سایر منابع:
سایر خبرها
ماجرای قابلمه ای که گذشته یک مرجع را به یادش می آورد
کاظم طباطبایی یزدی را به او معرفی می کنند. در نهایت نیز میرزا حسن به نزد او می رود و بعد به سید محمد کاظم می گوید من در این دنیا یک دختر دارم و می خواهم وی را به ازدواج شما در بیاورم. سید محمد کاظم طباطبایی در جواب می گوید من اگر همسر و فرزنددار شوم دیگر نمی توانم به درس هایم رسیدگی کنم، در ثانی دختر شما در رفاه به سر برده چگونه می تواند با فردی چون من در این سادگی زندگی کند، میرزا حسن می گوید خانه ...
داماد، پدر زن خود را به خاطر مادر زن به قتل رساند
باره ادعا کرد: پدرزنم سال ها بود که از مادر زنم جدا شده بود و مادر همسرم از آن زمان به بعد با ما و در خانه ما زندگی می کرد. پدر زنم به بهانه های مختلف به در خانه ما می آمد و با داد و فریادهایش باعث آبروریزی می شد. از این کار او خسته شده بودم. روز حادثه وقتی او بار دیگر به خانه ما آمد. خیلی عصبانی بودم. دم در رفته و خواستم آنجا را ترک کند اما او شروع به داد و فریاد کرد. بنا بر این برای ساکت کردن ...
میانگین همکلامی همسران: 17 دقیقه در روز!
پرورش که تا آموزش عالی هم ادامه پیدا می کند، از دلایل دیگر این مشکل است؛ اگر دقت کنید در سیستم آموزشی ما مجال برای صحبت فراهم نیست. پیشینه فرهنگی ما کامل گراست و با توجه به بستر فرهنگی مان، مردم می خواهند خیلی کامل به مطلوب خود برسند. وقتی هم به این مطلوب دست پیدا نمی کنند، عقب نشینی می کنند و برای پیشروی بیشتر تمایلی نشان نمی دهند. ترس از تعارض و مشاجره ترس از تعارض و سرزنش ...
آیا عربستان درمرگ زائران مشهد دست داشت؟
مساله مذاکره می شود که بتوان چیزی شبیه به گرین کارت اما نه با این عنوان بلکه پرشین کارتی یا چیزی شبیه به آن، صادر شود. منتهی هنوز در حال بررسی این مساله هستیم. قشقاوی افزود: درباره مزدوجین، آنهایی که پدر ایرانی و همسر خارجی است، طبعا فرزند تابعیت ایرانی می گیرد. اما اگر پدرخارجی باشد و مادر ایرانی، این مساله در کمیسیون قضایی مجلس در حال بحث است. ما به عنوان وزارت خارجه موافق هستیم که به این ...
رئیس جمهور مخلوع ایران به روایت احمد توکلی
ها را من زده باشم. خدمت امام نشستیم و بحث بنی صدر مطرح شد و امام همه حرف ها را شنید. ما دیگر در این موضوع بدون رودربایستی با امام صحبت می کردیم من گفتم روش ما در برابر بنی صدر مثل روش شماست در برابر مجاهدین خلق که شما خط می دادید و ما کلیات را برای مردم می گفتیم و روشنشان می کردیم تا زمینه فراهم شود تا بتوان به صراحت درباره اینها با مردم حرف زد. امام مجددا بحث جنگ را مطرح کرد ...
ترتیل جزء پنجم قرآن کریم با قرائت استاد کریم منصوری + متن و صوت
اسْتَمْتَعْتُم بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِیضَةً وَلاَ جُنَاحَ عَلَیْکُمْ فِیمَا تَرَاضَیْتُم بِهِ مِن بَعْدِ الْفَرِیضَةِ إِنَّ اللّهَ کَانَ عَلِیمًا حَکِیمًا ﴿ 24 ﴾ و هر کس از شما از نظر مالی نمی تواند زنان [آزاد] پاکدامن با ایمان را به همسری [خود] درآورد پس با دختران جوانسال با ایمان شما که مالک آنان هستید [ازدواج کند] و خدا به ایمان شما داناتر است [همه] از یکدیگرید ...
مادر مهدی هاشمی :حکم مهدی "تقلب و پدر سوخته بازی" است!+ صوت
به گزارش پایگاه انقلاب نیوز ،خانم عفت مرعشی همسر حجت الاسلام والمسلمین هاشمی رفسنجانی برای دومین بار بعد از شش سال به موجب محکومیت مهدی هاشمی رفسنجانی به نوعی با لحنی تهدید آمیز، حکم دادگاه برای پسرش را "تقلب و پدرسوختگی" می نامد. عفت مرعشی همسر اکبر هاشمی رفسنجانی رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام در گفت وگو با خبرنگار سیاسی خبرگزاری تسنیم در پاسخ به این پرسش "نظر شما درباره حکم مهدی هاشمی ...
