خودسوزی زن سرطانی در تنهایی تلخ / کسی قدر این مادر را ندانست!
سایر منابع:
سایر خبرها
نقشه های پسر جوان برای رابطه با دخترخاله اش
سنگین مواد مخدر دستگیر کردند و شوهرم روانه زندان شد. در عین حال او چند نفر را اجیر کرده بود تا مراقب رفت و آمدهای من باشند و همه رفتارهای مرا به او گزارش دهند! در این شرایط من فقط حق داشتم تا برای ملاقات او به زندان بروم و بقیه روزها را باید در خانه می ماندم . یک روز که قرار بود جلسه دادگاه شوهرم برگزار شود مشکلاتم را برای قاضی توضیح دادم و بدین ترتیب توانستم از او طلاق بگیرم ...
فرار با پاهای خون آلود از زندان ابلیس
خانوادگی و بدرفتاری ها آزارش می داد. پایین بودن سطح تعلیمی فرد و خانواده، نداشتن مهارت های زندگی، عدم توجه به خواسته های فرد و عدم ارتباط صحیح با والدین، ناتوانی فرد در برطرف کردن مشکلات شخصی خود و احساس شکست های مکرر در زندگی باعث فرار از خانه شده است. برخورداری از پرورش سالم در خانواده که نخستین پایگاه تربیتی است، به فرد این فرصت را می دهد که در اجتماع موفق و قابل احترام باشد. خانواده محل ...
کتاب قهرمان به شکل خودم در قم رونمایی شد
... در ادامه این مراسم، کلر ژوبرت، نویسنده و تصویرگر فرانسوی و نویسنده کتاب لینا لونا گفت: در کودکی بسیار کتابخوان بودم و دوست داشتم بنویسم، اما چون فکر می کردم نوشتن بسیار کار سختی است، تصمیم گرفتم نقاشی کنم و بیشتر بخوانم و تمرین کنم؛ تا اینکه مسلمان شدم و پس از آن ازدواج کردم و مادر شدم و برایم مهم بود که کودکانم کتابخوان شوند و چون برای کودکانم زیاد کتاب می خواندم، عاشق ادبیات کودک شدم. ...
بستگان مرد اعدامی، از خانواده اولیای دم انتقام گرفتند
را برای رفتن به محل کار ترک می کرد. آن روز هم ساعت 4 و 30 دقیقه صبح از خانه مان در یکی از خیابان های مهرشهر خارج شد. زمان کوتاهی از رفتن او گذشته بود که زنگ در خانه مان به صدا درآمد. گفتم شاید شوهرم چیزی در خانه جا گذاشته و بازگشته است. وی افزود: از خانه بیرون رفتم و با صحنه عجیبی روبه رو شدم. شوهرم به شدت زخمی شده و دستانش خون آلود بود و به سختی روی پاهایش ایستاده بود. او را به حیاط خانه ...
بارداری زن صیغه ای از شوهر عقیم اش
مراجعه کردیم و تحت درمان قرار گرفتیم. تا اینکه متوجه شدم من امکان بچه دار شدن ندارم. به همین خاطر همسرم از من طلاق گرفت و رفت. وی ادامه داد: دو سال قبل با زن جوانی به نام مریم آشنا شدم و او را به عقد موقتم درآوردم و او را صیغه 99 ساله کردم اما مدتی بود با مریم اختلاف پیدا کرده بودم. تا این که یک سال پیش وقتی از محل کارم به خانه برمی گشتم چند مامور به من مظنون شدند و در بازرسی از کیفم چند ...
عکس سلفی راز سرقت طلایی را برملا کرد
گریخته اند. شاکی در توضیح ماجرا گفت: همسر و فرزندانم همه خواب بودند و من در پذیرایی در حال تماشای تلویزیون بودم. تصمیم داشتم به اتاق خواب بروم و بخوابم که ناگهان سه مرد مسلح نقابدار را بالای سرم دیدم. شوکه شده بودم و زبانم بند آمده بود. آن ها با تهدید اسلحه از من خواستند حرفی نزنم. مردان مسلح ابتدا دست و پای مرا با پارچه ای بستند و بعد هم سراغ اعضای خانواده ام رفتند و دست و پای آن ها را هم بستند ...
