سایر منابع:
سایر خبرها
هنرمندانی که با بیماری مبارزه می کنند
نمی کردم چمدانم چیزی شده باشد یا آن آلوده کرده باشند. لپ تاپ خود را به بچه های سپاه دادم و گفتند که دیگر به آن دست نزن. اما از همان روز به بعد سرفه های خونی داشتم. با دکتر علی کرمی که متخصص بیو تروریست است، وقتی صحبت کردم من را به این مسائل آگاه کرد. که چه اتفاقی افتاده است. حالا نادر طالب زاده در فاصله های کوتاه زمانی باید در بیمارستان بستری شود و همراه با دعای خیر مردم خوب کشورمان مراحل درمانی ...
خالکوبی هم جلوی شهادت داداش مجید را نگرفت + تصاویر
خریده ام و ما باید بستنی می خوردیم. پدر مجید هم بعد از خال کوبی دست مجید به او واکنش نشان می دهد و مجید شب را خانه نمی آید اما قهر کردن او هم مثل خودش عجیب است: خال کوبی برای 6 ماه قبل از شهادت مجید است. می گفت پشیمان شدم؛ اما خوشش نمی آمد چند بار تکرار کنی. می گفت چرا تکرار می کنید یک بار گفتید خجالت کشیدم. دیگر نگویید. وقتی هم از خانه قهر می کرد شب غذایی را که خودش می خورد دو پرس را برای خانه ...
برای تبلیغ حجاب بهتر است درباره اش حرف نزنیم!
...> خواستم هنر بخوانم تا حرف هایم را به این زبان بزنم ضربه آخر کار خودش را می کند و حالا هاشم بافقی بعد از دیدن مستند عزمش را جزم کرده تا درس بخواند و در دانشگاه در رشته هنر تحصیل کند. برای همین تمام تلاشش را می کند و بیش از یک سال خودش را خانه نشین می کند: به خودم می گفتم می خواهم کاری بسازم که مثل امام روح الله بگیرد. من کسی بودم که ناظم مدرسه مان را کتک زده بودم و بعدازآن به بدترین مدرسه ...
هویتم را عوض کردم تا پسرانم به سوریه بروند
سر ما بردارند من و خواهرم دست هایمان را محکم روی سرمان گذاشتیم و روسری را محکم گرفتیم و از مدرسه آمدیم بیرون، دیگر هم نرفتیم. این علاقه در ذهنم بود تا زمانی که ازدواج کردم، 4 سال نهضت سوادآموزی رفتم و درس خواندم. *بروید از همان انقلابتان نفت بگیرید خانواده ما مذهبی بودند، به همین علت تا قبل از انقلاب رادیو و تلوزیون را حرام می دانستیم و در خانه هم نداشتیم. در ایام مبارزات ...
تجربه زن شدن در میان حرامیان
ایران آنلاین /یکی از این دخترها، زمانی که به ملاقات رئیس جمهوری محمد بوهاری رفته بود، مورد توجه رسانه ها قرار گرفت. این دختر داستان غم انگیز این سال ها را این گونه تعریف کرد: چگونه ربوده شدیم! به روایت خبرنگار تایم، او گفت: گروه بوکوحرام، من و بقیه دخترها را از مدرسه مان در شهر چیبوک ربودند. بعد ما را چند هفته در یک مکان زندانی کردند و پس از آن به جایی در جنگل ...
سینمای کیارستمی، رمزگشایی آثاری که به مفاهیم قرآنی منتهی می شوند
پذیری و نگرانی پسر بچه ای که دفتر مشق همکلاسی اش را اشتباهاً با خود همراه آورده است و آن را باید به او برساند، سیر و سلوکی عارفانه هر چند در قالبی کودکانه را آغاز می کند که شاید در قالب بینشی متعالی فرضاً شخصیت یک عارف وارسته دینی، گذر از هفت شهر عشق معنا شود و او را به جایی برساند که به جز خدا نبیند. کیارستمی با ساخت این فیلم شاید به دنبال انتقال این پیام مهم در زندگی یکایک ما بوده است ...