توجه به فقرها و نیازها برای ارتباط با خدا و رسیدن به توحید و رزق
آنها را متوجه ما کند تا به خاطر نیازشان به ما توجه کنند و یا نیازی در ما قرار می دهد تا به خاطر نیازمان توجه کنیم مثلا اگر خدا نیاز در پدر و مادر به فرزند نمی گذاشت و یا نیاز در فرزند به پدر و مادر نمی گذاشت، کی پدر و مادر و فرزند به یکدیگر توجه می کردند؟ یعنی اوست که اینها را به هم گره می زند اگر نیاز در همسر به همسر نمی گذاشت کی همسر به همسر توجه می کرد؟ بنابراین اگر انسان نیاز خودش را بفهمد و ...
رییس اداره فرهنگ هرات بود اما در ناصرخسرو دست فروشی می کرد
شخصیت های ایرانی. به هر حال این سال ها مهاجرین با مردم ایران اتفاقات را با هم از سر گذرانده اند. تهدیدها و تحریم ها و سختی ها را با هم سر کرده اند. عیدها و عزاها را در کنار هم بوده اند. تسنیم: شما چرا ایران را ترک کردید؟ اگر امروز به شما بگویند که شرایط حضور قانونی شما در ایران فراهم است چه تصمیمی می گیرید؟ من ابتدا کارت اقامت مهاجرت داشتم که سالی یک بار با هزار جنجال و علافی ...
آیت الله خوئی در سن 70 سالگی شروع به حفظ قرآن کرد
خویی در زمانی که بیش از 16 سال نداشتند یک روز در حرم امیرالمؤمنین(ع) "صاحب عروه"، آسید محمد کاظم یزدی را می بیننند و از ایشان راجع به مطلبی سؤال می کنند، آسید محمد کاظم یزدی پاسخ آیت الله خویی را می دهند اما آیت الله خویی به وی می گویند که پاسخ شما در کتاب چیز دیگری است. آسید کاظم یزدی تعجب می کنند و می گویند باید به کتاب خود مراجعه کنم، وی بعد از رجوع به کتاب، به پدر آیت الله خویی می گویند که حق با ...
بنیاد در آینه مطبوعات
تحصیلی شاگرد ممتازی وی از سوی رژیم شاه قطع می شود. پس از قیام خونین 15 خرداد1342 و سرکوب ظاهری مبارزات مردم مسلمان به رهبری امام خمینی(ره) دست به اقدامی جسورانه و سرنوشت ساز می زند و همه پل ها را پشت سر خود خراب می کند و به همراه بعضی از دوستان مؤمن و هم فکر، رهسپار مصر می شود و مدت دو سال، در زمان عبدالناصر، سخت ترین دوره های چریکی و جنگ های پارتیزانی را می آموزد و به عنوان بهترین شاگرد این ...
عیددیدنی شاه نوه با ژ-3
بدون اذن پدر به مرخصی می فرستاد تا به دیدار خانواده هایشان بروند. برای آشنایی بیشتر با این شهید بزرگوار با طاهره بزم همسر شهید به گفت وگو نشستیم. در ادامه ماحصل این گفت وگو را می خوانید. از سفر به ایتالیا تا عضویت در سپاه با شروع بیداری مردم قبل از پیروزی انقلاب اسلامی و شروع راهپیمایی ها بر علیه رژیم، برای به خطر نیافتادن جان و شرایط بهرام، پدرش او را برای ادامه ...
قتل مادر به دلیل تماشای تلویزیون
به گزارش عرش نیوز ؛ مأموران پلیس تهران بهمن سال 92 با تماس تلفنی پسری جوان متوجه شدند مادر او کشته شده است. وقتی مأموران به محل رسیدند، مرد جوان خودش در را باز و مأموران را به سمت جسد راهنمایی کرد. این مرد که "شروین" نام دارد، به پلیس گفت قاتل خودش است و به خاطر اختلافاتی که با مادرش داشت دست به این کار زد. متهم بعد از انتقال به اداره آگاهی گفت: من و مادرم چند ...
