سایر منابع:
سایر خبرها
شهیدی که کفنش را در 20سالگی خرید
...، بیشتر شبها مبادرت به بردن هدیه برای خانواده های آبرومند می کرد. این را بعدها برای ما تعریف کردند. شهید به شهادت دوستان و آشنایان و اهالی محل از این نظر زبانزد بود.شهید، به من و مادرش خیلی ارادت و محبت داشت. دو روز قبل از آخرین سفر خود به سوریه، همه اعضای خانواده را به آقا علی آباد که یک مکان زیارتی است برد. فردای آن شب که سیزده رجب بود روزه گرفت، بعد از آن شبانه به جمکران رفتیم. شب در آنجا ...
برخی مسئولان اموی زندگی می کنند و ادعای علوی دارند/ نقش صداوسیما در ترویج تجمل گرایی
فراوان امام بر تفکیک اسلام ناب با اسلام های قلابی/ تبعیض موجود در جامعه ریشه در یک تبعیض نرم افزاری دارد جلیلی: اینکه پیامدهای این چه می تواند باشد یک موضوع و بحث جدی است. اجازه بدهید چند گام به عقب تر بیاییم و ببینیم خاستگاه این اتفاق چیست. چگونه می شود در کشوری که در آن یک انقلاب عظیم دینی و اسلامی با شعار عدالت اتفاق افتاده است، بعد از چند دهه به چنین مناظر تلخی برسیم؟ یعنی اختلاف طبقاتی ...
فریب داعش با لهجه افغانستانی/ ما جیره خور امام حسین هستیم
جیره خوریم، ولی جیره خور امام حسین، و نوکر حضرت زینب هستیم. یک زمانی خطی در جنوب سوریه دست ما بود که بعد از چند ماه به بچه های سوری سپردیم. یک بار وقتی تماس گرفتند گفتند ما هنوز مثل زبان شما لبیک یا زینب می گوییم و دشمن فکر می کند هنوز فاطمیون اینجاست و جلو نمی آید. به همه می گفتم دل نبندید از خودم غافل شدم ذهن سید مسافر پراست از خاطرات تلخ و شیرین جبهه ها، آرشیو عکس هایش ...
باید توی دهن کسی زد که حقوق 56 میلیونی می گیرد و خود را ذخیره انقلاب می داند!/ رسانه ها بایدامثال حبیب ...
معروف یعنی چیزی که همه می دانند خوب است. اگر خوب است پس برای چه چیزی باید به آن امر کنیم؟ قرآن می گوید همین چیزهایی که خیلی بدیهی و واضح است، اگر به آنها امر نکنیم و حساس نشویم بعد از یک مدتی ممکن است به ضد خودش تبدیل شود و معروف، منکر شود. فقط هم در دهه 70 نیست، از دهه 60 شروع می شود. شعر مولا ویلا نداشت آقای قزوه برای چه وقتی است؟ در زمان اوج جنگ سروده شده است. برای سال های 66 و 67 است. از همان دوره ...
بعضی مسئولان با حقوق 15 میلیونی احساس ساده زیستی می کنند/ کسی که حقوق 56 میلیونی می گیرد و خود را ذخیره ...
گوید از رسیدگی به محرومین هم حرف می زند امیرالمؤمنین می گوید همان دینی که از اقامه نماز می گوید از رسیدگی به محرومین هم حرف می زند و این در سنت همه معصومین علیهم السلام است. زندگی حضرت زهرا(س) را که می بینید این آیه در وصف ایشان نازل شده است که لَا نُرِیدُ مِنکُمْ جَزَاءً وَلَا شُکُورا . (دهر/ 89) باز همه مردم این ماجرا را شنیدند که مسکین، یتیم و اسیر سه شب پشت سر هم به در خانه اهل بیت ...
داستانی که آزادی حلب را مژده داده بود
زیر نور چراغها نمی شیند و او می گفت: اینجا بهتر است زیاد توی دید نیست. من باز اعتراض می کردم که مگر می خواهیم کار خلافی بکنیم؟ اما بالاخره راضی می شدم و روی همان سکوها می نشستیم. راست می گفت چند نفری آنجا بودند که می شناختندش و با دست به هم نشانش می دادند. وقتی که من بودم کلاه و شال را از سر و گردنش برمی داشت و می نشست. فکر می کنم تنها که نبود جرات بیشتری پیدا می کرد یا دلش آرام تر می ...