قبل از شهادت سید حکیم، 3 فرزندم را از دست داده بودم
4 ماه در سوریه بوده، درباره سید حکیم پرسیدم که گفت: 50 نفر زیر دست سید حکیم هستند، 200 نفر زیر دست من هستند. به سید حکیم گفتم: تو که سه سال است می روی، 50 نفر زیر دستت هستند ولی زیر دست دوستت، 200 نفر هستند، که گفت: من 50 نفر ندارم. همراه چند نفر از دوستانم هستم. * رفتار سید حکیم بعد از رفتن به سوریه با قبل از رفتنش تغییری داشت؟ خیلی تغییر کرد. بچه های ما طوری تربیت شده اند ...
تحلیل روان شناسانه زندگی زنی که به دلیل ابتلا به سرطان برای خودش هوو آورد
.... برایم آسان نبود که فکر کنم قرار است او را از دست بدهم و پس از سال ها زندگی مشترک با زن دیگری ازدواج کنم ولی مخالفتم بی فایده بود.این بار ریحانه ادامه می دهد: وقتی جواب مثبت را از هر دویشان گرفتم به تدارک مراسم عقدشان پرداختم و سرانجام با برگزاری مراسم ازدواج همسرم با مهتاب، همه مان در کنار هم زندگی جدیدی را شروع کردیم. گرچه واقعا دیدن محمد در کنار مهتاب برایم راحت نبود ولی خودم خواسته بودم و ...
دلایل استعفای مصدق را باید در خود او جست/تفاوت مصدق و قوام السلطنه
خاتمه دادن به مذاکرات، یکی از نمایندگان که چند روز قبل از کشته شدن رزم آرای نخست وزیر، به خانه من آمده بود و مرا از طرف شاهنشاه برای تصدی این مقام، دعوت کرده بود و هیچ تصور نمی کرد برای قبول کار حاضر شوم، اسمی از من برد که بلاتامل موافقت کردم. حالا باید پرسید که آن روز چرا قبول نکرد و حالا چطور شد که قبول کرد؟ البته می گوید حالا به این دلیل قبول کردم که آن آدمی که در دربار نشسته بود، نخست وزیر نشود ...
کاش از این پل فقط وانت بگذرد
. پسر ساکش را بر می دارد و گوشه پیاده رو کز می کند. پیراهن مردانه راه راه آبی به تن دارد. چند سایز بزرگ تر از جثه کوچکش با یک شلوار مشکی بلوچی. رد آفتاب بخوبی روی گونه هایش پیداست. اسمش رسول است. 13 سال دارد و از روستاهای حوالی ایرانشهرآمده. خط های نقشه جلوی چشمانم مجسم می شود. راستی از زیر این پل تا زاهدان چقدر راه است؟ لهجه اش شیرین است و دلنشین: مثل اینها برای کار اومدم. اونجا کارنیست ...
انتشار آخرین نقش ؛ روایت زندگی یک بازیگر شهید
...، درست روی سجده گاهش. با یا مهدی بلند من بچه ها بسویم دویدند. آرام آرام خاک ها را کنار زدیم. خداخدا می کردم کارت و پلاک داشته باشد. دست کردم کارتش را کشیدم بیرون. بچه ها بلند صلوات فرستادند. اسمش را که خواندیم افتادند روی زمین؛ مهدی منتظرالقائم بود. بر اساس این گزارش روزگاران 23: کتاب تفحص با شمارگان 1100 نسخه با قیمت 5500 تومان توسط نشر روایت فتح به بازار عرضه شد. ...
مصاحبه متفاوت یا یک مسئول سیاسی/با دختر محجبه ای ازدواج کردم
تومان حقوق می گرفتند. بعدتر با همین پول یک خانه اجاره کردیم چرا که خانه خودمان بسیار قدیمی بود. فکر می کنم با همین پول برای سفر حج تمتع نیز ثبت نام کردیم. *شما چند فرزند دارید؟ به چه کاری مشغول هستند؟ بیشتر زندگی مان در شهرهای مختلف ایران سپری شده است. فرزند اولم درخمین به دنیا آمد که اسمش را محمدعلی گذاشتیم. بعد از فتح خرمشهر برای 5 سال به اهواز رفتیم و فرزند دومم مهدی به دنیا ...
