با این کارها شهید نمی شوی/شش روایت متفاوت از شهید احمدی روشن
سایر منابع:
سایر خبرها
فاطمه هاشمی: دو ماه قبل از فوت پدرم 2 مرد به من گفتند می خواهند پدرت را بکشند / شمخانی گفت به من می ...
و گفتیم لابد خودت حرکتی کردی که اجازه نمی دهی فیلم ها را ببینیم. نهایتا برادرانم رفته بودند که باز هم فیلم ها را نشان ندادند و گفتند ما بلد نیستیم روشن کنیم! آنها هم یک دوری آنجا زدند و برگشتند! همان ماه اول بعد از فوت، به یکی از محافظین گفتم، می شود فیلم های دوربین های مجمع، از یکی، دو روز قبل تا یکی، دو روز بعد از فوت بابا را به من بدهید. اول گفت که می دهیم، اما بعد از دو هفته گفت که همه فیلم ...
عکس های کمتر دیده شده از سردار سلیمانی /شهادت چه کسی حاج قاسم را بیشتر ناراحت کرد؟ کد خبر: 910486 / ...
...> حاج قاسم گفت می خواهم تصویر پهپاد را ببینم. وسایل و تجهیزات را فراهم کردیم. آخر شب گفت شما بیدار باشید من بروم و یک چرتی بزنم. حاجی که رفت، ما هم چشممان گرم شد. صبح که برای نماز بیدار شدیم، به ایشان گفتم بهتر است دیگر اینجا نباشیم و جایمان را عوض کنیم. حاجی هم قبول کرد. بعد روی کاغذ یک چیزی نوشت و گفت مراقب باشید در خانه مردم دست به اموالشان نزنید. بعد رفت در اتاقی که خوابیده بود، و چند دقیقه دیگر ...
مقتول زندگی مرا به شوهر سابقم گزارش می داد
روشن کردم و قصد داشتم از آن خیابان خارج شوم که ماشینم ناخواسته به او خورد. بعد هم از ترس فرار کردم. قاضی سؤال کرد: چرا در بازجویی ها به عمدی بودن تصادف با همدستی همسرت اعتراف کرده بودی؟ متهم پاسخ داد: تحت فشار روانی اعتراف کردم. قاضی پرسید: دوربین های مداربسته محل نشان می دهد تو روز قبل از حادثه چند باری در حوالی خانه مقتول پرسه زدی. چطور ممکن است ساعت 7 صبح روز ...
می گوید، باید خدای داستان باشی، امیرِ آن
سرویس ادبیات خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - سیما عبادی، پیرمرد پشت پنجره نشسته است و نور کمرنگ زمستانی بر او می تابد. برف ریزی که شروع شده، کم کم همه جا را سفیدپوش می کند. خانه گرم است و دلچسب، مانند نارنجی خرمالوهای حیاط، که هنوز روی درخت بی برگ مانده اند. می گویم: استاد از دوازده سال پیش که در این خانه را زدم و همیشه نگاه کرده ام از پشت شیشه های مشجر و قهوه ای برچسب ها و چراغ روشنش ...
قربانزاده: آقای فتح الله زاده هیچ کاری نکردی/ رمز تخریب من همین نمایندگی مجلس بود
، باشگاه با فرد قرض دهنده قراردادی می بندد که ما تا مثلا شش ماه دیگه یک ساله دیگه این را به تو برمی گردانیم و به ازای هر روز که دیرکرد داشتیم ما به تو این میزان جریمه را می دهیم. باشگاه که این پول را می گیرد نمی تواند به موقع بدهد و این وسط به ازای دیرکرد، جریمه باید بدهد. مثلا آقای سیامکی 900 میلیون تومان قرض داد دو و نیم میلیارد تومان از حساب باشگاه برداشت کرد. این پولی که آقای سیامکی داد کجا استفاده ...
