سایر خبرها
سرقت از شهروندان با آب پرتقال مسموم
...، ساکن یکی از شهرهای شمالی کشور بودم و مدتی پیش برای زندگی به اسلامشهر آمدم. کار من خریدوفروش مرکبات بود، از شهرهای شمالی کشور میوه بار می زدم و در میدان بارِ تهران می فروختم اما سال گذشته حدود 20 میلیون تومان پرتقالی که خریده بودم یخ زد و تمام سرمایه ام به هدر رفت به همین دلیل برای اینکه خرج زندگی ام را دربیاورم به این کار (سرقت) روی آوردم. این سارق با اعتراف به پنج مورد بیهوش کردن ...
تاکنون چند هنرمند زنده را کشته ایم؟!
...: من شب در منزل در حال استراحت بودم و صبح روز بعد این خبر را شنیدم و متحیر ماندم. به من گفتند خبر درگذشت مرا منتشر کردند در حالی که من زنده هستم، درد و کسالت دارم اما هنوز نفس می کشم. روز گذشته به زور اهالی فامیل با وجود بیماری و دردی که دارم از خونه بیرون رفتم و به پلیس فتا شکایت کردم و آنها گفتند سریعا پیگیر می شوند تا ببینند این اتفاقات از کجا نشات می گیرد . ثریا قاسمی ...
نصرت الله؛ شهیدی که خرمشهر را به فتح رساند
مردمی بر ضد رژیم، نصرت ا... نیز همانند دیگر اقشار مردم در راهپیمایی ها وتظاهرات شرکت می کرد و عملا علاقه خود را به نظام مقدس جمهوری اسلامی نشان می داد. بعد از پیروزی انقلاب، در فروردین سال 58 به خرامه آمد و در کنار فعالیتهای مذهبی خود به شغل قنادی پرداخت. در اسفندماه سال 59 دختری از یک خانواده مذهبی را به عقد خود در آورد، با شروع جنگ تحمیلی روح او آرام و قرار نداشت؛ سرانجام تصمیم می گیرد ...
صادقی: برای بازگشت به استقلال نه شرط خاصی دارم و نه پول زیادی می خواهم
بعد تمدید کردی؟ دیروز (دوشنبه) مذاکره و صحبت کلی در این رابطه داشتیم که طی یکی، دو روز آینده همه چیز روشن می شود. گفته بودی دوست داری به استقلال برگردی، اما یک آقایی نمی گذارد. آن آقا هنوز هم هست و نمی گذارد؟ من بحث آقای خاصی را نکردم. من در استقلال تلاش کردم و زحمت کشیدم و دوست دارم ادامه فوتبالم در تیم محبوبم باشد. حالا نه اینکه بخواهم خداحافظی کنم اما دوست دارم فوتبالم ...
گفت وگو با بدل های ایرانی مسی و رونالدو
رونالدوبودن خلاصه می شود؟ معلم از او پرسیده بود؛ چه آرزویی داری؟ رونالدو گفته بود؛ دوست دارم یک روز بهترین فوتبالیست جهان شوم. همه به کریستیانو رونالدو خندیدند و مسخره اش کردند. داستان زندگی ام هم تا حدود زیادی شبیه به رونالدو است. وقتی فهمیدم به او شباهت دارم و درباره اش حرف می زنم که از این طریق به خانه، ماشین و پول خوب و چیزهایی که مدنظرم است، می رسم؛ همه به من می خندیدند و مسخره ام ...
دانه های تسبیح؛ یادگاری از سال ها چشم انتظاری مادر
: جسد پسرم مهدی برنگشت و تنها یک تسبیح از او برایم آوردند اما هنوز امید به برگشتش دارم، سال ها است که خانه را عوض کردیم و گاه با خودم می گویم، شاید بیاید و خانه را پیدا نکند. بغض مادر و یک دنیا سخن حرفش به اینجا که رسید، بغضش ترکید. دیگر نمی توانست به صحبتش ادامه دهد. انگار بغض فروخورده سی ساله اش سر باز کرده بود. بغضی که راه علاجی جز صبر نداشت. با دست های لرزانش اشک چشمش را پاک ...
