سایر منابع:
سایر خبرها
این داستان واقعا واقعی است ...
همدیگر را دیدیم و یک بار دیگر دوبار در حد همین چند دقیقه دستی توی کتف هایم کشید. یک روز ظهر اواسط ماه بود که زنگ زد، گفت: شرمنده من شهریه مدرسه دخترم را بدهکارم و اگر داری تا سر ماه که حقوق می دهند 200 هزارتومان به کارتم بزن، با افتخار شماره کارتش را گرفتم و برایش واریز کردم، سه چار ماهی گذشت و من اصلا یادم رفت که به این بنده خدا پول قرض داده ام، تا اینکه آن مجموعه تصمیم به تعدیل نیرو گرفت ...
حادثه تروریستی شاهچراغ موجب رسوایی آمریکایی های منافق و سیاه دل شد
...، بزرگ کنند، ترسیم کنند، آیندگان بفهمند. ما در این زمینه ها کوتاهی داریم؛ ما در قضیّه ی رسانه و تبلیغ و ترسیم واقعیّات کوتاهی داریم. خیلی از جوان های ما و شما قضایای بیست سال قبل را نمیدانند، قضایای منافقین را نمیدانند. در همین شیراز، روز ماه رمضان، دم افطار، منافقین وارد خانه ی آن دکترِ شریفِ بزرگوار میشوند و [او را]به رگبار میبندند؛ (2) روز ماه رمضان در شیراز! بعد ها من به آن خانه رفتم. نسل ...
حادثه تروریستی شاهچراغ موجب رسوایی آمریکایی های منافق و سیاه دل شد
...، بزرگ کنند، ترسیم کنند، آیندگان بفهمند. ما در این زمینه ها کوتاهی داریم؛ ما در قضیّه ی رسانه و تبلیغ و ترسیم واقعیّات کوتاهی داریم. خیلی از جوان های ما و شما قضایای بیست سال قبل را نمیدانند، قضایای منافقین را نمیدانند. در همین شیراز، روز ماه رمضان، دم افطار، منافقین وارد خانه ی آن دکترِ شریفِ بزرگوار میشوند و [او را]به رگبار میبندند؛ (2) روز ماه رمضان در شیراز! بعد ها من به آن خانه رفتم. نسل ...
کوچه مردها
.... او در دوره های مختلف زندگی، تجربه های متعدد و متنوعی داشت که البته همه این خاطرات در کتابش نیامده است. خیلی دوست داشت از آن دوران صحبت کند. برای همین روایت را انتخاب کرد، همیشه سعی می کرد در هر محفلی روایتگری را داشته باشد تا بتواند خاطرات و یاد دوستانش را زنده نگه دارد. کودکی ای که با ماشین دودی گذشت ابوالفضل کاظمی متولد سال 1335 در تهران و از خانواده ای سنتی بود. خودش می ...
سخت بود، اما از همسر جوان و دختر یکساله اش گذشت
خودم امضا کردم و به شما نگفتم بیایید امضا کنید. من گفتم راضی نیستم مرا با یک بچه کوچک تنها بگذارید. حسین گفت که شما خدا را دارید. آدم تا خدا را دارد، هیچ کس نمی تواند حرفی بزند. در نهایت برای رضای خدا راضی شدم که برود. مجدد باز هم اعزام شد؟ بعد از اعزام اول به مرخصی آمد، اما دو ماه که گذشت گفت قصد اعزام دوباره دارد. از حسین خواستم من را با یک بچه کوچک در شهر غریب تنها نگذارد ...
دستگاه های فرهنگی و هنری باید این حادثه با عظمت را همچون قضیه عاشورا و سایر مسائل تاریخی مورد توجه قرار ...
واقعیتها جزو وظایف فعالان بخشهای هنری، تبلیغی و نگارشی و همه دستگاههای فرهنگی است. متن گامل بیانات امام خامنه ای در دیدار خانواده های شهدای شاهچراغ به این شرح است: بسم الله الرّحمن الرّحیم و الحمدلله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا محمّد و آله الطّاهرین سیّما بقیّة الله فی الارضین. خیلی خوش آمدید. حادثه ی تلخ و در عین حال پُرشکوه حرم مطهّر حضرت احمدبن ...