این خانه نزدیک است
آنان داریم. 300 خیر، حامی این خانه قرار مصاحبه مان را در ساختمان تازه تاسیس این خیریه گذاشتیم تا از روند ساخت خانه گزارش جامع تری تهیه کنیم که آقای اسدی لنگ لنگان راهنمایمان می شود. علت سخت راه رفتنش را جویا می شویم که می گوید: هنگام کار در ساختمان، سنگ بزرگی روی پایم سقوط کرده است، چیز مهمی نیست. از آقای اسدی می پرسیم: بچه ها چه زمانی در خانه جدیدشان مستقر می شوند ...
آخرین گلایه های کشتی گیری که المپیک را از دست داد
می شود بهترین نتیجه باشد. *این قبول. ولی بعضی جاها دیگر قضیه شخصی می شود. خدا خودش شاهد است که همیشه آرزویم این است که تیم مان و بچه ها موفق شوند ولی در بحث خودم به خدا واگذار می کنم. غیر خدا کسی را ندارم که بگویم می روم دست به دامن فلانی می شوم. فقط خدا را دارم در این چند سال هم فقط خدا را داشتم. هیچ کس پشتم نبوده هیچ کس هم نمی تواند ادعا کند در این چند سال کاری برای من کرده. هر ...
کارگر عین دویی که رزمنده لشگر فاطمیون شد/ به اسم سفر مشهد رفت اما سر از سوریه در آورد/ روایت دفن ...
خانه و کنار فرزندانم بی تفاوت بنشینم، به همین علت چند بار در اهواز و حتی تهران درخواست اعزام به سوریه را داشت که با اعزام ایشان موافقت نشد. اما منصور نا امید نشد و از طریق دوستان افغان اش که در کارگاه بازیافت مواد همکارش بودند به مشهد سفر کرد و به همراه تیپ فاطمیون که متشکل از رزمندگان افغانی هستند مقدمات اعزامش به سوریه را مهیا کرد و سرانجام آبان ماه سال 1392 در حالی که زخمی بود توسط ...
از سیر تا پیاز گزینه سرمربیگری تیم سردار بوکان
محمد بالاخره در سن 36 سالگی ازدواج کرد. او از هم دانشکده ای اش خواستگاری کرد تا در نهایت در سال 87 پیوند فرخنده آنها صورت بگیرد و بالاخره محمد مومنی استقلال هم به جرگه متاهلین بپیوندد . * پسر بابا محمد یک فرزند دارد. او یک پسر 4 ساله به نام کسری دارد که از همین کودکی علاقه زیاد خود را به فوتبال نشان داده. محمد هم او را در مدرسه فوتبال ثبت نام کرده تا در نهایت او ...
وزش خنکای باغچه مهر بر صورت کودکان محروم بلوچ
دانش آموز دیگر که تحصیل را رها کرده بودند دوباره به مدرسه بازگشتند. کارگاه های زندگی وی درباره کارآفرینی برای زنان روستای الله آباد گفت: مسأله ای که به شدت ذهن ما را به خود مشغول کرده بود این بود که چرا بچه های این روستا با وجود همه تلاش هایی که انجام داده ایم شاد نیستند و خوشحال نمی شوند. بررسی های ما نشان داد که آنها مادران غمگینی دارند که با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم می کنند ...
