حرف هایی از جنس روضه و اشک در جام دلدادگی با پیرغلامان
سایر منابع:
سایر خبرها
بازگشت به خویشتن در حرم یار
به گزارش یکتاپرس به نقل از همشهری آنلاین- مژگان مهرابی: روی صندلی انتظار بیمارستان کتاب دعا به دست گرفته و با خدا راز و نیاز می کرد. بیماری لاعلاجی مثل خوره به جان مادرش افتاده بود و روز به روز او را نحیف تر می کرد. از خدا خواست که سلامتی را به مادر جوانش برگرداند. اما حال مادر رو به وخامت گذاشت و در فاصله چند روز از مهر مادری محروم شد. آن زمان 19 سال بیشتر نداشت. دلش شکست. مادرش همه زندگی او بود ...
عاشورا به مثابه میزان وفای به عهد
من راضی شدید؟ کار من خوب بود؟ من وظیفه ام را درست انجام دادم؟ به عهدی که با شما و با خدا بسته بودم وفا کردم؟ این نکته خیلی مهمی هست. امام حسین فرمود: بله، وفا کردی! این یار باوفا، این مومن، این عارف وارسته، نمی گوید در حال مردن هستم کاری بکنید، نمی گوید زخمی شدم، نمی گوید جانم را از دست می دهم زن و بچه ام را به تو سپردم. هیچ چیزی که بوی دنیا و دنیاگرایی می دهد در کلام این مرد بزرگ نیست ...
پایان دوران کارد سلاخی!
چند ماه از انقلاب گذشته بود که یک نفر توی محله مان به قتل رسید. چند روز بعد، از پلیس تهران ریختند و من را گرفتند. بعد هم بردند و نشاندند جلوی یک افسر. گفت: تو رو اونجا دیدن. گفتم: بله. اونجا بودم. ولی کار من نیست. اهل این حرف ها هم نیستم. گفت: ببین، تو تا همین امروز سیزده تا دعوا داشتی که یه بلایی سر طرفت آوردی! من عدد سیزده را آنجا، از آن افسر شنیدم. خودم هیچ وقت نشمرده بودم. بیشتر از این حرف ها ...
نیم قرن مداحی حاج محمود کریمی/ از چیذر تا 06
درباره کریمی می گوید: نزدیک به بیست سال است که بهترین مداح ما حاج محمود کریمی است؛ بعضی افراد ممکن است ندانند اما او برای این کار خیلی مطالعه کرده است به موسیقی کاملاً مسلط است. سال ها بعد هم می توان نوحه های حاج محمود کریمی را دوباره خواند و بررسی کرد. این ها کار ساده ای نیست. مثلاً شعر مرده بودم زنده شدم از مولانا و اشعار بزرگان دیگر را به صورت مداحی خواند. حاج محمود کریمی یک الگوی خوب ...
خواب نجات بخش در شب اجرای حکم
. از خواب که بیدار شدم، با خودم گفتم حتماً همسرم از من خواسته قاتل را ببخشم. با بچه هایم صحبت کردم، اما آنها بخصوص پسر بزرگم قصاص می خواست، اما آنقدر با آنها صحبت کردم که در نهایت راضی شدند قاتل را ببخشند. خانواده شوهرم هم وقتی رضایت بچه ها را دیدند، بخشیدند، اما از وقتی برای گرفتن رضایت قاتل همسرم تلاش کردم خیلی از افراد فامیل و خانواده خودم با من قهر کرده اند. من به حرمت امام حسین(ع) با خودم عهد بسته بودم کاری کنم پسر زندانی در ایام محرم امسال در خانه اش باشد که این اتفاق افتاد و آزاد شد. انتهای پیام/ ...
باز هم مثله شدن پسر به دست پدر؛ او 3 روز با جسد پسرش زندگی کرد!
. رازم را در سینه ام نگه داشتم اما در این مدت عذاب کشیدم و به اندازه 50سال پیر شدم. شب ها کابوس می دیدم و نمی توانستم بخوابم. هر وقت به خانه ویلایی در ساوجبلاغ می رفتم تا مدت ها حالم بد بود و انگار روح پسرم را در آنجا می دیدم. مدام لحظه قتل مقابل چشمانم بود اما روی این را نداشتم که نزد کسی اسرارم را فاش کنم تا اینکه بالاخره پلیس به من شک کرد و دیگر تصمیم گرفتم حقایق را بازگو و خودم را خالی کنم اما بدانید که خیلی پشیمانم و مدام با خودم می گویم که ای کاش آن روز خشمم را کنترل کرده بودم و چنین فاجعه ای را رقم نمی زدم. ...