پرتره ای که صادق هدایت از من کشید
تصمیم گرفتید برگردید پاریس؟ - من 9 ماه مدرسه نرفته بودم. رفتم کلاس نهم نشستم. دوستانم همه کلاس دهم بودند و خیلی به من بد گذشت. یک سال و خرده ای که گذشت، مادرم یک روز به من گفت الان حاضری بروی. گفتم آره. چون نمی خواستم عقب تر از دوستانم باشم و حالم از این موضوع خیلی بد بود. یک آپارتمان کوچک در پاریس گرفتند و من را سپردند به خانم صاحبخانه که یک روس مهاجر بود. من را در مدرسه طراحی پارچه اسم نویسی ...
امام خامنه ای: حادثه تروریستی شاهچراغ موجب رسوایی آمریکایی های منافق و سیاه دل شد
.... یک وقت یک مجموعه ی نظامی را میزنند، یک وقت یک مجموعه ی سیاسی را میزنند؛ خب آن یک حرف است؛ یک وقت یک مجموعه ی زائر را میزنند که نه محفل سیاسی است، نه محلّ رزم و دعوا است؛ محلّ زیارت است، محلّ انس با خدا است. از تهران، از همدان، از گیلان، از خود شیراز، از کهگیلویه و بویراحمد، از جاهای مختلف انسانها رفته اند آنجا برای عرض نیاز، برای خلوت با خدا، برای خلوت با اولیای خدا و مورد این ظلم قرار گرفته ...
کنایه مهاجری به مدیرکل ورزش خوزستان: این نتیجه را به شما تبریک می گویم!
کنم و اگر می خواستم بروم در هفته ششم که پیشنهاد خیلی خوب داشتم می رفتم، اما ایستادم. بازیکنانم از شرایط راضی نیستند و مسائل مالی باعث می شود روی بازیکنان درروی هم باز شود. وی ادامه داد: روز گذشته هم گفتم اگر 5 میلیارد ما را مدیرکل ورزش و جوانان خوزستان می داد و پرداختی به بازیکنانمان به 35 درصد می رسید، بعد امروز آقای بنی تمیم این حق را داشت به ما برای نتیجه انتقاد کند. من اگر خودم را ...
صحبت های تند مهاجری: پول مردم این شهر را بدهید!
فصل دست نگه دارید. از درون باشگاه و بیرون باشگاه حاشیه می سازند. من نمی توانم نام ببرم. شما بهتر از من می دانید. بحث هایی وجود دارد و من مشکلات را می گویم. من نمی خواهم فرار کنم. اگر می خواستم فرار کنم هفته ششم می رفتم که پیشنهادات خوبی هم داشتم. حتی در تعطیلات هم می توانستم جدا شوم اما جایی که تعهد دارم، کار می کنم. متاسفانه همه جوره ما را می زنند و من نمی توانم اسم ببرم. یک ساعت قبل از بازی به من ...
ماجرای شهید مدافع حرم که 2 سنگ مزار دارد! | این یادمان شهدا به همت بچه های محله برپا شده
توی دلم می گفتم که اگر یک نفر بیرون بیاید جلویم را بگیرد و بپرسد: آقا اینجا چه کار می کنی؟ من چه جوابی باید بدهم! حتما از خجالت آب می شدم می رفتم توی زمین. اصلا همه اینها تقصیر آن جوان های مشکوک بود! خیلی شانس آوردم چون کسی جلوی راهم سبز نشد. در قسمت جنوبی حیاط ساختمان بحران با حاج میثم باباشمسی از بچه های باصفای محله رو به رو شدم. از آن وقت هایی بود که نفس راحتی کشیدم و گفتم آخیش به ...
مهاجری: هرکسی را می خواهید بیاورید کار کند، گردن ما از مو باریک تر است
این سوال که شما می گویید برای ما حاشیه درست می کنند، چه کسانی حاشیه ساز هستند؟ گفت: درون باشگاه و بیرون باشگاه! من نمیتوانم اسم ببرم. شما میخواهید از دهن من حرف بکشید. من مشکلات را می گویم فرار نمی کنم. هفته ششم پیشنهاد داشتم می رفتم، اما ایستادم و کارم را کردم، اما می گویم همه جوره ما را می زنند. نمی توانم اسم بیاورم. من همه چیز را گفتم. سرمربی تیم فوتبال نفت مسجد سلیمان افزود: من اگر ...
