سایر خبرها
انتشار 10هزار نسخه از خاطرات شهید مدافع حرم محمدرضا دهقان امیری
گوش بدهم. با انگشت اشاره کرد و گفت که وقتی شهید شدم مرا آنجا دفن کنید. من که باورم نمی شد، حرفش را جدی نگرفتم. نمی دانستم که آن لحظه شنونده وصیت پسرم هستم و روزی شاهد تدفین او در آن حیاط می شوم. (به نقل از مادر شهید) شهید محمدرضا دهقان امیری متولد 26فروردین ماه سال 1374 در تهران دیده به جهان گشود. محمد رضا از نسل چهارم فرزندان حضرت روح الله (ره) بود که برای دفاع از حرم هجرت کرده و در ...
روایت شهادت محمد رضا دهقان امیری از شهدای اربعه الحلب
پایگاه اطلاع رسانی آزادگان ایران : علی دهقان امیری با بیان این که بنده 2 پسر و یک دختر دارم که محمد رضا در سن 20 سالگی به شهادت رسید گفت: محمد رضا دانشجوی سال سوم رشته فقه و حقوق اسلامی در دانشگاه مطهری تهران و طلبه بود، او یک سال و نیم برای آموزش های تخصصی لازم به پایگاه های مختلفی اعزام شد و یک هفته قبل به من و مادرش گفت که می خواهم مدافع حرم در سوریه شوم، مادرش بسیار روی او حساس بود ...
شهید دهه هفتادی زمان و مکان شهادتش را می دانست
خبرگزاری حوزه: شهید محمد رضا دهقان امیری ازجمله شهدای حوزوی کشور است که با وجود علاقه وافر به علما و روحانیت، در دفاع از حرم اهل بیت(ع) و جهاد علیه تکفیری های وهابی به سوریه رفت و در منطقه "حلب" به شهادت رسید. در همین راستا سرکار خانم فاطمه طوسی مادر شهید محمدرضا دهقان امیری نکاتی خواندنی از زندگی آن طلبه شهید بازگو کرد. لطفا در ابتدا به معرفی شهید محمد رضا دهقان امیری ...
شهید مدافع حرم محمد کامران به روایت همسر
دوستانش می گفت ببینید خانم ام اینجاست. هیچ گلایه ای ندارد که شهید شوم. ناراحت هم نمی شود. پس مرا ببرید. برای اینکه آرام شود می گفتم محمد، این چه حرفی است که میزنی؟ اگر همه شما شهید شوید، کی از حرم دفاع کنه؟ باید بمونید و به اسلام خدمت کنید. واقعاً تحمل دیدن اشک هایش را نداشتم. اصلاً تا مزار آنها را می دید چشم هایش خیس می شد. بعد از شهادت محمدحسین محمدخانی دیگر محمد کاملاً هوایی شد. ...
گفت می روم آلمان،اماسرازسوریه درآورد!
...: این مامان خانم فیلم بازی می کند که من سوریه نروم وقتی واکنش هایمان را دید گفت که نمی رود. چند روز مانده به رفتن لباس های نظامی اش را پوشید و گفت: من که نمی روم ولی شما حداقل یک عکس یادگاری بیندازید که مثلاً مرا از زیر قرآن رد کرده اید. من بگذارم در لاین و تلگرامم الکی بگویم رفته ام سوریه. مادر و پدرم اول قبول نمی کردند. بعد پدرم قرآن را گرفت و چند عکس انداختیم. نمی دانستیم همه چیز جدی است ...
غنیمت مادر مدافعان حرم از فتنه "شام"/ ماجرای جالب سجاده رهبر انقلاب/ مدافعان حرم 2 میلیارد پول می گیرند!
کنند چه اتفاقی خواهد افتاد؟ اگر مادر با لهجه آنها صحبت نکند دوباره به در بسته خواهند خورد این بود. در ادامه ماجرای جالب پیوستن این دو برادر به کمک مادرشان، به تیپ فاطمیون را خواهید خواند : * خواستگاری یهویی مدافع حرم 14 سال پیش مصطفی 16 سالش بود که آمد گفت: مامان می خواهم ازدواج بکنم. آن زمان مشغول تحصیل در حوزه بود. تا این حرف را زد با تعجب گفتم: جان! چه گفتی؟ گفت: می خواهم ...
