سایر منابع:
سایر خبرها
نامگذاری معبری به نام مرحوم هاشمی رفسنجانی به آینده موکول شد
خیابان سرو به نام وی تغییر نام یابد. به دلیل احترامی که به خانواده وی می گذارم با آقای محسن هاشمی تماس گرفتم و موضوع را شفاها به وی گفتم. وی از اعضای شورای شهر تشکر کردند و گفتند که انتظاری در این خصوص نداشتیم و هر جا را که تصمیم گرفتیم موافقیم. عضو شورای اسلامی شهر تهران تصریح کرد: بعد از 10 سال دنبال دروغگویی نیستیم، برای ما عزت گذاشتن به این خانواده مهم است والا برای ما سرو و صنوبر فرقی ...
ویژه نامه مرگ!
محترمانه داشتیم و از همگان نیز همین مواجهه را انتظار داشتیم، لذا آقای هاشمی را به قانون و حق و معیار می سنجیدیم، نه برعکس! بر اساس همین سنجش، هر جا که لازم بود از ایشان دفاع کردیم و هر جا که نه، نه! دقت کنید! ما کی و کجا به آقای هاشمی تاختیم که به عنوان مثال، چرا بعد از سوم خرداد، همان جنگی که امام برای یک ذره و یک روزش هم نادم و پشیمان نبود، ادامه پیدا کرد؟! من در این متن، کاری به موضع شخص مرحوم ...
از آفریقا تا نوفل لوشاتو برای دیدار با امام
و از کجا آمده و چرا اصرار دارد که همین امروز مرا ببیند. آن خانم گفته بود که من خودم را از آفریقا به این جا رسانده ام، بعد از مطالعه سرگذشت شما، هر چه مثل النگو و گوشواره نقره و لباس اضافی داشتم فروختم و پولی فراهم کردم، تا بتوانم بلیت رفت و برگشتم را تهیه کنم و به دیدار شما بیایم؛ اگر می خواستم امروز به من وقت ملاقات بدهند، برای این نبود که فکر کنید گدایم؛ من خانه و زندگی و شوهر دارم، ولی برای ...
کارگری یک عالم برای ساخت مدرسه علمیه
ناراحتی وارد خانه شدم و هر چه کردم نتوانستم بخوابم، فکرم مشغول بود. همسرم پرسید چه شده؟ آیا مشکلی پیش آمده؟ گفتم؛ نه، گفت باید بگویی! گفتم برای مخارج مدرسه هزار تومان بدهکارم و دیگر توان پرداخت آن را ندارم. همسرم گفت: خانه ما چقدر می ارزد؟ گفتم دو هزار تومان، گفت باغ را چند می خرند؟ گفتم هزار تومان، گفت همه را بفروش و قرضت را ادا کن! من در یکی از اتاق های خانه فلانی می نشینم و شما کار ساختمان مدرسه را ...
تلگرام زندگی بیمار سرطانی را نجات داد
متولد سال 52 است که در جوانی با یک جانباز اعصاب و روان ازدواج می کند و حالا مادر دو فرزند است سمانه از همان آغاز زندگی مشترکش شروع به کار می کند. اوایل زندگی مان خوب بود. خودم چند سالی را در اداره تعزیرات کار می کردم؛ اما بااینکه کارم خوب بود و خیلی آن را دوست داشتم، حتی بیمه هم نداشتم و پس از چند سال اخراج شدم. بعد از آن شرکت های خصوصی کار کردم که باروحیه ام جور نبود. بعد از آن داخل خانه پرستار کودک ...
خیلی دوست داشتم پسرم فقط یک بار پدرش را بابا صدا بزند
که من شهید خواهم شد آیا می توانی مسئولیت قبول کنی؟ گفتم راضی ام به رضای خدا هرچه خدا خواست همان می شود. من که مادرم را در جوانی از دست داده بودم، حالا احساس می کردم یک مردم مهربان پشت و پناهم است؛ آرزو داشتم که همسر یک طلبه شوم چون اعتقاد داشتم افراد روحانی مهربان، خانواده دوست و با اخلاق هستند. علی آقا گاهی اوقات 45 تا 60 روز در جبهه می ماند؛ یک روز کتاب های زیادی در جبهه ...
