سایر منابع:
سایر خبرها
منوچهر شاهسواری: نسل ما تغییر را نیازی مهم می دانست
به گزارش ایلنا، منوچهر شاهسواری با بیان اینکه در سال 1336 در بندر ماهشهر متولد شده و اصالتش مربوط به لرهای بختیاری است، گفت: یادم می آید در چابهار با پدیده ای به نام عکس مواجه شدم و زمینه مطالعاتی نظیر مجله و کتاب به اندازه ای که در آن زمان مرسوم بود، در خانواده من هم وجود داشت. وی با بیان اینکه علاقه زیادی به مطالعه داشته است، افزود: علاقه ام به اندازه ای بود که وقتی مادرم سبزی می ...
حکایت پهلوان آواز
او اما راه پیشرفت در هنر را به آسانی طی نکرده است. درباره آشنایی اش با هنر آواز تعریف می کند: بچه بودم و هنوز مدرسه هم نمی رفتم. شاید پنج یا شش ساله بودم. در بین بچه های ده، مسابقه ای گذاشته بودند. ما اهل منطقه ای در لبه کویر به نام خالد آباد نطنز یا کاشان بودیم. منطقه ما منطقه ای است که همه در آن صدا دارند. خلاصه مسابقه ای گذاشته بودند و من به نظر معتمدان محل که آنجا نشسته بودند، اول شدم. از آن ...
(عکس) تغییرات خیره کننده چهره صهبا شرافتی بازیگر نقش روناک در سریال نون خ
مختلف می رفتم، تست می دادم و می گفتند تو استعداد داری. نون خ اما اولین تجربه من بود که به صورت جدی و با نقش پررنگ مقابل دوربین رفتم. قبل از این با نقش های کوتاه یا به عنوان هنرور در سریال ها و فیلم ها حضور داشتم. رفتم دفتر سریال و آقای تنابنده، مشاور کارگردان از من تست گرفتند، آن را به آقای آقاخانی نشان دادند و به این ترتیب پذیرفته شدم. راستش تلویزیون و سینما را دوست دارم، ولی همیشه علاقه ...
گپ وگفت صمیمی حوزه نیوز با آیت الله سیفی مازندرانی / تمام فرزندانم طلبه هستند
آقای باباجان نژاد که الان فوت کرده و قریب به شش جلسه درس ایشان شرکت کردم و تا اسم فاعل رسیدیم. بعد گفتم: خدایا! من همه ی این ها را در مدرسه خوانده ام. چون در ادبیات دبیرستان بود و فارسیِ همه ی این ها را خوانده بودم که اسم فاعل چیست، مفعول چیست، مضارع چیست، ماضی چیست. همه ی این ها در ادبیات آن زمانِ ما بود و لذا من برای این ها زمینه ای داشتم و گفتم که این طوری نمی شود و من امشب تا صبح همه ...
بیش از 50 کیلومتر را در سرمای زمستان برای امتحان دادن با وانت می رفتم
در سال 1352 در بخش جغین از توابع شهرستان رودان به دنیا آمدم، خانواده ام متدین و از قشر پایین اقتصادی بودند وزندگی مان با شغل کشاورزی پدرم در روستاهای بخش جغین به سختی می گذشت و بااین حال همیشه دوست داشتم درس بخوانم و فردی باسواد باشم اما مسئولیت نگهداری از خواهر و برادران کوچکتر از خودم با من بود، 8 ساله که بودم مرا به مدرسه فرستادند، ولی مرا نپذیرفتند و گفتند که سن تو برای کلاس اول رفتن ...
می خواستم خودکشی کنم، آدم ربایی کردم!
ی به سراغم آمد و فردی به من دستور داد که مرد جوان را بربایم و اموالش را سرقت کنم. حتی دوستم هم تعجب کرده بود و تلاش می کرد من مرد جوان را رها کنم، اما حال خوبی نداشتم تا اینکه مسافر خودش را از ماشینم به بیرون پرت کرد. چرا می خواستی به زندگی ات پایان دهی؟ من خیلی وابسته به پدرم بودم و حتی همین خودرو را هم پدرم برایم خریده بود. او تنها تکیه گاه و امید من بود. مدتی قبل شب کنار پدرم خواب ...
بدشانسی های عجیب دزد خوش شانس؛ سارقی که بارها خودکشی کرد اما نجات یافت
دادن به این زندگی ندارم. چرا چنین احساسی داری؟ گفتم که همیشه در زندگی ام شکست خورده ام. چند سال قبل پدرم فوت شد. من عاشقش بودم. پدرم زحمتکش بود و همیشه هوایم را داشت و مثل کوه پشت من بود. یک شب کنارش خوابیدم و صبح هرچه صدایش زدم بیدار نشد. هیچ مشکلی نداشت، پزشکان گفتند در خواب سکته کرده است. مرگ ناگهانی پدرم نابودم کرد و دیگر زندگی برایم جذابیتی نداشت. بار اولی که تصمیم گرفتم به زندگی ام ...