راز سرقت میلیاردی در استوری دختر جوان | دوستی خیابانی پسر خانواده با دختری که ...
به گزارش همشهری آنلاین، اردیبهشت سال گذشته بود که پلیس در جریان دستبرد مسلحانه به خانه ای در پایتخت قرار گرفت. صاحبخانه می گفت: نیمه های شب بود و اعضای خانواده ام خواب بودند. داشتم تلویزیون تماشا می کردم که صدایی شنیدم. از جایم بلند شدم و همان لحظه 3مرد نقابدار را مقابلم دیدم. آنها از طریق تراس وارد خانه ام شده بودند و با اسلحه شروع به تهدید من کردند. سپس دست و پایم را با طناب بستند و مرا در ...
در حق زحمت های مادرم خیلی نامردی کردم/ روی نگاه به چشمان مادرم را ندارم!+جزئیات
چنین برایم تشریح کرد: از 4سال و 4ماه قبل خانواده ام مرا طرد کردند. همیشه خجالتی بودم تا اینکه اتفاقی با زنی شوهردار آشنا شدم و همان شد که در خانه اش معتاد شدم وقتی خانواده ام فهمیدند معتاد شده ام خیلی سعی کردند مرا از این منجلاب بیرون بکشند؛ اما شیشه و کراک روح و بدنم را وابسته خود کرده بود و اراده ای برای ترک نداشتم. در این مدت 2 بار به خاطر سرقت دستگیر شده ام و سابقه کیفری هم دارم. ...
اسیدپاشی مرد محکوم به اعدام روی صورت برادرش + جزییات
زندگی مرا نابود کرد و حرف هایش باعث شد مرد بی گناهی را به قتل برسانم و در این مدت عذاب وجدان نابودم کرد. چرا مرد بی گناهی را به قتل رساندی ؟ 16 سال قبل برادرم به من می گفت مرد جوانی که در همسایگی ما همراه خانواده اش زندگی می کرد، به زن من نظر دارد. او هر روز حرف هایش را تکرار می کرد و بعد از مدتی گفت او با همسرم ارتباط برقرار کرده است و می گفت من بی غیرتم. صحبت های او مرا دیوانه کرده ...
دختر 5 ساله آبروی مادرش را برد / او به پدرش از رفت و آمد مرد غریبه به خانه خبر داد
بازگو کنم. من هم برای خوشحال کردن پدرم و گرفتن خوراکی های بیشتر، سعی می کردم همه رفت و آمدهای اطرافیان و همسایگان را مو به مو برایش تعریف کنم! در این میان مادرم وقتی متوجه شد که من آن چه را در خانه می گذرد، برای پدرم بازگو می کنم، مرا نصیحت کرد که نباید هرچیزی را بدون اجازه او برای دیگران و حتی پدرم تعریف کنم! از سوی دیگر پدرم که به خاطر سکوت من، ماجرای نصیحت مادرم را فهمیده ...
بزرگترین اشتباه زندگیم را کردم/ برای لذت بردن به شوهرم خیانت کردم!
خوبی برخوردار نبودیم ولی من با سرویس به مدرسه می رفتم. بعد از خدا،سیروس را واگذار می کنم به شما وقانون/سرنوشت شوم زن جوان در حمام خانه اش پای دوستم مژگان به خونه ما که باز شد قاپ شوهرم رو دزدید/ ضعف جنسی ناصر زندگیم را نابود کرد! حتی مجبور بودم بیش از حد متعارف حجابم را رعایت کنم و ... در همین شرایط بود که یکی از اقوام دورمان مرا برای پسرش خواستگاری کرد. آن زمان 17 ...