گفتگو با عباس قانع، پدیده جدید گزارشگری
، اسم 10 تیم را می نوشتم، قرعه کشی می کردم و خودم با خودم مسابقه می دادم و در آخر کار هم کاری می کردم که تیم محبوبم قهرمان شود. این دیوانگی از ابتدا در من وجود داشت. بالاخره چطور وارد عرصه گزارشگری شدی؟ سال 84 من دبیرستانی بودم و همان سال تیم شهید قندی یزد در لیگ برتر بود. یزد در آن سال ها گزارشگر فوتبال نداشت، اگرچه هنوز هم ندارد. من با خودم گفتم می توانم در این زمینه موفق ...
خداحافظی هنرمندان با علی معلم در میان بهت و حسرت/ پیکر منتقد سینما به خانه ابدی رهسپار شد
داشت و با نگاه هایش افراد خودخواه را اذیت می کرد. او راه را برای سینما باز می کرد و هر جا که حضورش لازم بود، افراد خودخواه را کنار می زد. جعفری جورانی گفت: همه وجود علی معلم انرژی و آتش زندگی بود. او افق های دورتر را می دید و بسترسازی می کرد. سینماگران از قلم او هراس داشتند و جمع را می فهمید و رهبری جمع را هم می فهمید. وی ادامه داد: من ساعت ها مرگ علی معلم را باور نمی کردم و ...
کرامات حضرت عباس (علیه السلام) در بیان علما
روحانی گفتند، پدرم فرمودند: من در کربلا رفیقی داشتم که هیچ وقت به زیارت حضرت ابوالفضل العبّاس علیه السلام نمی رفت . گفتم ؛چرا به زیارت حضرت نمی روی؟ علّت چیست ؟!گفت : علّت این امر آن است که ، من روزی از نجف به کربلا رفتم . بعد از زیارت امام حسین علیه السلام و حضرت بنی هاشم علیه السلام از بازار عبور می کردم ، پایم به چیز سنگینی خورد. خواستم بردارم ، دیدم مردم متوجه هستند. لذا به وسیله پایم او را ...
آن مرد در باران آمد
چند کتاب میان پلاستک زیر بغل می آمدم و درس می خواندم وقتی پا به کلاس میگذاشتم آنقدر میز مان یخ زده و سرد بود که نمی شد رویش بنشینم و وقتی دست به دستگیره پنجره کلاس می زدم دستم از سرما و یخ به آن می چسبید و با خودم دوران ابتدایی را با بچه هایی که هرکدامشان آن روز درس و مشق و مدرسه را رها کردند و به صحرا و کارگری روی آوردند و عده ی قلیلی از آنها ادامه تحصیل دادند به یاد آنها داشتم خاطرات را دوره می ...
هیچ وقت تلسکوپ نداشته ام!
حوزه ی نجوم با او به گفت وگو می نشینیم. * * * نوجوانی کسی مثل شما حتماً پر از اتفاق های جالب و پرخاطره بوده. نجوم از کجای زندگی تان شروع شد؟ راستش من هیچ وقت عاشق نجوم نبودم! البته چون خیلی کتاب می خواندم، کتاب هایی درباره ی نجوم داشتم، اما فقط در همین حد. تا این که در اواخر دوره ی نوجوانی ام، یک روز خیلی اتفاقی وقتی که در صف نانوایی بربری ایستاده بودم و منتظر بودم ...
90دقیقه در شلتر، اقامتگاه زنان کارتن خواب
نتوانسته اعتماد کند: برگشتم خونه پدرم. یه شب که خواب بودم، پدرم اومد ... بعد دیگه من از خونه زدم بیرون ... دو سال هم با برادرم زندگی کردم ... می شه تعریف نکنم؟ و جمله ای که در گوش آدم زنگ می خورد: تا حالا یه جا وسط 36 نفر گیر افتادی؟ احمد هم هست، با آرایش غلیظی که به او سر و شکل زنانه بدهد: کلاس پنجم ابتدایی بودم، دوستام که می رفتن سمت دخترا، من حس بدی پیدا می کردم. نمی دونستم خودم با خودم ...