ستایش نامادری
به نام پروردگار عالم که چوپان من است ستایش نامادری نویسنده:سیروس قزلباش تقدیم به بانو (میم) ستایش برای جشن تولد 7سالگی اش لحظه شماری می کرد مادرستایش پیشنهاد داده بود تا جشن را در ویلای شخصی خودشان در ده بالای یزد برقرارکنند ومقداری وسایل جشن تولد وبادکنک وتزئینات آماده کرده بودند وچون ستایش گیتار زدن را دوست داشت مادر کیک به شکل گیتار برایش سفارش داده بود . ستایش دختری باموهای فر وجثه ای کوچک که دماغی گرد وچشمانی درشت داشت و دماغش با صورت گردش تناسب داشت وبشتر شباهت به مادر میداد. پدرستایش یک بازاری سرشناس بود که دارای چند کارگاه تولید ترمه بود که حتی به کشورهای حوزه خلیج فارس صادر میکرد ترمه بافی از چند نسل به او رسیده بود وی علم ترمه بافی را به روز کرده بود ودستگاهای جدید ونقش های کامپیوتری باعث شده بود که نه تنها در یزد بلکه درکشور هم به عنوان یک کارآفرین خوب وتولید کننده عالی شناخته شود. شهرتش اول ترمه باف بود که فامیلی خود را به دانافر تبدیل کرده بود.اقای دانافر مردنسبتا خوبی بود قدی تقریبا بلند با موهای صاف ولاغراندام وکمی سبزه با دماغی کشیده والبته انقدر ابروی پرپشتی داشت که ستایش گاهی به شوخی می گفت: – بابایی می خواهی ابروهاتو ببافم هاها – توکه بلد نیستی بگومامانت بیا ببافه هاهاها – شما پدرودختر چی میگن پشت سرمن. – هیچی بابا دخترت هوس کرده ابروهای بابایی را ببافه – راستی خوب گفت یادت باشه این ابروهای پرپیچ وخمو واسه جشن کوتاه کنی – باشه بابا باشه خانوم جون – البته بابایی یک روز قبل از جشن کوتاه کن چون زود دوباره در میان هاهاها – هاهاهاهاها دخترکم یکی ی دونه بابا ان خانواده خوشبخت بودند اما کسی که از فردای خودش خبر ندارد. آخرهفته بود آنها وسایل جشن تولد را در صندوق عقب ماشین شاسی بلند وسفیدخود جا دادند وبه همراه همسایه خود تصمیم گرفتند به ویلا بروند همسایه آنها اصالتا اهل شهرستان بافق بودکه سالیان سال به یزد مهاجرت کرده بودند دختر بزرگ همسایه سمیه نام داشت وهنوز ازدواج نکرده بود اما خواهرهای دیگرش ازدواج کرده وخانواده تشکیل داده بودند . قرار بود صبح زود ستایش وپدر ومادرش زودتربروند وهمسایه انها چند ساعت بعد حرکت کنند وبه ویلا بروند تا در چیدمان جشن تولد ستایش به انها کمک کنند. صبح اقای دانافر باهمسروستایش حرکت کردند وشهرستان تفت را پشت سر گذاشتند ودرحال بالا رفتن ازگردنه ده بالا بودند.ستایش عقب نشسته بود وکمربند را بسته بود پدر هم ازترس جریمه کمربندرا بسته بود اما مادر ستایش که زنی گوشت الود وچاق بود بابستن کمربند احساس خفگی میکرد بنابرین عادت نداشت کمربند را ببند. انها درحال رفتن به سمت ده بالا بودند باد نسبتا سردی در حال وزیدن بود پاییز نزدیک بود اخرهفته همیشه جاده تفت بخصوص ده بالا شلوغ واتومبیل های زیادی به ان سو در حرکت هستند وبه ندرت اتومبیلی از ده بالا می اید پلیس راهنماورانندگی هم قبل ازصبحگاه تا ساعت 9 صبح در جاده مستقر نمی شود جاده باریک وهر خودرویی سعی می کند از دیگری گوی سبقت را برهاند وپدر ستایش هم مرتب سبقت بیجا میگرفت وخوشحال می شد که با هر گاز دادنش ده ها ماشین را جا میگزارد مجری رادیو یزدگرچه لعن جدی به خود نمیگرفت اما گاهی رانندگان را به صبوری واحتیاط دعوت میکرد. اقای دانا فرباز درحال سبقت بود که کامیون خاورنارنجی رنگی که شاید متعلق به 40 سال پیش بوداز سمت ده بالا دود کنان باسرعت به سوی اتومبیل هایی که روبرویش بودند می تازاند.