دل نوشته همسر شهید زنده لرستانی برای رهبر معظم انقلاب
کتاب دل نوشته هایی برای بابا زهرا امسال توسط کبری حافظی، همسر شهید زنده لرستانی جمع آوری و به چاپ رسید. به گزارش میرملاس؛سید نور خدا موسوی یکی از جانبازان سرافراز نظام مقدس اسلامی است که در درگیری با گروهک تروریستی عبدالمالک ریگی از ناحیه سر مجروح شد و اکنون هشت سال است که با صددرصد جانبازی [...] کتاب دل نوشته هایی برای بابا زهرا امسال توسط کبری حافظی، همسر شهید زنده لرستانی جمع آوری و به چاپ رسید. به گزارش میرملاس ؛سید نور خدا موسوی یکی از جانبازان سرافراز نظام مقدس اسلامی است که در درگیری با گروهک تروریستی عبدالمالک ریگی از ناحیه سر مجروح شد و اکنون هشت سال است که با صددرصد جانبازی در کما به سر می برد. پس از رونمایی کتاب دل نوشته هایی برای بابا زهرا یک جلد آن به محضر مقام معظم رهبری ارسال شد که مورد تأیید ایشان قرار گرفت و رهبری در این رابطه پیامی برای همسر جانباز صددرصد سید نور خدا موسوی ارسال کردند. متن پیام امام خامنه ای این گونه آمده است: دورود بر عزیزانی که با درخشش های خود این فصل از تاریخ کشور را درخشان کردند و با فداکاری شجاعانه خود خون تازه در رگ ملت و این کشور دواندند . به دنبال پی نوشت مقام معظم رهبری، همسر شهید زنده سیدنورخدا موسوی نیز پیامی برای ایشان نوشته که به شرح ذیل است: سلام آقا. سلام جان دلم، سلام محبوبم. به محضرتان می رسانم من همسر جانباز صد در صد یا بهتر بگویم شهید زنده سردار رشید اسلام و سرباز شما سید نور خدا موسوی هستم. همسر من و سرباز کوچک رهبرم معاون یگان تکاوری زاهدان بود جوانی رعنا و رشید و مؤمن و انقلابی که اولین تجربه جبهه و جنگش را با منافقان در 17سالگی و در عملیات مرصاد تجربه کرد، تا مرز شهادت رفت ولی خدای بزرگ به او فرصت داد تا به سربازی زیر پرچم صاحب الزمان و رهبری ولایت فقیه ادامه دهد. ایشان همچون هم رزمانش یکی از صدیق ترین و پاک ترین انسان ها و محبوب در بین همکاران و دوستان و خویشان و همسایگان بود. همه با دیدنش به باخدایی بودنش شک نمی کردند و روح خدا را در نامش که نور خدا بود می دیدند... آقای مهربانم! اکنون 8 سال است سید نور خدا بر روی تخت نفس می کشد و با هر نفسش درس خداشناسی می دهد. هم وطنانم بارها و بارها تصویر درگیری اش را با اشرار از قاب تلویزیون و لحظه مجروحیتش را دیده و اشک ریخته اند حالا در منزل کوچک ما مرد بزرگی نفس می کشد که محل اُنسی شده برای هم وطنانم که با دیدارش به قدرت خدایشان بیشتر پی ببرند. آقا خدا کند شما لحظه تیر خوردنش را ندیده باشید چون هر پدر با دیدن صحنه مرگ فرزند بی تاب می شود و بی شک شما پدر سربازانت هستید. آقا سید نور خدا زنده است و 8 سال است بر روی تختش نه در بیمارستان بلکه در منزل و در کنار دو فرزندش باخدایش عشق بازی می کند. آقا بین خودمان بماند محمد مدتی است بهانه شمارا می گیرد و می گوید چرا خانه مان نمی آیید؟ می گوید چرا نمی آیی تا ما را به آرامش برسانی؟ می گوید 8 سال است دل تنگ حرف زدن با پدرش است.آخه برای محمد گفته اند که آقا جانبازان را خیلی دوست دارد ولی او می خواهد از زبان خودت بشنود.. سیده زهرا دخترم همیشه برایت نامه می نویسد بعد آن ها را به اتاق پدرش می زند تا شاید شما بیایی! گاه گاهی هم که فرصت می دهند از شبکه های تلویزیون دل نوشته هایش را می خواند. آقا در این 8سال مسئولین زیادی آمدند و در کنار تخت سید نور خدا اشک ریختند و گاه دلداری دادند و رفتن اما بچه ها بهانه تو را می گیرند . آقا من همسر سید نور خدا شما رو از کودکیم دوست داشتم یادم نمی رود در سال 66 تلویزیون خانه ما خراب شده بود سخنرانی شما داشت از تلویزیون پخش می شد من رفتم بچه همسایه را بغل کردم تا به بهانه ساکت کردن بچه سخنرانی شمارا گوش کنم. آقا برای فرزند مجروحت که 8 سال است در کماست و باخدایش بر روی تختش عشق بازی می کند دعا کنید. محمد می گوید اگر بیایی با شما عکس می گیرد و به اتاقش می زند و دیگر دل تنگی نمی کند. به امید دیدار شما بر بالین شهید زنده سید نور خدا موسوی درج شده توسط : سرویس خبر و رسانه " میرملاس " ...