جانباز بسیجی مخترع سیستم مخابراتی اویس مجیک باکس
ترسند و یک گوشه کز می کنند هر طور شده خودم را به کپسول اکسیژن می رسانم؛ دائم مراقب هستم مبادا کپسول خالی شود. درمحل کار هفته ای یک روز همکاران، مرا به مرکز فوریت های پزشکی می رسانند .همه کارکنان مرکزبهداری دیگر مرا می شناسند . سرفه های من آهنگ لالایی بچه هایم است. بعضی بچه ها دراتاق خود با صدای موزیک ملایم و دلنشین و داستان ولالایی مادر به خوابی آرام و دلنشین فرو می روند اما ناقوس سرفه های من در ...
این کلمه مقدس روابط ما را شفا می دهد!
، اگر هم در طول سال یک بار به خاطر من آخر هفته یا تعطیلات را در خانه بمانیم، آنقدر غر می زند و حرف های نیش و کنایه دار نثارم می کند که از کاری که کرده ام و در خانه مانده ام پشیمان می شوم و در نهایت فقط به یک نتیجه می رسم و آن هم این است که همسرم مرا درک نمی کند، لابد دوستم ندارد، نکند ما از همان اول، نیمه های گمشده یکدیگر نبوده ایم و همه این فکرها خیلی برایم عذاب آور است. این مورد، تعریف ...
عذاب وجدان از قتل جوان بی گناه؛ انتقام اسیدی قاتل از برادرش!
خواند که مرد همسایه با همسرم ارتباط پنهانی دارد. می گفت همسرت به تو علاقه ای ندارد درصورتی که اینطور نبود. ما یک دختر داشتیم و زندگی مان بد نبود. من در یک قصابی کار می کردم و سعی داشتم رفاه خانواده ام را تامین کنم اما حرف های برادر متوهمم باعث شد مسیر زندگی ام تغییر کند. آنقدر حرف هایش ملکه ذهنم شده بود که فکر می کردم برادرم درست می گوید. او می گفت تو بی غیرتی و صحبت هایش مرا دیوانه ...
هکر سیستمهای بانکی حین سرقت از فروشگاهی دستگیر شد
ها نشدم و به همین دلیل هم هیچ گاه نتوانستم از موقعیت ها و فرصت های زیادی که در مسیر زندگی داشتم، به خوبی استفاده کنم. بعد از این ماجرا به سوی مصرف مواد مخدر رفتم و طولی نکشید که در گرداب مواد افیونی غرق شدم. وقتی به مصرف مواد مخدر صنعتی رو آوردم دیگر خانواده ام نیز به من اهمیتی ندادند و مرا طرد کردند. حالا دیگر جایی برای خواب هم نداشتم و به همین دلیل روانه پارک ها و خیابان ها شدم تا بلکه ...
گفتم: فرزندانم فدای شما آقا فرمودند: فدای اسلام
به رسم ارادت به ساحت مادر چهار شهیدی که این روزها در بستر بیماری است و همچنان پای ولایت ایستاده به کنارش رفتیم تا از او رسم غیرت مردان خانه اش را پرس وجو کنیم؛ مادری که بارها و بارها چهار فرزندش را از میان همه دلتنگی و بغض های مادرانه اش راهی میدان جهاد کرد. وقتی سراغ خانه شهیدان اکبری باصری رفتیم که پدرشهیدان به رحمت خدا رفته است، دیر رسیدن مان به خانه باصری ها برای گفت وشنود با پدر شهیدان دل ...
حمله 4 مرد نقابدار به خانه اعیانی مادر و دخترانش
...، اما از کار اخراج شدم و به تهران آمدم و در آپارتمان زعفرانیه به عنوان سرایدار مشغول به کار شدم. من آن روز در اتاقک سرایداری در حال خطاطی بودم که چهار مرد نقابدار در حالی که اسلحه در دست داشتند وارد شدند. آنها مرا تهدید کردند و پرسیدند خانه پیرزن و دو دخترش واحد سمت راستی است یا چپی؟ که من به دروغ گفتم آنها در واحد سمت چپ ساکن هستند، اما آنها خودشان مقابل خانه پیرزن و دو دخترش رفتند و در زدند ...