2 گل خوشبوی زندگی ام را در 3 ماه از دست دادم
می کنم شما بخوانید. شروع به خواندن وصیت نامه اش کرد و همراه با آن صدایش را ضبط کرد. گفت می خواهم یادگاری بماند تا هر وقت دلت تنگ شد آن را گوش کنی. در کدام عملیات به شهادت رسیدند؟ در عملیات نبود. سال 61 برای پاکسازی منطقه رفته بودند تا آنجا را برای مقدمات آزادسازی خرمشهر آماده کنند که به شهادت رسید. منطقه شهادتش چون در محدوده دشمن بود جسد بعد از آزادسازی خرمشهر پیدا شد و بعد از چند سال ...
کودکی که دعا می کرد موشک به خانه امام نخورد
؛ پیکر مطهر او در گلزار شهدای تنکابن به خاک سپرده شد. * شهیده چندماهه شهیده سمانه اکبری در سال 1366 در خانواده ای مؤمن و از دامان مادر شهیده ای چون پروین اسماعیلی لیما دیده به جهان گشود، وی در طول یک سال زندگی کوتاه خود، طهارت، عشق و محبت را از مادر و پدرش قاسم اکبری آموخت،ٰ گویا شهادت در رگ ها، گوشت و پوستش جریان داشت. سرانجام در زمان هجرت خانواده به زاهدان و در ...
با شهدای جهاد دانشگاهی/ شیرزاد شریفی
به گزارش ایسنا، شیرزاد شریفی سال 1344 در شهرستان لار استان فارس به دنیا آمد. پس از طی تحصیلات ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان، در سال 1363 با شرکت در آزمون سراسری وارد دانشگاه شد شد. مادر شهید می گوید:خبر شهادتش به قلبم الهام شده بود. از روز شنبه تا پنجشنبه همه خبر شهادت او را داشتند و من بی اطلاع بودم. با وجود بی اطلاعی روحیه ام آمادگی داشت تا اینکه روزی که خبرش را در لار منتقل کردند ...
این بهترین تصادف عمرم بود!!
حواسش رو جمع کنه. بهاره که دیگه بچه نیست! بعد از مدتی سرانجام در جمع گریانی متشکل از پدر، مادر، دو خواهر و سه برادر سوار هواپیما و راهی پایتخت شدم. و با ز همون دست و پاچلفتی باقی موندم. وقتی که سال سوم دانشگاه بودم. مثل همیشه مجبور بودم در صف اتوبوس بایستم و گردن بکشم. زمستان بود و من حواس پرت، فراموش کرده بودم کاپشن بپوشم و به همین حسابی سرما به مغز استخوانم نفوذ کرده و و ...
بخشی از ناگفته های زندگی شهید رضا نادری
حالا تازه متوجه منظورش می شوم. مژگان نادری ادامه می دهد: آخرین بار که خیال همه از تمام شدن جنگ راحت بود پدرم رضا را بغل کرد، به پشتش زد و گفت: 'برو پسرم؛ برو و مردانه بجنگ!'. رضا هم که یک پاشنه پایش در عملیات قبلی از بین رفته بود با عصا و دمپایی عازم جبهه شد. از خانه که بیرون می رفت چهار پنج بار هم برگشت و گفت: 'کاری ندارید؟' هوش و ابتکار شهید نادری به قدری بود که با وجود داشتن سن کم در ...
کتاب معمای عشق 2 با سرگذشت مهدی بسته شد/ همسرم، انتخاب پدر شهیدم بود
گفت در حیاط را اهسته ببند تا کبوتر مادر نترسد. حتی یک بار که از سوریه تماس گرفت، سراغ کبوتر ها را از من گرفت. چند روز قبل از شهادت آقا مهدی، وقتی وارد حیاط شدم، کبوتر سفید گوشه قفس ایستاده بود در حالی که تخم هایش شکسته بود. کمی نگران شدم ولی سعی می کردم نگرانی را به روی خودم نیاورم. انگار کبوتری که شهید خیلی به او رسیدگی می کرد، فهمیده بود که صاحب خانه چند روز بعد بر روی دستان هزاران زن و مرد ...
