سایر منابع:
سایر خبرها
داستان عجیب رابطه نامشروع دختر 17ساله با پسر 15ساله در مشهد
به خاطر حس کنجکاوی که بر اثر بازی های رایانه ای مستهجن پیدا کرده بودم، با آن دختر دوست شدم. من تنها فرزند خانواده هستم؛ به همین خاطر هر چیزی که اراده می کردم پدر و مادرم برایم فراهم می کردند. احساس غرور عجیبی داشتم و می خواستم همیشه بهترین اسباب بازی ها یا امکانات رفاهی را که دیگران آرزوی داشتن آن را در سر می پروراندند، داشته باشم. به همین دلیل حتی لوازم تحریری که استفاده می کردم با دیگر ...
پسر قاتل پدر به قصاص محکوم شد
در جریان تحقیقات میدانی متوجه شدند مهدی و همسرش از مدت ها قبل با هم اختلاف داشتند. آن ها احتمال دادند خانواده اش از ماجرای قتل مهدی خبر داشته باشند برای همین از همسرش فریبا تحقیق کردند. هرچند او ابتدا مدعی بود که از ماجرای قتل خبر ندارد، اما در تحقیقات بیشتر اعتراف کرد که حادثه قتل را پسر 25 ساله اش محمد رقم زده است. بعد از آن بود که محمد هم بازداشت و به جرمش اعتراف کرد. او گفت: پدرم مردی عصبی بود ...
سرگذشت دختر 8 ساله که از پرورشگاه فرار کرد
ام یعنی من روز خوشی خواهم داشت، به یاد برادرم و فیلیپ و روزگارم افتاده ام مادرم را چسبیده و می گویم نمی خواهم آن همه زیبایی را ترک کنم. دابی چه می گوید؟ من را با دو دست گرفته و می خواهد به او اعتماد کنم، حالا در تونل سیاه هستم، صدای پدرم را شنیده ام که از من خواست میانجیگری کنم و او به دنیای ارواح برود، چیزی نمی گویم و حالا بالای سر جسمم هستم، دوست ندارم، به خدا نمی خواهم در زمین بمانم. وقتی کالین به هوش آمد، این بار خندید و رو به دکتر مورفی و آقای فاگ گفت: من را ببخشید، یادم رفته بود در دنیای ارواح چه گذشت، من می مانم و... ...
رژیم و لاغری عامل اختلاف و جدایی زن و شوهر | آقاشون چاق دوست داره!
از قبل باز شد؛ اولین گزینه ای که برای شام عروسی به ذهن پدر و مادرم رسید این بود که شام را به رستوران پدر دانیال سفارش بدهند. این پیشنهاد مورد موافقت بقیه اعضای خانواده هم که غذای آنجا را دوست داشتند قرار گرفت و به خاطر همین قرار شد که آنها میز شام عروسی را بچینند .بعد هم مادر مرجان تصمیم گرفت برای تشکر از زحمت پدر دانیال، خانواده آنها را هم برای عروسی خواهر مرجان دعوت کند؛ پدر دانیال ...
وصالی آسمانی
خجالت می کشی؟ علی علیه السلام چیزی نگفت. - بی پروا حاجت خویش را بخواه و اطمینان داشته باش که خواسته ات قبول می شود. امیرالمؤمنین علیه السلام لب به سخن گشود: ای پیامبر! پدر و مادرم فدای تو باد، می دانید که من در خانه شما بزرگ شدم و از الطاف شما برخوردار گشتم. بهتر از پدر و مادر، در تربیت من کوشش نمودید و به برکت وجود شما هدایت شدم. به خدا سوگند اندوخته ...
نسرین مقانلو از حال رفت | حال وخیم نسرین مقانلو با این ویدئو اشک همه را درآورد
دلم سنگین است که آن را شکستم با رفتن شما پسرم را هم از دست دادم منتظرم باش مادرت به زودی پشت سرت می آید. در بهشت استراحت کن عزیزم راهت روشن است پسر خوش قلب بدون تو مادرت آرام نیست اما تو آرام می خوابی علت مرگ سکته مغزی عنوان شده است. پنجشنبه 7 مهر ارشیا پسر بزرگ نسرین مقانلو در خانه شخصی اش جان باخت. نسرین مقانلو صاحب دو ...
این مرد هر روز با یک زن رابطه دارد! / استخدام 100 زن شد + عکس
برای فرزندش نقش پدر را ایفا کنم و این دختر بچه مرا به عنوان پدر واقعی خودش می داند و من تا زمانی که مادرش بخواهد باید این نقش را ادمه بدهم. اگر این دختر ازدواج کند ، من باید در آن عروسی به عنوان پدر او حضور یابم و بعد ها هم برای فرزندش نقش پدربزرگ را ایفا کنم. ممکن است مصنوعی و جعلی به نظر برسد اما توهم داشتن پدر از سوی آن دختر بچه باعث شد آن احساس خلا ای که در نبود پدرش داشت از بین برود و ...