بعد از خدا،سیروس را واگذار می کنم به شما وقانون/سرنوشت شوم زن جوان در حمام خانه اش
زن جوان گفت: چندماه به خاطر بچه ها با خودم کلنجار رفتم تا اینکه تصمیم گرفتم سند ازدواج به دست، بیایم دفتر شما . بعد از خدا،سیروس را واگذار می کنم به شما وقانون،از مهریه تا هرکار دیگری که لازم می دانید انجام بدهید. مدتی بود که شب ها دیرتر از همیشه به خانه می آمد،راه به راه دوش می گرفت و شام خورده نخورده می گفت خیلی خسته ام وباید صبح زود سرکار باشم،هنوز سرش به بالش نرسیده بود خوروپفش ...
حاج ملاهادی سبزواری تهی از هوی و منیّت(حکایت اهل راز)
زن و بچه نداری؟ گفت: زنی داشتم، زن خوبی بود، اما مرد. گفت: بیا دختر مرا بگیر. از بی ریختی و زشتی کسی او را به همسری انتخاب نکرده است، به سنّ تو می خورد. گفت: باشد. عقد کردند. مبارزه با هوای نفس این است. خدا از این زن به او چهار فرزند داد، دو پسر که هر دو در علم و دانش مانند خودش شدند و دو دختر به نام های حوریه و نوریه، که دو دانشمند بسیار فوق العاده ای شدند. ایشان می گفت ...
به عشق دایی به پرسپولیس آمدم / قلعه نویی مرا نمی خواست!
پرسپولیس بمانید یا خیر. بعد از صحبت با برانکو تصمیم گرفتم و به سیاه جامگان بروم و 3 سال آنجا ماندم. سکوت من باعث شایعات زیادی شد در سیاه جامگان دوباره پایم به شدت شکست، به طوری که پایم بیش از یک سال در گچ بود. پایم آنقدر لاغر شده بود که نمی توانستم روی آن راه بروم. 6 ماه تمرین کردم و در این مدت کاملا از فضای مجازی دور شدم. تمام تمرکزم تمرین بود، اما همین دوری باعث شد متهم به ...
انتقام از برادر با اسیدپاشی
ای؟ 3 ماه! 13 سال حبس کافی نبود که بار دیگر دست به جرم نزنی؟ برادرم من را 13 سال از زندگی عقب انداخته بود. وقتی وارد زندان شدم دخترم فقط 20 سال داشت و به حضور پدر نیازمند بود. اما من پشت میله های زندان افتاده بودم و همسرم مجبور شد کار کند تا با سختی و زحمت مخارج دخترم و خودش را تأمین کند. برای همین نقشه اسیدپاشی را کشیدی؟ از او کینه به دل داشتم که با یک افترا باعث شده ...
رابطه شیطانی مرد جوان با خواهرزاده جوان همسرش/خاله بیچاره در شوک+جزییات
او پس از ازدواج با یکی از بستگانم، مرا همانند کارگر یک منزل تحقیر کرده است و هوویم در قصری که من ساخته ام امروز پادشاهی می کند و ... زن 38ساله با بیان این که همسرم مرا بلاتکلیف رها کرده است، درباره قصه زندگی اش به کارشناس اجتماعی کلانتری قاسم آباد مشهد گفت: 18ساله بودم که با طاهر ازدواج کردم. پدرم وضعیت مالی مناسبی داشت، به طوری که همه خواهران و برادرانم را حمایت می کرد. هر کدام آن ها ...
روایت مادری که پس از 5 سال ناباروری به روش طبیعی 5 قلو به دنیا آورد!