حاج قاسم از کودکی تا شهادت
باشد از جوانمردی ها؛ رشادت ها؛ از جان گذشتگی ها؛ گوش به امر ولایت داشتن های یک سردار شهید، یک سردار سرافراز. سردار بزرگ تو متخلق به کدامین اخلاق بودی؟ چگونه بر قلب ها حکم می راندی؟ چگونه در قلب ها نشستی؟ که هنوز قلب های مردم به یاد تو می تپد. چگونه زیستی!؟ که زیستن از وجود تو معنا گرفت. چه شمعی بودی!؟ که همه در غم هجرت می سوزند و اشک ماتم می ریزند. ای سردار ای دریای بی کران اخلاص و گمنامی ...
خدا کند کسی شبیه نیما نباشد!
مواجه شدم همه نگرانی هایم تمام شد. البته مردم مرا از روی مدل مو و ریشم می شناختند و وقتی که ضبط تمام شد و ریش و مویم را کوتاه کردم خیلی ها در برخورد اول مرا نمی شناختند. سریال مگه تموم عمر چند تا بهاره به جز تهران و اصفهان در چند لوکیشن ازجمله جزیره قشم، هنگام و گرمسار ضبط شده است. یوسفی از کار در قشم و هنگام به عنوان سخت ترین روزهای فیلمبرداری نام می برد و می گوید: برای ضبط تعدادی از ...
ناگفته هایی درباره حاج قاسم سلیمانی از زبان خواهرش
که پدرم به حمام رفته، می گفتیم: بله حاج قاسم (به شوخی) ما را دعوا می کرد و می گفت: می خواستم خودم پدر را حمام ببرم، چرا شما بردید؟ شما می خواهید همه حسنات را خودتان ببرید؟ بار آخر که حاج قاسم به دیدن مادر و پدرم آمد، مادرم بیمار بود. مادرم هیچ وقت به او نمی گفت نرو این سری مادرم اصرار کرد. گفت: نباید بروی، من حالم خوب نیست. اما حاج قاسم گفت نه؛ می روم. اما به مادرم قول داد و گفت: سه ...
به حاج قاسم گفتم چقدر کلاس می گذاری؟
بروید من مانع نمی شوم. بعد از گذراندن یک دوره آموزش نظامی راهی سوریه شدم و به حرم حضرت زینب(س) رفتم. حضور در بین مردم سوریه و رزمندگان، من را عاشق آنجا کرد و تصمیم گرفتم در سوریه بمانم. در دوره ای که در سوریه بودم یکبار گفتند که قرار است سردار سلیمانی به منطقه بیاید و به رزمندگان سر بزند. من از نزدیک ایشان را ندیده بودم و نمی شناختم شان. در این دیدار حاج قاسم از من پرسید تخصص تان چیست ...
چگونه سردار سلیمانی را برای کودکان و نوجوانان ملموس کنیم؟
شهادت سردار یک کتاب کودک چاپ و آن را به چند زبان ترجمه کنند. در هند چند مترجم به زبان های هندی، اردو و انگلیسی با من همکاری می کردند و ترجمه های این کار را انجام دادند. وی اضافه کرد: من پیشتر تجربه نگارش رمان و داستان بلند را داشتم، اما در حوزه کودک کاری ننوشته بودم. تلاش کردم در کار جدیدم قصه نرگس را بنویسم. همان شب که این نیت را کردم حاج قاسم با لباس سربازی به خواب من آمد در حالیکه بسته ...
صادق بوقی: بادیگارد علی پروین شدم
به گزارش تازه نیوز، انتشار فیلمی از رقص و آوازخوانی یک پیرمرد در بازار ماهی رشت، او را به یک چهره سرشناس و بین المللی تبدیل کرد طوری که بسیاری از چهره های کشورمان واکنش مثبتی به حرکات او نشان دادند و حتی برخی مقامات سیاسی هم در موردش صحبت کردند. به نقل از خبرورزشی، این پیرمرد خوش زبان و خوش برخورد گیلانی که صادق متجدد نام دارد، در اصل یکی از اعضای خانواده ورزش استان گیلان محسوب می شود ...
