سایر منابع:
سایر خبرها
اسارت در روز رفتن به مرخصی/ تفاوت اسارات عراقی ها با ایرانی ها از زمین تا آسمان است/ زنده به گور شدن ...
بدترین شکنجه ای که دیدم بعد از آنکه شورش کردیم 100 نفر از ما را جدا کردند و به تکریت 17 اردوگاه دجال خمینی آنها (حزب اللهی ما) بردند، آنجا آنقدر شکنجه دادند که بچه ها فکر می کردن که من کشته شدم، بدترین کتکی که خوردم هم در تونل مرگ در روز اول بود. یکی از سخت ترین جاهایی که به شدت آسیب دیدم شهادت یک سرباز ایرانی بود که به محض پریدن از ماشین اسرا و ورود به تونل مرگ، فردی با میله ...
هر چه در جبهه و اسارت دیدم زیبا بود
تقسیم کردند. قرار شد بچّه های استان های تهران، قم و سمنان برای قرنطینه به تهران منتقل شوند. با هواپیمای باربری ارتش از باختران به تهران رفتیم. در فرودگاه مهرآباد آقای ترکان که در آن زمان وزیر بود به استقبالمان آمد و به ما خوش آمد گفت. بعد با اتوبوس به اردوگاهی نظامی در پرندک منتقل شدیم. اردوگاه متعلّق به ارتش بود. سه روز ما را در قرنطینه نگاه داشتند. قرنطینه دو جنبه داشت. یکی معاینات پزشکی ...
یک هفته زندان با اعمال شاقه
به گزارش دفاع پرس از کرمان، به مناسبت سالروز ورود آزادگان به میهن عزیز اسلامی، خاطرات کوتاهی از چند آزاده قهرمان را مرور می کنیم: ویزیت دکتر( یک هفته زندان با اعمال شاقه!) اگر مریضی به اردوگاه عراق مراجعه می کرد. بستگی به حال مریض داشت. بعضی اوقات بدون معاینه انواع قرص های خواب آور موجود بود. می گفت: از هر کدام یک مشت بردار صبح، ظهر، شب یک عدد، سریع گم شو. بعضی ...
حادثه ها
به روی من بست. دقایقی بعد نیز سه مرد قوی هیکل وارد خانه شدند و به زور مرا با خود بردند. وقتی به خودم آمدم، داخل یک کمپ ترک اعتیاد بودم. سرانجام پس از 13 روز با پرداخت پول به یکی از کارمندان کمپ توانستم با پدر و مادرم که در این مدت به دنبالم می گشتند، تماس بگیرم و آنها با پلیس به کمپ آمدند و نجاتم دادند. چند روز پس از آزادی متوجه شدم همسرم با مراجعه به دادگاه درخواست طلاق کرده است. در ادامه با ...
ناگفته هایی از سال های صبوری
بیمارستانی توسط یکی از اسرا پیدا شد و مجبور بودیم به جای آب استفاده کنیم. تا عصر آن روز ما زیر آفتاب سوزان بصره نگه داشته شده بودیم و در این اثنا خبرنگاران هر چند ساعت یک بار می آمدند و سوالاتی می پرسیدند . تا دو روز در آن اردوگاه بودیم و بعد از آن با اتوبوس ما را به بغداد منتقل کردند. وارد اردوگاه که شدیم بعد از پیاده شدن از اتوبوس ها باید از داخل کانال سربازهای چماق به دست عبور می کردیم ...
مراسم زیارت عاشورا
اسرا و خرمای خریداری شده از فروشگاه اردوگاه از دیگر برنامه های مراسم محرم بود. برنامه ی سینه زنی عموما به صورت نشسته انجام می گرفت تا از پنجره های کوتاه اسایگاه ها، نگهبانان متوجه عزادری داخل آسایشگاه نشوند. تلاش مسولین و مداحان برگزار کننده مراسم عاشورا این بود که هماهنگی خاصی در نحوه ی اجرا برنامه در آسایشگاه های مختلف ایجاد شود. مثلا همزمان، همه ی آسایشگاه در روز معینی از دهه ی محرم ذکر ...
