سایر منابع:
سایر خبرها
مرحوم دولابی: خدا صاحب شماست
آمدم و یک تاکسی هم صدا زدم، در حالی که پول تاکسی نداشتم. در تاکسی یادم آمد که پول ندارم. همینطور که در تاکسی با خودم مشغول بودم کمی جلوتر یک نفر سوار شد، تا مرا دید با تعجب گفت: به! شما اینجایید، از صبح در شیراز دنبال شما می گردم . هول کردم که میهمان هم به ما برخورد. مرحوم سید عبدالله شیرازی خیلی میهمان دوست بود دیدم هم دارم میهمان می برم هم کیسه ای خالی است. از تاکسی که پیاده شدیم تا من کمی با جیبم ...
در آخرین روزهای زندگی پیامبر اسلام چه گذشت
الله علیه وآله پیش از بیماری شدیدش در حالی که دست امام علی علیه السلام را در دست گرفته بودند، همراه جمعی به قبرستان بقیع رفتند و برای اهل قبور استغفار کردند. سپس ایشان خطاب به حضرت علی علیه السلام فرمودند: جبرئیل هر سال یک مرتبه قرآن را بر من عرضه می کرد؛ ولی امسال دو مرتبه این امر صورت گرفته است و این دلیلی ندارد مگر این که اجل من نزدیک باشد و پس از آن توصیه فرمودند: اگر من از دنیا رفتم، تو مرا غسل ...
رجب زاده: ذوب آهنِ گل محمدی بدشانس بود
در آبادان کم می شود. ضمن این که این بازی همانطور که گفتید یک بازی مستقیم محسوب می شود و برای ما بسیار حائز اهمیت است. * صحبت پایانی مهدی رجب زاده؟ - یک تشکر ویژه از هواداران تیم صنعت نفت آبادان دارم. من در آبادان به تیم محبوب آنها سه گل زدم و وقتی آخر بازی تعویض شدم و از زمین بیرون می رفتم، هواداران این تیم مرا تشویق کردند و برایم دست زدند. آنها مرا شگفت زده کردند. می خواهم از این طریق از همه هواداران خوب صنعت نفت تشکر کنم و بگویم که دست همه آنها را به گرمی می فشارم. ...
چرا رسول الله در واپسین روزهای عمر، بدنش را برای اجرای عدالت برهنه کرد؟
که اجل من نزدیک باشد. پس به علی(ع) گفت: اگر من از دنیا رفتم، تو مرا غسل بده. در روایت دیگر آمده است که فرمودند: به هر کسی وعده ای دادم، باید آن را بگیرد و به هر کسی دِینی دارم، باخبرم سازد. پیامبر(ص) که گویا از حرکات زننده و تخلف برخی ناراحت شده بود، برای پیش گیری از بدعت ها، فرمود: ای مردم، آتش فتنه شعله ور شده و فتنه ها مانند پاره های شب تاریک، رو آورده و شما هیچ دستاویزی ...
روایتی از پروانه های گمنامی که هیچ کس از عشقشان خبردار نشد
میدان های رزم با آرمان سرخ و عاشورایی این شهیدان در ادامه راه سرخشان تجدید بیعت و میثاق کنیم. همه آمده بودند یک ایران به وسعت سنگرهای خاکی، پدران و مادران خواهران و برادرانی که با شور و هیجانی وصف ناشدنی به استقبال برادران خود آمده اند و تو نپندار که این شهدا گمنام هستند اگر گمنام هستند، پس این همه عاشق کیستند که به استقبال آمده اند. در عصر فضیلت های گمشده این سربازان مکتب ...
شما بگویید برای کدام ” دروغ ” مقاله بنویسم؟!
دروغ های کوچک و بزرگ پیرامونم می شدم.نیمه های شب بود و نمیدانستم با این همه دروغ کدامش را بنویسم. ناگهان برق اتاقم روشن شد. بابا تو هنوز بیداری،به چی فکر می کنی بابایی؟ جواب دادم: داشتم به ” تو ” فکر می کردم پسرم. و این آخرین دروغ آن روز بود که خودم گفتم. با اندکی اضافات و تلخیص برگرفته از خبرگزاری کاسپین، تاریخ انتشار: سه شنبه 2 آذر 1395، کدخبر: 171026، www.caspress. ...