ماجرای آزاده ای که مدافع حرم شد!
می گفتند اینها جرأت نمی کنند یک قدم داخل خاک مان بیایند و اصلاً نگران نباشید. زمانی که عراق فرودگاه مهرآباد را بمباران کرد تازه دولتمردان وقت اعلام جنگ کردند در حالی که شروع جنگ برای ما از دو ماه قبل محرز شده بود. جنگ از ماه ها قبل کامل و علنی شروع شده بود و نمی دانم چرا اعلام جنگ نمی کرد زمانی جنگ را به طور رسمی اعلام کردند که من اسیر شده بودم و خبرش را در اردوگاه از طریق رادیو شنیدم. ...
روحانی فکر می کرد کلیدش سحرآمیز است | جام اخلاق را به مرحوم هاشمی دادم
حاج آقا ما شما را دوست داریم. گفتم شما الان جلوی روی من به بچه من توهین هایی را کردید که در شأن یک انسان نیست. حالا پارسال اتفاقی افتاده شما باید بیایید و توهین کنید؟ گفتند باید از ما معذرت خواهی کند. گفتم من از شما معذرت خواهی می کنم. می خواستیم بازی را ادامه ندهیم روز بازی برای لحظاتی کوتاه تماشاگران نساجی ، ملوان را تشویق کردند و همان فیلم را در اینستاگرام گذاشتند. بعد از یکی ...
خداحافظی هنرمندان با علی معلم در میان بهت و حسرت/ پیکر منتقد سینما به خانه ابدی رهسپار شد
داشت و با نگاه هایش افراد خودخواه را اذیت می کرد. او راه را برای سینما باز می کرد و هر جا که حضورش لازم بود، افراد خودخواه را کنار می زد. جعفری جورانی گفت: همه وجود علی معلم انرژی و آتش زندگی بود. او افق های دورتر را می دید و بسترسازی می کرد. سینماگران از قلم او هراس داشتند و جمع را می فهمید و رهبری جمع را هم می فهمید. وی ادامه داد: من ساعت ها مرگ علی معلم را باور نمی کردم و ...
دلاور مرد عرصه جنگ؛ هنوز اسفند بوی شهادت می دهد
چیکار کنم. همسر شهید برونسی ادامه داد: خلاصه دهه فاطمیه رسید، روز اول دهه، دم در بودم که فردی با دوچرخه آمد و یک کارتن قند به دستم داد و هر چه از وی پرسیدم که اینها را چه کسی داده، چیزی نگفت و رفت، فکر می کردم حتما شهید از منطقه فرستادند اما وقتی ایشان از منطقه زنگ زدند و گفتند که برای قند چه کار کردید؟، گفتم همان فردی که فرستاده بودید صبح با دوچرخه آمد و قند را داد و رفت، ایشان هم در جواب ...
معلولیت و ناتوانی دلیلی برای بی کاری نیست
نقاشی را شروع کردم و بعد از مدتی گل سازی را تجربه کردم، هویه کاری و سرمه دوزی و... نیز برای مدتی باعث سرگرمی من شدند. همه این تجربیات یک سالی طول کشید و حالا دیگر 13ساله شده بودم و یک اتفاق مسیر زندگی من را تغییر داد. پدر و مادرم قبلا کشاورز بودند، اما با بالا رفتن سنشان نتوانستند این کار را ادامه دهند. پدر و مادرم زندگی فقیرانه و سختی داشتند. روستایی که ما در آن زندگی می کردیم، حتی آب لوله کشی نداشت ...
گزارشی از شرح حال عالم ربانی "آیت الله حاج شیخ فرج الله کاظمی"
مراجع تقلید داشتند و مرحوم آیت الله مرعشی که از نسبت ایشان با مرحوم آیت الله کاظمی خبر داشت به ایشان می فرمود: آقای ابوقداره منا اهل البیت هستند. مرحوم آیت الله کاظمی در مبارزات مرحوم مدرس با پهلوی همکاری داشته با مرحوم مدرس در مجلس شورای اسلامی فعلی بهارستان, که محل مجلس شورای ملی وقت بوده است, ملاقات داشته و سپس در منزل وی قرار و هماهنگی در شروع نهضت از مجلس با دستگیری پهلوی و اقدام ...