نقشه زن تبهکار برای ربودن مرد برج ساز
. راستش را بخواهید به زن جوانی که مدت ها قبل با او در ارتباط بودم، مشکوک هستم. من در یک میهمانی شبانه با فرنگیس آشنا شدم و در این مدت خیلی پول خرج او کردم. حتی برای فرنگیس ماشین و خانه خریدم و تمام اینها دور از چشم خانواده ام بود. او همه جزئیات زندگی مرا می دانست اما بعد از چندین ماه رابطه پنهانی، وقتی متوجه شدم که او فقط به خاطر پول با من است، با او قطع رابطه کردم. به دنبال اظهارات شاکی ...
عطر برکت| ناخن نه! برای کارهای دیگر قدمتان به روی چشم ما
او مسئولیتی ویژه داشت و حاضر بود برای موفقیت در این تجربه، سخت ترین ها را بپذیرد. او می گوید: چند سال کار کردم اما وقتی که بچه دار شدم احساس کردم بچه ها از نظر اخلاقی به محیطی سالم نیاز دارند. پسرم که بزرگتر شد به دنبال مدارس مذهبی بودم. شاید قبلاً چنین معیارهایی نداشتم و تمام این ها بعد از مادر شدن و نگرانی برای سلامت آینده فرزندانم اهمیت پیدا کرد. اسماعیل پور که سال هاست مدیریت یک سالن آرایشگری ...
در اسارت، برزخ نزدیک تر از آزادی بود
قرار دادند، به همه اسرا هزار و 200 کالری غذا می دادند؛ اما به ما 600 کالری یعنی یک وعده غذا آن هم از گوشت های یخ زده ای که 22 سال قبل از ونزوئلا به بغداد آورده بودند. عصاره زندگی من دوران اسارت بود سال 1369 با دیگر اسرا از بند اسارت آزاد و به کشور بازگشتیم. قبل از جنگ من حدود 60 واحد از دروس مقطع کارشناسی را گذرانده بودم یک ماه بعد از آزادی دوباره برای ادامه تحصیل به دانشگاه ...
حکایت اولین نوحه خوانی مداح معروف تهرانی
اولی که در یک جمع رسمی خواندم، 16 ساله بودم؛ در یک هیئت پرجمعیت با نام جمعیت حسینی تهران. حاج محمود نجفی، واعظ این هیئت بود. مداحان مشهور زیادی مثل مرحوم حاج ماشاالله چاوش به این هیئت می آمدند و بعد از آقای نجفی می خواندند. دوستی داشتم که به من گفت: بلند شو بخوان. گفتم: من که دعوت ندارم. او گفت: دعوت نمی خواهد. بلند شو و دو خط بخوان. من با این حرف او روحیه گرفتم و یک بیت شعر شهادت حضرت زهرا سلام ...
ارتباط نامشروع زن شوهردار با مردی جوانتر از خودش
رسیدگی به این پرونده تکان دهنده از وقتی کلید خورد که 4 سال قبل نیمه شب زن جوانی به نام مرضیه 38ساله هراسان با اورژانس تماس گرفت و مدعی شد که حال همسرش وخیم است و او نفس نمی کشد؛ طولی نکشید که تیم نجات راهی خانه زن جوان شدند و با پیکر بی جان سهراب روبه رو شدند. مرضیه درحالی که رنگ بر رخ نداشت و صدایش می لرزید به تیم امدادگر گفت: با سروصدای عجیب سهراب از خواب بلند شدم او به سختی نفس می ...
حلقه قرآنی بانوان ژاپنی
که بحث این هفته کلاس راجع به چه موضوعی است. یکی از بانوان با شنیدن ترجمه سارا خانم چیزی می گوید و همه می خندند! سارا خانم حرف هموطنش را این گونه ترجمه می کند: خدای من، روح! موضوع امروز کلاس یه کم ترسناکه! این طور نیست؟ معجزه آیات روشن قرآن... 6 سال است در کلاس های آموزش قرآن شرکت می کند. کلاس هایی که 4 سال به صورت دوره ای در خانه بانوان ژاپنی منطقه برگزار می شد و این روزها در ...
