سایر منابع:
سایر خبرها
گفتگوی خواندنی با رضا کریس ، رونالدوی ایرانی
مجله همشهری سرنخ - خاطره علی نسب: مصاحبه خواندنی و جذاب با رضا کریس پسری که بعد از منتشر شدن عکس هایش، به عنوان بدل ایرانی کریستین رونالدو معروف شد. آنقدر صدای انفجار بمب شهرتش بلند بود که حتی به گوش خارجی ها هم رسید. خودش هم مات و مبهوت مانده بود که این همه توجه چطور تنها در فاصله چند روز به او جلب شد. می گوید که نمی داند چه کسی این شوخی جالب را با او کرده است اما حالا مطمئن است که ...
اقدام بسیار زشت پرستار تهرانی با زنان بی هوش + تصاویر
سوم پلیس آگاهی تهران بزرگ قرار دارد. باشگاه 110 این اخبار را از دست ندهید: فیلمی را دیدم که دوستم با همسرم بود / فکرش لحظه ای رهایم نمی کرد اقدام وحشیانه و زشت پدر در خانه/ دختران سراسیمه به کوچه دویدند آزار واذیت وحشیانه دختر جوان توسط دو پسر بی رحم+عکس عروسی که در شبکه های اجتماعی حاشیه ساز شد+ عکس شوهرم خبر ندارد که من به رضا دلبسته شدم و با او بودم اقدام بسیار زشت پرستار تهرانی با زنان بی هوش + تصاویر ...
قدری خودمانی تر با شهید مهدی غفاری
...، چند دقیقه ای از حرکت ما نگذشته بود که متوجه شدم دوستانم لباس مشکی پوشیده اند و آنجا بود که یقین کردم مهدی به شهادت رسیده است، تمام وجودم ملتهب و آشفته بود، احساسی که آن لحظات بر من غالب شده بود هر وقت برایم تداعی می شود بدنم به لرزه می افتد. و خلاصه اینکه شهادت مهدی داغی همیشگی بر دل ما گذاشت، پدرم که از همان ابتدا به خاطر سن کم برادرم مخالف جبهه رفتن او بود بیش از همه احساس دلتنگی و ...
کتاب معمای عشق 2 با سرگذشت مهدی بسته شد/ همسرم، انتخاب پدر شهیدم بود
سفید گذاشته اند و به من می گویند سوار شو. سوار شدم و اسب شروع کرد به آسمان اوج بگیرد. به قدری سریع می رفت که نگران بودم چطور حجابم را حفظ کنم. به زیر پایم نگاه کردم دیدم همه جا سرسبز است و بعد اسب مرا دوباره به همین مسجد برگرداند. شب قبل از اینکه به من خبر شهادت مهدی را بدهند با خواهرم به کوه سفید درچه برای جزء خوانی رفتیم، به نیت مهدی قرآن را باز کردم و چشمم به آیه 158 آل عمران افتاد ...
عقدکنان در زندان؛ زندگی در آزادی
باشم وقتی از زندان بیرون آمدیم ماجرای امیر را از مادرش جویا شدم و او از بی گناهی پسرش گفت و از اینکه حکم اعدامش تأیید شده و بزودی اجرا خواهد شد شماره تماسم را به این مادر غمگین دادم و گفتم وکیل من شاید بتواند به پسر شما کمک کند. صبح روز بعد من و امیر در اتاق ملاقات تلفنی با هم حرف زدیم که گفت: سال 88 وقتی قتل اتفاق افتاد من 19 ساله بودم و برادر بزرگم مخارج زندگی مان را تأمین می کرد. روز ...
این گزارش بوی خون می دهد/مروری بر قتل هایی که در هفته گذشته اتفاق افتاد
به دنبال من آمد او را هول دادم که سرش به میز تلویزیون خورد و نقش زمین شد . مشت محکمی به صورتش زدم ولی انگار قصد نداشت دست از دعوا بردارد. به همین خاطر در یک لحظه چاقو را از کشوی آشپزخانه برداشته و محکم به سینه اش زدم. چند دقیقه بعد که متوجه شدم مرده است بیل و کلنگی تهیه کرده و پس از حفر گودالی در آشپزخانه جسدش را دفن کردم. محاکمه مردی که دوستش را کشت و جسدش را کف آشپزخانه چال کرد ...