به همه می گویم من مادر دو تا شهیدم حاج قاسم و حاج علی!
یکی از اتاق های اجاره ای خانه ای در منطقه عامری اهواز چیدیم و زندگی مشترک مان شروع شد. من و شوهرم و مادر و خواهرها و خاله و شوهرخاله اش، همه کنار هم زندگی می کردیم. اولین بچه ام علی بود. نامش را برادر شوهرم انتخاب کرد. خواب دیده بود آدم بزرگ و نورانی به خانه مان آمده و گفته شما به زودی صاحب فرزندی به نام علی می شوید. پدرش قبول کرد و گفت اگر بچه پسر بود اسمش را علی می گذاریم. ما عرب ها به اولین ...
هدیه خاص رهبری برای عروس و دامادهای معراجی!
.... دومین اجتماع زوج های معراج الشهدا با حضور بیش از صد زوجی که مراسم عقدشان را گره زدند به این حسینیه نورانی، برپاشده. البته شیرینی این اجتماع و قشنگی حضور آدم هایش، وقتی بیشتر شد که بسیاری از زوج های جوان با ثمره عشق و میوه زندگی شان آمده بودند. معراج حلقه وصل همه این زوج هاست و معراج عشق و شهدا مثل همیشه برایشان بهترین میزبانند. پدر معراج با 600 عروس و داماد خوشبخت! پدر ...
کودکانی که ابرقهرمان شدند
را گرفت. مرکز پلیس، بفرمایید. این جمله ای بود که کودک از آن طرف خط شنید. ایزابلا با همان لحن کودکانه اش گفت: مادرم بیدار نمی شود . با ردیابی تماس ایزابلا، ماموران پلیس خیلی سریع خودشان را به خانه آنها رساندند، کمی بعد هم نیروهای امداد از راه رسیدند و جان مادرش را نجات دادند. جاستین بورون به همراه میشل، پسر هشت ساله اش سوار کامیون شدند تا با هم به مزرعه بروند. این پدر و پسر ...
مریم مومن بتمن شد | خانم با این لباس و تیپ عجیبش حسابی سوژه شد
اید الان خیلی مرسوم شده است اما در تایمی که من در یک محیط کوچکی تجربه کردم اصلا راحت نبود و نگاه ها را می فهمیدم.من یک شبه بزرگ شدم در 9 سالگی و اوج بچگی ام حامی مامانم شدم و سعی کردم کسی به مامانم توهین نکند .من هیچ وقت ترجیح ندادم مادرم یا پدرم را بعد طلاق انتخاب کنم.زمانی که بردنم دادگاه و گفتند دوست داری با مادرت زندگی کنی یا پدر ، من از حد فشار خون دماغ شدم یادمه قاضی به حالم گریه کرد و در نهایت به مادرم سپرده شدم . با این حال جایگاه الان زندگی ام را مدیون قلب مهربان بابام ...
روایت تلخ بازیگر انگلیسی از آزار و اذیت پدرش!
انگلستان بود. آنان در یک “خانه بزرگ” دور از دیگران زندگی می کردند. با این وجود، پشت در های بسته تنها چیزی که برناث به یاد می آورد خشونت بود. او می گوید: “پدرم تا ساعت سه یا چهار صبح فریاد می زد و جملاتی می گفت مانند “از تو متنفرم و باید بمیری”، “تو آن قدر خوب نیستی که دختر من باشی”، “هیچ کس هرگز تو را دوست نخواهد داشت”، “تو منزجر کننده هستی”. او می فزاید: “پدرم گاهی ...
قتل و آتش زدن پدر توسط پسر جوانش!
خانواده ابراهیم پرداختند و به اختلاف های دنباله دار وی و همسرش به نام زهره پی بردند. اما تناقض گویی های این زن، شک پلیس را برانگیخت و سرانجام زهره 45 ساله پرده از راز این جنایت خانوادگی برداشت. وی گفت پسر 25 ساله اش آرین، پدرش را کشته است. با اطلاعاتی که این زن به پلیس داده بود، آرین 25 ساله بازداشت شد و به قتل پدرش اعتراف کرد. اعتراف به قتل پدر وی گفت: پدرم مرد بدخلقی بود ...