عالیجناب عشق ؛ شرح شاعرانه واقعه کربلا/ وقتی حضرت ابوالفضل (ع) الهام بخش شاعر شد
خداوند می بستم و هیچ گاه دست خالی بر نمی گشتم. همیشه با خودم می گفتم به پاس این لطف حضرت، چه کاری می توانم انجام دهم تا قدردان لطف آن جناب باشم. این موضوع دغدغه روز و شبم بود تا این که باز هم دستم را گرفت و باز ایشان بود که بنده کمترین را شرمنده الطافش کرد. بعد از کتاب دایره در عرفان به فاصله یک هفته، جرقه ای در ذهنم زده شد و آن نوشتن از حضرت ارباب و حادثه کربلا بود. - در زمان ...
مرد جوان تهرانی که قصد خودکشی داشت به جای خودش زنش را کشت! + عکس
باور کردم. چند روزی که گذشت یک روز همسایه اش به من زنگ زد و گفت فتانه اصلاً به شهرستان نرفته و تهران بوده است. از شنیدن این حرف خیلی تعجب کردم. زن همسایه به من گفت این همه خرج فتانه می کنی و هوایش را داری اما او به تو دروغ گفته و در این مدت مرد غریبه ای به خانه اش رفت و آمد دارد و ظاهراً فتانه می خواهد با او ازدواج کند. از شنیدن این حرف ها شوکه شده بودم. با عصبانیت به او زنگ زدم. وقتی موضوع را ...
پلیس حکومت افغانستان که شهید مدافع حرم شد
به گزارش جهان نیوز به نقل از روزنامه جوان، همین چند روز پیش بود که به ولدآباد محمدشهر رفتم تا با خانواده شهید مدافع حرم لشکر فاطمیون علیرضا نوروزی دیدار کنم. پیش از این ها صحبت های زیادی از این خانواده ولایتمدار شنیده بودم. علیرضا نوروزی شهید مدافع حرم افغانستانی، شغل خوب و پردرآمد خود را در کشورش افغانستان رها کرد و به جمع مدافعان حرم ملحق شد و نهایتاً در جنگ با تکفیری های تروریست در 11اسفند سال ...
پسری به دنبال مادر؛ از جزیره هرمز تا حوالی خانه خدا
شدم کاروانی ویژه خانواده شهدای چند شهید برای اعزام به مکه راه اندازی شده است. بنیاد شهید بندرعباس هیچ اطلاعی از این پرواز نداشت، خودم برای پیگیری اعزام پدر و مادرم راهی تهران شدم. وقتی گفتم از هرمز آمده ام و والدین من، پدر و مادر سه شهید هستند تعجب کردند گفتند تاییده بیاوردید، 36 سال پیش تردد بسیار سخت بود، 23 ساله بودم و با همان ساک برزنتی (به قول ما هرمزی ها پچول به سر) دوران جبهه ام ...
علما در کمک نکردن به نظام اسلامی عذری ندارند
نوشت که من به عراق آمده ام و می خواهم شما را ببینم، اگر برایتان امکان دارد به عراق بیایید. بعد از دو سال و نیم اقامت در عراق هم به ایران آمد. پس از بازگشت ایشان به شهر گناباد، چندین شب منبر رفت و صحبت کرد و مردم گروه گروه به دیدنش می آمدند. خود من آن موقع، در روستای باغ آسیا نزدیک روستای بیلند بودم که آمدند و گفتند ایشان آمده! من مبهوت ماندم که چطور پس از این همه سال، ایشان زنده برگشته! شنیدم که ...
اگر پیراهن قرمز را از من بگیرید، می میرم!
.... چرا باور نمی کنید بدون آن نمی توانم و میمیرم! بروم شکایت کنم؟ از عشق خودم شکایت کنم که مرا از آن دور کرده اند؟ انتظار نداشتم که به بعد از این همه مدت این رفتار را با من داشته باشند. دو روز فرصت می خواستم تا خودم را به خمس اثبات کنم جدایی ام از تراکتور دست من نبود. سربازی دست من که نیست. ولی تا زمانی که بودم برای تراکتور چیزی کم نگذاشتم و البته همه چیزم را هم مدیون این تیم و ...
فیلم افشاگری از طلاق ستاره سادات قطبی ! /سرنوشت ناباورانه خانم مجری مطلقه!