دختر فقیر تهرانی که عاشقانه زندگی می کرد ناگهان پولدار شد
. اگرچه ایتالیایی نمی دانستم اما اشاره دست صدارت پناه به طرف من واشاره دوباره او به سمت زنی ظریف وقد بلند که روی کاناپه ای بزرگ اشک آلود نشسته بود، به من فهماند که او " سولماز " مادر واقعی من است. وقتی برای اولین بار مادر واقعی ام را دیدم، فهمیدم باید این راه را تا این جا می آمدم و این درست ترین تصمیمی بود که گرفته بودم... من یک سال نزد مادرم ماندم و شریک لحظه های سختی شدم که ...
بهنوش طباطبایی و عشق چریکی اش
مردانه درخواست می شد که البته آن ها هم انجام می دادند. این رو ماندن از جنسیت زیاد به درازا نمی کشید. شما به صحنه ای اشاره می کنید که متعلق به ابتدای داستان و جذب دانشجوی زن به سازمان در فلاش بک است و اعتقادات پرنور ابتدای راه. جلوتر که می رویم، آن تب و تاب از لیلا به نقش هانیه توسلی منتقل می شود. دو لحظه طلایی در بازی شما وجود دارد که اوج احساس لیلا به مجید را نشان می دهد: یکی ...
گفتگویی با فریدون مجلسی درباره خودش
و من با همان نامه موفق به اسم نویسی در دانشگاه شدم. چطور شد به وزارت امور خارجه رفتید؟ هنگام سربازی بود که کنکور وزارت امور خارجه را دادم و قبول شدم. از وزارت امور خارجه مدام فشار می آوردند که خودم را معرفی کنم، اما چون سربازی بودم، امکانش نبود و من هم امروز و فردا می کردم تا این که وقتی برگه پایان خدمت را گرفتم بلافاصله آن را به وزارت امور خارجه بردم و خودم را معرفی کردم. از ...
مغز چگونه بدون اطلاع شما تصمیم می گیرد؟
از او پرسیدم که چه می بیند، دخترم پاسخ داد: اردک. بعد به او گفتم: آیا چیز دیگری هم می بینی؟ دخترم کمی جلوتر رفت و خم به پیشانی اش انداخت. باز پیشنهاد دادم خب، شاید یک جانور دیگر هم در عکس قایم شده باشد! سپس دخترم که انگار از پیدا کردن جواب بال درآورده بود، لبخندی زد و پاسخ داد: خرگوش. اصلا قرار نبود حالم بد شود، زیرا پژوهش انجام شده توسط الیسن گاپنیک و همکارانش نشان داد که هیچ کودکی بین ...
هلا بیکم یا زوار/سفرنامه گذرگاه بهشت
زائران را واکس می زد که گرد و خاک آن را بزداید و دیگری برای زائران اسفند دود می کرد. احساس خوبی به آدم دست می داد از این همه احترام ،و از اینجا می فهمی که دیگر زائر حسین شده ای و دلت برایش تنگ تر و تنگ تر می شد . همراه با کاروان به سمت حرم حضرت علی(علیه السلام) با مداحی به راه افتادیم، شور و شعف خاصی در چشم ها موج می زد، کم کم به حرم شاه نجف نزدیک شدیم و دل ها بی قرار بود، وقتی وارد ...
نگاهی بر زندگی مروارید درخشان خلیج فارس حسین ماوریک
روح من هم پاسدار این مرز و بوم باشد. پس خدا کند هواپیماها و کشاورزان تکه تکه های مرا جمع کنند و سربریده ام را دریابند تا وصیتم عملی شود. * معجزه های بسیاری را تجربه کردیم مأموریتی برای انهدام تأسیسات پایگاه شعیبه عراق داشتم، یکی از بچه ها که باهم پرواز می کردیم می گفت: حسین! نوک این مگسک این موشک ها کج است، گفتم چطور؟ گفت: تا حالا 28 موشک برای ما شلیک کرده اند، ولی هیچ ...