سرقت های پرستار سارق پس از بیهوش کردن بیماران
نام دارد، اواخر فروردین امسال و با شکایت فردی که مدعی بود اموال مادرش در یکی از بیمارستان های تهران سرقت شده، آغاز شد. شاکی به مأموران گفت: مادرم را برای درمان به بیمارستان برده بودم و قرار شد چند ساعت بعد، وقتی سرمش تمام شد او را به خانه برگرداندم. اما وقتی به بیمارستان برگشتم، متوجه شدم که او بیهوش شده است. تعجب کرده بودم و وقتی ماجرا را پیگیری کردم، پزشکان اعلام کردند که بدون ...
از کندن پوست سر تا تزریق سیانور؛ روزی که عملیات مهندسی، قرون وسطی را شرمنده کرد+تصاویر
... در رابطه با مسئله دفن چند روز قبل به اتفاق جعفر به محلی که تشکیلات نشان داده بود رفتیم و گودالی به این منظور کندیم. همان شب به اتفاق جعفر از خانه تیمی که واقع در نظام آباد بود با تسلیحات کافی حرکت کردیم و از مسیرهایی که قبلاً تعیین شده بود به محل فوق که واقع در باغ فیض بود رسیدیم و اجساد را به داخل گودال انداختیم، از یکی از پتوها صدای نفس می آمد و بدن همه گرم بود و تمام شواهد حکایت ...
من بی گناهم، پسرم قاتل است
- خواهر آرش- در جایگاه قرار گرفت و گفت: مدت ها بود که رفتار پدرم تغییر کرده بود و مرتب مادرم را کتک می زد. من و آرش نیز از این موضوع خیلی ناراحت بودیم تا اینکه مدتی پیش متوجه شدم پدرم از طریق پیامک با یک زن در ارتباط است، موضوع را به مادرم گفتم. صبح روز حادثه خواب بودم، با صدای فریاد پدرم بیدار شدم و دیدم برادرم با چاقو به جانش افتاده است. من نقشی در قتل نداشتم و فقط برای اینکه مادر و برادرم را از دست ندهم، اعتراف دروغ کردم. با پایان جلسه رسیدگی، هیأت قضات برای صدور رأی دادگاه وارد شور شدند. ...
روانکاوی برای من هیجان انگیز است
سینمای تارکوفسکی و هنر و ادبیات ذهنیت. روان درمانی پویشی کوتاه مدت، اسطوره و خرافه چشم نگاه و تصویر تمام بچگی من در اصفهان گذشت. اصفهان از معدود شهرهایی بود که مسلمان ها، مسیحی ها و یهودی ها در کنار هم و به صلح و صفا زندگی می کردند. اول فروردین 1324 در اصفهان متولد شدم. دوران کودکی و نوجوانی ام در اصفهان گذشت، مقطع ابتدایی را در دبستان هدایت و علیرضا عباسی بودم و بعد به دبیرستان سعدی رفتم ...
مراد و هیولا؛ یکی تروریست و دیگری قهرمان ملی!
...> مراد تنها 5 روز پس از بمبگذاری، مقابل آدمک تمرینی در باشگاه حاضر شد. آنها به آدمک ها باب می گویند. باب آن روز دوران سختی را با چندین ضربه مهلک مراد تجربه کرد. مراد همه جور ضربه ای را روی باب پیاده کرد. گامبلوچ می گوید: مراد تمام احساسات منفی اش را سر باب خالی کرد. بعد از آن او کاملا سبک شده بود. تمرین خوبی برایش بود. دقایقی بعد از انفجار در فرودگاه بروکسل بزرگ شدن با تکواندو ...
2 عزیزم را در 3 ماه از دست دادم
به گزارش دولت بهار، طاهره ظهرابی از بانوان مقاوم کشورمان است که دوره دفاع مقدس طعم همسر و خواهر شهیدی را توأمان چشیده است. اولین شهید خانواده شان محمدعلی ظهرابی برادرش بود که 21 بهمن ماه سال 60 در چزابه آسمانی شد و دومی همسرش غضنفر جمهیری که کمتر از سه ماه بعد پیش از آزادسازی خرمشهر به شهادت رسید. حالا این همسر و در عین حال خواهر شهید که با تأسیس مهد قرآنی و تربیت دینی نوگلان سرزمینمان قصد دارد ...
