سایر منابع:
سایر خبرها
روایت جامانده کاروان شهدای خان طومان از آخرین لحظات همرزمان شهیدش +تصاویر
بتوانم به سوریه بروم دست به دامن پدرم شدم و التماس روی التماس که پدر یک کاری بکن من هم بتوانم به سوریه بروم، اما پدرم به هر دلیلی من جواب سر بالا به من می داد. اربعین سال گذشته به کربلا رفتم و در مقام علی اکبر گفتم: یا علی اکبر امام حسین ( علیه السلام ) منم فدایی عمه جانتان شوم. هنوز از مقام بیرون نیامده بودم که پدرم از ایران تماس گرفت و گفت: کارهایت درست شد برگرد ایران قرار است به سوریه اعزام ...
در قمارخانه های پنهان پایتخت چه می گذرد؟
به گزارش صبحانه ، یک آپارتمان تقریباً قدیمی در شمال شهر تهران محل جمع شدن بازیکنان این بازی است.جایی که با کمک یکی از دوستان توانستم چند ساعتی را در آنجا بگذرانم. او می گوید: به طور معمول هفته ای سه تا چهار شب این بازی در صورت به حد نصاب رسیدن بازیکنان برپا می شود. اما برنده اصلی بازی صاحب خانه ای است که به کانیات بگیر شهرت دارد؛ ماهی 4 میلیون اجاره آپارتمان می دهد و شبی 20 میلیون در می آورد. همین ارقام م ...
بنیامین بهادری: متر و معیارم مردم هستند
با بنیامین در سال 85 زمانی که اولین آلبومش در آستانه انتشار بود آشنا شدم؛ آلبومی که قطعاتی از آن همچون دنیا دیگه مثه تو نداره تبدیل به مگاهیت های زمان خود شدند. بنیامین جوانی بود خجالتی، کم حرف و ناآشنا با دنیا و بازار موسیقی ایران، اما تواضع و اخلاق خوش در کنار اشتیاق فراوانش باعث شد تا هرگز شهرت آن قدر جلو چشم هایش را نگیرد که نتواند همچنان خلاق بماند. حالا بعد از گذشت 10 سال از اولین دیداری که ...
درد، پابه پای شین آبادی ها بزرگ شد
آبادی رو بردن خارج برای درمان ولی هیچ جا نبردنمون. همش برای تبلیغات بود انگار و بعدش دروغ. پس از پذیرفتن، همه چیز تمام نمی شود. برای آرزو، همه چیز تمام نشده و تازه آغاز یک ماجرای تازه است. لذت بردن از حال و عزاداری کردن برای همه لحظه ها، آدم ها و اتفاق هایی که از دست رفته است. قبلنا هروقت برای عمل میرفتیم تهران، سه نفر، سه نفر میبردنمون پیش روان شناس و وقتی باهاش حرف میزدیم دلمون آروم ...
غلامرضا عنایتی: امیدوارم قبولم کنند و خادم آقایمان شوم
مبرم به پول آن داشتم. آن زمان مثل الان نبود و زیرگذر و ... نداشت. برای رسیدن به اتوبوس به سمت دیگر حرم می رفتم که جلوی حرم بغض کردم و گفتم یا امام رضا خودت می دانی چقدر به این پول نیاز داشتم و اکنون نتوانستم جوراب هایم را بفروشم. شاید باورتان نشود که هنوز حرف هایم تمام نشده بود و اشک در گوشه چشمم بود که یک خانم عرب به سمت من آمد و تمام جوراب هایم را یک جا خرید. تمام آنها را و واقعا مات و مبهوت ...
وقتی در اردوگاه، پیتزا پختم / به اسرا تریاک می دادند
...> دوباره فرمانده اردوگاه عوض شد. مردی قدبلند همیشه کابل برقی در دست داشت. شباهت زیادی به رضاشاه داشت، همه می گفتند این فرماندهِ فرمانده است. همیشه سعی می کرد مؤدبانه برخورد کند. روز اول وارد اردوگاه شد، گفت دخترها را بگویید بیایند بیرون. رفتیم بیرون. گفت من پرونده شما را مطالعه کردم، از این به بعد اگر صدایتان در بیاید، با من طرف هستید و شروع کرد به تهدید کردن. با خندیدن ما فهمید که مسخره اش می ...
