سایر منابع:
سایر خبرها
در آپولو، دست ها و پاها را با براده های آهنی سفت می کردند
منزلمان ریختند و مرا دستگیر کرده و به شهربانی بردند . فردا صبح منوچهری جلاد به عنوان سرتیم، بازجویی مقدماتی می کرد. از من پرسید نوار معروف فلسفی را تو ضبط و تکثیر کرده ای. گفتم: نه. صندلی را بلند کرد به روی من کوبید، گفت ببرید تهران درازش کنید . شب شده بود، چشم بسته وارد کمیته ی مشترک شدم لباس ها را تحویل دادم و لباس زندان پوشیدم یک راست مرا به اتاق بازجویی بردند، همان فردی که کنار من بود ...
برای شکنجه، باید در صف نوبت، می ایستادیم!
: عبایت را به سرت بکش. شب شده بود، چشم بسته وارد کمیته ی مشترک شدم. لباس ها را تحویل دادم و لباس زندان پوشیدم. یک راست مرا به اتاق بازجویی بردند. همان فردی که کنار من بود، معلوم شد که بازجوست و بازجویی را شروع کرد. از او سئوالات پی درپی و از من جواب های منفی و اظهار بی اطلاعی درباره همان شب. نخست چند بار مرا آویزان کرد که بسیار کشنده بود. در هر نوبت که از حال می رفتم، می گفتم باز کن حرف می زنم ...
نیروهای ساواک به صورت وحشیانه مبارزان انقلابی را شکنجه می کردند
خاکساران را لو داده بودند. به این ترتیب ایشان در همین سال وارد زندان شد و پس از تحمل شکنجه های سخت و طاقت فرسا، سال 1356 آزاد گردید. وی در خاطراتش می گوید: یادم می آید شبی مرا با چشمان بسته به اتاق بازجویی بردند و روی تختی خواباندند و دست و پایم را بستند و زدن را شروع کردند. ضربات مشت و لگد که بر شکم و پهلوی من وارد می شد، نشان می داد که بازجو نیز به کمک شکنجه گر حسینی آمده است. ...
به من گفت: احساس خستگی نکنی!
امروزی بودن بود. شهید لبافی نژاد متولد 1324 بودند و آن زمان پزشکی را تمام کرده بودند. البته چون تیزهوش بودند، سن 16سالگی دیپلم گرفته بودند و 24سالگی هم پزشکی را تمام کرده بودند و سربازی و طرح سپاهی بهداشت را هم رفته بودند که به خواستگاری من آمدند. من تا آن زمان ندیده بودم که کسی هم تحصیل کرده باشد و هم تا به این حد پایبند به دین و مذهب باشد؛ یعنی ایشان به قدری بر مسائل عبادی و احکام اسلامی ...
حکومت زندان؛ خاطرات یک زندانی سیاسی قبل از انقلاب
گرفت و محاکمه ما هم در طبقه دوم سازمان قضایی ارتش انجام گرفت. در آن دوره احکام صادره در دادگاه ها، متاثر از فضای بیرون از زندان بود. یعنی مثلا اگر کسی را ترور می کردند یا در دانشگاهی تظاهراتی بر پا می شد، و هم زمان با آن یا تا چند ماه بعد، زمان دادگاه افرادی را که قبلا بازداشت کرده بودند فرا می رسید، به نسبت فعالیتش مجازات سنگین تری برایش در نظر می گرفتند ولی اگر فضای بیرون آرام بود و بالعکس رژیم ...
دائماً این شایعه را پخش می کردند که قرار است ما را اعدام کنند!
نگاهمان می کردند و می گفتند: چه به اینها خوش می گذرد! انگار نه انگار که در زندان هستند! نوشتن خاطرات و یادداشت ها هم کمک خوبی بود. البته همه آنها را از ما گرفتند، ولی بعد از انقلاب شنیدم پیدا شده اند و قرار است چاپ شوند. □آیا شما را در زندان آزار و اذیتی هم کردند؟ نه واقعاً. حتی موقع بازجویی هم اذیت نکردند. قصد آنها از دستگیری ما این بود که در ایام محرم بیرون نباشیم و روشنگری ...