رازِ یک انسان
، توسط کامیون های نظامی به سوی بغداد و سپس اردوگاه رومادیه روانه کرد؛ و این آغازی بود بر چند سال اسارت و عذاب سخت و غربت جانفرسای روح و جسم، در پشت میله های وحشتناک... " **** ... صبح روز بعد، حسین و عکاس، در اتاق و درکنار هم نشسته بودند. مادر پیر حسین، با چشم های گریان و بغض کرده، برای آن دو چای آورد و لحظه ای بعد، به آرامی و در سکوت محض، خارج شد و به در اتاق تکیه داد. ...
ماجرای بشقاب پرنده ها در آسمان تهران
....مثل ماشینی که با نور بالا از رو به رو می آید و در ابتدا نمی توان اندازه آن را تسخیص داد.با اینکه ارتفاعش مدام تغییر می کرد ولی فکر می کنم طولش 20 متر بود. نیروی هوایی ارتش وارد ماجرا می شود (خفاش 1) وقتی فرمانده وقت نیروی هوایی ارتش می گوید بعد از 20 سال خلبانی، این عجیب ترین چیزی بوده که به چشم دیده، می توان نتیجه گرفت که این اتفاق واقعا یکی از عجیب ترین رویدادهای آسمان ایران ...
حکایت شکستن خط قرمز داعشی ها در عراق/ ماجرای گم شدن کیف سردار همدانی
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا ؛ برای ساخت موشک های 500 کیلویی به منطقه ای تحت تسلط داعش رفته و 45 روز در آنجا تحت محاصره بودیم. محل مونتاژ راکت و کارگاه لانچر سازی، دو کیلومتر با هم فاصله داشت. بعد از آماده شدن ماشین ها، لانچرها و راکت ها، قرار شد صبح فردا ساعت 5 راهی عملیاتی شویم. پس از خواندن نماز مغرب به همراه چند تن از دوستان حاضر در کارگاه، محموله ها را بار زده و به سمت کارگاه لانچرها ...
تئاتری که هفتاد تا قرمز خورد
می آوردند اردوگاه. بعد از اینکه دو تا آسایشگاه رفتند و برگشتند، در اردوگاه برای بازگشت زائران، مراسمی اجرا کردیم. سرودی که می خواندیم، ویژه ی شرح حال این زیارت بود. وقتی خبر ارتحال حضرت امام (ره) را شنیدیم در کنار سایر برنامه ها، سرود هم کار کردیم. برادر خوش ذوقی متنی را نوشته بود که حسابی حال و هوای اردوگاه را عوض کرد. بر اساس این متن سرود درست کردیم. وقتی این سرود خوانده می شد خیلی از بچه ها را ...
وقتی مجتهدان داعشی خود را ضایعات فروش معرفی می کنند
به حضور در جبهه ها می پرسم که خاطره ای جالب از همسرش تعریف می کند. یک روز راهی ماموریتی بودم. همسرم کاسه ای پر از آب کرد و داخل آن چند عدد گل محمدی انداخت تا با قرآن برای بدرقه جلوی درب بیاورد. از زیر قرآن که رد شدم گفت: ان شاءالله بروی و به آرزوی دیرینه ات برسی. اول متوجه صحبتش نشدم. بعد گفتم اگر شهادت خوب است تو برو به جبهه و شهید شو و من همسر شهید و پدر بچه های شما شوم. همسر با همسر ...
"با حبیب" رفتم... "بدون حبیب" بازگشتم! +عکس
اوایل فکر می کردیم این تحرکات فقط در مرز است و همان جا تمام می شود، اما عراقی ها هر روز در حال پیشروی بودند. هرگاه به پشت بام می رفتیم، عراقی ها را می دیدیم. تعداد زیادی از همسایه ها شهر را ترک کرده بودند و به روستاها و شهرهای اطراف رفته بودند. پدرم اجازه نمی داد ما شهر را ترک کنیم و می گفت عراقی ها چند روز بعد عقب نشینی می کنند و به شهر وارد نمی شود. ...