پیامدهای رحلت پیامبر(ص) از لسان مبارک حضرت زهرا(س)
آمدند و چه بی حرمتی ها که نکردند. چنانکه حضرت زهرا فرمود: یا ابتاه یا رسول الله هکذا کان یفعل بحبیبتک وابنتک..(25) یا ابتاه یا رسول الله ماذا لقینا بعدک من ابن الخطاب وابن ابی قحافة (26) ؛ بابا ای رسول خدا پس از تو از دست زاده خطاب و زاده ابی قحافه چه بر سر ما آمد. (27) 5 . خط نفاق و دورویی آشکار شد. ظهر فیکم حسکة النفاق. (28) حضرت در جای دیگری از همین خطبه، با کنایه زیبایی ...
آل سعود سمی است که اسلام را مسموم می کند/ اشک عزا ی شیعیان بر شهادت دو فرستاده خدا
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا ؛ به نقل از تهران نیوز ، رحلت پیامبر اکرم(ص) روزی است که دنیا آخرین پیام آور حق را از دست می دهد و زمین در اندوه نبود حضرت محمد(ص) گریان است. حضرت محمد (ص) روز جمعه، هفدهم ربیع الاول عام الفیل برابر با سال 570 میلادی (به روایت شیعه) به دنیا آمد. مادر ایشان آمنه، دختر وهب بن عبد مناف بود. وی پس از تولد حضرت محمّد(ص) دو سال و چهارماه و به روایتی شش سال ...
چند تکه استخوان و یک پلاکش را برای ما آوردند/ می گفت جنگ و اسلام را بیشتر از شما دوست دارم
هم با دو تا بچه کوچک؟! گفت: می روم، ولی قول می دهم که برگردم، اما اگر نیامدم باید مرا حلال کنی چون زندگی خوبی برایت فراهم نکردم. فارس: آیا حضور معنوی شهید را در منزل احساس می کنید؟ بله! البته این خانه را خودش با دست های خودش ساخت، می گفتم تو کارگر نگیر خودم زیر دستت کار می کنم، یک بار بر حسب اتفاق یک سنگ از بالا به سرم برخورد کرد، شاید باور نکنید تا چند روز عذرخواهی می کرد و ...
مهدی سلطانی از امیرکبیر محبوبش می گوید
حبس آزاد می شود و می خواهد انتقام بگیرد. (همسرم می گوید: تو در این فیلم آدم دیگری بودی و من اصلا تو را اینگونه ندیده بودم) خودم هم احساس بسیار غریبی نسبت به این نقش داشتم گاهی هنوز هم وقتی به آن فکر می کنم چشم هایم خیس می شوند. و اینکه چقدر یک انسان در جامعه در خانواده و در کشورش تنهاست مرا متاثر می کند و جالب اینجاست که در سریال دیوار، جمیل! به عنوان یک آنتاگونیست (ضدقهرمان) در نظر ...
تصاویر/ جهنمی که صدام به پا کرد
.... این عکس مرا به یاد تصاویر جنگ جهانی اول، در نور خاکستری می اندازد. لحظه ای که عکس را گرفتم می دانستم عکس خوبی خواهد شد. در همان حال بسیار ترسیده بودم و دهانم خشک شده بود. عصر آن روز وقتی به هتلم در شهر کویت برگشتم متوجه شدم فکم سفت شده و لثه هایم از شدت بر هم فشردن دندان ها درد می کند. اما برای این که بتوانم آن عکس ها را بگیرم لازم بود که آنجا باشم. می دانستم شاهد اتفاقات تاثیرگذار ...
دریا به آسمان رسید...
آمده بود نیرو در اسکله پیاده کند. که به وسیله سه موشک من منهدم شد. من بعد از منهدم کردن نفربر داشتم می رفتم روی ألامیه که موشک چهارم را بزنم، که سروان لبیبی گفت که دو هواپیما روی اسکله هستند، تو فرار کن، من هم می آیم دنبالت. من گفتم با فشنگی که دارم می آیم. او گفت نمی خواهد، بعداً. او زودتر از من روی دیلم رسیده بود. البته صبح امروز در همین منطقه یکی از هواپیماهای ما را هم زده بودند. ...