مردی ماشینش سرقت شد خودش در کلانتری بازداشت شد ! / پرونده عجیب در تهران
؟ دچار توهم شده بودم و واقعاً نمی فهمیدم که چکار می کنم. 150 قرص خورده بودم تا خودکشی کنم. اما به جای خودکشی به من توهم دست داد و با قمه به جان مسافرم افتادم. برای چی می خواستی خودکشی کنی؟ پدرم دو سال قبل فوت کرد، از اینکه او را از دست دادم خیلی ناراحت بودم. از طرفی دچار شکست عشقی هم شده بودم و از همه لحاظ زیر فشار بودم. این اولین بار نبود که دست به خودکشی می زدم. اگر اشتباه نکنم ...
لالایی مختارنامه کار ما را راحت تر کرد/ پدرم مثل کوه پشتم بود/ در استان های همجوار هم اجرا داشته ام
اینکه او می رفت کتابم را باز می کردم و من نیز برای مجلس خانم ها شروع به خواندن می کردم. این تجربه ای شد تا من بیشتر بخوانم زیرا همه از صدایم خوششان آمده بود و می گفتند عجب صدایی؛ کاش همیشه برای مجلس ها بخوانی و این باعث شد به این باور برسم که من می توانم شروه خوانی را به طور جدی و حرفه ای دنبال کنم. در واقع همان مجلس محرم در سال 80 و 81 جرقه ای بود تا مردم صدایم را بشنوند و بعد از آن یکی از اقواممان ...
دل شیر این دختر جوانِ اهل قزوین همه را متعجب کرد
مردانه به نظر می رسد. به طور کلی این علاقه به ماشین و کاری که تقریبا مردانه است یا حداقل اینطور به نظر می رسد از کجا در وجود شما جا گرفت؟ از بچگی به ماشین و رانندگی علاقه داشتم؛ یعنی عشق ماشین بودم. مسافرت های ما هم بیشتر با ماشین بود و همیشه پدر رانندگی می کرد. از وقتی هم که به دنیا آمدم پدرم ماشین داشت و به قول معروف با آن زندگی کردیم. همیشه جلوی چشمم در حیاط خانه یا پارکینگ بود. بزرگ تر ...
دختری که شغل متفاوت دارد: می گفتند نهایتا بچه داری می کنی
کشیده شوم و هیچ وقت هم آن را بد نمی دانستم. نحوه برخورد مشتری با شما به عنوان زنی که در پارکینگ، شست وشوی خودرو انجام می دهد، چگونه بود؟ مثلا خاطره خوب یا بدی از نخستین برخورد ها دارید؟ مردم خیلی استقبال خوبی داشتند. از همان موقع، دنیای مجازی را هم دوست داشتم و از آنجایی که در دوران کرونا تقریبا همه فعالیت های حضوری قطع شد به صورت آنلاین هم کار می کردم. خاطره بدی از آن زمان ...
واکسن داستان راستان شهید مطهری هنوز کار می کند + فیلم
. بعدها که این مولفه ها را را در آثارم بیشتر بررسی کردم، متوجه شدم که رگه ها و جنبه های عاطفی و جنبه های مزاح و طنز در اغلب آثارم وجود دارد. ایکنا- چه سالی وارد حوزه شدید؟ من سال 66 وارد حوزه شدم، آن زمان 17 یا 18 ساله بودم. ایکنا- یعنی بعد از گرفتن دیپلم؟ من دیپلم نگرفتم، سوم نظری داشتم، داشتم سوم را می خواندم و قبول شدم اما رها کردم. ایکنا- شوق ...
برای ظهور آماده باشید
اینکه شما را در این سن ناراحت کردم ببخشید. مادر مهربانم، ای زیباترین آهنگ عشق همیشه دوستت دارم. هیچ وقت محبت هایت فراموش نمی شود. دلسوز مهربان! نمی دانم ولی بهتر بود این زمان شما را ترک کنم، خدا را شکر می کنم. شاید اگر دیر می شد و من کنار شما بودم بدتر از این ناراحت می شدید ولی باز خدا را شکر که رفتم و این موقع بهترین زمان بود. شاید اگر می ماندم از جا ماندگان بودم و شرمنده. ...
روایت دیدار بانوان با رهبری| خانم گل سابق ایران: سخنرانی ام در حضور رهبر، تحقق آرزوی پدرم بود
یک سال و 3 ماه قبل، پدرم را از دست دادم. *بخش هایی از سخنرانی فاطمه شریف نوقابی، مربی سابق تیم ملی فوتسال بانوان در دیدار بانوان با رهبر انقلاب پایان پیام/ این پست 36 بار بازدید شده
شب خواستگاری صیغه ام کرد / عفتم را از دست دادم !
ناراحت پولاد پیمانه شراب را برداشتم و البته خودم نیز به خاطر کنجکاوی های دوران جوانی متاسفانه دوست داشتم آن را تجربه کنم با وجود این که آن شب حال طبیعی خودم را از دست دادم، ولی این موضوع بارها تکرار شد و او مرا به دامن اعتیاد هم انداخت. پولاد در شب های دیگری که تنها بودیم از حال خوشی تعریف کرد که بعد از مصرف حشیش و گل به انسان دست می دهد و این گونه مرا فریب داد. او حتی وقتی مقاومت مرا برای ...