موزه کشاورزی قزوین هنوز بسته است
ارسی ها در همان کانکس های آلومینیومی سوختند. ارسی های 6 متری، که اگر می خواستی شیشه های رنگی اش را بشماری، دو شبانه روز طول می کشید: بعد از آن آتش سوزی دیگر زده شدم. به میراث فرهنگی گفتم پنج خانه قدیمی به من بدهید، همه را موزه تحویل تان می دهم. موزه مردم شناسی، موزه خط، موزه ارسی، موزه سنگ... اما برای همین یک موزه هم با من همکاری نمی کنند. نظافت این موزه را هم خودم انجام می دادم. پول کارمند و ...
کتابدار عاشق
فرهیخته که داشت غمگین، از قصه رئیسی می گفت و از غصه و تدبیر رئیسان ، پرسیدم بعد چه شد؟ گفت جناب رئیسی تا این لحظه به گفته اش عمل کرده است و دارد بی آنکه ریالی حقوق بگیرد، چون گذشته و به شیوه دائم خود، با نهایت شور به حضور در محل کار و در عین شیفتگی و عاشق پیشگی به کتاب، هر روز می آید و با همان گرمی و شوخی و دست دادن های پرفشار خود سرگرم کارش است! گویی در دیده و دل و ذهن او هیچ اتفاقی نیفتاده است ...
بخش های خواندنی کتاب آن روز سه نیم بعد از ظهر
داشتیم تعریف می کردیم و از حال هم می پرسیدیم که منم برات تعریف کردم. من حتما باید در این عملیات شرکت کنم. علی با چنان حسرتی حرف زد که از خودم خجالت کشیدم و به حالش غبطه خوردم... پرده دوم: حمله سرخ پوستی! [راوی کتاب که خود از شاهدین وقایع قبل از عملیات کربلای 4 بوده حالا از اتفاقات بعد از عملیات سخن می گوید. اتفاقاتی که منجر به انجام عملیاتی بلافاصله بعد از آن با عنوان عملیات ...
حرفهای جالب مجری معروف تلویزیون:من بچه طلاقم/8 سال با همسرم زندگی کردم اما ظرف سه ساعت به این نتیجه ...
این پوریا تابان که الان روبه روی شماست، یک جانی بیرون بیاید، یک قاتل، یک قاچاقچی مواد مخدر، یک سارق مسلح، یک هروئینی کارتن خواب، اما من شدم پوریا تابان، روزنامه نگار، خبرنگار، گزارشگر، گوینده و مجری و همه این ها را هم با یک مدرک دیپلم به دست آوردم. این ها را می گویم که دستفروش نوجوان گوشه خیابان، رویاهای خود را رها نکند. با این تفاسیر، پوریا تابان با تمام سختی هایی که کشیده باید از زندگی ...
کارتن خواب دیروز، شاه داماد امروز
مورد با من حرف بزند، اما در مورد پدرم که بسیار مستبد و مغرور بود نحوه برخوردم فرق می کرد. برخلاف دیگران، دوست داشتم به او نزدیک شوم اما او نمی خواست متوجه حرف هایم شود و به جای اینکه نزدیکم شود و مرا آگاه سازد، با طعنه و تحقیر صدچندان آزارم می داد. به همین خاطر مدام دنبال ضربه زدن به او بودم و هر اتفاق بدی که برایم می افتاد پدرم را مسبب آن می دانستم. کار به جایی رسید که در ...
آنهایی که دنیا را امید می بخشند/ خاله آرزوها
آشنا شدیم. کار درختکاری را از سال 78 آغاز کردم. در آن سال به روستاهای دورافتاده می رفتم. نزدیک 15 سال بدون آنکه دیده شوم. در روستاها درخت می کاشتیم. حدود 50 هزار درخت در سطح استان کاشتیم که به ثمر نشسته است. دوست داشتم تغییر فرهنگی ایجاد کنم و در مراسمات به جای تیراندازی درختکاری کنیم. از سیمای استان اجرای زنده داشتیم که استقبال خیلی خوبی از آن شد. بعد از 15- 16 سال فعالیت الان این ...