صدای اهنگ قدیمی راننده خاور را تا ده اتومبیل میشنید راننده درحالی که زیرشلورراهرایی برپا وزیرپوش رکابی برتن داشت یک پا روی گاز وپای دیگر جمع شده روی صندلی ودستها را در فرمان براق وبزرگ فروبرده بود وبا بازوهایش فرمان را مهار می کردهمانطور میگازاند وبالا خره بی احتیاطی وغرور راننده کامیون که دوست نداشت کسی در لاین او حرکت کند قرعه بدشانسی را برای خانواده ستایش ورق زد.در حرکتی ثانیه ای در حالی که پدر ستایش باز درحال سبقت بود وفکرمیکرد یک ماشین دیگر را هم می تواند رد کندهدف خاور تندروشد صدای برخورد دواتومبیل خرد شدن شیشه ها جاری شدن خون فریاد وجیغ وبا حسین ویا ابوالفضل در جاده میپیچید وچون کلید اربگ اتومبیل اقای دانافر در حال آف بود اربگ ها هم عمل نکرده بودندوکمربند خانم دانافرهم که بسته نبود جان ان زن مهربان گرفته شد هنوز صدای ترانه دلخراش خاور که معلوم نبود چی میخواند درحالی که اب از جلوبندیش می ریخت وبخار بالا گرفته بود در حال پخش بودوراننده خاور هم براثر دیررسیدن آمبولانس ووقانونهای دست وپاگیر که تا ساعتی طول کشید همسفر مادر ستایش شد... ستایش شوکه شد واز ترس بیهوش شده بود وپدرش حتی حس بازکردن کمربند را نداشت . بیمارستان ،سردخانه ؛بازداشت اقای دانافر،ازهمه بدتر مشکلات روحی روانی ستایش را رها میکنیم وبه یک سال بعد میرویم تا خواننده هم مثل من زیاد غم ها را مرور نکند... یکسال بعد ستایش با وجود عمه ها وفامیل وبخصوص سمیه دختر همسایه قبول کرده بود مادرش فرشته شده وبه اسمان رفته .سمیه خود را به انها خیلی نزدیک کرده بود ستایش را به پارک وسینما وبازارمیبرد وعمه ستایش هم به خانه انها امده بود واز ستایش نگهداری میکرد پدر ستایش افسرده شده بود ساعت ها در اتاق به عکس زن مرحومش خیره می شد خواهر ش تا می توانست با کمک سمیه همسایه انها از ستایش وپدرش مراقبت میکردند .خانه اقای دانا فر دریکی از جاهای خوب صفائیه بود . سمیه خود را در دل ستایش جا کرده بود وعمه ستایش هم مناسب میدید که برادش با سمیه ازدواج کند پدر ستایش میلی به ازدواج دوباره نداشت اما صحبت های دوست وفامیل وخواهروبرادر واشتیاق ستایش،بالاخره پذیرفت. وازدواج ارام وبی سروصدایی انجام شد ورسما سمیه همسر اقای دانافر شد ... چند روز گذشت که پدر ستایش در خواب کابوس میدید درخواب سمیه را میدید که با چشمان خونی باچاقو ستایش رادنبال میکند وقتی از خواب میپرید زود به اتاق دخترش میرفت دختر را که سالم میدید اهسته کنار تختش مینشست و انگشت هایش را در موهای خودش فرو میبرد واهسته اشک میریخت زنش هم وقتی قصد همدردی داشت اورا دور میکرد امازن چیزی در اب میریخت وبه پدر ستایش میداد خیلی در کارش وارد بود معلوم نبود چه دارویی به اومیدهد که تا صبح اورا خواب میکند .گاهی هم ستایش نیمه شب بیدار میشد ونامادری را میدید که به حیاط خانه میرود ووقتی برمیگردد چشمانش سرخ است... درهرتقدیربا وجود خوابهای وحشتناک که پدرمیدید بیشترموقع که سرکاربود به بهانه مختلف سراغ ستایش را میگرفت گاهی که بیرون میرفتند انها را تعقیب میکرد وبیشتروقتها ازخواهرش میخواست انجا بیاید اما خواهرش که عمه ستایش باشد به پدرستایش میگفت چون تصادف ومرگ همسر وفوت راننده کامیون برایش سخت بوده باعث کابوس وتوهم می شود ومیگفت که فشارروحی روانی باعث خواب بد دیدن ومشکوک شدن است ... به هرحال سال مادر تمام شده بود وستایش به نامادری عادت کرده بود .جشن تولد ستایش همان روزها بود اما به دلیل سال مادر ومراسم دیگرتولد اورا کمی عقب انداختند یک هفته نشده بود که ناگهان ستایش براثردل درد شدید راهی بیمارستان شد وبستری گردید ستایش را به اتاق عمل بردند تا دکتر معالج ستایش که یکی از نزدیکان انها بود اورا عمل کند .