سایر منابع:
سایر خبرها
ازدواج، شیرفلکه برکت را باز می کند!
ثابتی نداشتم، درسم تمام نشده بود و سربازی هم نرفته بودم؛ هیچ کدام از این موارد را مانع نمی دیدم و اصلاً به این چیزها فکر نمی کردم که بعد از ازدواج از کجا بیاورم بخوریم یا به درسم لطمه می خورد. می گفتم ساده می گیریم و ساده شروع می کنیم. فقط دنبال این بودم که کسی یک آدم این شکلی و با این دیدگاه و اعتقادات را بپذیرد. من برای خودم آینده روشنی تصور می کردم چون در رشته ای درس می خواندم که برایش کار ...
نگذاریم رنگ و بوی اخلاص از تلاش های مان زدوده شود
از خدا بخواه من آخوند مخلص بشوم . بعد از سه چهار ماه سر کلاس طلبه ها بودم و هنگام خروج به علت اینکه کلاس شلوغ بود، یکی از طلبه ها مرا دید و جلو تر از من خارج شد، من دوست داشتم که احتراما به من تعارف کند. در همین لحظه متاثر شدم که بر عهد خود نبودم و فهمیدم که طبق آیه های سوره ی انسان اخلاص نداشتم . رفتم و گوشه ای از مسجد نشستم و سپس نزد آیت الله تهرانی رفتم و گفتم که یادتان هست که به ...
واکنش ستاد حقوق بشر به گزارش وزارت خارجه انگلیس در رابطه با وضعیت حقوق بشر در ایران
افزایش 317000 نفر، از 494000 نفر به 811000 نفر رسیده است. تعداد متخصصان مرد در این دوره 226000 نفر افزایش یافته است. بیش از 800 قاضی زن نیز در دستگاه قضایی فعالیت می کنند. 17 حزب و تشکل سیاسی زنان نیز در کشور فعالیت دارند. زنان در انتشار نشریات و کتب سهم به سزایی دارند و مدیر مسؤل، سردبیری و صاحب امتیاز نشریات بسیاری را برعهده دارند. زنان بسیاری نیز در حرفه های خبرنگاری، روزنامه نگاری ...
خاطرات حجتی کرمانی از آیت الله خامنه ای /"اظهارات علم الهدی صددرصد خلاف نظر رهبری است"
.... ایشان را با توهین و جسارت در مشهد دستگیر کرده بودند. سالها بعد ما سفری به زاهدان رفتیم. من مشاور ایشان بودم. در فرودگاه زاهدان گارد احترام برای ورود رئیس جمهور ایستاده بود تا سرود نظامی بخوانند. آیت الله خامنه ای در همان زمان که هنوز در هواپیما نشسته بود از زمانی یادش آمد که از مشهد ایشان را به فرودگاه زاهدان آورده بودند. به من گفت کار خدا را ببین. وقتی مرا تبعید کردند با دستبند به این ...
یادداشت های روزانه یک سرباز
از آن روزهای سخت، از نقش زندانبانی خود فاصله بگیرد و ماجراها را از دریچه چشم یک انسان بی طرف نگاه کند. اطرافیانش را با نگاه عمیق تری بنگرد. چه ایرانی و چه غیر ایرانی. می خواهد رفتارهایشان را بررسی کند و چیستی و چرایی اش را بفهمد. این سرباز چرا اینگونه گفت و اینگونه رفتار کرد یا آن اسیر چه گفت و چرا گفت و من اگر جای او بودم چه می گفتم و چه می کردم. انگار نویسنده می کوشد خود را در آیینه دیگران ...
رضا عطاران و ویشکا آسایش، ترکیب جادویی سینما
آنها گریزی نیست، هر فردی می تواند راهی برای زندگی راحت تر پیدا کند. من این دیالوگ خوابم می آد را خیلی دوست دارم که در پایان فیلم و همان لحظه ای که در حال سقوط هستم، خدا را شکر می کنم که چقدر مرا دوست دارد که خواسته به این طریق من را نجات بدهد. یعنی در عین تلخی آن موقعیت، باز هم فکر می کند اتفاق بهتری برایش افتاده است. چطور شد که با این دغدغه های اجتماعی پررنگ که در سریال های تلویزیون ...
