب ...
انتقام گیری عجیب قهرمان کیک بوکسینگ ایران از زنان
شد تا از زنان کینه به دل بگیرم. چند سال قبل به خاطر همسرم 9ماه زندان افتادم . او هم رفت دادگاه و درخواست طلاق غیابی داد. وقتی از زندان آزاد شدم تازه فهمیدم که او از من جدا شده و همراه 2 پسرم زندگی می کند. به سراغش رفتم اما او دیگر نمی خواست با من زندگی کند. این اتفاق تأثیر بدی در روحیه ام گذاشت و باعث شد نقشه انتقامجویی از زنان را بکشم. چرا به خاطر همسرت افتادی زندان؟ ...
ریشه های طلاق؛ از دخالت های دیگران تا کمبود ایمان
اشتباه کند، اما ممکن نیست چشم در چشم خدا بدوزد و او را نافرمانی کند؛ محال است. آقا و خانم ایمانی ، که متدین اند و نزاع هایی ناعاقلانه داشتند، نزدم آمدند به مشاوره. مسائل شان را کاویدم. ریشه هایی از مجادله های شان آشکار شد. دانستم یکی به دیگری ظلم می کند. آشکار نکردم. راهکارهایی بیان شد. جلسه دیگری نیاز بود. گفتم هفته بعد. وقتی از در اتاق مشاوره بیرون رفتند، او را که ظالم دانسته بودم، صدا زدم. تنهایی ...
از کردستان تا بهشت؛ روایت شهیدی که به خاطر یک امضا به زندگی برگشت
را از دستش قاپیدم وکامل آب پنبه را مکیدم و پنبه را بیرون انداختم! در شرایط عادی حتی گرفتن چنین پنبه ای در بیمارستان چندش آور است چه برسد به مکیدن آن، با این حال در آن شرایط من این کار را کردم، پرستار گفت خیلی نامردی... ولی با این حال، باز تشنه بودم و گفتم تشنه هستم، پرستار رفت و دیگر هم او را ندیدم. وقتی روضه سیدالشهدا(ع) رفع عطش می کند تسنیم: در نهایت این عطش و ...
روایت دزدان پایتخت از شیوه ها و دلایل سرقت هایشان | می خواستم از زن ها انتقام بگیرم | سرقت 20 میلیاردی ...
. چرا به خاطر همسرت افتادی زندان؟ شنیدم که یک نفر به همسرم متلک انداخته است. رفتم به خاطر ناموسم با طرف درگیر شدم و با قمه او را زخمی کردم و به جرم درگیری افتادم زندان. من آدم بدی نیستم، ورزشکار حرفه ای هستم. مدال قهرمانی دارم. چند سال قبل در رشته کیک بوکسینگ قهرمان آسیا شدم. المپیک رفته ام، مسابقات تایلند و ترکیه رفته ام. خودم مربی کیک بوکسینگ و بدنسازی هستم اما بار روانی اتفاقی ...
حال و هوای برخی اعزام های دهه 60/ شنیدم می خوای بری جبهه!
. روز بعد مادرم به پایگاه آمد، زیر برگه اعزام را انگشت زد و رفت. نمی دانم پدرم روز بعد چطور باخبر شده بود. وقتی به خانه آمدم و با هم روبه رو شدیم خیلی عادی جواب سلامم را داد. با خودم گفتم: مثل اینکه اخلاق بابام بد نیست و می توانم به او بگویم. دیدم نگاهش را در چشمانم دوخت و گفت: سیدعلی! یک خبرایی شنیدم. چه خبری؟ شنیدم می خواهی بروی جبهه! آن قدر ترسیده بودم ...
سخت بود، اما از دختر یکساله اش گذشت
بگذارد و نظر من را جویا شود. آن شب حسین همراه کسانی که به خواستگاری آمده بودند، نبود تا اینکه مقدمات کار انجام شد و مدتی بعد من برای اولین بار او را سر سفره عقد دیدم. خیلی خجالت می کشیدم هم صحبت شویم تا اینکه سه روز بعد از مراسم عقد به خانه مان آمد و دو روز مهمان ما بود. در همان دو روز همراه حسین و خواهر زاده ام برای زیارت به زینبیه اصفهان رفتیم. وقت نهار در زینبیه، خواهر زاده ام از من خواست سر سفره ...
خودروی رهبر انقلاب در تبعید ایرانشهر چه بود؟
تهیه کرده بودم که جلد قرمزی هم داشت. این کتاب را به ایرانشهر بردم و به آقا دادم. آقا تورقی کردند و گفتند که این کتاب خلاصه ی کاپیتال مارکس است. آقا می گفتند راه ما جدا است. مکتب ما اسلام است و همیشه پرچم اسلام برای ما مهم تر است . در آخرین روز های سال 1356 آیت الله صدوقی همراه گروهی از جمله کاظم راشد پوریزدی معروف به راشد یزدی با مکارم شیرازی که در چابهار تبعید بودند به دیدار آقای ...