روایت خواندنی یک آزاده از دوران اسارت/ ساخت هیتر برای از بین بردن شپش لباس اسرا
اردیبهشت 1361 در منطقه فکه به اسارت رژیم بعثی عراق در آمد. در ادامه پای مصاحبه خواندنی این آزاده با خبرنگار اسنا می نشینیم. از ابتدای ورودتان به جبهه بگویید که چند سال در اسارت بوده اید و رفتار عراقی ها با اسرا چگونه بود؟ هشت سال و 4 ماه و چند روز و ساعت در اسارت نیرو های عراقی بودم و در این مدت با اعتقاد راسخی که بچه ها داشتند و عشق به امام خمینی (ره) و ملت ایران که ...
دو داستان به مناسبت سالروز بازگشت رزمندگان به وطن
یک بار، مادر صدایم بزند؛ من دستهایی کودکانه می خواستم که بر موی سرم چنگ بزند؛ من بچه ای می خواستم که شب و روز شیره جانم را بمکد و... من چیزی دیگر نمی خواستم و نمی خواهم پدر! شما که باید در این مدت هفت سال، مرا شناخته باشی؛ می دانی که من هرگز انتظاری از رضا نداشتم و هیچ وقت از مشکلات زندگی، دَم نزدم... پدر مهربانم! سراغ رضا را از من نگیرید که هیچ خبری از او ندارم! بعد از دادگاه آخر، برای ...
روایت آزادگانی که هرگز سهمی از انقلاب برای خود قائل نشدند
اتفاق ما ضربه ی کاری بود که ما را شکست و خرد کرد؛ همه ی روحیه و انگیزه مان از بین رفته بود و آن دوسال را به سختی سپری کردیم. اصغر نعلبندی پور یکی از همان رزمندگانی که با اراده ای پولادین 9 سال در اردوگاه های عراق مبلغ فرهنگ ناب اسلامی ایران در دل دشمن شد؛ از روز آزادی می گوید: خبر آزادی برای ما خیلی شیرین بود؛ چون علاوه بر حس پایان همه ی سختی های اسارت، شکنجه های روحی بعثیان داشت تمام ...
آزادگان، تندیس های مقاومت در برابر ظلم و بیدادگری هستند
کویت توسط ارتش صدام و دو روز پس از آن که صدام در نامه ای به آیت اله هاشمی رفسنجانی، رییس جمهور وقت ایران، بار دیگر عهدنامه 1975 الجزایر را پذیرفت و به شرایط ایران برای پایان جنگ تسلیم شد و از جمله قول عقب نشینی از مرزهای ایران و آزاد سازی اسیران ایرانی را داد. اسرای سرافراز ایرانی از چند نقطه مرزی با تشریفات وارد کشور شدند و نخستین واکنش آنان، بوسه بر خاک ایران و ریختن اشک شوق بود. زیارت ...
دلم برای آن روزها تنگ می شود
بسیار خوب بود. اولین بار بعد از اسارت چه سالی به کربلا رفتید؟ حدود 6 سال بعد بود. زیارت برای ما چند حسن داشت؛ اول اینکه بیرون آمدن از اردوگاه برای ما یک اتفاق خاص بود، با توجه به اینکه تمام اسرای اردوگاه را به این زیارت بردند. ما بعد از شش سال آسمان را می دیدیم. مسیری که می رفتیم برای اولین بار چشم ها و دست ها ی ما بسته نبود. حس شما نسبت به عراق علاقه است یا تنفر؟ پاسخ به این ...
سیاه چون فلوجه، تاریک چون داعش
، سعی کردم او را پایین آورده و دفن کنم اما آنها با دیدن من، مرا مجبور کردند که بین آویزان کردن مجدد پسرم بر همان تیر یا به اسارت بردن همسر و دختر مریضم یکی را انتخاب کنم. زندگی در اطراف فلوجه یا برده داری داعشی ابو محمود کشاورزی 66ساله است که در منطقه النعیمیه واقع در 3کیلومتری جنوب فلوجه زندگی می کند. او درباره اوضاع و شرایط زندگی تحت حاکمیت گروه تروریستی داعش می گوید: تا ...