ماجرای آخرین گلوله یک تکاور "آشوری" +عکس
در آمد. خداحافظ زندگی، در لحظه آخر لنارد در کل مراحل حضورش در منطقه، جسور و شجاع بود و دست به رشادت های زیادی می زد و زبانزد همه در منطقه بود. خاطره ای از او به یادگار مانده که با هم آن را مرور می کنیم: درگیری و تبادل آتشی بین نیروهای ایرانی و عراقی بالا گرفت. شرایط سختی برای نیروهای ایرانی به وجود آمده بود. لنارد تصمیمش را می گیرد. تفنگ را روی شانه هایش می گذارد و پیشروی می ...
خاطرات آزاده فاطمه ناهیدی (25)
پایگاه اطلاع رسانی آزادگان ایران : یک بلوز بافتنی داشتیم. آن را روی پنکه می انداختیم و هر روز یکی مسئول آب ریختن روی آن بود. رطوبت آن باعث خنک تر شدن باد پنکه می شد. دوباره فرمانده اردوگاه عوض شد. مردی قدبلند همیشه کابل برقی در دست داشت. شباهت زیادی به رضاشاه داشت، همه می گفتند این فرماندهِ فرمانده است. همیشه سعی می کرد مؤدبانه برخورد کند. روز اول وارد اردوگاه شد، گفت دخترها را بگویید بیایند بیرون. رفتیم بیرون. گفت من پرونده شما ...
با کابل می زد تا به خواهرهایشان فحش ناموسی بدهند!
گذاشتیم و این باعث بیشتر شدن رطوبت می شد. شب ها علاءالدین را خاموش می کردیم. لباس گرم هم نداشتیم. صلیب سرخ هر چند ماه یک بار می آمد. وقتی آمد کف زمین را نشانش دادیم. گفتیم همه پا درد گرفته ایم. یکی از بچه ها پا درد شدیدی داشت و ممکن بود این درد به کلیه و دیگر اعضای بدنمان هم بزند. گفتند خب، شما تخت قبول نمی کنید. گفتیم شما خودتان نگاه کنید ببینید اینجا تخت جا می گیرد؟ مگر اینکه تخت چهار طبقه بیاورید که ...
از همراهی شهید چمران در جنگ های نامنظم تا تمیز کردن کفش های رزمندگان توسط شهید همت+ تصاویر
از این رو حضور شهید بهشتی در آن شرایط خطرناک پادگان موجب ناراحتی رزمنده ها شده بود اما ایشان رسیدگی و سر زدن به رزمنده ها را از وظایف خود می دانستند. در آن زمان نیروهای مختلف ارتش و نیروهای بسیجی و مردمی حضور داشتند. در آن سخنرانی شهید آیت الله بهشتی وقتی که چند دقیقه ای را سخنرانی کردند خطاب به جمعیت یک سوال پرسیدند و گفتند چه کسانی آمدند که شهید شوند که در آن موقع یک دفعه دست همه نیروها بالا ...
آقازاده ها تا دیروز تفریح شان جت اسکی بود، امروز ساختن فیلم و سریال !
وقت متهم می شوید. یکی از دوستان می گفت ما خاطره خوش تعریف کنیم که نگویند سیاه نمایی شده است. مثلاً شهید باکری را مثال می زنند که ساده زیست بود. اتفاقاً برای این بخش کسی ناراحت نمی شود و همه کف می زنند و هورا هم می کشند، یعنی سکولاریزه کردن جنگ و اسطوره های آن. به من می گفتند شما استفاده ابزاری از جنگ می کنید. دوره ای که من شلمچه را شروع کردم نشریاتی بودند که صرفاً به خاطرات جنگ می پرداختند، ولی کسی ...
ناصر عبداللهی به روایت ناصر عبداللهی
من ***** از میان خوانندگان موسیقی سنتی دوستدار کارهای استادمحمدرضا شجریان و علیرضا افتخاری هستم، ضمن اینکه برای من جاذبه ی موجود در صدای عبدالرسول کارگشا بیشتر از سایرین است. از میان خوانندگان موسیقی پاپ نیز صدای علیرضا عصار را بیش از همه دوست دارم. کار او، ملودی هایش و سبک خواندنش در کاست اول نو بود، اما از کاست دومش فقط یک قطعه را پسندیدم. ملودی های کاست اول محمد اصفهانی در عین دلنشین ...