همه وسایل ناصر را بخشیدم جز شیشه عطرش + صوت
شانه های گذاشتم و گفتم حضرت زینب(س) به شما صبر دهد. خواهر شهید ادامه داد که پدرش 10 سال پیش از دوری ناصر دق کرد و به ندای حق لبیک گفت. کدام جمله می توانست درد این خواهر و مادر را تسکین دهد و هیچ واژه ای نمی توانست مرهم دردشان باشد، جز توکل بر خدا. عکاسان و خبرنگاران مشغول کارشان هستند تا بتوانند بهترین لحظه ها را به ثبت برسانند و در تاریخ ماندگار کنند. همه مهمانان ...
می گفت تا پوزه اسرائیل را به خاک نمالیم دست از جنگ نمی کشیم
به گزارش بولتن نیوز ،شهید احمد حسنی آذرماه 1343 در تهران به دنیا آمد و پس از طی کردن دوره های آموزشی در بسیج سال 60 راهی جبهه شد. شهید حسنی با روحیه ای پر جنب و جوش پس از بازگشت از جبهه، به صورت افتخاری در کمیته مشغول خدمت می شود. این شهید بزرگوار پس از انجام عملیات غرور آفرین الی بیت المقدس در تاریخ 4/5/61 بعد از درگیری با منافقین به شهادت می رسد. آذر حسنی خواهر شهید که فاصله سنی زیادی با او ...
چه کسی محمدرضا پهلوی را کفن و دفن کرد ؟
خواستم برای نماز صبح آماده شوم که دیدم ماشین ها جلوی خانه ام جمع شدند. خانمم صدا زد که آماده شو، آمدند. گروهی از کارمندان و افسران نظامی با لباس نظامی شان وارد خانه شدند. گفتم: خوش آمدید. نماز را بخوانیم و برویم. گفتند: نه، نماز را جای دیگر می خوانیم. آماده شو برویم. خلاصه بی آنکه خوابیده باشم، مستقیم به بیمارستان معادی رفتیم، وضو داشتم، داشت آفتاب طلوع می کرد و نمازم را در باغچه بیمارستان خواندم. بعد ...
خواندنی هایی از زندگی شهید مدافع حرم
حاجت عدیل چه هست؟ گفته بود بروید حرم برایم دعا کنید، چیز هایی است که از بی بی می خواهم. عدیل از طریق اینترنت آموزش هایی در رابطه با تک تیراندازی دیده بود، به طوری که بعد از دوره 45 روزه آموزشی به عنوان تک تیرانداز، رتبه اول را آورد و بعد از این بود که برادرم به عنوان تک تیرانداز انتخاب شد. به خاطر مسائل امنیتی که در پاکستان متوجه خانواده ما بود، به عدیل می گفتم که شما نباید به سوریه بروی ...
سهم من از جهاد همسرم حفظ حجابم است
یک روزی شهید می شوم. وقتی از صدا و سیما مصاحبه همسران شهدا را پخش می کردند به من می گفت از آنها یاد بگیر که چطور صحبت می کنند چون در آینده شما هم همسر شهید خواهی شد. همسرم معتقد بود که این دوران مانند دفاع مقدس می گذرد. مبادا این روزها بگذرد و دوباره حسرت بخوریم. چه تاریخی اعزام شدند؟ 14 خرداد ماه سال 1392 به سوریه اعزام شد، اما بعد از 25 روز مجروح شد و بازگشت. بعد از چند ماه ...
سقای گمنام جبهه ها شناسایی شد+تصاویر
آخرین دیدار هنگام رفتن به ایستگاه قطار مدام به پشت سرش نگاه می کرد چند قدمی برمی گشت و برای من دست تکان می داد. مادر شهید نقل می کند شب شهادت حسین خواب دیدم درخانه قدیمی زندگی می کنیم و خانه دارای یک زیر زمین است ناگهان امام خمینی(ره) وارد خانه ما شدند و خطاب به پسرم گفتند: بیا دستت را به من بده و بالا بیا" من که از حضور امام در منزلمان خوشحال شده بودم به ایشان گفتم چه کسی را خطاب می کنید و ...