خودروی رهبر انقلاب در تبعید ایرانشهر چه بود؟
. این بار خبر از زندان نبود. رئیس پاسگاه ژاندارمری خبر داد. شما به جای زندان به ایرانشهر تبعید می شوید. حضرت آقا می گوید: با شنیدن نام شهر ایرانشهر برای تبعید خوشحال شدم. چون می دانستم دوستم آقای شیخ محمد جواد حجتی کرمانی به این شهر تبعید شده است. رهبر انقلاب 27 آذر ماه با بدرقه غمگینانه خانواده با اتوبوس راهی تبعیدگاه شد. صبح 28 آذر به زاهدان رسید. ماموران همان روز آقای خامنه ای را به ...
سرمربی نفت سفره دلش را پهن کرد/ مهاجری: هرکسی را می خواهید بیاورید کار کند، گردن ما از مو باریک تر است
میخواهم تمرین را شروع کنم. در مورد ادامه و قطع همکاری صحبت کردیم. اول گفتم پرداختی ها و بعد از آن جذب دو بازیکن را میخواهم. آنها هم قول دادند انجام شود. اما هیچ کدام انجام نشد. شما بروید با بازیکنان حرف بزنید. کاش یک تیم می آمد امروز ما را می چلاند، من می گفتم اشکالی فنی دارم اما کدام گل ما امروز فنی بود؟ کدام گل روی فشار تاکتیکمی تیم مقابل خوردیم؟ وی در پایان گفت: من می گویم از روزی که آمدم سری جدید تمرین را شروع کنم، تزریق مالی و اضافه کردن 2 بازیکن قولی بود که از آنها گرفتم اما هیچ کدام انجام نشد پایان پیام/ ...
تک تیراندازی که در کربلای یک به هدف زد
تنها پسر خانواده است و عزیز دل پدر و مادر و خواهرها؛ بلکه عزیز همه فامیل؛ آن قدر که مودب و مهربان و شوخ طبع است. همه او را دوست دارند، برای همین هم می ترسند که او را از دست بدهند. اما دل او در جای دیگری است. او که در کانون خانواده ای مومن پرورش یافته، حال شیفته و دلداده امام شده است و منتظر کوچک ترین اشاره از اوست تا به سوی میدان جهاد رهسپار شود. رضا زواره اردستانی، جوان دهه 40 بود که آمال و ...
از کردستان تا بهشت؛ روایت شهیدی که به خاطر یک امضا به زندگی برگشت
، سال 1366 و یک روز بعد از سالروز تولد مجروح شده و ماجراهای عجیب و شنیدنی در روز مجروحیت نظری اتفاق افتاده است. او که دوران تحصیلش با دوران جنگ تحمیلی همراه و قرین بوده از جانبازانی است که تا مرز شهادت رفته اما مشیت الهی بوده تا برگردد و راوی آنچه باشد که بر همکلاسی هایش و هم سنگرانش و تمام رزمندگان گذشته بگوید که برای این مرز و بوم چه انسان های بزرگی تمام زندگیشان را دادند و از مظلومیت ...
عملیات شهادت طلبانه 140 نفری برای نجات 5 هزار رزمنده ایرانی/ انهدام تیپ کماندویی صدام در عملیات مطلع ...
برای هر کدام از سه گروه استشهادی 45 نفره، یک فرمانده انتخاب می شود. یک گروه به فرماندهی امیر چلویی، گروه دیگر به فرماندهی فتح الله شیریان و گروه سوم به فرماندهی رضا میرزایی. خودش می گوید: روز 26 آذر 1360 من و شهید همدانی وارد منطقه عملیاتی تنگه کورک شدیم تا حتی المقدور منطقه را شناسایی کنیم. فرماندهی این محور با شهید ابراهیم هادی بود. اطلاعاتی را از ایشان گرفتیم. بعد با دوربین که به منطقه ن ...
من دو تا پسر دارم؛ حاج قاسم و حاج علی/ چشم هایم کور شود از غمشان
.... از خدا خواسته دستشونو گرفتم و گفتم: باشه. می ریم خونه های رسالت! علی گفت: یما چه کاریه؟ مگه موشک اونجا نمیرسه؟ جوون بودم. مادرم دیگه. دلم هزار راه میره. گفتم: نگرانتونم. چه کنم؟ دست خودم نیست. مجبورم اینور اونور بچه هامو بکشونمشون دنبال خودم پدرعلی، هاشمی بود. از هاشمی ها. عموهاش اِمویلحه زندگی میکردن. رفت اونجا خونه خرید. من فقط می خواستم بچه هامو از موشک دور کنم. من جوون بودم. اون ...