رازگشایی از جسد سوخته در جاده چالوس
.... وی گفت پسر 25 ساله اش آرین، پدرش را کشته است. با اطلاعاتی که این زن به پلیس داده بود، آرین 25 ساله بازداشت شد و به قتل پدرش اعتراف کرد. اعتراف به قتل پدر وی گفت: پدرم مرد بدخلقی بود و همیشه با مادرم درگیری داشت. او سر هر موضوعی مادرم را به باد کتک می گرفت و من از رفتارهای او ناراحت بودم. آخرین بار از حساب بانکی پدرم 10 میلیون تومان برداشت کردم. اما ...
قتل پدر با همدستی مادر؛ خواهرها قصاص می خواهند!
ابراهیم پرداختند و به اختلاف های دنباله دار وی و همسرش به نام زهره پی بردند. اما تناقض گویی های این زن، شک پلیس را برانگیخت و سرانجام زهره 45 ساله پرده از راز این جنایت خانوادگی برداشت. وی گفت پسر 25 ساله اش آرین، پدرش را کشته است. با اطلاعاتی که این زن به پلیس داده بود، آرین 25 ساله بازداشت شد و به قتل پدرش اعتراف کرد. اعتراف به قتل پدر وی گفت: پدرم مرد بدخلقی بود و ...
حادثه دلخراش پدرکشی با آتش زدن پدر برای نجات مادر
... او ادامه داد: از رفتارهای پدرم عصبی و خسته بودم و از او پر از نفرت شده بودم. به همین خاطر نقشه قتل پدرم را کشیدم تا او را برای همیشه از زندگی حذف کنم. من به پدرم قرص خواب آور خوراندم و وقتی بیهوش شده بود او را به جاده چالوس بردم و با کمک مادرم جسد را آتش زدیم و به خانه برگشتیم. به دنبال اعترافات پسر جوان، مادرش مدعی شد دستی در قتل نداشته و فقط در آتش زدن جسد شوهرش به پسرش کمک کرده ...
روایتی از نفوذ شهید کاوه میان کومله ها/ توصیه شهید به مادر برای شهادتش
دارند پَرپَر می شوند. من نمی توانم آن ها را رها کنم. بعد، وقتی هم که پدر به خانه آمده و من را دیده بود، نگفته بود که این دختر ماست! رو به مادرم گفته بود: این دخترت است؟ یعنی از همان موقع می خواسته این ذهنیت و باور را به مادر بدهد که به تنهایی باید من را بزرگ کند. ریشه محمود، پدرم بود طاهره کاوه خواهر شهید کاوه در مورد برادر خود گفت: محمود پیش از آغاز جنگ در ...
عاشقانه های یک همسر شهید که زود ته کشید
کمک می کردند. سال 1365 که زینب به دنیا آمد، مجتبی بیش از پیش در کارهای خانه کمک می کرد و هوای خانواده را داشت. زمان هایی که در خانه نبود با نامه نگاری از احوال یکدیگر با خبر می شدند. او درباره تربیت فرزند می گفت: اگر طبق دستورات ائمه اطهار (ع) و قرآن رفتار کنیم، بچه هایمان هم انشاالله خوب می شوند. قرآن باید درس زندگی ما باشد. در هشت سال دفاع مقدس که مردم با کمبود گاز روبرو بودند، سهمیه هر ...
برباد رفتن آرزوهای خانم معلم در زهر تصادف
برسد به پسرت! راست می گفت تبدیل به یک مرده متحرک شدم، هرچه برایم مانده بود خرج این مواد لعنتی کردم، بعد از تصادف و رفتن شوهرم ماشینم را فروختم و پولش را در بانک گذاشتم و با سودش زندگی می کردم اما با اعتیاد همه را دود کردم، مجبور شدم خانه ام را به معتادان اجاره بدهم تا مکانی برای مصرف مواد داشته باشند و از آنها پول می گرفتم تا این که تزریق را هم از آنها یاد گرفتم. گریه های پدر ...
عکس هایی تماشایی از عروسی فاطمه، راحله، سودابه و فرخ لقا
مادرم سال 1357 به صورت سنتی ازدواج کردن و پدرم مادرمو تو عروسی دوست مادرم دید و پسندید. مادرم تک دختر بود و مادر بزرگم مخالف ازدواج بود چون مادرم پدر نداشت ولی با کلی اصرار پدرم قبول کرد. بماند که مادر بزرگم بعدها بابامو بیشتر از مامانم دوست داشت! پدرم کارمند بود مادرم خانه دار و حاصل این ازدواج یک پسر و سه دختر بود که من چهارمین فرزند خانواده هست. عروسی سودابه خانم و آقا مهیار سال 69 تهران ...