عنایت امام رضا(ع) به یکی از مراجع تقلید معاصر
امام رضا(ع) چسبانده اند، با خودم فکر کردم ما روحانی شیعه هستیم اما نتوانستیم خود را به ضریح برسانیم. پدرم بیان می داشتند من زیارت وداع را خواندم و آمدم بیرون، داشتم به سمت درب اصلی می رفتم یکی به من گفت می خواهید بیایید کنار ضریح؟، گفتم آرزوی من است، گفت؛ پس پشت سر من بیا. من نیز پشت سر او رفتم. پدر تعریف می کردند و می گفتند آن فرد مرا بردند و بعد راه ضریح باز شد و من رفتم ...
رواج همخانه شدن دختران و پسران
جایی این ارتباط ثبت شده است که می گویید ازدواج؟ مرد با بی خیالی شانه هایش را بالا می اندازد و می گوید شاید چون اسم دیگری برایش پیدا نکردیم! فقط یک اسم است، سخت نگیرید! و هر دو می زنند زیر خنده! داخل برگه ام نوشته بودم که از تعهد ، خیانت و مسئولیت در رابطه شان بپرسم، اما نمی دانم چرا احساسم می گوید جوابشان شاید شبیه همین جمله آخری باشد: سخت نگیرید! خطر بیخ گوش سلول های جامعه ...
واکنش ستاد حقوق بشر به گزارش حقوق بشری وزارت خارجه انگلیس
.... طبق گزارش وی،زورگویی و آزار و اذیت جنسی در مدارس انگلیس کاملا عادی است. وی همچنین در گزارش خود ذکر نمود: "تمایل داشتم به مکان های دیگری همچون "مرکز مهاجرت یارلز وود" که صدها زن در آن با نقض حقوق بشر مواجه هستند بروم، اما از این کار جلوگیری شد و نتوانستم اطلاعات لازم را درباره آنها به دست بیاورم. این مرکز هیچگاه حقی برای ماموریت حقوق بشری سازمان ملل قائل نبوده است. حتی به دنبال آن بودم که به ...
ماجرای بشقاب پرنده ها در آسمان تهران
آماده باشی ساکت و آرام به سر می برد که ناگهان آلارم وضعیت اضطراری به صدا درآمد. او به سرعت خودش را به هواپیما رساند و در حالی که می دوید، فکر کرد که باز هم باید شر یک مزاحم را از مرزهای ایران کم کند. اما این بار قضیه فرق می کرد؛ مزاحم هوایی نه تنها از مرزهای ایران رد شده بود بلکه یکراست سر از پایتخت درآورده بود: وقتی زنگ آلارم زده شد، اول فکر کردم باید به سمت مرز بروم اما وقتی دستور دادند که با سرعت ...
دانشجوی دانشگاه لانگ بیچ آمریکا چگونه آزاده شد؟
مجروح شدند. با اسارت دنیای دیگری به روی من باز شد؛ دنیای اسارت و زندگی که شاید هیچوقت تصور نمی کردم آن را تجربه کنم؛ حتی تصور آن هم سخت بود. من اعتقاد دارم محدودیت ها و محرومیت های اسارت خیلی نبود بلکه سختی دوران اسارت این بود که جمع سرشار از انرژی رزمندگان که در جبهه ها بودند را بخواهید در محیط کاملاً بسته ای محصور کنید. شرایط، شرایط ویژه ای بود بچه هایی که در جبهه ها در میدان مین از پیکرهای ...
روایت کودتا از زبان دکتر غلامحسین صدیقی، وزیر کشور دکترمصدق
فرهنگ امروز به نقل از روزنامه اطلاعات: ... چون وارد اتاق نخست وزیر شدم، چند دقیقه از ساعت 15 گذشته بود. دیدم جمعی، همه در حال انتظار و تفکر نشسته اند. آقای نخست وزیر پرسیدند: چه خبر دارید؟ گفتم: اوضاع خوب نیست... فعلا آنچه بر هر چیز مقدم است، حفظ مرکز بی سیم و رادیو است که باید به وسیله یک عده سرباز و افسری لایق و مطمئن صورت گیرد. آقایان گفتند: وضع شهر چطور است؟ گفتم: چندان خوب نیست ...