سعی کنید امام خمینی(ره) را بهتر بشناسید
نتوانسته بود در دوران هشت سال دفاع مقدس خود را به قافله سال 61 هجری برساند افسوس می خورد، اما چاره ای نداشت؛ هرچند در طول این دوران بعد از دفاع مقدس دست از جهاد بر نداشت و با حضور در میدان های دیگر انقلاب اسلامی نقش آفرینی می کرد اما نتوانست شهادت را فراموش کند، عشق اهل بیت(ع) از کودکی در جان محمدرضا شکل گرفته بود. سوم خرداد ماه 1344 در روستای طلاوی از توابع شهرستان باغملک چشم به جهان گشود ...
گریه های بی امان قاتل پدر و خواهر
قصاص می خواهم، اما یکی از خواهرهایم اعلام رضایت کرده و دو خواهر دیگرم هم دیه خواسته اند. تشریح جنایت هولناک سپس هوتن در جایگاه ویژه ایستاد و در حالی که به شدت اشک می ریخت، گفت: چند سال قبل مادرم به خاطر ابتلا به بیماری سرطان جان سپرد و من و پدر و خواهرم با هم زندگی می کردیم. خواهرم دانشجوی کارشناسی ارشد رشته ژئوفیزیک بود و من هم در یک مغازه الکتریکی در خیابان لاله زار کار می ...
مشتاق و بی تاب شهادت
؟ " گفتم خیالت راحت، حتما می نویسم... مشتاق و بی تاب شهادت بود/ابوالفضل پاسدار حقیقی حرم آل الله شد پاسدار بودن را افتخار خود می دانست یکی از دوستان شهید ابوالفضل نیکزاد درباره شهید می گوید: من و ابوالفضل از سال 83 از همان زمان دانشکده رفیق، برادر، همکار و هم اتاقی بودیم. از همان اوایل که من با ابوالفضل آشنا شدم؛ خیلی عاشق مناجات بود. همیشه به من می گفت که بیا با هم به ...
پربیننده ترین اخبار خبرگزاری فارس در 24 ساعت گذشته
باید جوانی کنیم برای محمد همه چیز در جوانی خوش بود حتی شهادت! من اما می گفتم باید نوه نتیجه هایمان را ببینیم! می گفت پس کی شهید شوم؟ و هر دومان بلند بلند می خندیدیم... نوزادی با دل و روده بیرون زده/ دختری که برایش شناسنامه صادر نمی کنند صدای گریه در اتاق زایمان می پیچد، استرس در صورت پرستار فریاد می زند و این پا و آن پا می کند تا از دید مادر دور شود، بچه را به او نشان نمی دهند و به اتاق نوزادان منتقل می کنند، زمزمه ها اما حکایت از نقص عضو یا مشکلی عجیب در نوزاد دارد. برای مشاهده متن کامل اخبار ، روی عناوین آن ها کلیک کنید. انتهای پیام/ ...
شهید داریوش مرادی به خاطر غیرت دینی و انقلابی از پذیرش قطعنامه 598 ناراحت بود
تا اینکه در عملیات مرصاد به دست منافقین به شهادت رسید. کشکولی بیان کرد: از شهادت داریوش خوشحال شدم چون که به آرزویش رسید. وی در این دیدار برای مادر شهید داریوش مرادی که به علت عازضه قلبی در یکی از بیمارستانهای تهران بستری است از خداوند طلب بهبودی و سلامت کرد. همچنین فرمانده سپاه حضرت ابوالفضل(ع) در دیدار با خانواده شهید کرمخدا دریکوندی یکی دیگر از شهدای لرستانی ...
بخشیدم رها شد
گرفتید؟ بعد از چهلم پسرم، مادرش به دیدنم آمد. گفت: پسرم در زندان می خواهد خودکشی کند. به او گفتم: شماره مرا به سعید بده و بگو با من تماس بگیرد. شما مادر هستید و من هم مادرم، پسرت مصرف کننده مواد بود و زمانی هم پسر من مواد مصرف می کرد، شرایطمان یکی است و دلم نمی خواهد مادر دیگری داغدار شود. سعید با شما تماس گرفت؟ بله، بعد از صحبت هایم با مادرش، او به من زنگ زد. ...