راز 21 در زندگی سیدعلی چه بود؟
سیدعلی شهید شده است. از آنجا راه افتادم، در راه بهروز مستشرق را دیدم که در حال خواندن قرآن بود. صورتش بهم ریخته بود. به من گفت بچه ها گفتند اگر تو را دیدم بگویم برگردی ساری! پرسیدم برای چی؟ همینطور که داشتیم حرف می زدیم بهروز با صدای بلند گفت رضا برو! من هم دارم می روم ساری برای تشییع پیکر سیدعلی! خمپاره 60 وقتی خبر شهادت علی را شنیدم برگشتم رفتم گردان مسلم! از همرزمانش پرسیدم علی روز ...
گفتگو جالب با جهان پهلوان تختی / می خوام زن بگیرم!
ایران در این مسابقات به مقام سوم رسید. جهان پهلوان در این گفتگو درباره عمل جراحی خود در نیویورک، آینده ورزشی و زندگی خصوصی اش با مجللی خبرنگار مجله اطلاعات هفتگی سخن گفته. 4 سال بعد از این گفتگو غلامرضا تختی با شادروان شهلا توکلی ازدواج و 7 سال بعد در 17 دی ماه 1346 با زندگی وداع کرد. یادش گرامی. تختی با چهره آرام و استخوانیش در حالیکه چشمهایش از پنجره آسمان را تماشا می کرد ...
علامه طباطبایی به آقای خوشوقت گفته بود کلاس اصول فلسفه به درد شما نمی خورد!
که کسی مثل خوش وقت را ببیند. شیخ محمدحسین زاهد این طور بود. گفتند برنامه های احیا که الان هست، از ایشان است. در مسجد احیا می گرفت و جاهای دیگر خبری نبود. گاهی عالمان بزرگ هم که می خواستند، پای دعای او می رفتند. ابوحمزه می خواند. شب تابستان تا صبح ابوحمزه می خواند. روزهای 18 ساعته گرم تابستان. یک شب کسی نیامده بود. تا صبح گریه می کرد. آقا مجتبی ترس از خدا را آنجا تجربه کرده بود. بعد رفت ...
مادر شهید احمدی روشن: مصطفی می گفت ایران شهید نشوم به فلسطین می روم
خبرگزاری فارس حماسه و مقاومت؛ 21 دی ماه 1390 خبر ترور دانشمند هسته ای شهید مصطفی احمدی روشن اعلام شد؛ دانشمندی که خیلی جوان بود، اما نقش مهمی در غنی سازی اورانیوم داشت و برای رسیدن به آن خیلی تلاش کرده بود. جویای احوال مادر مصطفای شهید شدیم. مادری که بعد از گذشت 12 سال از شهادت فرزند دانشمندش، با صلابت و پرانرژی از تنها پسرش صحبت می کند. او می گوید: سال 8283 قرار بود مصطفی وارد فعالیت ...
آدینه با داستان / ساعت 9 شب
خودش را نشان دهد و دختر قول داده بود که برود. رنجی که آن طفل شب ها از فریادهای ناتمام پدر می برد دختر را مجاب کرد به پلیس اجتماعی تلفن بزند. مشخصات کودک را داد و این که ندیده و نشنیده که بچه کتک خورده باشد و این که نگران آینده ی این بچه است. سه روز بعد دیگر خبری از فریادهای آخر شب مرد و پشت بندش گریه های پسرک نبود. این بار پلیس قول داده بود رسیدگی کند و البته قول ...
روایت جابری انصاری از ماجرای استعفای ظریف بعد از سفر بشار اسد به تهران
. لذا، زنگ زدند و گفتند فلانی تو قبلش در جریان این سفر بودی، بهت گفته بودند؟ گفتم نه. منم مثل شما از اخبار شنیدم. اول باید شما خبر را می شنیدید، بعد شما به من می گفتید من که قبل از شما خبری نداشتم. گفتند خیلی بد بود. این را مطمئن شدند و خط را قطع کردند. من در آن لحظه نمی دانستم که می خواهد استعفا بدهد؛ داشت چک می کرد که تصمیمی را که داشت پخت وپز می کرد، پیش ببرد. یک کمی بعدتر، به من پیام ...