ناگفته های اتوبوس مرگ سربازان از زبان بازماندگان
راننده هر چه ترمز می گرفت، اتوبوس متوقف نمی شد. درنهایت وقتی که به شدت ترسیده بودیم اتوبوس با سرعت زیاد به سمت راست منحرف شد و بعد از آن هم به گاردریل خورد و در آخر هم به دره سقوط کرد. تمام لحظات به هوش بودم. وقتی امدادگران رسیدند، ما را به بیمارستان نی ریز و بعد از آن هم به بیمارستان شیراز منتقل کردند. در بیمارستان بود که متوجه فوت دوستانم شدم. دوستانی که در این مدت با هم مثل برادر شده بودیم. ما در ...
مجید اخراجی ها حالا در سوریه!
همیشه با او بازی می کرد. یک روز کاغذی دست من داد و که رویش خط خطی کرده بود. گفت بفرستید برای مجید، برایش نامه نوشته ام که برگردد. یکی دیگر از بچه ها وقتی سیاهی های کوچه را جمع کردیم بدو آمد جلو فکر می کرد عزایمان تمام شده و حالا مجید برمی گردد. می گفت مجید که آمد در را رویش قفل کنید و دیگر نگذارید برود. از وقتی مجید شهید شده است. بچه های محله زیرورو شده اند. بیش ازهزاربار در کل یافت آباد به ...
ساعی: از 2 چیز متنفرم، نقره و برنز
مدال آور تکواندو بیشتر شوند. شاید اگر آن ناداوری در حقم نمی شد حالا یک ورزشکار با سه طلای المپیک بودم. به خودم قول دادم در المپیک آتن طلا بگیرم همان روز که مبارزه ام تمام شد و به مدال برنز سیدنی رسیدم در مصاحبه ای که بعد از مبارزه داشتم گفتم که مدال طلای المپیک آتن را می گیرم. تمام تلاشم را گذاشتم اگر طلای جهان را هم می گرفتم به آن به عنوان مبارزه تدارکاتی برای المپیک نگاه می کردم ...
قتل پدرم و حرف های اقوام مرا دیوانه کرد
که بعدا سند به نام مادرم خورد و حتی یک پاپاسی هم دست مرا نگرفت. با اینحال بیخیال ماجرا شدم. من همین اواخر زمینی در تهرانپارس خریداری کرده بودم و قصد داشتم آن را بسازم. برایم مهم نبود که زمین عباس آباد به نام مادرم باشد. ***گفتی بعدا برادرت گفت چرا رضایت داده ای؟ بله، وقتی به ایران بازگشت خودش برگشت به من گفت مادرمان اخلاقش عوض شده است من اصلا او را اینطوری نمی شناختم و تو اگر ...
کار و تلاش اقتصادی از دیدگاه امام صادق(ع)
چنان خوشحال شد که گویا من آن پول ها را از جیب خودم به وی بخشیدم و به من گفت: چرا این وجوه را پس می دهی، شاید کم بوده؟ گفتم: نه، بلکه چون می خواهم به سفر حج بروم، دوست ندارم پول کسی نزدم باشد. عازم مکه شدم و بعد از انجام اعمال حج در مدینه به حضور امام صادق(ع) شرفیاب شدم. آن روز خانه امام خیلی شلوغ بود. من که در آن موقع جوان بودم، در انتهای جمعیت ایستادم. مردم نزدیک رفته و بعد از زیارت آن حضرت ...
فرصتی برای خودسازی معنوی و شکوفایی اقتصادی (گزارش روز)
...، بقیه بچه ها هم نیمه جان در گوشه ای افتاده بودند. از پدرشان چرایی وضعیت بچه ها را جویا شدم و در جوابم گفت 24 ساعتی می شود که بچه ها اسهال و استفراغ دارند. خیلی سریع بچه ها را بلند کردیم و به دکتر بخش بردیمشان. در آنجا گفتند؛بچه ها در حال از دست رفتن هستند و اگر به بیمارستان نرسند زنده نمی مانند. به سرعت بچه ها را با بالگرد به بیمارستان امام رضا(ع) کرمانشاه رساندیم و بعد از دو روز بودن بچه ها ...