متفقین در اراک/(بخش کوتاهی از یک پژوهش در حال انجام)
او رفتم. سوئیچ رادیو باز شد. خبر بمباران ده پانزده شهر از شهرهای مرزی ایران شنیده شد. در حین مراجعت می دیدم که پاها قدرت راه رفتن نداشت. رنگها پریده و زانوها سست شد. نمی شد با آنها حرف زد. 25 شهریور: در این دو سه روزه دسته به دسته به طرف دهات فرار می کردند. یکی از خانمهای معلم از الاغ افتاد و پهلویش شکست. به اتاق رئیس فرهنگ رفتم. به کسانی که فرار می کردند بد می گفت. شرحی در خطرات فرار و ...
واکنش محمدعلی نجفی به خبر جایگزینی اش با وزیر کشور/ ارزیابی عکس خبرساز محافظ ظریف / اظهارنظر علی مطهری ...
مختلف را انجام می دهم، بعد از حادثه ای که برای سفیر روسیه پیش آمد، می توان زمینه حضور چنین نیروی های حفاظتی در مراسم مورداشاره و رفتارهایی ازاین دست را به آن اتفاق مربوط دانست.وی در رابطه با وضعیت سفیر روسیه در ترکیه اظهار داشت: شرایط مکان و جغرافیا نمایشگاهی که سفیر در آنجا بود جای تأمل دارد. سفیر روسیه بدون محافظ و پوشش به آن مکان رفته بود و فردی که ترور را انجام داد، به عنوان پلیس حاضرشده بود ...
این آشپزخانه ، یک آشپزخانه معمولی نیست!
را با بازیگری شروع نکردید؟ ربطی ندارد! کی گفته که حرف مرد یکی است؟ و باید روی حرفش بماند؟ اصلا بازیگری هیچ وقت عشقم نبوده و همیشه مرا به سمت آن هل دادند. همان موقع هم که بازیگری می کردم هیچ وقت برایش تلاشی نکردم. پس اگر علاقه نداشتید چطوری آمدید؟ داشتم با بچه های دانشگاه کار می کردم و بد نبود. اما خودم ادبیات نمایشی می خواندم. دیگر پیش آمد و وارد شدیم. ...
سراب خوشبختی در ازدواج منشی و مدیرعامل
دانی من چقدر در شرکت بدهی دارم؟ و آرزو بلافاصله جواب داد: چطور بدهکاری هستی که ماشین ایرانی ات را فروختی و ماشین خارجی خریدی؟ من و بچه ام مهم نیستیم؟ حتی حاضر نبودی یک آپارتمان کوچک اجاره کنی. یادت رفته 6 ماه تمام در خانه پدرم و خانه دوستت اقامت داشتیم؟ بغض اجازه نمی داد زن جوان حرف بزند. لحظه ای بغضش را فروخورد و بعد گفت: حالا هم که خانه مستقل داریم به هر بهانه ای در خانه مادرش می ماند ...
روایتی از شهید مدافع حرمی که ترور بیولوژیکی شد
شعار سال: چند دقیقه بعد از حضور ما در خانه شهید بود که ریحانه و فاطمه بعد از یک خواب عصرگاهی به استقبال مهمانان ناخوانده می آیند. دوقلوها کاملا شبیه هم هستند و تشخیص شان برای ما مشکل. کوچولوهای 17 ماهه ای که در یک سالگی سربازان کوچک امام زمانشان شدند و پدر و مادر را در سفر سوریه همراهی کردند. پدر که بار مسئولیت کار فرهنگی مردم سوریه و از طرفی حضور در میدان جهاد را بر دوش داشت، مهرش در دل مردم جا ...
هیچ مسئولی حتی در حد دیداری هم ما را یاد نمی کند
از پست و سمتی که در منطقه داشت برایمان حرف نمی زد، همین دو سال پیش بود که برای خرید پارچه به بازار پارچه فروشان رفته بودم، بعد از در دلی با جوانی که مثل غلامحسین خودم بود از نامهربانی که به خانواده های شهدا می شود حرف میزدم، از قضا این جوان همرزم غلامحسین من بود. و وقتی من را شناخت گفت که شما مادر غلامحسین عسل هستید، غلامحسین از نیروهای فعال اطلاعاتی شهید سوداگر بود و بسیار بچه ای با ...