ناگفته های فاطمه هاشمی از زندگی، درگذشت و پیگیری های علت فوت آیت الله
گویند آقای هاشمی سالم و قبراق است و از این خیلی نگرانی دارند. شب که به منزل بابا رفتم خیلی گریه کردم و برایش ماجرا را گفتم. خیلی اصرار کردم که مراقب باش می خواهند تو را بکشند. گفت که این چه حرفی است که می گویی! به هیچ کس این حرف را نگو؛ حتی به مادرت، چون نگران می شود. اتفاقات دیگری هم می افتاد. مثلا این اواخر حفاظت بابا خوب نبود. به ایشان هم گفتم که ما وقتی می آییم اصلا نمی پرسند چه کسی است و با ...
یک روایت گفته نشده؛ حاج یونس از حاج قاسم می گوید | فرمانده اطلاعات سپاه قدس از سخت ترین لحظات سردار ...
... شب وقتی سوار ماشین شد تا برود، موقع خداحافظی رفتم و صورتش را بوسیدم. این تنها باری بود که صورت حاجی را بوسیدم. ایشان رفت و ما هم هرکدام به محل استقرار خودمان برگشتیم. ساعت یک نیمه شب، فرمانده منطقه به من زنگ زد و گفت با عراق تماس بگیر ببین چه خبر شده است. زنگ زدم. گفتند اتفاقی در فرودگاه افتاده و یک خودرو را زده اند. داریم بررسی می کنیم. چند دقیقه بعد، دوباره تماس گرفتم ...
راوی انقلاب در بولوار فرودگاه| خاطرات حاج علی بخشنده، روایت بیش از نیم قرن تاریخ مشهد است
می شود و همان جا نذر می کند اگر آزاد شد، بیاید مشهد، پابوس حضرت رضا (ع). پدرم می آید مشهد و ماندگار می شود. بعد در همین مشهد، با دختر یکی از هم قطارانش ازدواج می کند و تشکیل خانواده می دهد. متأسفانه عمر مادرم به دنیا نبود. همان طور که گفتم، سه سال بیشتر نداشتم که به رحمت خدا رفت. شمه ای از تصویرش در دوران مریضی را به خاطر دارم؛ پدرم هم به ناچار تجدیدفراش کرد. آن وقت ها بیشتر محله ما ...
چشم انتظار رها و آوا
از رها و آوا بگیرد. او دیروز صبح همراه وکیلش به پلیس آگاهی استان آذربایجان غربی مراجعه کرده بود. 15 ماه بیقراری ازپدر درموردنحوه مفقودشدن رها و آوا می پرسیم و او درپاسخ به جام جم می گوید: من کارمند زندان ارومیه هستم و 15ماه ازمفقود شدن دخترهایم می گذرد. مادر بچه ها حدود سه سال پیش فوت شد و از آن موقع من و بچه هایم همراه مادر و برادرانم زندگی می کنیم. روز حادثه من درمحل کارم بودم و ...
ایده تخته سیاه قرائتی از کجا آمد؟!
(ره) رفت و بعد به من زنگ زد که من زمینه را برای حضور شما درتلویزیون آماده کردم. گفتم پیش چه کسی بروم؟ گفت برو جام جم، یک نفر می آید شما را می برد. یک آقایی بود به نام احمد جلالی که بعدها سفیر ایران در یونسکو شد. آقای جلالی که با آیت الله طالقانی برنامه قرآن در صحنه را داشتند، آمد و گفت: شما آقای قرائتی هستید؟ گفتم: بله . پرسیدند: می خواهید چه کار کنید؟ گفتم: من را آقای مطهری فرستاده است. گفتند ...
رفیق کشی درجنایت مستانه
مان هماهنگ کردیم برایش درپارک جشنی بگیریم. کیک خریدم و به بهانه ای او را به پارک کشاندم. وقتی فهمید برایش جشن تولد گرفتم، شوکه شد. یکی ازبچه ها با خودش مشروب آورده بود. من تا به حال نخورده بودم و به اصرار دوستانم و برای این که مهرداد ناراحت نشود، آن شب خوردم. بعد هم انگار یک آدم دیگر شدم. فقط می خندیدم و چرت وپرت می گفتم. مهرداد چند بار تذکر داد که مراقب رفتارم باشم اما دست خودم نبود. نمی دانم چه ...