به رنگ خدا، برشی از زندگی عاشقانه مردی که امامزاده کرمان شد
غفوری شرایط خاصی دارد می خواهد قبل از اینکه خواستگاری رسمی بیاید آن را با شما در میان بگذارد، شاید با آنها موافق نباشی و نظرت منفی باشد. آن زمان صحبت های دختر و پسر قبل از محرم شدن، صورت خوبی نداشت، گفتم پدرم ناراحت می شود، گفت: همه هستیم بین زنانه و مردانه هم پرده کشیده شده است، با او رفتم سؤوال پرسید و من از پشت پرده جواب دادم، قبل از آن آقای تهامی خواست از اتاق بیرون برود که آقای ...
ساعتی با صدیقه اکبری که همت او بچه ها را سواد دار می کند/ خدا نمی گذارد اینجا تعطیل بشود
آمد اما فکر می کنم این مهربان بودن و مهربانی کردن در خون مردم جنوب خراسان است. یادم می آید مرحوم پدرم هم دستی در این نوع کارها داشت. اما در کودکی توجهم به اطرافم کم بود و خیلی متوجه این جور کارهای پدرم نمی شدم و بیشتر در دنیای خودم غرق بودم تا اینکه فکر کنم در چه دنیایی هستم و اطرافم چه می گذرد. با این حال کمک کردن به دیگران را دوست داشتم. برای اولین بار وقتی دانشجوی کارشناسی ارشد در تهران بودم با ...
مستندی که داستان کتاب حوض خون را روایت می کند
خواندم و فایل های صوتی را گوش دادم تا ببینم در میان این آدم هایی که می خواهم انتخاب کنم کدام سرحال است و کدام بیمار یا کدام شیرین زبان تر یا کدام کم حرف تر؛ وقتی خانم ناطقی را انتخاب کردم دوباره سفری به اندیمشک و خانه ایشان داشتم و دریافتم که تا چه اندازه گرمای حضور و بیانشان دلنشین بود. پشت آن خنده ها کوهی از درد بود! عبدالباقی در توضیح چرایی انتخاب نام این مستند نیز تصریح کرد ...
داستان دلدادگی و عشق فروغ فرخزاد به ابراهیم گلستان
گلستان در نزدیکی استودیو گلستان خانه ای برای فروغ ساخت من که تقریبا هر روز ناهار با فروغ بودم دیگر کمتر او را میدیدم . گلستان هر روز برای فروغ مسئله ای جدی تر و عمیق تر می شد . فروغ با همه ی قلبش عاشق گلستان شده بود و برای فروغ گویی جز گلستان هیچ چیز وجود نداشت . این عشق فروغ را از سرگردانی ها نجات داده بود. بسیار آرام و ساکت شده بود. از دوستان قدیمی اش کاملا کناره گرفت و هر وقت در تهران بود تمام ...
مرد جنایتکار همسر و 4 فرزندش را کشت
مرد جنایتکار آغاز شد و او یک روز بعد در خانه پدرش دستگیر شد. نوح در بازجویی ها به قتل همسر و فرزندانش اعتراف کرد و به پلیس گفت: من همسر و بچه هایم را دوست داشتم اما روز حادثه داروهایم را نخورده بودم و صدایی مدام به من می گفت به خانواده ات آسیب بزن. نوح گفت: شب کریسمس وقتی با هائیتی دعوایم شد، نمی دانم چطور با چاقو به جان او و دخترانم افتادم و چگونه پسرانم را خفه کردم. اما وقتی به خود آمدم دیدم آنها دیگر در این دنیا نیستند. بنابراین فرار کردم و به خانه پدرم گریختم. مرد جنایتکار هفته گذشته به اتهام قتل عمد مجرم شناخته و به زودی محاکمه خواهد شد. ...
دیگر علاقه ندارم سرمربی تیم ملی بزرگسالان شوم/ به اجبار از تیم ملی خداحافظی کردم
مربیان است و ممکن است در زمانی که شما بازی می کنید مربی حاضر با شما هم نظر نباشد، هر زمانی که مربی ای از خارج و به طور معمول از هند می آمد، سال خوب من بود زیرا که آنان از بازیکنان شناختی نداشتند و کار خود را انجام می دادند و همین موضوع باعث شرکت بی دغدغه ما در بازی ها می شد و من مورد اعتماد آن ها بودم، اما هر زمان مربیان داخلی بودند به دلیل سلایق مختلف مشکلاتی به وجود می آمد. تجربه مربیگری ...