عشق به روایت مادران انتظار +تصاویر
؟ بله مادر شهید بهروز صبوری بود که اصلا رابطه من و این مادر شهید از رابطه کاری فراتر رفت. یک سال بعد از این که از ایشان عکاسی کرده بودم خواب دیدم در فضای همان اتاقی هستم که با هم مصاحبه کردیم. اتاقی که می گفت پسرش را در آن بزرگ کرده. گوشه ای از این اتاق را ایشان را به شکل زیارتگاه درست کرده بود، هر وقت بی تاب می شد همین جا گریه می کرد. همان بار اولی که من ایشان را دیدم به من گفت: من منتظرم ...
حجت الاسلام علوی تهرانی: آنچه اهل بیت(ع) از ما خواسته اند انجام دهیم
مسلمانان بر یکدیگر مسلمان بر مسلمان حق دارد، معلّی بن خنیس نقل می کند: امام صادق علیه السلام در شب تاریک با کیسه ای بر دوش به خارج از شهر و محل سقیفه می آمد و به افراد بی خانمان و به اصطلاح کارتن خواب سر می زد و بالای سر آنها نان می گذاشت. به آقا گفتم: آقا اینها که از مخالفین شما هستند چطور به آنها کمک می کنید؟ حضرت فرمود: اگر دوستان ما بودند که آنها را به خانه ی خودمان می آوردیم چون مخالف ما ...
روایت تاج از فساد در فوتبال ایران
فدراسیون فوتبال انتخاب شوید؟ به نظر خودم بله. طبیعتا می توانستم چنین نتیجه ای را پیش بینی کنم؛ حالا با چند رای بیشتر یا کمتر. حتی همین حالا هم که رییس شده ام به نظرم کاملا طبیعی است. چرا چنین فکری می کنید؟ چون اگر قرار باشد کسی رییس فدراسیون فوتبال شود، بالاخره باید گذشته ای در فدراسیون، هیئت ها و مدیران باشگاه و موارد مشابه داشته باشد. این موضوع درباره آینده هم صدق می ...
سید محمود دعایی از فرزندان امام می گوید
سیداحمد خمینی درگذشت، یادی از آن روزها و روایت هایش داشته باشیم. همین حالا که در دفتر شما نشستیم و شما از پس یک دوران طولانی و البته تاریخی گذر کردید، کدام مرگ و از دست دادن، همچنان نخستین چیزی است که به ذهنتان می آید و درگیرتان می کند؟ شهادت مصطفی خمینی. ایشان علاوه بر یک فرزند دلبند، یک یاور و یک مدافع همیشگی برای امام خمینی(ره)، دست پرورده ای بود که تمام اندیشه امام را به ...
نارنجک های چهارشنبه آخرسال داعش را نابود می کند
داوطلب را به سه دسته تقسیم می کرد؛ آتش نشان داوطلب، آتش نشان فعال و آتش نشان ویژه چیزی که در حال حاضر وجود ندارد. من جزو آتش نشان های ویژه بودم این آتش نشان ها مثل آتش نشان های رسمی خود سازمان لباس فرم داشتند، شیفت می رفتند و در عملیات شرکت می کردند ولی با این تفاوت که یک سوم حقوق آنها را می گرفتند. روز آزمون استخدامی پایم را گچ گرفتم سیاوش در حال حاضر تمام تمرکزش را روی کار ...
دربی خون و فلفل
درگیری هایی که آتش زیر خاکستر بودند؛ از سکوهای هفت تیر زبانه کشیدند. قلوه سنگ هایی که بین تماشاگران بابلی و قائم شهری رد و بدل شد تا هفت تیر، شبیه ترین نقطه ایران به میدان جنگ باشد. هواداران هر دو تیم در سنگ پرانی مهارتی ویژه نشان دادند و تا توانستند از خجالت هم درآمدند. در همین لحظات بود که نیروی انتظامی وارد درگیری ها شد و ابتکار عمل را در دست گرفت. که البته برعکس منش عمومی این ارگان که باید در ...