هنوز هم رزق و روزی با خداست
، یک اسکناس ناقابل درون کیف باز روی دستگاه گذاشتم و کمی آن سوتر ایستادم، البته به طرز نفس گیری و دمیدن هوا به داخل ساز دهنی هم نگاه می کردم، تا آهنگ به پایان رسید و مرد میانسال نوازنده ساز دهنی لختی تامل کرد و با یک دستمال تمیز ساز دهنی اش را تمیز کرد و چون نگاه پرسشگر مرا دید، نگاهی به اطراف انداخت و با لبخندی گفت: دوست دارین، یعنی وقت دارین یه آهنگ دیگه بزنم؟ تعجب زده گفتم: می بخشی عزیز، این ...
ابدا آدم سیاسی نیستم،کنجکاو سیاستم/امکان مینا سرنوشت شبیه مارمولک داشت
های سینما در حال اکران دارد، بیان کرد: امکان مینا سرنوشتی مثل مارمولک داشت، مارمولک وقتی طرح یک صفحه ای آن توسط آقای محمدی نوشته شد قبل از اینکه طرح را به من بدهند با چهار کارگردان صحبت کرده بودند و طرح را رد کرده بودند و من پنجمین کارگردانی بودم که طرح را نزدم آوردند و من همین که طرح را خواندم گفتم من هستم. شجاعت چیز خوبیه و من خودم را خیلی آدم شجاعی نمی دانم ولی به شدت آدم کنجکاوی هستم و دلیل ...
تئاتری که هفتاد تا قرمز خورد
من دیده بودم که به سجده می افتادند و در همان حالت گوش می کردند. بخشی از آن را به خاطر دارم: ای خوشا به حالتان چون شده امامتان اینک هم جوارتان ای جانبازان در واقع خطابی بود به شهدا و جانبازان و اشاره به رحلت امام امت(ره). بچه ها خیلی استقبال کردند از این سرود. زمان های تمرین را معمولاً اوقاتی انتخاب می کردیم که همه ی بچه ...
وقتی مجتهدان داعشی خود را ضایعات فروش معرفی می کنند
به حضور در جبهه ها می پرسم که خاطره ای جالب از همسرش تعریف می کند. یک روز راهی ماموریتی بودم. همسرم کاسه ای پر از آب کرد و داخل آن چند عدد گل محمدی انداخت تا با قرآن برای بدرقه جلوی درب بیاورد. از زیر قرآن که رد شدم گفت: ان شاءالله بروی و به آرزوی دیرینه ات برسی. اول متوجه صحبتش نشدم. بعد گفتم اگر شهادت خوب است تو برو به جبهه و شهید شو و من همسر شهید و پدر بچه های شما شوم. همسر با همسر ...
همسرم دل و دماغ سفر ندارد، طلاقش می دهم !
. شاید باورتان نشود ولی همسرم درست بعد از آغاز زندگی مشترکمان، اخلاق و رفتارش تغییر کرد. انگار آن بهاره ای که از خودش نشان می داد، دروغ بود. بهاره بعد از ازدواج دیگر مثل قبل با من به مسافرت نمی آمد و می گفت حوصله ندارد. هر بار با ذوق و شوق به او می گفتم قرار است به یک سفر برویم، یا نمی آمد یا غر می زد. الان هشت ماه است که با هم زندگی می کنیم، ولی حتی یک سفر با آرامش با هم نرفتیم. مرتب غر می زند و می ...
"با حبیب" رفتم... "بدون حبیب" بازگشتم! +عکس
از ما جدا کردند و من و حبیب عقب آمبولانس تنها شدیم. هوا تاریک شده بود و از وقت اذان گذشته بود. حبیب با همان شرایط بدن خونی و در حال خوابیده، مهر نماز را روی سینه اش گذاشت و نماز خواند و بعد هم من نماز خواندم. حبیب گفت اگر کارت شناسایی مرا می دیدند تیر خلاص را شلیک می کردند؛ زیرا این کارت آرم سپاه پاسداران دارد. کنجکاو شدم کارت را ببینم. کلماتی را که روی کارت دیدم چند بار با دقت خواندم. آن چه را می ...