نامادری فرصت رامناسب دید با اتومبیل مشکی رنگ هاچ بک درحالی که عینک دودی زده بود وارد حیاط بیمارستان شد قبل از پیاده شدن در ایینه ماشین نگاهی به خودش انداخت تصمیم عجببی گرفته بود باید کار ستایش را تمام میکرد اهسته از ماشین خارج شد از دری که پرستاران ودکتران وارد میشوند وارد بیمارستان شد خیلی زود به اتاق دکتری رفت روپوش پزشکی برتن کرد دستکشی پوشید تا اثری ازخون روی دستش نماند ماسکی بر صورت زد به طوری که اصلا معلوم نبود او همان نامادری است کمی استرس داشت اما درنگ نکرد وقتی متوجه شد ستایش بیهوش است کنارتختش رفت استرس عجیبی داشت پیشانیش عرق کرده بود بوی اتر والکل ومواد ضد عفونی مرتب به مشامش می رسید صدای بوق بوق دستگاه پزشکی به گوشش می رسید نفس عمیقی کشید چاقویی برداشت واصالت بافقی بودنش را نشان داد باچاقو شکم دخترک بی مادر را پاره کرد دستکش هایش به خون اغشته شد روده دختر را بیرون کشید وتکه کرد وسوی انداخت نفس درسینه حبس شده بود چهره همسرش را پشت پنجره حس می کرد گاهی به چهره دخترک نگاه میکرد اما وقتی کارش تمام شد سراسیمه از اتاق بیرون رفت دراتاق کناری دستکش را درسطل زباله انداخت روپوش را اویزان کرد سراسیمه انجا را ترک کرد وبا ماشینش به بیابان رفت کنار بیابان ایستاد بیرون امد داشت گریه میکرد ازته دل فریاد می زد وعقده های دلش را خالی میکرد گاهی چهره مادرستایش را میان ابرهای سپید حس میکرد که به اولبخند میزند معلوم نبود چرا اینقدر اسم پروردگارعالم را می اورد معلوم نبود چه چیز ازخدای مهربانش می خواهد معلوم نبود چرا چهره مادر ستایش را با خنده حس میکرد ... از سوی دیگر تیم پزشکی بیمارستان که متوجه وضعیت بیمارشده بودند اقدام لازم را بعد از ان کار انجام دادند تکنسین بیهوشی با دستگاه کار میکرد پرستاران خون شکم را پاک کردند وکارهای لازم انجام شد وشکم دختر بخیه زده شد وتیم هرکاری ازدستشان برمی امد انجام دادند وستایش با مراقبت های ویژه بهبود یافت .نامادری وقتی فهمید خطر رفع شده دیوانه وار خنده میکرد مثل ادم های روانی رقص وشادی عجیبی میکرد وخود را به بیمارستان رساند ستایش هنوز بیهوش بود اما دیگر خطری تهدیدش نمی کرد ... چند روز بعد ستایش را به خانه اوردند عمه وبچه های عمه تا چند روز کنار ستایش بودند تا اینکه ستایش کاملا خوب شد ونامادری تصمیم گرفت با اینکه یک ماه از تولدش گذشته جشن مفصلی برایش بگیرد نامادری به پدر ستایش میگفت با جشن تولد روح مادرش شاد می شود بنابراین با کمک اقوام وسایلی تهیه وچون ستایش به گیتار علاقه داشت وکلاس گیتار میرفت نامادری هم مثل مادرستایش کیک به شکل گیتار برایش سفارش داده بود... جشن تولد در ویلای شخصی در ده بالا گرفته شد زیرا مادر ستایش خیلی انجا را دوست داشت . نامادری لباس زیبایی مثل پرنسس ها با کلایی مخروطی گرفته بود که ستایش خیلی در ان برازنده شده بود .مهمان زیادی حتی فامیل های نامادری هم از بافق برای تولد ستایش امده بودند. هشت تا شمع روی کیک گیتار را ستایش چند بارفوت کرد تا خاموش شدند این بار همه تولدت مبارک را خواندند نامادری گل های زرد فصلی را در گلدانی قرار داده بود که درعکس بسیار زیبا معلوم می شدند . هدیه ها یکی پس از دیگری باز میشد وستایش با هرهدیه لبخندی میزد بعد ازاینکه اخرین هدیه بازشد ستایش وپدر کمی درگوشی صحبت کردند وبعد ستایش جلو امد وبه نامادری گفت : – مادریک هدیه میخوام بهت بدم – عزیزم الان موقع گرفتن هدیه است نه دادن. – این فرق میکنه ی نامه هم نوشتم اگر بد خط نوشتم ببخشید – عزیزم دخترگلم مگه نمیدونی من هم خطم بده. همه خنده ای کردند وستایش پاکت را به نامادری داد وازش خواست بازش کند نامادری نگاهی به پدرستایش انداخت که با سرعلامت دادیعنی بخوان وچشمکی هم زد که ابروی شلوغش پایین بالا شدن .