با هاشمی رفسنجانی هم بند بودم/ فساد را بهانه می کنند تا اساس را زیر سوال ببرند
.... مارکسیست ها نیز گاه در جلسات ما شرکت می کردند و به منظور روشنگری در برابر سوال ها و شبهات آنها، بخش سوال و جواب را نیز پیش بینی کردیم. به ساواک لو دادند که حکومت شاه را به حکومت یزید تشبیه کرده ایم یک روز در یکی از همین جلسات بحث به گونه ای طرح شد که حکومت شاهنشاهی را به حکومت یزید تشبیه کردیم که البته در واقعیت نیز حکومت پهلوی نه تنها با حکومت یزید تفاوتی نداشت بلکه ...
روحانیت یار و یاور انقلاب/ ماجرای اذانی که وقت شکنجه شنیدم
که در سال 1342 زمینه های انقلاب امام خمینی آغاز شد من سال اول دبستان بودم و از همان زمان نسبت به امام و انقلاب و ارزش های انقلابی علاقه مند بودم. این مبارز انقلابی خاطرنشان کرد: سال 1350 به عنوان طلبه در مدرسه جامع رشت مشغول به تحصیل شدم و بعد از یک سال به مشهد مقدس عزیمت کردم و چهار سال مهمان سفره کرامت حضرت شمس الشموس بودم. وی اذعان کرد: پس از مشهد به حوزه علمیه قم رفتم و ...
عشق خیابانی مرا به پشت میله های زندان کشاند
مادرم گفتم قصد ازدواج دارم، اما او خندید و موضوع را به شوخی گرفت، تا این که چند روز بعد پدرم متوجه ارتباط خیابانی من و آرین شد و در حالی که بسیار عصبانی بود سیلی محکمی به صورتم زد، ولی من در مقابل پدرم ایستادم و گفتم آرین را دوست دارم. پدرم که می دانست آرین ترک تحصیل کرده و با دوستان خلافکارش رفت و آمد دارد، مرا نصیحت کرد که دست از این عشق خیابانی بکشم، اما من به چیزی جز رسیدن به آرین فکر نمی ...
ماجرای کتابی که پیش بینی های آن یک به یک تحقق یافت/ به بهانه یک قاب عکس برای من پرونده تشکیل دادند/ اگر ...
ناب از صفحات تاریخ طلایی ایران دارد. به بهانه یک قاب عکس برای من پرونده تشکیل دادند ماه رمضان سال 50 بود که ما را دستگیر کردند و مدت یک هفته در سازمان امنیت نگه داشته و از آنجا قزل قلعه در تهران بردند. البته آنها هیچ مدرکی از فعالیت های انقلابی من پیدا نکرده بودند؛ مگر قاب عکسی از امام که در دیوار اتاق مرثیه خانه مان نصب بود. البته از آن نیز نه خود عکس، بلکه قابش برای من جرم شد ...
درگذشت مبارزی که قصد ترور شاه را داشت
محکوم شد، اما با نفوذ عناصر انقلابی در دادگاه به بهانه کمی سن به شش ماه زندان محکوم شد. این مبارز پیر انقلابی، با شکست جبهه ملی دوم و با شروع نهضت امام خمینی(ره) به این نهضت پیوست. از این سال ها بود که رساله عملیه، نوار سخنرانی و اعلامیه های امام خمینی را در برازجان تکثیر و پخش می کرد تا جایی که فرماندار وقت دشتستان به کمک ساواک کارت خبرنگاری وی را مصادره و تا پیروزی انقلاب از خبرنگاری محروم ...
اتهام 2 خواننده؛ تجاوز و درگیری
طرفداران خواننده ای به نام... بودم. همه آهنگ هایش را حفظ بودم و اتاقم پر بود از عکس های او. خیلی دوست داشتم برای یک بار هم که شده خواننده مورد علاقه ام را ببینم تا اینکه یک روز در نزدیکی خانه مان او را سوار یک خودروی لوکس دیدم و برایش دست تکان دادم. وقتی فهمید که از طرفدارانش هستم، توقف کرد و من جلو رفتم و با او صحبت کردم. خواننده جوان وقتی ابراز احساساتم را دید از من دعوت کرد سوار ماشینش شوم ...