روزی که امام با فریاد حاج احمد آقا را صدا زد
خودم را رساندم خانه ایشان و ناظر آن صحنه شدم. پیکی را صدا زدم که برود منزل امام و در بزند و فقط حاج احمد آقا را بخواهد و به کسی دیگر پیام ندهد. گفتم به احمدآقا بگوید که حال اخوی تان خوش نیست و شما سریع بیایید. سریع آمد. به اتفاق ایشان پیکر را به بیمارستان منتقل کردیم. در بیمارستان پیرو معایناتی که کردند قویا گفتند ایشان مرحوم شده و اگر می خواهید علت رحلت ایشان را بدانید باید کالبدشکافی شوند، که ...
دفاع از رهبر انقلاب بر همه لازم است/ برجام نشان داد که چقدر آمریکایی ها غیرقابل اعتماد هستند
متن انقلاب یک چیز است و حواشی آن چیز دیگری است. به هر حال این ها مسائلی است که باید محققین بنویسند و در کتب درسی آن را بازگو و تبیین کنند. اما در مورد خودم، بنده را در پانزده خرداد سال 1342 به زندان شهربانی بردند. من چهل روز در زندان شهربانی بودم. پنجاه و سه نفر از علما، خطاب، بزرگان، ائمه جماعات مساجد معروف تهران، در آن فضای محدود کوچک بودند و برنامه هایی داشتند و داستان های زیادی بود ...
منصوریان: نمی خواستم به رحمتی خیانت کنم
...، برای اینها کم است و جا برای کار کردن دارند. امید نورافکن درون گراست و تنها با من و محمد خرمگاه درد دل می کند. یک روز کنار مجتبی حقدوست بایستی، حرف نمی زند. میلاد زکی پور را از امیدهای نفت آوردم، یک روز به بهتاش فریبا گفتم که تنها سه بازی در تیم بزرگسالان به او فرصت داده ایم و حالا می خواهیم بازی با السد به او میدان دهیم. سید مجید حسینی را داریم که او را باید برای آینده ملی حفظ کرد ...
یادداشت یغما گلرویی در سوگ افشین یداللهی/ پیشنهاد تاسیس بنیاد و جایزه افشین یداللهی
با من تماس گرفته بود گفت خود را در همان عبارت تارکوفسکی پیدا کرده و بغضش در آنسوی تلفن شکست. این شکنندگی خود را اما با هر کسی شریک نمی شد. به شخصه معتقدم شعرها و ترانه هایش از همین حس های به عمد پنهان کرده سرچشمه می گرفتند. ترانه هایی که در شعر کلاسیک ریشه داشتند و به نوعی می شود کار او را در ادامه ی راهِ کسانی مثل بیژن ترقی و معینی کرمانشاهی - البته با زبان و لحنی امروزی - دانست. یعنی آثارش هم ...
حاج احمد خمینی به روایت محمود دعایی/ بزرگ ترین رسالتش حفظ میراث پدر بود
به گزارش گروه رسانه های دیگر آنا از اعتماد، گفت وگو با دعایی در اولین روزهای اسفند انجام شد و در همان ابتدای گفت وگو هم به نزدیکی سالگرد یادگار امام اشاره کرد. همین حالا که در دفتر شما نشستیم و شما از پس یک دوران طولانی و البته تاریخی گذر کردید، کدام مرگ و از دست دادن، همچنان نخستین چیزی است که به ذهن تان می آید و درگیرتان می کند؟ شهادت مصطفی خمینی. ایشان علاوه بر یک فرزند ...
ناگفته های همسر شهید برونسی از شناسایی پیکر/ صحبت با رهبری آرامم کرد
...> همسر شهید برونسی گفت: حال من راضی شده بودم اما دخترم زهرا می گفت، مامان می خواهید پیکر بابا را تشییع کنید، بگذارید پیکرش همانطور مفقودالاثر بماند، حالا که همه از جمله من راضی به تشییع شده بودند، زهرا بی قراری می کرد. سبک خیز با اشاره به خوابی که دخترش زهرا برای تشییع پیکر پدر دیده بود، افزود: دخترم زهرا در یکی از همین شب ها، خواب دید که شهید برونسی با همان لباس سپاه به خانه آمده و رو به ...