نامادری که ناخن بلندی داشت ولاک زرد خوش رنگی هم روی ناخن هایش برق میزد پاکت را باز کرد وگردنبندی زیبا از طلا در پاکت بود گردنبتد را در دست گرفت وشروع به خواندن نامه کرد بعد خواندن اشک سردی رد سپیدی که از ارایش صورتش تشکیل شده بود برگونه ها افتاد ارایش چشم با اشکها پاک شد نامه را کنارگذاشت دست را دراز کرد سوی ستایش واوهم خود را به بغل نامادری انداخت . مهمانان واقوام کنجکاوشدند وازپدر ستایش خواستند اگر اشکال نداره متن نامه ستایش را بخواند پدرهم جلورفت درحالی که با یک دست شانه همسرش را ماساژ میداد شروع به خواندن با صدای بلندکرد. به نام خدا مامان عزیزم .فرشته خوبم توجای خالی مادرم را که در اسمان فرشته شده را پرکردی این گردنبند مادرم است که باید به گردن تو اویزان شود راستشو بخواهی اول ازت خوشم نمی امد اما وقتی منوبا خودت همه جا میبردی وقتی در درس کمکم میکردی وقتی به مدرسه میبردیم وتا تعطیل میشدم تو حاضربودی موهاموهرروزصبح به ارامی مادرم شانه میکردی ومیبافتی .وقتی شب تو اتاقم می امدی فکرمیکردی خوابم وبوسم میکردی وهرموقع شب حیاط میرفتی ازپنجره نگاه میکردم که دستاتو بالا میگرفتی ودعا میکردی واشک می ریختی ...جای مامانمو پرکردی وازهمه مهمتر تو با مهارتی که داشتی اپاندیس مرا عمل کردی وروده عفونی مرا بریدی ومرا نجات دادی .تا ابد ازت ممنونم. توقابل ستایش هستی توهم بهترین مامان هم بهترین دکتر دنیایی .مامان دکتر.مامان خوبم... وقتی نامه تمام شد احساس مهمانان جریحه دارشد واشک ریختند .نامادری بهتربگویم خانم دکتر که چشم هایش ازاشک قرمز شده بود ستایش را به اغوش گرفت وپدرستایش هم هردو را بغل کرد واول بزرگترها بعد بچه ها شروع به دست زدن کردند .قاب عکس مادر اصلی ستایش درحال لبخند رضایت کننده روی دیوار بود . پایان ...
پاکدامنی از نگاه قرآن/ پاکدامنی یکی از صفات عالیه انسانی است
روایت کرده است که او از پیامبرخدا(ص) شنید که فرمود: بهترین زنان شما زنی است که بچه آور، مهربان، پاکدامن، نزد فامیلش عزیز و محترم، در مقابل شوهر متواضع و فروتن، آرایش کننده خود برای شوهر، بی اعتنا به دیگران، مطیع فرمان شوهر و در اختیار همسر خود در خلوت باشد و مانند برخی از مردان، پست و هرجایی نباشد و نیز فرموده است: بهترین زنان شما زنانی هستند که مهریه آنان کم باشد . همچنین رسول خدا ...
پاسخ محسنی اژه ای به تمسخرکنندگان حکم مهدی هاشمی
چرا که شاید آنها بخواهند ما را سرگرم خود کنند. وی گفت: من از شما خبرنگاران می خواهم که حداقل حرف ما را درست تعبیر کنید و مثلا اگر کسی در رسانه ای مجازی می گوید که چرا فلان کس به علت فوت همسرش از زندان خارج شده است اطلاع رسانی درست کنید. محسنی اژه ای افزود : من تا آنجائیکه خاطرم است برای هر زندانی که مشکلی از قبیل فوت پدر، مادر و همسر روی داده است مرخصی داده ایم وحتی آنهائیکه ...
زندگی به سبک روحانی جوان
ازدواج به موضوع تربیت فرزندان آینده خودشان توجه داشته باشند و با کسی ازدواج کنند که از لحاظ اخلاق و رفتار مورد رضایت خدا باشد تا بتواند مادر یا پدر خوبی بچه هایش باشد. خانم وافی! پرسش دیگری که درباره تولد بچه هایی با فاصله سنی کم برای مردم مطرح می شود، این است که آیا این زایمان ها مکرر به سلامت شما یا فرزندانتان آسیب نرسانده است؟ نه. به هیچ وجه. به لطف خدا هم خودم از لحاظ سلامتی ...