او به مقصدها رسید و ما هنوز آواره ایم
.... زمان انقلاب هم سن و سال زیادی نداشتیم اما همراه با بزرگ تر ها در راهپیمایی ها شرکت می کردیم و وقتی ساواکی ها مردم انقلابی را تعقیب می کردند، درهای خانه هایمان را برای پناه دادن به مردم باز می گذاشتیم. کمی بعد با آغاز جنگ تحمیلی پدر برای خدمت و جهاد راهی شد. آن زمان در منطقه رانندگی می کرد و ماشین های خراب را به عقب می آورد و تدارکات به دست رزمنده ها می رساند. من و برادرم نعمت الله هم که ...
خاطره های ماندگار علامه طباطبایی از لسان دخترشان
دو خواهر بودیم که دو برادرم به رحمت خدا رفتند و درواقع من دختر بزرگ خانواده هستم. البته قبل از تولد برادر بزرگم (عبدالباقی) مادرم چند فرزند به دنیا آورد که همه از دنیا رفتند. مرحوم حاج آقا و مادرم که از تبریز عازم نجف می شوند یک فرزند پسر داشتند که در همان خردسالی در نجف مرحوم می شود. بعد از آن مادرم فرزندان دیگری به دنیا می آورد که همه به خاطر هوای بد و گرمای غیرقابل تحمل نجف در هشت ماهگی، 10 ...
دختر 16ساله در دام شیطانی مرد میانسال
دستش فرار کردم و به خانه برگشتم. شهره آهی کشید و افزود : دست بردارم نبود. لحظه به لحظه پیام های تهدیدآمیز با چند عکس افتضاحی که خودم برایش فرستاده بودم ارسال می کرد. سه شبانه روز گذشت. نمی دانستم چه کار کنم. مادرم چند بار پرسید اتفاقی افتاده، چرا این قدر دمق هستی؟ بالاخره گفتم چه حماقتی کرده ام. ما به کلانتری 24 آمدیم و شکایت کردیم.قرار است از اینجا به پلیس فتا برویم. ...
در قبال دعواهای فرزندانمان چه واکنشی نشان دهیم؟
آن است. از حالا به بعد می توانیدبه فرزندتان کمک کنید که با مشکل رو به رو شود و احتمالاً برای آن یک راه حل پیدا کند. تشخیص و ابراز کلامی احساس ها کار خوبی است و به کاهش تنش ناشی از آنها کمک می کند. احساس فرزند خود را نمی توانید تغییر دهید اما برایش روشن کنید که برای ابراز احساسش نمی تواند از هر روشی که دلش خواست استفاده کند. مثلاً اشکالی ندارد که فرزندتان از دست خواهر ...
گریه های بی امان قاتل پدر و خواهر
شدم آرین دخت هنوز زنده بوده است. قسمتی از طناب را هم بریدم و به میله لوستر بستم که همه فکر کنند خواهرم خودکشی کرده است. من خانه را ترک کردم و همراه دوستانم به سینما رفتم. شب را در خانه یکی از دوستانم ماندم و روز بعد وقتی به خانه برگشتم با داد و فریاد از همسایه ها کمک خواستم. من با پلیس تماس گرفتم و به دروغ گفتم وقتی وارد خانه شده ام با جنازه حلق آویز خواهرم روبه رو شدم و با قیچی طناب را پاره کردم و ...
ناگفته های رضا میرکریمی
..., اگر عدم ارتباطی در جامعه وجود دارد می توان ریشه آن را در خانواده و بحران هایی دید که گریبانگیرش شده است. هر چقدر روی این موضوع کار کنیم کم است و جزو موضوعات روز و مهم ما است و آمار در دست ما حکایت از ضعیف بودن نقش خانواده در تحکیم موقعیت افراد و جامعه دارد. آمار تکان دهنده ای مانند بالارفتن سن ازدواج، افزایش طلاق و تنها زندگی کردن افراد خانواده را می توان ناشی از همین ضعف دانست. ...