روایت خواندنی یک آزاده از دوران اسارت/ ساخت هیتر برای از بین بردن شپش لباس اسرا
هیج عنوان من دردی را احساس نکردم و این سرباز دست خود را به نشانه درد جمع کرد و سربازایی که من را گرفته بودند فکر کردند من قوی هستم و با لگد من را به زمین انداختند و یکی از سرباز هایشان که بچه شیعه بود و هوای بچه شیعه ها را داشت اشاره داد که خودت را به بیهوشی بزن وگرنه تو را می کشند و من هم خود را به زمین انداختم و آب بر روی سر من ریختند و بردند صورتم را شستم و به سمت آسایشگاه بردند. وقتی ...
مناظره داغ دو چهره سیاسی که 28 مرداد را کودتا نمی دانند
تکیه گاهی برای ملت گذاشته اید. زاهدی را که من با زحمت در مجلس تحت نظر و قابل کنترل نگه داشته بودم با لطایف الحیل خارج کردید و حالا همان طور که واضح بود در صدد به اصطلاح کودتا است. اگر نقشه شما نیست که مانند سی ام تیر عقب نشینی کنید و به ظاهر قهرمان زمان بمانید و اگر حدس و نظر من صحیح نیست که همان طور که در آخرین ملاقاتم در دزاشیب به شما گفتم و به هندرسون هم گوشزد کردم که آمریکا ما را در گرفتن نفت ...
دو داستان به مناسبت سالروز بازگشت رزمندگان به وطن
...، زیرلب با خود زمزمه کرد:" دست خودم نبود... نمی دونم چه طور شد؛ ترسیدم؛ ترسیدم!" و ناگهان به طرف بیرون داد زد: " آره؛ ترسیدم!!" و با عجله به دنبال حسین از در سالن بیرون رفت:" می خواستم زنده بمونم؛ مثل هرآدمی دیگه؛ این یه حق طبیعیه؛ مگه نه؟! " عکاس برخود می لرزید و اشک درچشم هایش حلقه زده بود:" فکر زن و بچه ام داشت دیوونه ام می کرد، نمی خواستم به دست دشمن بیفتم... می فهمی چی ...
خاطراتی ماندگار از روزگاران اسارت /از مداحی تا مصیبت و شکنجه
تعجب کرده بودند که چه خبر است که رژیم این همه دست و دلبازی میکند،تا اینکه وقتی نوبت به بند ما رسید متوجه همان مأمور که مرا شکنجه کرده بود شدم.قبل از همه مرا صدا زد به خیال خودم میخواهد لطف کند اما مثل اینکه برای جبران کتک ها و اسارت چهار ماهه اش تخم مرغ آب پز را پیش کش میکند.وقتی جلوتر رفتم به من گفت بردار و بخور وقتی خواستم پوست تخم مرغ را بگیرم اجازه نداد و به زور تخم مرغ را در دهانم فرو کرد سپس ...
آقای روحانی! مطمئن باشید با شیطان نمی توان دست داد!
غیرمنتظره بود، گفت: می دانی که نتیجه این سرپیچی تو چیست؟ و دکتر گفت؛ مرا به حبس ابد محکوم کرده اید و انتظار دارید از شما تشکر کنم؟!... دکتر را به زیر هشت بردند و بعد از شکنجه مفصل، در حالی که خون از سر و صورتش جاری بود و گوشت کف پاهایش از شدت ضربات کابل بیرون ریخته بود، به سلول انفرادی منتقل کردند و نهایتاً بعد از 3 هفته به بند بازگشت و از همان لحظه ورود با استقبال گرم و توأم با قدرشناسی سایر زندانیان ...
سرآغاز عاشقی از درگیری های ایام انقلاب تا رقص عاشقانه در میان اروند
انتخاب کرد رخساره میثاقی مادر شهید فیض ا لله بابایی بیان می کند: خداوند 8 فرزند، 4 پسر و 4 دختر به ما داد که فیض الله سومین فرزند ما بود. دورانی که فیض الله را وضع حمل می کردم به بیماری سختی دچار شدم، پس از تولدش مرا به بیمارستان بردند و تحت عمل جراحی قرار گرفتم و به همین خاطر فیض الله مدتی شیر خاله اش را خورد و پس از مدتی به او فقط حلوا و آب گرم می دادم تا کمی بهتر شدم و خودم ...