اخلال در نظم عمومی از طریق بلوا و آشوب و ایجاد ترس و وحشت در جامعه(پاورقی)
خود را بیان کنید! متهم: حاج آقا همان طور که عرض کردم خدمت شما، من محل کارم مرکز درگیری بوده، پشیمان هستم از آن دو قطعه سنگی که زدم و راهپیمایی که شرکت کردم. ممکن است در یک خانواده هم یک پسری یک اشتباهی بکند، همراه با یک گوشمالی و یک محبت، هم به اشتباه خویش پی ببرد و هم دیگر آن کار را تکرار نکند. من از محضر دادگاه، اول رهبر معظم انقلاب که حکم پدر معنوی ما را دارند درخواست عفو می کنم، بعد از شما ...
معاون گلستانی مخابرات لشگر ویژه 25 کربلا را بهتر بشناسید + تصاویر
خواهیم کرد. ای امام به فرمان و تا آخرین قطره خونی که در رگ ماست و تا آخرین نفس که در بدن ماست و تا آخرین فشنگ که در سلاح مان است خواهیم جنگید و از اسلام دفاع خواهیم کرد. سخنی چند با پدر و مادرم : می خواهم بگویم مادرم مرا فراموش کن ولی می دانم که این امر برای شما امکان پذیر نمی باشد. مادر جان : من امانتی بودم که خداوند به دست شما داده و یک روز از شما می گیرد. حالا آن روز فرا رسیده که این ...
مهارت های لازم برای ترغیب بیشتر بچه ها به نماز خواندن+ تصاویر
دادن به خوبی ها هنری است که باید والدین به خوبی از مهارت های آن آگاهی داشته باشند. والدین در این زمینه نباید تعلل کنند و باید زود دست به کار شوند. کودکان از حدود 3سالگی به استعداد معنویت خواهی می رسند. بچه های همه دنیا نیاز به معنویت دارند اما تعریف این نیاز و نوع جوابی که می گیرند را محیط رشد و تربیت شان معنی می کند و جهت می دهد. برای رساندن پیام خوبی مثل نماز بخوان باید اول بدانید چه کسی می خواهد ...
آینده ای درخشان برای سیدحسن خمینی
بوده که اینها تصمیمات امام است. اینها دروغ است. وقتی شما نامه های امام خمینی را درباره ایشان بخوانید، می بینید که پاسخ همه اینها داده شده است. مثلا اعضای نهضت آزادی می گویند نامه امام درباره نهضت آزادی را سیداحمد خمینی نوشته است. من از این موضوع اطلاع ندارم. نمونه دیگر این است که گفته می شود او در عزل آقای منتظری نقش داشته است. این موضوع تا چه حد درست است؟ کاملا عکس ...
ماجرای جوشیدن قطره خون حضرت یحیی چه بود؟+عکس
کرد و باعث به شهادت رسیدن پیامبر خدا شد. در نقل دیگری آمده است وقتیکه حضرت یحیی خطاب به پادشاه گفت: چنین ازدواجی هرگز ممکن نیست و گرفتن دختر همسرتان برای شما ابدا حرام است . خبر این پاسخ منفی که بگوش مادر دختر رسید، کینه حضرت یحیی را به دل گرفت و مصمم به تلافی کردن شد. یکشب آن زن امیر را مست کرد و در همانحال دختر آرایش کرده اش را با دستورات لازم بنزد او فرستاد. امیر که کاملا مست بود ...
آیا حضرت خدیجه قبل از پیامبر ازدواج کرده بود یا خیر؟
، مادر این دو دختر از دنیا رفت و پس از وی پدر دو دختر از دنیا رفت، هند فرزند هاله به خانواده شوهرش سپرده شد و هاله با این دو دختر که از همسر دیگر شوهرش بودند به خانه خدیجه آمدند و وی سرپرستی آنان را به عهده گرفت و پس از ازدواج با رسول خدا صلی الله علیه وآله این دو دختر نزد خدیجه و رسول خدا بودند و در دامن این دو تربیت شدند و عنوان ربیبه رسول خدا را گرفتند و بر اساس رسم عرب ربیبه را مانند دختر تلقی می ...
نقی، هما، مردسالاری، زن، پایتخت 4 و...