حبیب احمدزاده در نشست مهمان : معاون شهید آوینی به اثرم گفت: آشغال!
داستان های شهر جنگی که چنین اثری بنویسد و از چهار قسط یک قسط دادند و 11 سال اثرم را کنار گذاشتم و تکمیلش نکردم. روزی کمال تبریزی گفت: داستانی داری برای ساختن فیلم و گفتم که یک آشغال دارم و بعد از خواندن داستان گفت: من این اثر را می خواهم بسازم و من گفتم نه. اثر را دادم تایپ شد و محمد حمزه زاده، مدیر انتشارات سوره مهر شد و کتاب را چاپ کرد و بعدها به زبان های مختلف ترجمه شد. برای شما یا کسانی ...
ردپای خیران این بار در خرابه های شادآباد | گلبهار و دخترانش از آلونک به آپارتمان رفتند
همشهری آنلاین _ رضا نیکنام : انگار زبانش بند آمده بود. نمی توانست ترس درونی اش را قایم کند. از آن وقت ها بودکه می گویند رنگ رخسار نشان می دهد از سر درون. خواندنی های بیشتر را اینجا دنبال کنید مامان گلبهار، دست دخترانش را محکم می گیرد و زیر لب زمزمه می کند: خدایا دیگر خسته شده ام، به خاطر این بچه های معصوم کمکم کن. لابد شنیده اید که می گویند" در همیشه روی یک پاشنه نمی چرخد ...
برای دختران بهشت، سقف یلدایی بسازیم/ اعلام آمادگی خیریه بهشت امام رضا(ع) برای راه اندازی همراه سرای بیمار
گروه جامعه خبرگزاری فارس- مریم شریفی؛ نوبتی هم باشد، نوبت دخترهای نورچشمی بهشت است که طعم شیرین مستقل شدن را بچشند و زیر سقفی که متعلق به خودشان است، قد بکشند و از روزهای صورتی کودکی به فردای روشن نوجوانی و جوانی قدم بگذارند. خانه دار شدن دختران بهشت اما در گرو قطره قطره کمک های مردم نیکوکار ایران است که مثل دانه های یاقوتی انار باید دسته به دسته، در کنار هم بنشینند. برای اهالی بهشت ...
حضرت آیت الله جوادی آملی: نه بیراهه برویم و نه راه کسی را ببندیم / ما نا امید نیستیم منتها خودمان باید ...
نبود که به بهشت برود، گر چه بهشت می دهند! تو بندگی چو گدایان به شرطِ مُزد مکن * که دوست خود روش بنده پروری داند ! آدم حیف است که وقتی نزد کریم رفت درخواستی داشته باشد، او خودش ادا می کند! شهید سلیمانی فهمید که در پیش خدا نباید بگوید که من چکار کردم و چکار نکردم، او همه ی کارهای خود را توفیقات الهی می دانست! آیت الله جوادی آملی بیان داشتند: نکته سوم بیان نورانی امام سجاد علیه السلام و ...
مادر شهید مدافع حرم: خجالت می کشم!
بهمن که بچه هایم به راهپیمایی می روند، ناهار درست می کنم و می آیند خانه ما. خانم آقا رضا و پسر هم آمدند اینجا و ناهار پیش ما بودند. گفتم خانه ما بمان اما قبول نکرد و رفت خانه شان. گفت دو تا از بچه ها نیامدند و من هم می روم. همه رفتند ولی خبر نداشتند که آقا رضا شهید شده... * شش نفر محاصره بودند روز جمعه، عموی دامادمان مریض بود و فوت کرده بود و چهلمش بود. من هم رفتم به مراسمشان ...