نظیر عطر حیدر را هرگز نیافتم
از کپی ها را در انتهای مدارکم منگنه کردم و برای نخستین بار به جبهه اعزام شدم. * در چه تاریخی، چگونه و در چه عملیاتی اسیر شدید؟ در 4 دی ماه سال 65 در عملیات کربلای 4 که غواصان شرکت داشتند، در منطقه ام الرصاص، بعد از ساعت 12 ظهر که اکثر رزمنده ها شهید شده بودند و هیچ نیروی کمکی نرسید، به اسارت درآمدیم. * آیا خانواده شما از اسارت شما مطلع شدند؟ خیر، هیچ یک ...
پای صحبت های آزاده و جانباز میاندوآبی/ از هم سلولی با سید آزادگان تا انتظار برای بازگشت حاج احمد
روز سابقه اسارت بوده و در عملیات های مختلفی در دوران جنگ تحمیلی از ناحیه دست و پای راست و نیز شیمیایی شدن مجروح شده است. منصوری که که به گفته خودش در زمان اسارت با سید و سرور آزادگان ایران اسلامی در دوران دفاع مقدس، مرحوم ابوترابی هم سلولی بوده، اینگونه می گوید: در اوایل جنگ به فرمان حضرت امام خمینی(ره) لبیک گفته و عازم جبهه های جنگ شدم و در هویزه از ناحیه دست راست، در جزیره مجنون از ...
از اسارت در سومار تا فعالیت در جبهه اقتصاد مقاومتی
به بازگشت نداشتیم، یکی از سوله ها که اطراف آن تانک بود برای ما تدارک دیده شد، روز اول اسارت ما بدون آب و غذا سپری شد، برای اینکه به فرار فکر نکنیم، چشم بسته و دست بسته ما را به اردوگاه بردند، به دلیل شوکی که به بچه ها وارد شده بود به فکر فرار نیافتیدم. تا سه ماه مشکل آب و غذا داشتیم، آب و غذا را برای اعضای گروه می دادند، استنباط آنها این بود که گذشت و ایثار در بین رزمندگان وجود نداشت ...
روایت سینمای ایران از ورود آزادگان
به گزارش خبرگزاری برنا، پرواز از اردوگاه ، کیمیا ، پاتک ، بوی پیراهن یوسف ، قاصدک ، مردی شبیه باران ، معصوم ، یک قدم تا مرگ ، دست های خالی ، رنجر ، نفوذی ، اخراجی های 2 ، اتوبوس شب ، دوئل ، بیداری رویاها و خرس از جمله آثار سینمایی ساخته شده در رابطه با اسرا هستند که یا در آن دوربین به محل اسارت شان رفته و یا به تبعات این اتفاق و آزادی آن ها پرداخته است. پرواز از اردوگاه به کارگردانی ...
اسارت در 13 سالگی
ماه و 24 روز و کل روز هم 1302 روز. در اردوگاه تکریت یازده که در 15 کیلومتری شهر تکریت بود. سپس ما را از آنجا به العماره بردند و بعد از آن هم به استخبارات عراق رفتیم. دفاع پرس: رفتار بعثی ها با شما چگونه بود؟ داخل اتاق استخبارات 137 نفر بودیم. یک نفر را دیدم که قسمتی از پیشانی اش خیلی ورم کرده بود. به او گفتم چهره ات خیلی برای من آشنا است من انگار شما را یک جایی دیدم. گفت: منم ...
حکایت سودای عشق و اسارت/سرگذشت 26 ماه شکنجه در زندان عراق
ایران هستم که در سال 1365 عازم جبهه های نبرد علیه دشمن شدم و در 24 تیرماه 1367 در عملیات تک دشمن منطقه شرحانی به مدت 26 ماه به اسارت گرفته شدم. چگونه به اسارت دشمن درآمدید؟ عملیات پاتک دشمن بود و من نیز فرمانده دسته ادوات بودم. شب قبل از عملیات، دیدبان به من گزارش داد که صدای تانک های دشمن می آید. و ما نیز این اطلاعات را به رده های بالاتر منتقل می کردیم. ساعت پنج صبح روز بعد از ...