نقی در اولین روز کاری همسرش رو به دختران دوقولیش می گوید به خوبی دیده می شود: از این به بعد من هم پدر شمام هم مادر شما؛ اما عمده کارهاتون با عمه س! نقد بجای مردسالاری در خانواده های ایرانی نکته ای است که در این سریال به خوبی به تصویر کشیده شده است. در جایی که زن به دنبال اهداف اجتماعی خود وارد جامعه می شود، مردان همچنان به دنبال حاشیه سازی هایی هستند که به نظر کودکانه می آید اما به عنوان ...
حسرت مادرانه ای که شهید برطرف کرد
به گزارش دولت بهار به نقل از فارس، جامعه قرآنی کشور طبق معمول هرهفته خدمت یکی دیگر از خانواده های معظم شهدای قرآنی یعنی خانواده شهید عبدالحمید صابونچی رسیدند. بنده خاص خدا در این دیدار میهمان مادر شهید بودیم که درباره فرزندش گفت: حمید صبح روز میلاد حضرت زهرا(س) به دنیا آمد. از امام جماعت محل خواستیم تا برای نام گذاری به منزل ما بیاید. آن شب امام جماعت مسجد از من سؤال کرد نام ...
مدرسه ای با هزاران جمال
دوره ایشان را همه با نام ابوجمال می شناختند. من هم ابویاسر هستم یعنی با این اسم ما را می شناختند. آنجا افراد اسم اصلی همدیگر را نمی دانستند. متأسفانه در همان روزهایی که دکتر چمران در لبنان و خانواده اش در آمریکا بودند، جمال، فرزند او درگذشت و همه اینها دست به دست هم داد تا ابوجمال صدایش کنند. شما و دکتر هم نام اصلی یکدیگر را نمی دانستید؟ ببینید این زمانی است که دکتر چمران به ...
دغدغه ماه عسل پول است نه مردم/ احمدی نژاد چرا راست راست راه می رود؟/ ماجرای شخصی که به بنی صدر سیلی زد
روزنامه ها و سایت ها بویژه رسانه های ضدانقلاب فرا دهد از کار اصلی خود بازمی ماند. آنها نیز همین را می خواهند و قصد دارند ما را به خودمان سرگرم کنند. وی با بیان اینکه از رسانه ها درخواست دارم مسائل دستگاه قضا را درست تبیین کنند، افزود: به عنوان مثال می گویند فلان کس که زندان است چرا به خاطر فوت همسرش به مرخصی آمده است؟ در حالی که از این دست محکومان کسی را یاد ندارم به خاطر فوت پدر، مادر یا همسرش به ...
سیری در ابعاد اعجاز و عظمت بی نظیر قرآن کریم
... قرآن کریم همواره همه مردم را به تعقل، تفکر و تحقیق دعوت می کند تا از تقلید در اصول دین دست بردارند و به (تحقیق) بگرایند. اگر عوام مردم در مسائل دینی مقلِّد هستند. این تقلیدشان باید به تحقیق منتهی گردد، باید تقلید خود را با عقل درونی، برهانی کنند و بدانند که از چه کسی تقلید می کنند. امام صادق(ع) می فرماید: ان الله علی الناس حجتین (11) برای خدا بر مردم دو حجت است، یعنی انسان یا باید ...
شهادت، اجر 31 سال روزه پی در پی/ از ابتدا برای شهادت زندگی کرد+ تصاویر
در دست بگیرد. همان روز خواستگاری پدرم گفت به عنوان مثال همین دیشب لباس ایشان را مادرشان شده است. حاج حمید به پدرم گفت اشکالی ندارد اگر بحث لباس شستن است من خودم بلدم لباس های خودم و ایشان را بشویم. اما چون خانواده سالم و پاکی بودند، پدر و مادرم همه جوره حاج حمید را قبول داشتند. این شد که بالاخره با ازدواج ما موافقت شد. پدر و مادر حاج حمید چگونه بودند؟ اصلا حاج حمید فرزند شهید ...
تأثیر نام نیکو از این دنیا تا آن دنیا/ امیرعلی و فاطمه در صدر اسامی
گذارید و نسبت به او بی حرمتی نشود و امام حسین (ع) نیز فرموده اند اگر برای من صد فرزند به دنیا آید دوست دارم آنها را جز علی نامی نگذارم و خوشبختانه در فرهنگ دینی و شیعی ما این نام ها پررونق است. وی تأکید کرد: بنابراین انتخاب نام نیک یک حق الناس است که اگر پدر و مادر در این خصوص دقت لازم را نکنند حقوق فرزندان شان را تضییع کردند و روز قیامت این فرزندان می توانند این حق را از والدین طلب کنند ...