قتل هولناک همسر و 2 پسر خردسال به دست پدر+ عکس
.... چطور با همسرت آشنا شدی؟ من چند سالی در ترکیه بودم که موقع برگشت مادرم مرا به خواستگاری دختر خاله ام برد، او یک بار ازدواج ناموفق هم داشت. درباره رابطه ات با همسرت بگو. من او را بی نهایت دوست داشتم اما او به من علاقه ای نداشت، مدام سرش به گوشی اش بود و به من محل نمی داد. چطور شد که باهم اختلاف پیدا کردید؟ ماجرای درگیری ما از یک ...
آروزهای بزرگ کودکان کار در گوشه و کنار خیابان های مشهد
.... یک روز با دوچرخه از سرکار برمی گشت، ماشینی بهش زد و فرار کرد. مادرم هم علف زنی می کند و روزی 170 هزارتومان درآمد دارد. چهارتا بچه هستیم. خرج خانه را باید در بیاورم. تازه 40 میلیون پول رهن خانه بود و 2 تومان هم اجاره! 20 میلیون قرض کردیم باید پس بدهیم. می پرسم دوست داشتی چه کاره شوی که چشمش را به نقطه ای خیره می کند و می گوید: معلم شوم. البته آرزو دارم برای خودم موتور تریلر بخرم. بعد ...
فرازهایی از وصیت نامه شهید محرمعلی نیکوکار
گریه کنی یا اینکه فکر خیال کنی و خودت را عصبانی و قلبت گرفته شود و خدای نکرده با خانواده من ناراحتی ایجاد کنی و مادرم و با برادرهایم و خواهرهایم ناراحتی ایجاد کنی و به مادرم و اگر شهید شدم مرا در امامزاده محمد(ع) دفن کنید. خواهرهایم و دختر دائی ام و برادرانم بگو که گریه نکنند مرا در قبر عذابم دهند و پیش خداوند خوار کنند که بگویند مادرت چقدر ناراحتی می کند. خداوند در قران کریم آورده است ...
روایت زن آقا از مشهورترین ایستگاه اتوبوس تهران | نام سید را مردم روی ایستگاه گذاشتند
زیارت رفتم، عراقی ها ما را گرفتند و مادربزرگم گفت ما برای گردش آمده ایم و بالاخره ما را رها کردند. گوشه چادرش را می گرفتم و در حرم می چرخیدم، این خاطره شیرین کودکی من بود. پدر و مادرم که فوت کردند مجبورشدم برای کار به تهران بیایم. مدتی در خیابان صفا نزدیک باغ شاه کار کردم. بر حسب اتفاق با سیدعلی بابا ابراهیمی آشنا شدم. 19 ساله بودم. نه من کسی را داشتم نه او. هر دو دنبال یک هم سر می گشتیم؛ علی بابا ...
ازدواج آسان به سبک عروس همه فن حریف+تصاویر
آنجایی که عروس پدرشوهرش را خیلی دوست دارد، زبان به تمجید از پدر شوهرش گشود : وقتی از 20 سالگی آقا یاسر سرکار رفت، پدرشوهرم نگذاشت پسرش حقوقش را خرج کند و با حقوق های او، برایش خانه ای گرفت. البته آقا یاسر در همان ایام عقد گفت از آنجایی که دوست داشتم زودتر مستقل شوم، چشمم را بر روی تمام خواسته های جوانی بستم. اینکه ما اول زندگیمان خانه داشتیم ماجرایش به این مسأله بر می گردد. فرزانه و یاسر ...
خصلت های جالب ستاره فوتبال بعد از زندانی شدن
، پدر و مادرم تنها افرادی بودند که در این مدت اجازه دادم به ملاقاتم بیایند." از دنی آلوز در مورد روبینیو که با مشکل مشابهی مواجه شده گفت: "من روبینیو نیستم. من دنی آلوز هستم؛ کسی که در 14 سالگی خانه را ترک کرد و از آن زمان به بعد خودش حل کننده مشکلاتش بوده است.من متجاوز یا مجرم جنسی نیستم. در فوتبال به من موز پرتاب شد اما هیچ تاثیری نداشت و حالا هم این قدرت را دارم که از خودم در برابر این ...
از انتخاب همسر تا جشن ازدواج
مصرف گرایی را ترویج می کند. در پدیده ازدواج، ما دست در دست رسانه گذاشتیم و همراه با هم، بار مراسم و ازدواج را برای خودمان سنگین و تلخ کردیم. از همان جایی که از مخاطب رسانه های قدیم بودن (مانند تلویزیون) به کاربر رسانه های جدید شدن (شبکه ها و رسانه های اجتماعی مانند اینستاگرام) مهاجرت کردیم به طور هم زمان تولیدکننده و مصرف کننده شدیم. باید گفت که رسم و رسوم ازدواج پیش از این در رسانه های قدیمی نیز ...