اریکِ کثیف
ای که مُرده به دنیا آورده بود آرام گفت: چیزی را از دست ندادی، خدا مُرده است بسیار زیبا لذت برددم دست شما درد نکنه همیشه از خودم میپرسم که اول هوادار یونایتد شدم بعد کینگ اریک ، یا اول کینگ اریک اومد بعد یونایتد با چند تا جمله ی پراکنده از چند متفکر و نویسنده مثل نیچه و کامو و سارتر و ... یه متنِ ( دور از جان شیرین هر متن اصیلی) وصله پینه ای و نا رسیده و ...
مصاحبه مربیان بعد از بازی هفته پانزدهم لیگ برتر/ دو شکست و یک پیروزی برای نماینده خوزستان در لیگ برتر ...
زیادی توپ را دراختیار داشتیم. ما در اجرای استراتژی خود موفق بودیم و در این راه تمام بازیکنان تلاش کردند. وی ادامه داد: بازیکنانم می خواستند حداقل امتیاز را از این امتیاز بگیرند، اما متأسفانه اینگونه نشد. فکر می کنم اگر بازیکنانم تمام مسائل فوتبال را درک کنند، دیگر شاهد اینگونه اتفاقات نخواهیم بود. ما به خوبی استقلال خوزستان را کنترل کردیم به گونه ای که آنها حرف زیادی برای گفتن نداشتند، اما ...
گفت وگو با نیما عباس پور، به بهانه اکران فیلم های کوتاهش/ قاب های غیاب و خنکای خاطره
دانشجوی معماری ساختم. بعد حس کردم می توانم فیلمی با همین رویکرد برای خودم بسازم. پدرم را هم وارد کنم. پدری که زمانی روزنامه زیاد می خواند و الان کمتر می خواند. فیلم زیاد می دید و الان هنگام تماشای فیلم خوابش می برد. کم کم متوجه وسایل خانه شدم. وسایلی که زمانی با دقت و وسواس خریداری شده اند و الان اهمیتشان را از دست داده و به اشیایی عادی بدل شده اند. نوستالژی باز بودنت هم باعث شد سراغ ...
عملکرد دولت خیلی خوب است ولی برای اشتغال می توانست تصمیمات بهتری بگیرد
شما حساس نیستید؟ مگر قوه قضائیه حساس نیست؟ روحانیون حساس نیستند؟ جالب این است که در خود آنها که می روید کلی علیه من حرف می زنند یعنی برای این که بازدارنده باشند می گویند یا واقعا اعتقادشان این است. در این آیتم از برنامه دوربین دست خط به سراغ چند تن از همکاران پزشک دکتر قاضی زاده هاشمی رفتند و در رابطه با وی با آن ها به گفتگو نشستند سوال: نسبت به جایگاه علمی شما ...
این آرایشگاه زیبا نیست
به همین خاطر برای پیدا کردن دکتر متخصص خیلی اذیت شدم. بعد از آن اتفاق هم هرچه به آرایشگاه رفتم و از آنها گلایه کردم اشتباه شان را قبول نکردند. در آخر مجبور شدم از آنها شکایت کنم اما دادگاه هر حکمی هم بدهد هم آبرو ریزی ای را که آن شب به جان خریدم نمی توانم جبران کنم، مگر من قرار است چند بار عروس شوم؟ *آرایشگاه یا داروخانه؟ روی میزهایشان لوازم آرایشی مختلفی را چیده اند. در گوشه ...
امید پلید نیما
رفتن شب و فرا رسیدن روز. در واقع، طبری قرائتی از شعر ارائه می دهد که یکی از چندین قرائتِ بالقوّه امکان پذیر و به لحاظ نظری معتبر است. مهم تر این که قرائت خود را قرائتی نسبتاً معتبر یا قابل قبول نمی داند بلکه آن را قرائتی کاملاً درست به شمار می آورد. مفسّر شعر امید پلید برای به کرسی نشاندن حرف خود، در حقیقت، کلمات و عبارت ها را محدود به معنی خاصّی می کند و عملاً دست به تقلیل می زند. چنان که ...