ازدواج در تلگرام، طلاق در کلانتری
مثل شیطان خودش را بزک کرده بود و حال طبیعی نداشت. دوباره به طرفم حمله ور شد و کتکم زد. نمی دانستم چه کار کنم. خون جلوی چشمانم را گرفته بود.یک لحظه با خودم گفتم به داخل خانه بروم و چاقوی بردارم و ... . اما در این لحظه همسایه از خانه بیرون آمد وبا حرف منطقی اش آرامم کرد. موضوع را به پلیس 110اعلام کردم برای تعیین تکلیف به کلانتری 26 آمدم. نمی خواهم به این زندگی ادامه بدهم.هنوز پدرم نمی داند ...
شهدای اطلاعات - شهید اکبر فرمانی
در کنار 4 برادر و 3 خواهر دیگرش دوران پر شور و نشاط کودکی و نوجوانی اش را سپری کرد. دوران ابتدایی را در مدرسه انوشیروان نقده سپری کرد.سپس در مدرسه رودکی دوران راهنمایی را سپری کرده و دوران دبیرستان را نیز در رشته حسابداری و با نمرات بسیار خوبی به پایان رساند.اکبر علاقه زیادی به ورزش والیبال داشت و بیشتر اوقات فراغت خود را با این ورزش می گذراند. اکبر از زبان برادر ... کریم ...
فراموش نکنید دنیا به آخر می رسد
بزرگ است. مادر امیدوارم هیچ وقت بمن ناکام نگویید چون در نهایت کام را گرفتم که بهترین نعمت ها است، برای من گریه نکنید زیرا بردباری و صبر شما بیشتر باعث شکست دشمن می شود برادرانم را به دین اسلام تشویق کنید و بگویید که راهم را دنبال کنند. حتماً خانواده ام می آیند در جایی که من بودم سنندج باشگاه افسران باشگاهی که خاطره های بزرگی از جنگ دارد باز خدا را شکر می کنم باز هم شکر می کنم ...
بنیاد در آینه مطبوعات
بعد از جنگ، خدا شهادت را قسمتش کند. مادربزرگ گفته بود شما الان هم خیلی ثواب کرده ای؛ اما شهید صیاد بی تاب شهادت بود. می دانم این کلمات در چه فضای روح انگیز مادروفرزندی رد وبدل شده است، برای همین از خواهرزاده شهید می پرسم: سپهبد صیادشیرازی در هشت سال دفاع مقدس همیشه درحال خدمت بودند. چطور با مادرشان ارتباط داشتند؟ می گوید: یک علاقه خاصی بینشان بود و غالبا هر جا که بودند، حتما تلفن می زدند و سلامتی ...
دیدار مادر شهید با فرزندش پس از سالها فراق
صیادشیرازی در بیان خاطرات خود از این شهید ضمن تأکید بر تقید او نسبت به اطاعت از پدر و مادر و احترام ویژه به آن ها، گفت: الان کسی این حرفها را باور نمی کند، اما علی بعد از پیوستن به دانشگاه افسری، همه حقوق خود را به من می داد، و می گفت: مادر، من یک جور گلیم خود را از آب بیرون می کشم، اما شما 5 تا پسر و 2 تا دختر دارید. البته بعد از ازدواج نیز باز بخشی از حقوقش را برای ما می فرستاد. همچنین مادر ...
بیوگرافی السا فیروز آذر بازیگر سینما و تلویزیون +تصاویر
) معمار جوان و مهربانی است که به شدت به کارش علاقه دارد و در رسیدن به اهداف خودش نیز جدی و مصمم است. بابک ( بهرام رادان ) مدیر یک شرکت معتبر معماری است. بابک بصورت اتفاقی در خیابان با سارا آشنا می شود و موفق می شود شماره ایی به او بدهد! حالا سا را که متوجه شده بابک مدیر یک شرکت معماری است، تصمیم می گیرد برای مصاحبه برای کا ر به شرکت بابک برود. بابک بعد از مصاحبه ایی غیرمعمول، قبول می ...