دیگری را رقم می زند و همه نشانه های متقن، خبر از بارداری طبیعی این خانم می دهد! او که مدت 5 سال در آرزوی فرزند دار شدن لحظه شماری کرده بود و هزینه ای زیادی متحمل شده بود، حالا به لطف خداوند مهربان و با توسل به ائمه معصوم قرار است طعم شیرین و بی بدیل مادر شدن را بچشد! خانم بحیرایی و همسرش در خانه استیجاری 50 متری در یکی از محلات جنوبی و کم برخوردار تهران زندگی می کنند. مادر این ...
من شکست ناپذیرم / چند ساعت با کاظم فروتن راد، گچکار نمونه ای که ترکه بافی روستایشان را احیا کرده است
یک نفر مرا برای کمک در کندن چاه فاضلاب خانه اش برد. صاحب خانه چاه را تا ارتفاع 10 متری کنده بود و دیگر خانمش نمی توانست سطل جیری خاک را بالا بکشد، برای همین دنبال کارگر آمده بود. خاک چاه نرم بود برای همین به سرعت سطلی که باید آن را بالا می کشیدم پر می شد. تا ظهر کار کردم اما دست هایم داغان شد و خودم هم دیگر توان ایستادن نداشتم. ظهر به بهانه خوردن غذا از آن خانه بیرون آمدم و دیگر برنگشتم. ...
دختری نامزدش را در شهریار از طبقه چهارم پایین انداخت!
...: مدتی قبل با پیام آشنا شدم. او به من ابراز علاقه کرد و گفت تصمیم به ازدواج دارد. ما با هم نامزد کردیم و قرار بود بزودی جشن ازدواجمان را برگزار کنیم. من هم جهیزیه ام را خریدم و به خانه پیام بردم. اما درگیری های من و پیام شروع شد و در آخرین درگیری او مرا از خانه بیرون کرد و دیگر اجازه نداد وارد خانه بشوم. دختر جوان ادامه داد: من که کینه او را به دل گرفته بودم چند ...
چقدر زود بزرگ شدی و به مقصد رسیدی
سرویس فرهنگ مقاومت خبرگزاری کتاب ایران ( ایبنا) : کسی انگار شن های ساعت شنی را به آسمان پاشیده است. زمان را گم کرده ام. می روم توی حیاط خانه. بابا و مامان نشسته اند روی تخت گوشه حیاط و چای می نوشند. آفتاب، از لابه لای درختان خانه می تابد و رگه های نور، خود را به گل های باغچه می رسانند. گنجشک ها راه خانه را یاد گرفته اند. می نشینند روی درخت انار و سروصدایشان حیاط را پر می کند. بابا، خیره به گنجشک ...
بازنشستگی با برکت و پدری برای 40 بچه یتیم
ابروی سمت چپ صورتش پیداست. کلاه را که برمی دارد رد طولانی بخیه روی سرش دیده می شود. پیرمرد در پاسخ به سوال من که می پرسم در جنگ فقط سر و صورت تان مجروح شد؟ سرش را پایین می اندازد و آرام می گوید: نه دخترم، پشتم و بازوی دست چپم را هم ترکش صدام نوازش کرد. تازه علت لمس بودن انگشتان دست چپش را متوجه می شوم. پیرمرد می گوید: 2 بار برای درمان در بیمارستان بقیه الله تهران بستری شدم اما بعد از بهبودی، مستقیم به ...
مداح اهل بیت(ع) باید اهل تزکیه بوده و درگیر غرور کاذب نشود
. بنده محمد آزاد جو در سی ام شهریور ماه 1343 در یکی از محله های همدان که در گذشته به تپه مصلی شهرت داشت متولد شدم. پدری معمار و مادری خانه دار و دو برادر که از لحاظ سنّی کوچک تر هستند اما در حقیقت هر دو را از خودم بزرگ تر می دانم . برادری از قافله جانبازان جنگ و برادر دیگرم حاج حسین آزاد جو از ذاکران باصفا و خوش صدای اهل بیت علیهم السلام؛ اهل مناجات و تحقیق در حیطه مقاتل هستند. متأسفانه ...