کارتن خواب ها به دیده شدن و توجه نیاز دارند
چشمم به ضایعات کنار خیابان بود و مجبور بودم پیش دیگران دست دراز کنم، سال ها مجرم و فراری بودم، اما نمی توانستم خود را معرفی کنم. وی گفت: پس از آشنایی با انجمن 12 قدمی امید به زندگی من وارد شد، اعضای این انجمن کمک های زیادی به من کردند حتی هنگامی که به زندان رفتم بازهم مرا حمایت می کردند اما خدا لطف کرد و عفو خوردم و آزاد شدم. آذری با بیان اینکه پس از پاک شدن نمی توانستم نسبت به ...
من بازی خورده دست آن دختر شدم! / نباید این کار کثیف را انجام می دادم! + عکس
سمانه است. شب حادثه نیز عامل قتل برای فروش مواد به خانه این زن آمده بود که پسرجوان در جریان درگیری کشته شد.پس از تحقیقات مقدماتی و انتقال جسد به پزشکی قانونی بازجویی از متهم آغاز شد. در جریان بازجویی متهم گفت: چند ماهی بود که با سمانه آشنا شده بودم. او معتاد بود و برایش مواد می بردم. روز حادثه وقتی با من تماس گرفت و مواد خواست به خانه اش رفتم اما به جای سمانه پسرجوانی در را به رویم باز ...
عکس زن جوانی که گوش هایش را شوهرش برید+جزئیات
کمک دارد، افزود: 13 ساله بودم که با او نامزد کردم و 7 سال بعد زیر یک سقف رفتیم. او معتاد بود ولی نمی دانم به چه نوع موادی اعتیاد دارد. وقتی عصبانی می شد هرفردی که جلوی دستش بود را و حشیانه می زد. حتی مادر و پدرش را. به همه چیزشک داشت و دایم مرا متهم به خیانت می کرد. به همین خاطراجازه نمی داد تنها بیرون بروم یا خانواده ام را ببینم. حالا با این بلایی که سرم آورده فقط امیدوارم کمک برسد و نجات پیدا کنم. به گفته پلیس شهر بلخ ، یکی از همسایگان این زن ساعت ها پس از ماجرای خونین، پیکر بیهوش او را پیدا کرده و موضوع را به خانواده اش خبر د ...
شوهرم مرد خوبی بود اما خواسته عجیبی داشت تا اینکه...
پدرم به موادمخدر اعتیاد داشت. برادرم نیز به این بلای خانمان سوز گرفتار شد. خدا بیامرز مادرم همیشه سر همین مسئله با آن ها درگیر بود. یک روز مشاجره آن ها بالا گرفت. پدرم کنترل خودش را از دست داده بود. او با چاقو مادرم را مجروح کرد. من شاهد پرپر زدن مادرم و مرگ غم انگیزی بودم که هیچ وقت از ذهنم پاک نمی شود. پدرم به افتاد. بعد از مدتی برادرم نیز که شیشه مصرف می کرد، دستگیر شد و به زندان ...
نیروهای شهربانی با انقلابی ها همکاری می کردند/ سربازان ارتشی را فراری می دادیم
رفته بودم بنایی کرده بودم و بین دو تا اتاق دیوار کشیده بودم تا زندانیان زن از مرد جدا باشند. بعد از آزادی از زندان جسورتر شدم کیپور در ادامه جریان بازداشتش ادامه داد: آن زمان در کارگاه درب و پنجره سازی در سمنان جوشکاری می کردم و موتور برای صاحب کارم بود. آن شب در بازداشت ماندم. چون هیچ اعلامیه ای همراه خودم نداشتم و مدرکی علیه من به دست نیاورده بودند موتور را بهانه کردند و فردا ...
دیدار شهید لاجوردی با سران موتلفه در زندان
روز تنها و تنهاتر می شد. او هر روز به تنهایی غذا می خورد، به تنهایی در حیاط زندان قدم می زد و به تنهایی هم نمازش را می خواند. با خود می گفت: فکر می کردم این جوانان انقلابی اند؛ اما حالا می بینم توزرد از آب درآمده اند و همه این ها نقشه بوده. یک ماه مانده به عید، او و چند نفر دیگر را به دادگاه بردند. آن روز، تکلیف شان مشخص می شد. ساعتی بعد از حضور در دادگاه، یک نفر بلند شد و حکم قاضی را ...