بگو برای خدا رفتم
مریم عرفانیان رضا گفت: اگه به شهادت رسیدم، فرزندانم را به تو می سپارم. از آنها خوب مراقبت کن و برای تربیتشان خوب تلاش کن. اگر کسی به تو خُرده گرفت که شوهرت برای پول به جبهه رفت و جانش را از دست داد؛ در جوابش بگو فقط برای رضای خدا رفت و جز این هیچ چیز نمی خواست. گفتم: خدا پشت و پناهت. *** حالا بچه هایمان بزرگ شده اند، گاهی با او درددل می کنم و می گویم: رضا جان، از فرزندانمان خوب مراقبت و برای تربیتشان خوب تلاش کردم. خاطره ای از شهید موسی الرضا طالبی راوی: مرجان طالبی، همسر شهید ...
نقش سیر و سفر و حمل و نقل در زندگی
، هم مردم به صحنه قحطی نزدیک می شدند، همه چیز به هم می ریزد. امام خمینی(ره) فرمودند: کامیون دارهای متدین بروید بار را خالی کنید. هم جانشان را گذاشتند، هم مالشان را گذاشتند. افرادی که جبهه می روند، بعضی ها جان می دهند، بعضی ها مال می دهند، این راننده ها هم جانشان را گذاشتند، هم مالشان را و آن روز هم روز حمل و نقل شد. نقش عوامل راهداری در حمل و نقل مسافر آیا ما شب ها می خوابیم ...
کار آمریکایی ها در مرکز صنایع به کجا رسید؟
رضا نیازمند : قبلا گفتم که وقتی من رئیس مرکز راهنمایی صنایع شدم که وابسته به وزارت صنایع بود، شریف امامی (به تقلید از ابتهاج) هفت نفر آمریکایی از موسسه آرتور دی لیتل که خیلی مشهور بود استخدام کرده بود که به صنایع کمک مدیریتی بکنند. من با آنها مشغول کار شدم. آن اداره دارای تشکیلات مناسبی نبود و با تصویب نامه دولت آن را تبدیل به سازمان مدیریت صنعتی کردم (که هنوز هست و با موفقیت کار می کند). من به زودی توانستم اعلام کنم که از دولت بودجه نمی خواهم و با دریافت حق الزحمه و فروش خدمات مدیریت به بخش خصوصی در حقیقت استقلال کامل به دست آوردم. یک یا دو سال گذشت؛ قرارداد آمریکایی ها تمام شد و رفتند. ولی من احتیاج به کارشناس داشتم. خودم رفتم به سوئیس. در آنجا با رئیس سازمان بین المللی کار که یک آمریکایی بود و معاونش یک فرانسوی به نام بلانشار ملاقات کردم. نماینده ایران در سازمان بین المللی کار شخصی بود به نام مهندس غیور، تحصیل کرده فرانسه و از پادوهای قوام السلطنه در حزب دموکرات. این شخص با بلانشار معاون فرانسوی مدیرعامل سازمان بین المللی کار خیلی دوست بود. هر دو قمارباز بودند و هر شب از ژنو به کازینو دوگلف(در خاک فرانسه) می رفتند. ...
روایتی از یک مجرم که محبت امام رضا(ع) نمک گیرش کرد/ ضمانت امام رئوف(ع) با هدیه تحول و زندگی
بریده بودم، جز سیاهی و تاریکی چیزی نمی دیدم، یک روز اعلام کردن پرچم گنبد امام رضا (ع) را به زندان می آوردند، در همین مراسم بود که متوجه شدم یکی از خادمین کیفی به کمر دارد و چیزی در مُشت بعضی از زندانیان می گذارد. از دوستم در مورد اینکار سوال پرسیدم، در پاسخ از من پرسید به تو نَمَک ندادند؟ گفتم نه! کلا 3_ 4 نفر نمک گرفته بودند، زمان زیادی نگذشت که همگی به خواسته هایشان رسیدند، یکی از آن ها هم بندی من ...
به ماندنم عادت نکن
نمی آورد. وقتی او را از ماشین بیرون آوردند هنوز حرف می زد اما شدت جراحت به گونه ای بود که به بیمارستان دمشق انتقالش دادند و او بعد از چند روز در 24آذرماه به شهادت رسید. نوروزی می گوید: همیشه به من می گفت تو و بچه ها را خیلی دوست دارم اما در قلب هر کس جای یک معشوق است. خدا را بیشتر از شما می خواهم. برای همین وقتی خبر شهادتش را به من دادند اگر چه خیلی اذیت شدم اما به اقوام سپردم کسی به من تسلیت نگوید ...