عمو نصیر
...، دوره ای را تجربه می کردم که در صدر اسلام هم تجربه شده بود. هر روز برنامه های جدیدی برای شکستن زنجیر وحدت و مقاومت اسرا از طرف رژیم بعثی در اردوگاه اجرا می شد. تا اینکه یک روز در آسایشگاه باز شد و یک افسر جوان بعثی با درجه ی سرگردی به همراه چند سرباز بعثی وارد شدند. حدوداً 25، 26 سال داشت. برنامه جدیدی برای اجرا در اردوگاه آورده بود و آن این بود که ما را مجبور می کرد تا ...
سیاه چون فلوجه، تاریک چون داعش
بوی نا و بدن زندانیانی که در آن گرفتار بودند را استشمام می کردیم. دیوار سلول را با صفحه های فلزی پوشانده بودند و از شکاف سوراخ تعبیه شده در یکی از طرف های آن روشنایی و هوا وارد می شد. یک تکه زیرانداز کهنه و چند قطعه لباس که به هم پیچیده شده و به شکل متکا درآمده بود تنها چیزی بود که در آن دیده می شد. به گفته این افسر عراقی، گروه داعش در نقاط مختلف شهر فلوجه با مصادره منازل مردم، آنها را ...
گروه جیبسی کینگ یا گروه موسیقی محلی !
شاهد خوبی برای این صحبت های من باشد. این نوازنده اظهار کرد: بنده باید بار دیگر به این نکته اشاره کنم که من پایه گذار و مؤسس جیپسی کینگز هستم و اولین بار این نام را من برای گروه استفاده کردم و همان طور که توضیح دادم قبل از این نام گروه را پدرم تحت عنوان لوس ریه س انتخاب کرده بود، البته بعد از مرگ پدرم، به عنوان پسر بزرگ وارث کل ماحصل مادی و معنوی او بودم و گروه را با بقیه اعضای خانواده ...
دلاوری که 3000 بعثی را به درک واصل کرد/گردانی که با تیربار شهید زرین متلاشی شد
هایم درد گرفته بود، حدسم درست بود، دیدم دشمن دارد از دور تپه نفوذ می کند و من هیچ جایی را نداشتم کمین کنم بی سیم هم نداشتم که با برادر خسروی تماس بگیرم تک و تنها بودم فقط دو نارنجک داشتم. * توسل به آیاتی که 17 بعثی را به درک واصل کرد نشستم و دو آیه وجعلنا و و ما رمیت اذ رمیت را خواندم و چون خیلی به این دو آیه اعتقاد داشتم شجاعت مضاعفی پیدا کرده و خلاصه شروع کردم به تیراندازی و ...
پیروزی در سایه وحدت ارتش و سپاه
. گفتم: رضا مقاومت کن آمدم. تک عملیاتی با کمک نیروهای حاضر در منطقه در حالی که تنها و دست خالی بودم و هیچ راهی به ذهنم نمی رسید، دیدم از دامنه ارتفاع رضاآباد تعدادی سرباز و سپاهی که شب قبل در آن منطقه پاسداری می دادند، پایین می آیند. وقتی در دست آنها آرپی جی هم دیدم بسیار خوشحال شدم و همگی را به سمت خود خواندم. خودرویی از راه رسید که برای پایگاه ها آب می برد. آن را متوقف کردم. سوار شدیم ...
آزادگان؛ قهرمانان ایستادگی و مقاومت
مرا برای بازجویی بردند و به من گفتند که تو با این ریش و محاسن، پاسداری و از تو عکسی داریم. من گفتم از چه می ترسید من که اسیر شما هستم و یک بسیجی ام، چشمانم را باز کنید تا عکسم را ببینم اما آنها بازهم می گفتند، انت حرس خمینی یعنی تو پاسدار خمینی هستی. وی در ادامه افزود: پس از بازجویی، ما را به یک سلول بسیار کوچکی بردند که همگی دست و پا بسته و در شرایط سخت بودیم. شکنجه های فراوانی در این ...