تک تیراندازی که در کربلای یک به هدف زد
ما داشت رعایت حجاب بود و به خانواده توصیه کرده بود پشتیبان ولایت فقیه باشید و پشت امام را خالی نکنید. نوشته بود با درود و سلام به امام زمان(عج) منجی عالم بشریت؛ وصیتنامه اش حال و هوای خاصی داشتند. چقدر حضور شهید را در کنار خودتان احساس می کنید؟ من تا سال ها با برادرم صحبت می کردم، با او مشورت می کردم، هرجا که کارم گیر بود می گفتم حواست به من باشد و هوای من را داشته باش، نمی ...
مهاجری: هرکسی را می خواهید بیاورید کار کند، گردن ما از مو باریک تر است
خودم را نمی شناختم، این مسئولیت را قبول نمی کردم اما باید کمک شود. چه کسی باید کمک کند؟ اگر با رفتن من پول می دهید، من می روم تا پول بیایید و مشکلات حل شود. ما قبل از این با باشگاه صحبت کردیم. روزی که میخواهم تمرین را شروع کنم. در مورد ادامه و قطع همکاری صحبت کردیم. اول گفتم پرداختی ها و بعد از آن جذب دو بازیکن را میخواهم. آنها هم قول دادند انجام شود. اما هیچ کدام انجام نشد. شما بروید با بازیکنان ...
سیدمهدی سیدصالحی در گفتگو با حیات: مارکوپولو نبودم، تیم زیاد عوض کردم تا عزتم حفظ شود/ این دربی برای ...
به من یاد داد که خیلی مدیونش هستم. او گفت آدمی که متاع دارد از چیزی نمی ترسد. روزی که من به استقلال رفتم آقای گل آسیا بودم. آنجا آرش برهانی و رضا عنایتی و سیاوش اکبرپور و فرهاد مجیدی بودند. همه گفتند برای چی آنجا می روی به تو بازی نمی رسد ولی گفتم در عین رفاقت با آنها رقابت می کنم. بیشتر از همه آنها در استقلال بازی کردم چون به خودم باور داشتم. نیازی نبود کسی را داشته باشم. آن بالایی را داشته باشی ...
من دو تا پسر دارم؛ حاج قاسم و حاج علی/ چشم هایم کور شود از غمشان
.... از خدا خواسته دستشونو گرفتم و گفتم: باشه. می ریم خونه های رسالت! علی گفت: یما چه کاریه؟ مگه موشک اونجا نمیرسه؟ جوون بودم. مادرم دیگه. دلم هزار راه میره. گفتم: نگرانتونم. چه کنم؟ دست خودم نیست. مجبورم اینور اونور بچه هامو بکشونمشون دنبال خودم پدرعلی، هاشمی بود. از هاشمی ها. عموهاش اِمویلحه زندگی میکردن. رفت اونجا خونه خرید. من فقط می خواستم بچه هامو از موشک دور کنم. من جوون بودم. اون ...
نوجوانان کانون اصلاح و تربیت میهمان حرم مطهر رضوی
، هر هفته با مامان و بابا می رفتیم حرم زیارت، خیلی خوش می گذشت و دلم میخواست تا صبح اونجا بمونیم. بعد از طلاقشون، منم دیگه حرم نرفتم و الان که خادمای حرم رو دیدم، یاد اون وقتا افتادم. چشم امید به عنایت امام رضا(ع) عماد فقط یکی از صدها نوجوانی است که در کانون اصلاح و تربیت نوجوانان، بهترین سال های جوانی خود را پشت میله های زندان می گذرانند. پسران نوجوانی که می توانستند امروز در ...
قاتل دوزاری قلعه حسن خان را می شناسید ؟! / او 6 زن و مرد را به گلوله بست و پشیمان نیست ! + عکس
این آقا بزنند آنها را بازداشت می کنیم.من هم هیچ راهی برایم باقی نماند. آن روز هم باز مرد همسایه را دیدم و به او گفتم جلوی زن و بچه اش را بگیرد.یکدفعه او شروع کرد به داد و بیداد و فحاشی کردن به من.می گفت از دست دخالت های تو خسته شدیم.بعد تهدیدم کرد و گفت فکر کردی کی هستی پیرمرد به دردنخور.کاری نکن تو را در پتو بپیچم و ببرم جایی دور از شهر آتش بزنم!من هم کفرم بالا آمد و گفتم حالا که با زبان خوش بساط ...
روشن شدن حکایت عجیب یک جنایت
بیرون کند! در یک لحظه من عصبانی شدم و بطری حاوی بنزین را روی او ریختم و فندک را روشن کردم که شعله های آتش سراسر پیکر عروس 27 ساله را فرا گرفت و من هم از ترس فرار کردم. چند روز بعد وقتی فهمیدم که خدیجه بر اثر عوارض سوختگی در بیمارستان امام رضا (ع) جان خود را از دست داده است، دیگر مخفی شدم ولی عذاب وجدان رهایم نمی کرد چرا که هادی (نامزد مقتول) به اتهام قتل او دستگیر شده بود. ...