بنیاد در آینه مطبوعات
کردم که پزشکم، مرد نباشد. اذان ظهر را گفته بودند. تمام دکترها و پرستارها برای صرف ناهار رفتند و فقط دخترک دانشجویی در اتاق من ماند. در همان فاصله خلیل من به دنیا آمد. انگار خدا دعای من را شنیده بود. خلیل در مقایسه با نوزادهای دیگر، قد بلندتری داشت. موهای پرپشت و خوش حالتش هم تعجب همه پرستارها و دکترهای بخش را برانگیخته بود. دردانه ام را دست به دست میکردند و از پری و زیبایی موهایش میگفتند. ...
زندگی نامه شیر شرزه نهاجا
...، در آن زمان خیلی از ستون های مملکت به شهادت رسیده بودند و شرایط خیلی سخت بود. یکی از همرزمان حاج مصطفی می گفتند: در عملیات های آخر به ایشان می گفتیم: حاجی شرایط بحرانی است لطفاً دیگر شما برای پرواز نروید، اجازه دهید عملیات ها را ما انجام می دهیم.اگر خدایی نکره به دست شمنان بیافتید......شهید اردستانی سرشان را بالا گرفتند و گفتند: مگر در خواب ببینند، اگر همچین مسئله ای هم اتفاق ...
متن کامل گفتگوی دهباشی با داوری درباره ی فاتح، میرحسین و احمدی نژاد
ما در مدارسی هم که بودیم همه مدارس سیاسی بودند من یادم هست چه در دوره راهنمایی بخصوص که خب نزدیک بود در آن سال های ابتدای دهه 60 مداوماً در مدرسه مان نشریات را می خواندیم. در آن فضا ما بزرگ شدیم. برای همین ذهنم خیلی کانالیزه نبود و من تقریباً در همان دوره آثار چپ و راست و کمونیست و حزب اللهی را همه را ما می خواندیم. ما در دانشگاه فنی خودش باز شد یک کانون دیگری! اصلاً من دانشگاه فنی را یک معبدی می ...
میزگرد سه چهره دانشگاه در باره بحران تنزل منزلت دانش و آموزش عالی
ایران آنلاین / در میزگردی با همراهی دکتر ناصر فکوهی (انسان شناس و دانشیار گروه انسان شناسی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران)، دکتر مقصود فراستخواه (جامعه شناس و دانشیار گروه برنامه ریزی توسعه مؤسسه پژوهش و برنامه ریزی آموزش عالی) و دکتر محمد توکل (استاد دانشگاه تهران و معاون پژوهشی پیشین وزارت علوم) به نقد گسترش کمی گرایی آموزش عالی پرداخته است. مد ...
بی سیمی که حلقه محاصره را شکست
باید پیاده می رفتیم تا به خط مقدم برسیم. خط مقدم بیشتر از 200، 300 متر با عراقی ها فاصله نداشت. خط هم بسیار طولانی بود. همه ی ما 20 نفر که از ابهر آمده بودیم، در طول خط تقسیم شدیم.اباذر فیرووزی فرمانده ی ما 20 نفر بود. در هر سنگر دو نفر جان پناه گرفته بودیم. من و محمد افشاری در یک سنگر بودیم.سنگری که ما در آن بودیم؛قبلاً در اختیار بچه های قم بود. آنها خیلی بچه های خوب و باصفایی بودند. در کل محور 200 ...
چگونه خانم دباغ در محاصره ساواکی ها دوستانش را از خطر آگاه کرد؟
وقتی از جستجو نتیجه ای نگرفتند، گفتند: ما دستور داریم چند روزی مهمان شما باشیم! گفتم: خب، کاری نمی توانم بکنم! ولی خواهش می کنم به طبقه بالا بروید، من هفت دختر دارم، وجود شما ایجاد مزاحمت می کند. آن ها به طبقه بالا، همان جایی که نشان دادم رفتند، که اتفاقاً برایشان جای بدی هم نبود می توانستند از آن جا همه چیز را زیر نظر داشته باشند. ظهر که شد، پایین آمدند و تقاضای ناهار کردند. من از این همه ...