بودم بتونم تنها زندگی کنم. دلم واسه خودم تنگ شده بود. می خواستم خودمو پیدا کنم خانواده ام هم مشکلی نداشتند و گفتند هر جور خودت صلاح می دونی. نمیخواستم حالا که جدا شدم بعد از هشت سال اونا منو بدون امیرعلی ببینند و غصه بخوردند! یادمه بچه که بودم خانم رضایی مجری تلویزیون می گفت نقاشی هاتونو به آدرسِ تهران، میدان آرژانتین، انتهای خیابان الوند، شبکه ی دوسیما بفرستید! اون خیابون و اون ...
استفاده از اشعار نباید در مجالس روضه سفارشی و انحصاری شود
آئینی کوثر شدم که یک انجمن پژوهشی بود. محصول این انجمن دو کتاب بود و سومین کتاب نیز در دست تألیف است. در کنار آن دبیر چندین کنگره ملی و استانی شعر بودم که در اغلب این کنگره ها کتابی از مجموع اشعار به چاپ رسیده است. شکوفه در پاییز مجموع شعر شاعران استان همدان است که با موضوع حضرت زهرا(س) به چاپ رسید. یک سال کنگره استانی شعرا در دو بخش آئینی و نوحه سرا برگزار شد که مجموعه ای نیز در این کنگره گردآوری شد ...
شیطان در میان مرد صاحبخانه و زن مستاجر
بعد از خدمت سربازی با دختر عمه ام به صورت سنتی ازدواج کردم اما بعد از آغاز زندگی مشترک باز هم 9 سال طول کشید تا همسرم باردار شد و دخترم به دنیا آمد که اکنون 11 سال دارد در این شرایط من به شغل برق و باتری خودرو علاقه مند شدم و در یک تعمیرگاه سیم کشی و باتری سازی به تعمیر خودروها پرداختم ولی همواره افکارم به هم می ریخت و مدام با خودم درگیر بودم به طوری که از شدت خشم و عصبانیت به خودم آسیب می زدم. ...
مربی سازنده کمیل قاسمی و کامران قاسم پور: کشتی خیلی خانه ها را خراب کرده است/ مدیون کسی نیستم
نام کرد، من هم بودم. او در سالن شهید فقیهی کارش را استارت زد. در رده های سنی نوجوانان، امید و بعد هم بزرگسالان مدال گرفت. در سال های گذشته موافق این بوده اید که قاسم پور پشت خط حسن یزدانی بماند یا اینکه تغییر وزن بدهد؟ ، نقیبی در پاسخ به این پرسش یادآور شد: به هرحال کامران راهی نداشت، چون وزنش کم بود. کشتی گیران دیگری هم این شرایط را داشته اند. بعد از یک مدتی هم میانبر زد و در وزن ...
ستاره سادات قطبی از همسرش طلاق گرفت | اشک ستاره سادات قطبی روی آنتن زنده غوغا کرد
اگه بابا بفهمه چی میشه! چند سال گذشت. نه اون تغییر کرد نه اوضاع بهتر شد. دیگه هر بار دعوا میکردیم فقط کتک و کتک کاری بود. میگفت دستت به جایی نمیرسه هیچی نداری.شیر شده بود.خنده هاش از ته دل بود.پیدابود به چیزی که میخواست رسیده. دستاش سنگین بود و وقتی کتک میزد جون از تنم بیرون میرفت .امیرعلی بارها شاهد کتک زدن هاش بود و الان هم گاهی تعریف میکنه . یک روز ازجون خودم گذشتم و گفتم اگه زد منم میزنم .دعوامون شد!تمام عقده هامو سرش خالی کردم. ...
عجیب ترین رفتار پدر داماد در عروسی پسرش ! / همه مهمانان خندیدند و گریه کردند ! + عکس
به گزارش رکنا، یک در فرزندش صحبت های خود را در قالب داستان زیبا و حقیقی برای مهمانان مراسم عروسی فرزندش مطرح کرد و همه را تحت تاثیر قرار داد. او گفت: روزی یک پدر بود و این پدر فهمید که همسرش قرار است یک بچه کوچک را به دنیا بیاورد. پس من دعا کردم خدا اگر ممکن است بچه ام باشد و خدا این کار را کرد. من اولین نفر بودم که در آغوش گرفتمت و وقتی داشتم به تو نگاه می کردم گفتم خدایا او را شبیه مادرش کن و ...