واللّه بانکداری اسلامی امروزه دروغ است و چنین چیزی در اسلام نداریم
، بسیار زیبا شرح دادند و فرمودند: حتّی حرص در درس هم درست نیست؛ یعنی حرص داشته باشی، امّا ندانی که این ها ابزار است. یعنی سواد تنها از این جهت خوب است که ابزاری به دست بیاوری تا به اهداف بالاتر خود برسی. من در درس خارج اصول مثال زدم و گفتم: می گویند اصول، علم آلی و ابزاری برای فقه است. لذا تمام این علوم هم ابزار است و حتّی خود علم فقه هم ابزار است، ابزار برای بندگی خدا. نه این که فقه بخوانیم که مجتهد ...
قاچاقچیان نان
مشغول به این کار بود رفتیم و از او خواستیم که ما را هم با خود ببرد. گوهرتاج که می ترسید بلایی سر ما بیایید قبول نکرد. از خانه اش که بیرون آمدیم به زهرا گفتم اشکالی ندارد بیا خودمان با هم برویم مثل بقیه. آن زمان گازوییل بیشتر از هرچیزی قاچاق می شد، با تمام پولی که داشتیم چند لیتر گازوییل که تقریبا 80کیلو می شد خریدیم، هر کدام دو دبه روی دوش مان گذاشتیم و راهی عراق شدیم. راه را نشان می دهد ...
فضیلت دعای مشلول
مهربان بود. هر چه مرا نصیحت می کرد به حرف هایش گوش نمی دادم. هر وقت مرا نصیحت و موعظه می کرد، آزرده خاطرش نموده و دشنام می دادم وگاهی کتک می زدم. یک روز مقداری پول در محلی بود، به سویش رفتم تا آن پول رابردارم و خرج کنم. پدرم مانع شد و نگذاشت. من هم از دستش گرفته او را محکم به زمین زدم. دست هایش را روی زانو گذاشت. خواست برخیزد، اما از شدت درد و کوفتگی نتوانست از زمین بلند شود. پول ها را ...
از کجا بدانیم آدم نفهمی هستیم یا نه؟
چیز به اندازهٔ این گونه عذرخواهی ها بیگانه نیست. البته اگر از این ایده احساس راحتی کرده و با خود فکر کنید ببین، چون من نگران نفهم بودن خودمم، و الانم نشستم و دارم یه مقاله دربارهٔ همین موضوع می خونم، پس قاعدتاً نباید نفهم باشم! و دست از نگران بودن بردارید، در همان لحظه نفهمی شما آشکار می شود. مانع مشخص دیگری که در راه خودشناسی نفهم ها وجود دارد عدم توانایی آن ها در گوش دادن است ...
حکم اعدام برای تجاوز به دختر دانشجو/ قتل ناموسی افغان ها در تهران/ جنایت در کارخانه فلافل سازی
...: مردی به نام ناصر-39 ساله-چند وقتی بود که مقابل دانشگاه به عنوان مسافرکش توقف می کرد که یک روز سوار خودروی پراید سفید رنگش شدم و بین راه گفت که به من علاقه دارد و می خواهد با من ازدواج کند اما درخواستش را نپذیرفتم تا اینکه فردای همان روز دوباره سر و کله اش پیدا شد و گفت می خواهم برای آخرین بار با تو حرف بزنم من هم فریب خوردم و سوار شدم، چند دقیقه از حرکت خودرو گذشت تا اینکه متوجه شدم او به ...
تأملی بر چند شبهه پیرامون پیامبر اعظم(صلی الله علیه و آله)
دعوت عمومی توسط مردم : وقتی آیه ی فاصدع بما تؤمر نازل شد و پیامبر مأموریت یافت تا دعوتش را علنی کند، بر بالای کوه صفا رفته و مردم را به دور خود جمع کردند و فرمودند : اگر به شما بگویم دشمنان در پشت این کوه در کمین شما هستند مرا تصدیق می کنید ؟ مردم گفتند : آری ما هرگز از تو دروغی نشنیده ایم. سپس حضرت دعوت علنی خود را شروع کردند . 6- عدم نقطه ضعف : وقتی که قریش می خواست جنگ روانی بر علیه حضرت به ...