پدرهای سرایدار و دانش آموزان خانه نشین
سلامت نیوز : معاون وزیر آموزش و پرورش: قرار نبود طرح جداسازی مقاطع ابتدایی باعث ترک تحصیل دانش آموزان شودمهر امسال که بیاید مهتا و رومینا و دنیا و چند همکلاسی دیگرشان، هر روز صبح در خانه های سرایداری شان از خواب بیدار نمی شوند تا لباس هایشان را بپوشند و راهی مدرسه شوند؛ که راه مدرسه جدید دور است و شیب تند دامنه البرز در آن منطقه اعیان نشین تهران که پدر و مادرها هر روز بچه هایشان را با ماشین ...
از مهر مادری در خانه تا رابطه شاگرد و مربی در آب های خروشان
مانند شنا و دوچرخه سواری را انجام می دادم. وی افزود: در 1367 وارد دانشگاه شدم؛ سال اول تحصیل ازدواج کردم و در سال بعد بچه دار شدم، همان موقع همسرم دوره رزیدنتی را در پزشکی سپری می کرد که برای گذراندن طرحش، به فریدن رفتیم و مدتی را در آنجا زندگی کردیم؛ البته همیشه و در همه جا گفته ام که بهترین سال های زندگی ام در فریدن و فریدون شهر گذشته است. سرمربی تیم ملی اسلالوم بانوان ادامه ...
نماینده های مجلس ما، دل نگرانی فرهنگی ندارند!
فکر کنم؛ دروغ نگویم. خیلی آدم ها را می دانم که باید من را ببخشند و من باید بخشیده شوم ولی خصلت خودم طوری است که اگر دلم بشکند، به خدا واگذار و رهایش می کنم. بعد چند سال هم یادم می رود این آدم همان آدمی است که از دست او آن قدر ناراحت شدم و دلم شکست. چون خدا خودش خوب جواب داده و من در خانه نشسته ام و جوابم را گرفته ام. دیگر نیازی به نبخشیدن ندارد. هر بار از دست آدم ها، عصبانی یا غمگین می شوم ...
آمار رو به رشد جرایم خشن کودکان و نوجوانان ایرانی
خوبی بود. من شش ماه با دخترانی که در این خانه ها بودند زندگی کردم. افرادی بودند که حتی اسم واقعی خود را نمی گفتند ولی در آنجا مهارت های زندگی یاد می گرفتند، مشکلات شان مورد بررسی قرار می گرفت و امکانات مناسب در اختیارشان گذاشته می شد. فکر می کنید شرایط جامعه برای پذیرش بزهکارانی که از کانون اصلاح و تربیت خارج می شوند مساعد است؟ مقاره عابد: نباید فراموش کرد که مجرمان زیر 18 سال وقتی ...
نمی گذارم پسرم فیلم مکس دیوانه را تماشا کند
. خانه مان مملو از کتاب و موسیقی بود، تعطیلات و سفرهای خارج از کشور و هدیه ها زیاد بود و در یک مدرسه خصوصی گران درس می خواندم. فقط یک مشکل وجود داشت. من یک کمی بچه شیطانی بودنم؛ نه بگذارید اصلاح کنم، خیلی خیلی شیطنت می کردم وقتی 11 ساله بود پلیسی که به مدرسه شان آمده بود به او هشدار داد که از اعتیاد به بوی چسب دوری کند. چند سال بعد به جرم دزدی از مدرسه اخراج شد. در 16 سالگی ...
نفس های آخر
نفس های من را به جای فرزندانم بگیرد اما آنها بتوانند شادی را برای یک بار هم که شده در زندگی شان تجربه کنند، مگر آنها چه گناهی دارند که اینگونه باید زجر بکشند. پاسخم به پزشکان سکوت است کارگری، تنها راه معیشتی این پدر دلسوخته است اما اظهار می کند: به دلیل نیاز فرزندان به مراقبت دائم نمی توانم زیاد از خانه خارج شوم، راهمان دور است و اگر مشکلی برای بچه هایم به وجود بیاید هیچ کس ...