مظفری: کاش می گفتند مشکلم فنی است اما مصدومیت را بهانه نمی کردند/ به هیچ کسی در فدراسیون و مجلس وصل نیستم
کردن ندارم قرار شد با استراحت کردن در اردوی مرحله جدید کنار سایر بچه ها باشم. حتی به سرمربی تیم ملی گفتم می توانم در همان ترکیه کار های فیزیوتراپی ام انجام بدهم، اما او مخالفت کرد و گفت گارانتی حرف من این است که پیش از اردوی روسیه به تیم ملی دوباره دعوت خواهی شد. با وجودی که در اصفهان بودم مربی تیم ملی با من تماس گرفت و به این نکته اشاره کرد که پاسپورتم را همراه با خودم به تهران ببرم تا در اردوی ...
گمنامی رسم دلدادگی پیرغلام خوانساری به سیدالشهداست
...: یک زمانی ماشین وانت داشتم که دزدیدند و یک شخصی با این حرف که یک عمری در دستگاه امام حسین (ع) حضور داشتم و اکنون کمکی به من نکرده اند ناراحت شدم. در آن زمان 28 صفر به مشهد مقدس سفر کردم و در راه بازگشت از امام مهربانی ها و اهل بیت (ع) خواستم که دست خالی نروم. صبح شنبه که رفتم به آگاهی سر زدم گفتند که ماشینت پیدا شده است. پرسیدم چه ساعتی پیدا شده گفتند شب جمعه ساعت 7 شب که من آن زمان در حرم امام رضا (ع) بودم که از این موارد و کمک ها در مسیر زندگی بسیار بوده است و قابل شمارش و بیان نیست. ...
روضه امام حسین(ع) من را از مرگ حتمی نجات داد
در مقابل عشقی که به امام حسین (ع) داشتم هیچ بود. ذاکری با بیان اینکه 26 دی ماه سال 1369 از اسارت آزاد شدم، گفت: جا دارد تشکر کنم از ملت ایران، مردم هرمزگان، شهروندان مینابی و مردم روستای خودم کردر رضوی که استقبال بی نظیری هنگام بازگشت ما به میهن داشتند. شهدا چشم و چراغ ما هستند وی افزود: ما جزو اسرای مفقود بودیم و هیچ نشانی از ما به صلیب سرخ نداده بودند و خانواده ها ...
روایت تلخ و شیرین 7 سال اسارت در اردوگاه موصل/وقتی این شیر مرد خمینی، اسارت را خودشناسی می داند + عکس
بود که در عملیات خیبر جبهه اَلقرنه اسیر شدم اَلقرنه یکی از شهرهای مرزی عراق است که من به همراه 200 نفر از رزمندگان در این شهر اسیر شدم 6 سال و نیم در اردوگاه موصل 2، اسیر بودم و در 28 مرداد ماه سال 69 به همراه بقیه آزادگان به وطن برگشتم. همسر و فرزند هم نتوانست مانع رفتنم به جبهه شود فخریان ادامه می دهد: زمانی که به جبهه رفتم 16 سال بیشتر نداشتم درس و مدرسه را رها کردم و با ...
سرنوشت تلخ دختر جوان/ از 7 سالگی پدرم من را به هروئین معتاد کرد
تنهای تنها شده بودم. من حالا دختری 20 ساله ای بودم که، مجبور شده خودش به تنهایی هزینه موادش را تامین کند گاهی شبها در ساختمان های نیمه کاره می ترسیدم و به حال خودم گریه می کردم ولی کسی را نداشتم کمکم کند ازاین منجلابی داخلش گیرافتادم مرا بیرون آورد تا اینکه آخرین باری که دست به سرقت زدم در یک مغازه ترشی فروشی دست گیر شدم. زمانی که مامورین با من حرف می زدند از کارم خجالت زده و ...
در حاشیه دیداری از جنس نور
در گلویم همانند کودکان گفتم چشم مادر و لیوان شربتم را تا آخر سر کشیدم و او گفت: سلام بر حسین مظلوم و باز هم خیره به قاب عکس درون کتابخانه شد عکسی که آشنای سال های دور و نزدیک مادری دلسوخته از اهالی شهر برازجان در شهرستان دشتستان بود مادر معزز شهید والا مقام عباس رنجبر. دیگر وقت رفتن بود و هنوز هم صوت کلامش درون گوشم می پیچید خداوند رهبری و انقلاب را حفظ کند و آرام آرام از آن همه محبت و صفا فاصله گرفتیم تا راهی منزلی دیگر و دیداری دیگر از جنس نور و خدمت شویم. ...