دوش پرتاب کماندویی در تهران! مگر دنبال جنگ بودند؟!
های دیگر. مشکل مالی داشتی که چنین تصمیمی گرفتی؟ وضع مالی ام بد نبود. یک خودروی مدل بالا مثل هیوندا و سوناتا داشتم و از آنجایی که در رشته کیک بوکسینگ قهرمان آسیا شده بودم، یک باشگاه ورزشی هم داشتم. چه شد که سر از دنیای کلاهبردار ها درآوردی؟ در این روز ها با شرایطی که پیش آمد، کارم کساد شد، اما هدف اصلی ام پول نبود. بیشتر قصد انتقام از زن ها را داشتم. ...
به ماندنم عادت نکن
.... دوست داشت شب، غذای مورد دلخواه محمد را درست کند. نوروزی به یاد آن شب می افتد: نمی دانم چرا اینطوری شده بودم. دلم نمی خواست محمد از کنارم تکان بخورد. انگار لحظه لحظه بودن با او برایم ارزش داشت. حال عجیبی داشتم. فردا همین که خواست از در بیرون برود به او گفتم: محمد آقا مراقب خودت باش. نگاهی کرد به من و گفت: مراقب خودم باشم؟ یک لحظه خودت را به جای حضرت ام البنین(س) و حضرت زینب(س) بگذار. از گفته ...
مادر شهید مدافع حرم: خجالت می کشم!
بهمن که بچه هایم به راهپیمایی می روند، ناهار درست می کنم و می آیند خانه ما. خانم آقا رضا و پسر هم آمدند اینجا و ناهار پیش ما بودند. گفتم خانه ما بمان اما قبول نکرد و رفت خانه شان. گفت دو تا از بچه ها نیامدند و من هم می روم. همه رفتند ولی خبر نداشتند که آقا رضا شهید شده... * شش نفر محاصره بودند روز جمعه، عموی دامادمان مریض بود و فوت کرده بود و چهلمش بود. من هم رفتم به مراسمشان ...
پول صنعتی کردن را برای پپسی کولا مصرف می کنند
رضا نیازمند : چیزی نگذشت که کارخانه اطلس بافت ورشکست شد. دولت آن کارخانه را گرفت و داد به من که آن را نوسازی و سودآور کنم. ابتدا من به پول برای نوسازی احتیاج داشتم. دولت و بانک ملی گفتند که پول ندارند. به فکر من رسید که طرحی تهیه کنم و از بانک توسعه صنعتی (که خودم بازرس دولت در آنجا بودم) وام بگیرم. حالا خودم آمده بودم که از این بانک وام بگیرم. مدتی طرح من در قسمت های مختلف بانک مطالعه شد و گزارش دادند که طرح من رد شده و به من وام نمی دهند. گفتم آقا من نماینده دولتم! اصلا سرمایه این بانک را دولت داده ولی آنها سر حرف خود ایستادند و من گزارش مفصلی به دولت دادم که این آقای هلندی (که رئیس بانک شده بود) نمی تواند این بانک را اداره کند و دلایل و شواهد خود را به تفصیل نوشتم و توضیح دادم که این بانک وام بسیار کمی که برای نوسازی کارخانه اطلس بافت خواسته ام به من نداد. ولی پول برای سرمایه گذاری در خرد کردن سنگ و ساختن پپسی کولا مصرف می کنند. گزارش من موثر واقع شد و در نتیجه آن هلندی را اخراج کردند و مهدی سمیعی شد مدیرعامل و خردجو شد معاون مدیرعامل بانک. ...
گزارشی از حضور خادمان حرم در یکی از مناطق حاشیه شهر مشهد
، میزبانی از دانش آموزان حاشیه شهر است اما در کنار آن، با مشارکت معتمدان محل، گره هایی از زندگی اهالی منطقه هم باز می شود. پرچم سبز با شروع برنامه در مدرسه، پرچم های سبز رضوی در تک تک کلاس ها نصب می شود و همه به عقربه های ساعت نصب شده بالای تخته سیاه چشم می دوزند. تیک تیک ثانیه شمار با پلک زدن های بچه ها همراه می شود و وقتی عقربه ها به ساعت 8 صبح می رسد، نوای دلنشین صلوات خاصه امام ...
مسافران شهر بهشت
...> *** مطابق برنامه هر روز، بعد از صرف صبحانه، در رواق دارالهدایه سخنرانی صورت می گیرد. این بار استاد نصیری با صحبت های خود در باب جهاد تبیین به ارائه راهکار در پیشبرد اهداف جهاد پرداخت. روز میلاد عقیله بنی هاشم است و مداحی و مولودی خوانی در حرم آقا امام رضا برای عمه عزیزشان، شیرینی خاص خود را دارد، این مولودی خوانی توسط آقای وحیدی انجام شد. بعد از برنامه در صحن در حال قدم زدن بودم ...