دستگیری راننده هوسران
...، می خواهد از او جدا شود. آنقدر گرم صحبت شده بودیم که من اشتباهی به سمت جاده قم رفتم. به یک زیرگذر که رسیدیم، می خواستم دور بزنم که شاکی فکر کرد من نیت بدی دارم. حتی او پیشنهاد دوستی داد. مانده بودم چه بگویم که ناگهان یک دستگاه پراید کنار ماشینم توقف کرد. فهمیدم که همه این کارها نقشه بوده و شاکی و راننده پراید قصد زورگیری از مرا دارند. ترسیدم و پایم را روی پدال گاز گذاشتم و بسرعت دور شدم ...
ناگفته های رئیس زندان قصر در زمان پهلوی
ها پخش می شد و به تبع سیاسی ها هم گوش می کردند. آیت الله طالقانی کارم را تأیید کرد و گفت خوب است ادامه دهید. بازداشت رئیس زندان کورنگی برای رفاه زندانی ها به خصوص سیاسی ها خیلی تلاش کرده است. این را همه مبارزانی که دوره ریاست او در زندان قصر بوده اند خوب می دانند. حمایت او تا جایی پیش رفت که منجر به بازداشت خودش شد و 29 روز را در انفرادی به سر برد. باقی ماجرا را از زبان خودش ...
ماجرای عجیب زن هراسان در خودروی ریو / آدم ربایی راننده یا زورگیری مسافر
او جدا شود. آنقدر گرم صحبت شده بودیم که من اشتباهی به سمت جاده قم رفتم. به یک زیرگذر که رسیدیم، می خواستم دور بزنم که شاکی فکر کرد من نیت بدی دارم. حتی او پیشنهاد دوستی داد. مانده بودم چه بگویم که ناگهان یک دستگاه پراید کنار ماشینم توقف کرد. فهمیدم که همه این کارها نقشه بوده و شاکی و راننده پراید قصد زورگیری از مرا دارند. ترسیدم و پایم را روی پدال گاز گذاشتم و بسرعت دور شدم. پراید مرا گم کرد اما ...
گوش خون آلود
...> برادرم تلاش می کرد تا من هم مثل او در تراشکاری کار کنم اما موادمخدر همه چیز را از من گرفته بود .مدتی گذشت تا این که روزی هنگام سرقت توسط اهالی محل دستگیر شدم و تعداد زیادی از دختران کوچک مرا شناسایی کردند. این گونه بود که دادگاه مرا به تحمل 10 سال زندان محکوم کرد. سال های جوانی ام را پشت میله های زندان می گذراندم و از کارهایم پشیمان بودم. از سوی دیگر برادرم در حال فراهم کردن مقدمات ...
روایتی از شکنجه های سخت ساواک/وضعیت فاجعه باری در زندان ها حاکم بود
، یا از ایران بیرون برود و یا زندانی شود؛ زندانیان سیاسی وقتی حکم زندانشان تمام می شد آزاد نمی شدند، ما ماه ها بعد از تمام شدن حکم زندانمان در زندان اوین مانده بودیم، نه اجازه ملاقات داشتیم، نه روزنامه ای و نه تلویزیونی بود، افرادی بودند که دو یا سه سال بود محکومیتشان تمام شده بود ولی بازهم در اوین حبسشان کرده بودند. تا اینکه چند روز قبل از انقلاب که فضای باز سیاسی کارتر مطرح شد و فشار آوردند روی ...
پسر معتاد بعد از قتل جسد مادرش را آتش زد +عکس
به گزارش سرویس حوادث کواره، از پلیس آگاهی تهران بزرگ، ساعت 14 روز یکشنبه کشف جسدی در حاشیه روستای چهل گیز به کلانتری 174 قیام دشت اعلام شد. با حضور مأموران در محل و انجام بررسی های اولیه مشخص شد که جسد متعلق به یک خانم با لباس خارج از منزل است که از ناحیه کمر به بالا دچار سوختگی شدید شده، بگونه ای که هویت آن قابل شناسایی نیست. با تشکیل پرونده مقدماتی با موضوع قتل عمد و به دستور رئیس ...