ده نمکی: می گویند امام را مصادره به مطلوب می کنید!
می زنند که ساده زیست بود. اتفاقاً برای این بخش کسی ناراحت نمی شود و همه کف می زنند و هورا هم می کشند، یعنی سکولاریزه کردن جنگ و اسطوره های آن. به من می گفتند شما استفاده ابزاری از جنگ می کنید. دوره ای که من شلمچه را شروع کردم نشریاتی بودند که صرفاً به خاطرات جنگ می پرداختند، ولی کسی به آنها کاری نداشت، تازه به آنها کاغذ سوبسیددار هم می دادند و همه جناح ها هم از آنها حمایت می کردند و در همه برنامه ...
شرط شهید مختاربند در سوریه/ پدرم می گفت به خاطر حجابت به تو افتخار می کنم
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا ؛ به نقل از پایگاه خبری تحلیلی طنین یاس، در بخشی از دل نوشته دختر به پدرش می خوانید: وقت رفتنتان که شد دخترتان را گرم در آغوش گرفتید و گفتید: دخترم! به خاطر حجاب کاملی که در بین این همه خانم های بد حجاب داری به تو افتخار می کنم. اما نمی دانید در طول تمام مسیر برگشت دخترتان آرام آرام گریست و زیر لب می گفت: من با رعایت حجاب که کاری نکرده ام تا شما به آن افتخار کنید؛ شما افتخار ما هستید که دل از همه مادیات بریده اید و غیورانه در آن سرزمین غریب، سربازی حضرت زین ...
خاطرات اسارت / در زندان ابوغریب
بودند برای بررسی وضعیت اسرا؛ شرایط بهداشتی و معیشتی اردوگاه را که دیدند گفتند این ها شش ماه بیشتر دوام نمی آورند. چون امکانات در حد صفر بود. فقط توکل و توسل، بچه ها را در آن شرایط نگه داشته بود و کمک می کرد که سختی ها و تنگناها را پشت سر بگذارند. گاهی هر آسایشگاه فقط یک قرآن داشت که 24 ساعت زمین گذاشته نمی شد و همه به نوبت از آن استفاده می کردند. ساعت چهار صبح به عشق این که نوبت قرآن خواندن ما شده ...
پدر،عشق و دختر
در این مرکز پرتره هم می بافید؟ گفتم صورت های خیلی خاص را. گفت برای همایش حکمت مطهر می خواهیم چهره آیت الله مطهری را داشته باشیم، در اندازه 100در 150سانتی متر و 2 ماه هم بیشتر فرصت نداریم. همان لحظه یاد خوابم افتادم و گفتم من این را می بافم. گفتند با چه قیمتی؟ گفتم پولی نمی گیرم. فقط باید قولی بدهید، اینکه فرش را به خانواده خود استاد مطهری هدیه بدهید. من هیچ عکسی از استاد نداشتم و تنها توانستم از ...
اسلحه ما میل بافتنی است
کلاه ها می گذارند. اما این کلاه برای همان کسی که آن را با همه اشکالاتش بافته، سند خورده است؛ حتی اگر ما آن را هزار جور بالا و پایین کنیم. برای همین است که وقتی به تک تک این کلاه ها نگاه می کنم، بیشتر از خود کلاه، فکرها و دل هایی که پشت هرکدامش است، به چشم می آید؛ اینکه هرکس به خودش می گوید من باید ببافم، حتی اگر نخستین بار است که میل بافتنی دست گرفته ام. فقط مدافعان گرم بمانند ...
"علی اصغر"، غواصی که اذان شهادت سر داد!
خانه شد و تا شروع جنگ تحمیلی یا روی ساختمان و یا سر زمینهای کشاورزی کارگری می کرد. او با پول کارگری بچه های یتیم را بزرگ کرد و تنها خواهرش را شوهر داد. با اینکه به سن سربازی رسیده بود اما خودش را معرفی نکرد، زیرا تنها نان آور خانواده او بود. با این حال سالی چند ماه به جبهه می رفت و بعد از مدتی دوباره برمی گشت. سه ماه سال 60 به کردستان رفت. سال 62 با هم به جبهه رفتیم. من در این اعزام مجروح ...