ایستادن بر پلۀ نخست در مسیر عاشقانه های معلمی
...؛ اگر این کتاب ها را بخوانیم و بدانیم که روند کار چیست، تدریس ما بهتر می شود. برای شرکت در آزمون از چه منابعی استفاده کردید؟ - ابتدای کار، بر اساس سال های پیش مطالعه می کردم. مثلاً روان شناسی پرورشی دکتر سیف اولین کتابی بود که سراغش رفتم. به نظرم هر کسی که می خواهد برای آزمون استخدامی آموزش وپرورش بخواند، حتماً با این کتاب شروع کند؛ چون مادر همۀ منابع است. بعد کتاب هایی ...
رضا صادقی و دخترش کنسرت را به آتش کشیدند
رضا صادقی خواننده محبوب و 44 ساله سبک پاپ می باشد. او دو دختر به نام ویانا و تیارا دارد. او در یک پست اینستاگرامی نوشت: شب اول کنسرت 17 دی ماه تهران، بعد کنسرت برگشتم خونه و دیدم ویانا دخترم از تب 39 درجه نای حرف زدن نداره ولی بیدار مونده بود بگه به باباش خسته نباشی و توی بغلم خوابش برد تا صبح بیدار بودیم کنارش که تبش پایین بیاد و صبح هم بیمارستان و من بعد بیمارستان مستقیم ...
قرائتی: قرآن جدی گرفته نمی شود/ شیرینی قرآن را به جامعه نچشاندیم/ تعطیلات حوزه کاهش یابد
علت را می پرسیم می گویند اگر قم منبر برویم ما را روضه خوان می دانند و دیگه نمی گویند ما آیت الله هستیم و اونوقت ممکن است کارهای حساس کنم. به او گفتم از کجا معلوم فردا تو زنده هستی؟ از کجا معلوم این بچه ها زنده باشند؟ از کجا معلوم امروز با یک کیلو بستنی 30 نفر دور شما جمع شوند فردا با میزان بیشتر دورت نباشند. یک جاهایی خوابمان برده است. وی گفت: بیشترین کتاب درباره طهارة را نجف نوشته است ...
در شهادت فرزندم دو رکعت نماز شکر خواندم/ شهادت بهای انقلابی بودن و ماندن است
و نکته قابل توجه این بود که مبلغ جهاد تبیین هم به شمار می رفت به گونه ای که در شهادت فرزند، خم به ابرو نیاورده پس از خبر شهادت به سرعت وضو گرفت و نماز شکر خواند. وی تصریح کرد: آن روز که خبر شهادت حاج علی را دادند برای بیماران شیمیایی در حال گرفتن آب هویج بودم ولی به دلیل اینکه بیماران نیاز به خدمات پشت جبهه داشتند، بعد از خواندن نماز شکر به سرعت باقی آب میوه را گرفته و برای بیمارن ...
3 دسته که به مرحوم هاشمی ضربه زدند
...، مواضع و سبک زندگی اقتصادی از سال 1375 در تراز شخص دوم نظام آن هم در کسوت روحانیت نبود. تعجب برانگیز بود. او تلاش کرد تفسیری از ج. ا ارائه کند که جای این فرزند آن هم در درون نظام بشود، اما موفق نشد. شخصاً در فروردین 1384 موضوع را با او طرح و گفتم چرا اجازه می دهید تصویرتان را خراب کنند؟ با حرف بنده مخالفت نکرد، اما گفت: بچه های من دیگر بچه نیستند که به فرمان من باشند، البته به فائزه ...