کسانی که به مقام شهود رسیده اند از آینده ترس ندارند
...: محشر پنجاه هزار سال است: کانَ مِقْدارُهُ خَمْسینَ أَلْفَ سَنَةٍ [3] اما برای این به قول امام صادق(ع) به اندازه ای کم می شود و این به اندازه ای لذت می برد که پنجاه هزار سال برایش یک لحظه می شود. آقا امام صادق(ع) به شما وعده داده که آن پنجاه هزار سال یک لحظه شود. آنگاه حساب و کتاب هم ندارد. محشر تمام می شود و به قول قرآن شریف اهل بیت(ع) جلو و اینها به دنبال و ملائکه اینها را با ...
استاد نقاشی ایران مجسمه لبخند و مهربانی بود
انتظارش را در آن لحظه ندارید. این اصطلاح را بازی می کند. در لحظه ای به خودتان می گویید؛ ئه! شد! این لحظه تمام حس تو را که به کار منتقل کرده ای دارد. پرویز کلانتری تحصیلاتش را در نقاشی به پایان رسانده بود. سال ها بعد وقتی از او پرسیده بودند خودتان را نقاش می دانید یا نویسنده، گفته بود؛ من هرجا که نتوانم نقاشی کنم، می نویسم. او وقتی این حرف را می زند که همه او را به عنوان نقاش می شناسند. اما او ...
دعا برای خوش اخلاق شدن همسر
...: آیا دعا یا ذکری برای ایجاد محبت میان زن و شوهر وجود دارد؟ پاسخ حجت الاسلام یوسف وند : در گام اول باید بر اساس معیارهای دینی همسر را برگزید و در گام بعد بر اساس دین زندگی نمود و باید دانست، خداوند مقلب القلوب است و بهترین راه برای اینکه مهر و محبت ما در قلب دیگران قرار بگیرد و رابطه ما با مردم خوب شود، باید رابطه خود را با خداوند بهتر و قوی تر کنیم. باید از طریق اهل ...
دستور آیت الله قاضی به صبر و تحمل آزار و اذیت
! فرمودند: ابداً راه طلاق نداری ! برو صبر پیشه کن ؛ تربیت تو به دست زنت می باشد. و با این طریق که میگوئی خداوند چنین مقرّر فرموده است که : ادب تو به دست زنت باشد. باید تحمّل کنی و بسازی و شکیبائی پیشه گیری ! من هم از دستورات مرحوم آقای قاضی ابداً تخطّی و تجاوز نمی کردم ، و آنچه این مادر زن بر مصائب ما می افزود تحمّل می نمودم . تا یک شب تابستان که چون پاسی از شب گذشته بود، از ...
داستان یک عشق در جنگ جهانی دوم
از واقعیت و دنیا باشد. این چیزی است که همیشه می خواهم؛ کنار تو باشم و هرگز از تو دور نشوم. (ریک) ریک اقتصاددان ماهری بود و آرزو داشت به جامعه ملل بپیوندد. (سازمانی قبل از سازمان ملل متحد). آرزوی دیگرش این بود که یک قایق بادی اسکونر بخرد و دنیا را با آن بگردد. زمانی که بالاخره نامزد کردیم، یک جعبه سیگار نقره ای بزرگ به او هدیه دادم و در آن این جمله را حک کردم: از طرف خدمه به کاپتان ...
ماجرای شوخی خونین پسرخاله ها در برج 14 طبقه
ام با چاقو از داخل اتاق به سمتم حمله ور شد و یکی از کارگرها او را گرفت؛ چاقو روی زمین افتاد و درگیری در آنجا پایان یافت. وی ادامه داد: بعد از آن سر و صورتم را شستم که مجددا پسرخاله ام سراغ من آمد و گفت باید تو را بکشم، به او گفتم اتفاقی نیفتاده که می خواهی موضوع را بزرگ کنی، بعد نیز به حمام رفتم و سپس برای خوردن غذا به اتاق برگشتم و مشغول خوردن غذا شدم که پسرخاله ام نزد من آمد و گفت چرا ...