تحمل پلیس نبود در ماجرای کوی دانشگاه 82 واقعه ای بدتر از 78 را باید تجربه می کردیم/ نمایندگان دانشجویان ...
تلاش و همت بچه های پلیس تهران که انصافا من بعد از چند سال با تمام وجود به آنها عشق می ورزم و فداکاری آنها را ستایش می کنم که اگر نبود آستانه تحمل این بچه های پلیس که از در و دیوار بر سر اینها سنگ و آتش می بارید و این بچه ها تحمل می کردند شاید به مراتب فاجعه ای بدتر از سال 78 را شاهد بودیم. در نهایتا روشن شد دشمن پروژه براندازی برای نظام تهیه کرده. همه چیز را در کنار هم قرار داده بودند. وقتی ...
گفتند در ارتش گرد سیاست نگردید که تیرباران می شوید
بیت بخش دیگری از خاطرات فرمانده مدافع دوران جنگ بود، وقتی با حس و حال خاصی می گوید 10 مهر سال 45 با درجه ستوان دومی سر کلاس دوره مقدماتی بودم که فرمانده دانشکده مرا خبر کرد و گفت رکن 2 ارتش سوم تو را خواسته اند. این درحالی بود که همه از رکن 2 می ترسیدند. گفت: بروم و ببینم چه اتفاقی افتاده است . در آنجا ستوان یکم مهدی کتیبه را دیدم که در دوران دفاع مقدس رئیس اداره دوم ارتش بود. گفت: نامجو سفارش ...
روایتی از سفر دانش آموزان به مدرسه عشق/ آمده ام که آسمانی ام کنی!
خبرگزاری شبستان- خراسان جنوبی؛ هر چند که سفر به سرزمین نور و همراه شدن با کاروان های راهیان نور در ظاهر کار ساده و راحتی به نظر می رسد و تقریبا امکانش برای همه وجود دارد، اما اگر خوب دقت کنی، می بینی که در این میان عده زیادی که قصد آمدن به این سفر معنوی را داشتند، توفیق آمدن را از دست داده اند و جا مانده اند، حال بماند که عده ای هم حتی فکر آمدن به چنین سفرهایی به ذهنشان خطور نمی کند همان طور که ...
همه چیز درباره ساماندهی گلزارهای شهدا
کردند که یک عکس آن نشان دهنده لودری بود که عملیات آسفالت برداری را انجام می دهد؛ عیب این جماعت این است که صرفا معترض اند و هیچ راه کاری در دست ندارند. خب آقای خال هم در این گزارش همان پوستر را در دست گرفته، اما عمدا تمام اطلاعات پوستر را زیر سؤال می برد تا تمام اعتراضات را یک نوع جلوه دهد و همه را تخریب کند. در حالی که تنها انتشار تصویر یک لودر که دارد آسفالت پیاده روی جلوی قطعه 53 را بر می دارد ...
زندگی نامه سید الاسرا ایران که نفس های آخرش را در وطن کشید+ تصاویر
ها دو نوع بود، روانی و فیزیکی، بازجویی های شدید، بی خوابی، توهین، شوک برقی، اعدام صوری. امام(ره) گفتند که جنگ برای ما نعمت است، من در اسارت معنی این را فهمیدم، من در اسارت، زندگی را دوباره شناختم، خدا را دوباره شناختم، خودم را دوباره شناختم. ** خاطرات شهید حسین لشکری از زبان همسر؛ *اولین اسیر و آخرین آزاده جنگ، وقتی رفت 28 ساله بود، وقتی برگشت 47 سال از عمرش می گذشت. پیر و ...
همسفران شبانه ر وز مسافران زمستانی
...> علی رجبعلی در ادامه گفتگو با گزارشگر روزنامه اطلاعات می گوید: ما مشکلات صنفی زیادی داریم. برخی از پیمانکاران حقوق و مزایای ما را رعایت نکرده اند. یک دوره شرکتی آمده بود که حقوق و عیدی و سنوات ما را نداد و رفت. خانواده من حق دارند معترض بشوند وقتی شبانه روز در جاده ها هستم و این اتفاق می افتد. پیمانکار دیگری آمده بود که حق بیمه را از ما کسر کرد، ولی به حساب بیمه نریخت، رفته بودم دفترچه بیمه بچه ام ...