واکنش زیباکلام به سمفونی “شکست برجام”
انتهای تونل هست و کشورشان سرانجام از آن بحران بیرون خواهد بود. در جریان جنگ با عراق بالاخره مردم امیدوار بودند که روزی آن جنگ تمام می شد. یا سایر بحران ها و مشکلات دیگر؛ اما هسته ای و درست تر گفته باشیم بحران یا مناقشه هسته ای سیزده سال است که کشور را گرفتار خود کرده؛ و بدبختانه هیچ نوری هم در انتهای تونل نسبت به تمام شدن آن به چشم نمی خورد. بعد از بروی کار آمدن آقای روحانی و شروع دور جدید ...
واکنش جالب مایلی کهن به عکس یادگاری مهدی رحمتی با دختر بی حجاب
2 امتیاز بیشتر دارد. برای قهرمانی ریش و قیچی دست خود سرخپوشان است. ملوان چطور؟ لیگ برتری می شود؟ حالا خیلی زود است که در این مورد حرف بزنیم. هنوز 17 بازی دیگر باقی مانده است. راستی چند وقت قبل شما را در ساحل انزلی مشغول تمیز کردن آنجا دیده اند. بدون اینکه دنبال کار رسانه ای باشید و دوربین همراه ببرید. این وظیفه ام است. باید در حفظ محیط زیست کوشا باشیم ...
حمید در اتاق پشتی بود که دو دوستش مرا نیمه شب آزار و اذیت کردند!/هر چه همسرم را صدا زدم اعتنا نکرد!
آنگونه که می بایست هیچگاه به اعضای خانواده ش و نظرات آنان هیچ بهایی نمی داد و همیشه حرف ،حرف خودش بود. فراز و نشیب های گوناگون زندگی دوران کودکی را به سرعت در بستر رویاهای عاشقانه، پشت سر گذاشته و به سن پانزده سالگی رسیده بودم که پدرم به اجبار و بدون انکه هیچ نظری از من بخواهد، در برابردریافت مقدار بسیاری پول ،من را مجبور به ازدواج با مردی 30 ساله به نام حمید که ازبستگان دورمان بود، کرد ...
ماجرای عجیب مردی که از زباله گردی به حسابداری رسید
دوباره ازدواج کرده و او را طلاق داده بود، ناراحت بودم. قبل از آن درک درستی از وضعیت مادرم نداشتم و به همین دلیل دوست داشتم مثل پدرم چهار تا زن بگیرم. اما بزرگ تر که شدم، دلم نمی خواست مثل او باشم. ابراهیم 19 ساله که شد، پدرش برایش آستین بالا زد و دامادش کرد. پدرش هنوز هم مواد مصرف می کرد و در این بین بالاخره ابراهیم هم بند را آب داد و همراه پدر و دایی اش پای بساط نشست. اوایل یک روز در میان ...
مرضیه دباغ که بود؟+ فیلم و تصاویر
هوش می رفتم. بعد با پاشیدن آب هوشیارم کرده مجبور می کردند تا راه بروم که پاهایم ورم نکند. دردی که بر وجودم در اثر این کار مستولی می شد، طاقت فرسا و جانکاه بود. یک بار وقتی در اثر درد ضربات شلاق بیهوش شدم و دوباره چشم باز کردم، خودم را در داخل اتاقی که در آن یک میز و صندلی بود، دیدم. پشتم به شدت درد می کرد و زخم هایم می سوخت. از وحشت و ترس خود را به دیوار چسباندم تا اگر دوباره برای شکنجه ...
جهان شما را از خود عبور می دهد
از آنکه بچه ها به خواب می رفتند، تنها چیزی که زن را به ادامه زندگی امیدوار می کرد، نوشتن بود. و نتیجه این شد که او آن آدم را از نو حیات بخشید. می توانم به یاد بیاورم در دانشکده دختری در آتلانتا بود که من از دوره دبیرستان دوستش داشتم. او ذره ای هم به من توجه نداشت. من چندتا نامه از او دریافت کردم که چندان راضی کننده نبود و بعد من این نامه های بسیار بلند را برایش نوشتم و از امکانات هر دو ما حرف زدم ...