بنیاد در آینه مطبوعات
. خیلی ها جانشان را در این اردوگاه ها از دست دادند و شهید شدند. برخی از بچه ها را هم برای بستری شدن به بیمارستان بیرون از اردوگاه می بردند و دیگر آن ها را نمی دیدم. یادم نمی رود، یک روز بعد از نماز وصیت نامه یکی از شهدای دوران اسارت را که خواندم خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم، زیر تختش نوشته بود، مرا کشتند... . استقبال پرشور مردم بعد از 6 سال اسارت سر انجام مرداد سال 1369 به میهن اسلامی باز ...
از خبر رحلت امام خمینی تا دور چرخاندن اسرا در شهر بصره
دوران اسارت متحمل شدند. * لباس تن به عنوان فرش زیر پا و پتوی روی سر وی با بیان اینکه مشکلات بهداشتی و انواع آلودگی در این پادگان ها بیداد می کرد، افزود: پس از نوروز سال 66 مرا به اردوگاه 11 در منطقه استان صلاح الدین و شهر تکریت عراق منتقل کرده و تا روز آزادی یعنی پنجم شهریور سال 69 در همین پادگان ماندگار شدیم. * شنیدن خبر رحلت امام و داغدار شدن اردوگاه اسرا ...
وعده ای که زنده یاد ابوترابی به اسرا داد
روز 26 آذر 1359 در یکی از مأموریت های شناسایی در حالی که هفت کیلومتر از نیروهای خودی فاصله گرفته و تا 200 متری دشمن پیشروی کرده بود، در راه بازگشت، مورد شناسایی و تعقیب دشمن قرار گرفت و به اسارت درآمد. این پایان ماجرا نبود و لحظه به لحظه اسارت ایشان همراه بود با نقش آفرینی های فرهنگی به نوعی که آثار بسیار بزرگی برجا گذاشت. به مناسبت سالروز آغاز ورود آزادگان به میهن اسلامی قصد آن داریم ...
پیروزی در سایه وحدت ارتش و سپاه
.... سرگرد مرتضی عنبری فرمانده یگان تانک که از احساس مسئولیت و شدت ناراحتی بی قرار شده بود، با کلماتی شکسته بسته به من فهماند که یکی از یگان های او به فرماندهی ستوان میررضا بیرانوند در محاصره عراقی ها است. گوشی را از دست او گرفتم و گفتم: رضا! رضا! شریف هستم. مرا شناخت. گفتم: وضعیت؟ گفت: یک تانک عراقی با یک سرباز در اسارت ما است، اما خود نیز در حلقه محاصره هستیم. شاید دقایقی دیگر همدیگر را نبینیم ...
آزادگان؛ قهرمانان ایستادگی و مقاومت
مقدس درباره چگونگی آزادی اسرای ایرانی، یادآور شد: پس از اینکه آتش بس اعلام و قطعنامه امضاء شد، دو طرف به توافق رسیدند و تبادل اسراء صورت پذیرفت. من جزو آخرین گروه اعزامی از اردوگاه عراق برای ایران بودم که با وجود سخت گیری های مختلف دشمن با زیرکی توانستم لباس دوران اسارتم را با خود بیاورم و آن را هر سال در شب های قدر می پوشم و شب زنده داری می کنم تا همواره دوران اسارت، سختی های آن و بازگشت دوباره به ...
قطعی آب آسایشگاه ها در گرمای تابستان تکریت/ جای خواب هر اسیر یک وجب و چهار انگشت بود
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا به نقل از سفیر هراز ، یک سالی بود که از اردوگاه 12 تکریت به اردوگاه 18 بعقوبه تبعید شده بودیم، کم کم به اواخر مرداد ماه سال 1369 نزدیک می شدیم و به علت حمله عراق به خاک کویت بار دیگر این کشور در شرایط جنگی قرار گرفت. هم زمان با این اقدام کشور عراق برخی از اسرای کویتی را به اردوگاه 18 بعقوبه و در خارج از قسمتی که ما در آن حضور داشتیم انتقال دادند. ...