اقتصاد و هنر؛ پیوندی که تار و پود زندگی را می بافد
قطعات و ماشین آلات کشاورزی مشغول به کار شدم، ادامه داد: من در انجام امور محوله موفق بودم و همه مشتری ها از عملکرد من رضایت داشتن برای همین با خودم فکر کردم چرا من برای خودم کار نکنم؛ از همان زمان فکر راه اندازی مجموعه کوچک گلیم بافی با توجه به تجربه کاری که داشتم، به ذهنم خطور کرد. وی با بیان اینکه انسان ها به دو دسته رهرو بودن و رهبر بودن تقسیم می شوند، نقطه مثبت موفقیت خود را رهبر ...
دیگر چیزی نمی شنوم
شرکت نگاه می کنم تا هرچه زودتر به خانه برگردم. همین هفته پیش بود که با دوستی در این مورد حرف می زدم. گفتم: تو از کارت راضی هستی؟ نفس عمیقی کشید. چیزی شبیه آه کشیدن. گفت: معلومه که نه. کی از کارش راضیه؟ گفتم: حتما هست، ولی کم نگاهم کرد و گفت: نصف آدمای این شهر سال هاست که قراره یه روزی از کارشون استعفا بدن و خندید. از صبح حال خوشی نداشتم. سرم درد می کرد و چشم هایم سیاهی می رفت. مطمئن بودم که چیزی از ...
می خواهند فوتسال را کوچک کنند
آرژانتین هم دو بر یک. کوبا را هم سه بر صفر شکست دادیم و در همان مرحله اول اوت شدیم. من همانجا استعفا کردم و بعد از جام جهانی از تیم ملی بیرون آمدم. ** همکاری تان با تیم های عربی هم از همان زمان شروع شد؟ بله، ابتدا به بحرین رفتم و یک سال سرمربی این تیم بودم. برگشتم به ایران و بعد از آن سه سال سرمربی کویت شدم که با این تیم بهترین نتیجه تاریخ فوتسال شان را به دست آوردیم و سال 2003 در ...
آمدم، ماندم رستگار شدم
آمدند و صدای آژیر قرمز در شهر می پیچید من هم دست پسرم را می گرفتم و با بقیه مردم می رفتیم پناهگاه. می دانستم جنگ با هیچ کس شوخی ندارد، حتی یک بار وقتی در مطب مشغول معاینه یک مریض بودم یکدفعه صدای خیلی بلندی شنیدم؛ صدای انفجار. موج انفجار آن قدر زیاد بود که تمام شیشه های مطب را شکست. وقتی کنار پنجره رسیدم بیرون فقط دود بود. بعد فهمیدم که جنگنده ها خانه ای را در نزدیکی محل کارم بمباران کرده اند، خیلی ...
چهره ها در شبکه های اجتماعی (286)
برویم سراغ عکس ها. جمشید خان هاشمپور و مهران احمدی با گریم های عجیبشان. نکته عجیب تر این است که این عزیزان با این گریم ها در فیلم "نفس" آخرین ساخته نرگس آبیار هنرنمایی کرده اند. تکرار میکنم، در فیلمِ نرگس آبیار! الناز شاکردوست در حاشیه کنسرت سینا حجازی که چند روز پیش حسابی ترکانده بود (سینا را میگویم!). با تشکر از عزیزان که با انتخابِ استایلِ دست به سینه، اندکی مراعاتِ جمع ...
فرار یک دختر از خود، نه از خانه!
که به هیچ شبکه ای وصل نبودم اما یک روز که همه خانه ما دعوت بودند،در اتاقم نشسته بودم و صدای مادرم را نمی شنیدم. برادرم ناگهان در اتاقم را باز کرد. با دیدن گوشی در دستم غیرتی شده بود . گوشی را از دستم گرفت و آنچنان به زمین کوبید که چهل تکه شد. از همان شب دلم شکست و احساس تنهایی و افسردگی ام هزار برابر شد. مانده بودم حرف دلم را به که بگویم. با همکلاسی ام درد دل کردم ...