روان شناسی فحش
...: کافی است که در یکی از خیابان های تهران- خلوت و شلوغش فرقی نمی کند- یک لحظه کلاج ماشین زیر پایت سُر بخورد و چند ثانیه ای دیرتر دنده را عوض کنی تا ماشین پشت سری که راننده اش عجله دارد زودتر برسد به مقصد! کلی نقل و نبات مرغوب و دسته اول نثارت کند! مجله موفقیت - هانیه روزبهانی: کافی است که در یکی از خیابان های تهران- خلوت و شلوغش فرقی نمی کند- یک لحظه کلاج ماشین زیر پایت سُر ...
بازجویم در روز حسین گفت دوستانت گزارشت را دادند/ پرونده ساز ها راه مان را به بازداشتگاه هموار می ...
شرایط و موقعیتی که داشتم سعی کردم از همه این ها به لطایف الحیلی رد شوم و نمایش را اجرا کنم. این اولین بار است که نمایش مجلس ضربت زدن بیضایی روی صحنه می رود؛ حالا که شما این کار را اجرا کرده اید، راجع به نمایشنامه های او چه نظری دارید؟ خود آقای بیضایی قبلا این نمایش را دو ماه تمرین کرده بود اما شرایط به گونه ای بود که به اجرا نرسید. مجلس ضربت زدن دومین کاری است که من از آقای ...
گپی با گلاره عباسی و پوریا پورسرخ، هم بازی های خوشحال
قدر به آنها وابستگی و ارادت ویژه داری به خاطر فرهنگی بودن و همراهی شان هم هست؟ - من نمی خواهم به قولی وسط دعوا نرخ تعیین کنم و بگویم من خیلی آدم خانواده داری هستم ولی حالا که این بحث را مطرح کردی، دوست دارم اینجا یکسری نکات را مطرح کنم. من وقتی به یک رستوران می روم بعضی وقت ها دلم می گیرد و می گویم چند درصد از این آدم ها که اینجا هستند خانوده هستند و مثلا یک پدر است و یک مادر و بچه شان و ...
ای نور هر دو دیده بی تو چگونه بینم؟
با دست های پینه بسته اش دانه دانه قبرها را می شوید؛ آن یکی مال محمدحسین است، 17 سال بیشتر نداشته و مثل امام حسین(ع) تشنه رفته، خدا بیامرز پدرش را یادم هست، چه پیرمرد نازنینی بود... بعدی مزار علی اکبر است، یکی از علی اکبرهای مردم قم که پدر و مادرش خیلی وقت است خانه نشین شده اند و دیگر نمی توانند به دیدار پسرشان بیایند. غلامرضا نادری، پدر یکی از شهدای عملیات بیت المقدس است که 34سال از آرمیدن پسرش ...
نوروزی: تهاجم فرهنگی غرب و وهابیت دو لبه یک تیغ علیه افغانستان هستند/صداقت رسانه های ایرانی بر امنیتی ...
دیگر منافع ملی مان تأمین شده است. شاید به جرأت بشود گفت هیچ بازیگر خارجی یا کمتر بازیگر خارجی دیگری در افغانستان وجود دارد که اینقدر این نگاه در آن عمیق باشد، لذا این حرکتی که در رسانه های جمهوری اسلامی ایران شروع شده، فارس، تسنیم که شما اشاره کردید و سایر رسانه ها پای کار آمدند، در خود صداوسیما حرکت های خوبی در این دو سه سال گذشته صورت گرفته؛ این حرکت چون بر یک مبنای عمیق اعتقادی و هم ...
دادگاه 21 نفر از حمله کنندگان به سفارت عربستان امروز برگزارشد/ مرور خبرهای مرتبط با این حمله +تصاویر
...: در حوادث اخیر هم دولت شیطانی عربستان به منظور بهانه جویی همین کار را کرد. چند روز پیش از این حوادث پیشنهاد فروش اتوموبیل های سفارت خانه خود را دادند و در روز حادثه هم با آتشی که خود افروختند، دست به بهانه جویی برای قطع رابطه زدند. البته این افتخاری برای ملت است که یک موجود نجس و ناپاک آمریکایی نتوانسته در این مملکت زندگی کند. بالاخره معاون امنیتی استاندار تهران برکنار شد به نظر ...