ذکر شهید باکری هنگام سختی ها و نگرانی های جنگ
نزدیکی که بچه های اطلاعات با فرمانده لشکر داشتند عجیب است. بعد از شهادت حمید در عملیات خیبر تصمیم گرفتیم در حضور آقا مهدی از بکار بردن اسم حمید خودداری کنیم و برای صدا کردن دوستانی که اسمشان حمید است از عنوان برادر و اخوی و... استفاده کنیم. آن روز یکی از تیم های واحد برای ماموریتی حساس جلو رفته بود و هنوز برنگشته بود. حمید قلعه ای و حمید اللهیاری هم جزو این تیم بودند. هر وقت تیم های شناسایی ...
اولین گفتگوی رسانه ای حسن آقامیری / از ماجرای سربازی و دادگاهی شدن تا حاشیه های گفتگو با احلام و ارتباط ...
و بهش گفت فلان فلان شده و کافر و... به او گفت وایسا وایسا وایسا تو کی هستی؟ گفت من شاگرد امام صادقم. گفت دروغ نگو. من بدترین از این ها را پیش ایشان گفتم، اما نشست خیلی منطقی با من حرف زد. دروغ نگو که تو هیچی ت به او نمی خورد. ده ها روایت ما می توانیم بیاوریم که پیغمبر داشت در مسجد نماز می خواند، یک یهودی بعد از نماز به ایشان گفت من یک صحنه عجیبی از شما دیدم، یک بچه ای می رفت روی دوش پیامبر که می ...
ماجرای استعفای ظریف بعد از سفر بشار اسد به ایران؛ حاج قاسم گفت ما به دفتر ریاست جمهوری گفته بودیم
-آفریقایی بودم، در آن مقطع، مسئول کارهای منطقه ای و دستیار ارشد وزیر در امور ویژه سیاسی بودم. مسئول پرونده های منطقه ای -سوریه و...- مثل دوره معاونت عربی، باز هم من بودم. من در خانه بودم که ایشان حدود ساعت 7و8 شب بود به زنگ زدند و گفتند جابر! –یا، حسین؛ الآن تردید از من است- شما در جریان این سفر بودید؟ گفتم نه. فکری کرده بودند که نکند در یک سطح پایین تری، من در جریان بوده ام و شاید من به ...
شروع خلاف بعد از فوت همسر
قبول کردم. بعد از مدتی فهمیدم وسایلی که می آورد، دزدی است اما به روی خودم نیاوردم و به خودم گفتم من که دزدی نمی کنم، فقط وسایل را می فروشم و به کارم ادامه دادم. چاره ای نداشتم چون باید اجاره خانه و هزینه های زندگی خودم و بچه ها را تامین می کردم. چند وقت بعد دوست همسرم را به جرم سرقت از منازل دستگیر کردند و او هم آدرس مغازه را داد و به این شکل دستگیر شدم. وقتی سرم شلوغ بود یکی از همسایه ها که بچه ...
سناریوی هولناک برای قتل پدرخوانده
روشن شدن زوایای پنهان ومبهم پرونده در اداره آگاهی بازداشت شد. خواهر مرد گمشده اعلام کرد: من روز دوم یا سوم عید بود که به برادرم زنگ زدم و عید را تبریک گفتم و با پسرخوانده برادرم رامین و همسرش نیز حرف زدم. این که زن برادرم می گوید رامین قبل از تعطیلات عید به شمال رفته، دروغ می گوید! برایم مسجل شد که سرنوشت شومی درانتظار پیرمرد است. بامکاتبه ای با بانک ها، گردش حساب هایش استعلام شد که مشخص شد ...
همه چیز درباره مرگ آوا قهرمانی زیر شکنجه نامادری
خیلی خیانت کرد پول، خانه، ماشین و همه چیزم را گرفت و برد. یادم نمی رود یک روز آمد و داد بیداد کرد و گفت یا باید خانه را به نام من بزنی و یا من را باید بکشی، خانواده من هم چون انسانهای شریفی بودند، گفتند این کار بکن. وی در حالی که تاب ایستادن ندارد، روی سنگی می نشیند و ادامه می دهد: مادر آوا هشت ماه بعد از اینکه با یک فرد دیگر به ترکیه رفت، به کشور برگشت و از من طلاق گرفت و در ...