پلیس پایتخت از سارقان تازه کار رونمایی کرد
را به اجرا گذاشته بودی، تصمیم به قتل شما گرفته بود؟ نه دروغ می گوید. او با اصرار موفق شد خانواده مرا برای ازدواج با من راضی کند، اما من همان شب اول عروسی متوجه شدم که انتخاب درستی برای زندگی ام نکرده ام. یادم است شب اول عروسی نیشخندی زدم که شوهرم مرا به اتاق برد و با من برخورد بدی کرد. او روز بعد مرا کتک زد و گفت برای چه من نیشخند زده ام. همان لحظه فهمیدم که او دست بزن دارد، اما فکر ...
اکران فیلم مستند ماده 61 در نگارستان امام خمینی(ره)
محیط ورود پیدا کنم و فکر می کنم اولین بار و آخرین باری است که یک دوربین توانست این چنین وارد زندان شود. بعد از چهار سال که از ساخت این فیلم می گذرد و آن را می بینم باورم نمی شود که این من بودم به زندان رفتم و این فیلم را ساختم زیرا بعد از این فیلم چند ماه بیمار روانی بودم و ساخت این فیلم مرا خیلی عصبی کرد و من در تمام این مدت تلاش کردم خودم را کنترل کنم. من در این فیلم با 26 زن مصاحبه کردم و این ...
خانواده ام را خودم از زیر آوار بیرون کشیدم
...> در صبح یکی از جمعه های داغ تابستان، میهمان این10شهید و آقای عباس خوش نشان شدیم تا برایمان بگوید در آخرین جمعه ی ماه رمضان سال61 چه گذشت. □ جمعه 25 تیر 61 بود. بعد از خوردن سحری و خواندن نماز صبح، از خانواده ام خداحافظی کردم و راهی زمینم شدم. صحراکار بودم. چون روز تعطیل بود، رفتم به زمینم سری زدم و زودتر از همیشه قصد بازگشت به خانه را کردم. حدوا ساعت 9 صبح بود که صدای انفجار ...
نجات زن مسافر از دام مرد هوسران
استان تهران به ریاست قاضی محمدباقر قربانزاده قرار گرفت. صبح دیروز، در ابتدای جلسه رسیدگی به پرونده، شاکی با تکرار حرف های قبلی اش، خواستار مجازات متهم شد. سپس متهم در جایگاه قرار گرفت و برخلاف مدارک موجود، خود را بی گناه دانست و گفت: آن روز ماشین ریوی برادرم را سوار شده بودم و در حسن آباد دور می زدم. با مشاهده شاکی در خیابان، برای این که پولی به دست بیاورم، او را سوار خودرو کردم. در راه با ...
با خاطرات انقلاب/تمام فعالیت های انقلابی خود جوش و مردمی بود
: هنوز خودم را جمع و جور نکرده بودم که متوجه شدم یکی مرا از زمین بلند کرده و داخل ماشین کلانتری انداخت، مرا به کلانتری شماره 2 در خیابان مطهری بردند و وقتی درب ماشین را باز کردند و پیاده شدم یک نفر با لگد محکمی مرا به زمین انداخت و ریشم را گرفت و کشید و شروع به تفتیش بدنی کرد. ستوده ادامه داد: در یک اتاق 3*4 متری مرا حبس کردند و از درد آن لگد محکمی که به من وارد شده بود بیهوش شدم، تقریبا ...
دوئل مرد شماره 2 سازمان با فرمانده عملیات شهری سپاه
تهران معرفی کنید. از ستاد تهران به امضای کاظم بود. م.ت.م: همیشه می نوشت: از طرف، کاظم ف.ع: بچه های ستاد این را به من داده بودند و می خواستم به تهران زنگ بزنم و ببینیم چه خبر است که از تهران مرا خواسته اند. در عملیات بازی دراز معاون اطلاعات عملیات شهید پیچک بودم و عملیات تازه شروع شده بود. یک مرتبه دیدیم شهید پیچیک به اتاق ما زنگ زد که فلانی! بلند شو بیا. بلند شدم و ...