خرمشهر راوی مقاومت ها و شهادت ها/ روزهای اول جنگ چگونه گذشت
مبارزات ضد رژیم ستمشاهی از خانواده های فعال خرمشهری بودند. عبدالرضا هم با اینکه نوجوان بود اما به امور سیاسی روز آشنا بود: در مبارزات علیه رژیم شاهشاهی همه خانواده بودیم. پدر و مادرم تشویق می کردند. به تشویق پدر و مادرم هم بود که سال 58 وارد سپاه شدم، برادرم وارد جهاد سازندگی شد و خواهرم در مکتب القرآن شروع به فعالت کرد . جنگ که شد عبدالرضا 19 ساله، دبیرستانی و عضو اتحادیه انجمن اسلامی ...
لباس دامادی بر تن دو برادر
به تن کند و در نهایت پس از 23 سال ما را برای همیشه ترک کند و به لقاءالله بپیوندد. بازی با اسلحه چوبی پدر شهید رشته کلام را به دست گرفت و ادامه داد: مغازه نجاری داشتم. محمودرضا از کودکی به مغازه ام می آمد و با اسلحه چوبی بازی می کرد، اما این بازی با گذشت زمان شکل جدی به خود گرفت! بزرگتر که شد محال بود در خیابان، همسایه ای را ببیند که وسیله سنگینی در دستش باشد و تا در منزل ...
بی پولی کام شکرستانی ها را تلخ کرد
ساز و بعد از بیست سال کار، الان در مقام پرسشگر این سؤال را دارم که ما الان در چه شرایطی قرار داریم و اینکه آیا پروژه ای که موفق و سرگرم کننده بوده، چطور می تواند به این شکل متوقف شود؟ من 9ماه برای این کار دستمزد نگرفته ام و الان به عنوان یک کارگردان که دستمزد نگرفته، متضررم. برای آن تهیه کننده ای که بالای دومیلیارد تومان از جیب خودش هزینه کرده چه کاری می شود کرد؟ من می خواهم بپرسم که ...
شهادت داماد 2 ماهه
ما کرد و چنان شاداب راهی جبهه شد که گویی خبر از شهادت و ورود به بهشت ابدی را به او داده بودند. یک شب خانه مادرشوهرم بودم که برادر محمدعلی روزنامه ای گرفته بود که در آن اسامی شهدایی که به پزشکی قانونی انتقال داده بودند، نوشته شده بود. همان لحظه دوست همسرم آمد، گفت: محمد علی مجروح شده و در بیمارستان بستری است ، اما کم کم فهمیدیم که او شهید شده است. هیچ وقت از جنگ و منطقه صحبت ...
این پرچم زمین نیفتاد
عملیات می رفتم کلی دوست پیدا می کردم. با همه بگو و بخند داشتم. کاری می کردم که حال و هوای بچه ها عوض شود. پدرم قبل از اینکه مغازه چایخانه باز کند، آرایشگر بود. وسایل اصلاح او را با خودم به جبهه برده بودم، طوری هم ژست می گرفتم که فکر می کردند استادم. بندگان خدا سرشان را به دست من می سپردند و من هم صدای قیچی را در می آوردم و با ماشین دور سرشان را می زدم. بعد آینه را به دستشان می دادم و کلی می خندیدیم ...
علی دایی: اگر دنیا درجا بزند، من هم درجا می زنم
سرمربی تیم سایپا گفت:دوره مربیگری بسیار خوبی را پشت سرگذاشتیم. به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از ایسنا، ، علی دایی درباره حضورش در کلاس های مربیگری حرفه یی اظهار کرد: به طور حتم همه ما در همه موضوعات کامل نیستیم و دنیا رو به پیشرفت است. علم پیشرفت می کند و اگر دنیا در جا بزند من هم باید درجا بزنم. دوست دارم چیزهای نو را یاد بگیرم و اگر وقت داشته باشم حتما در این کلاس ها شرکت کنم. ...
سرقت از شهروندان با آب پرتقال مسموم
خریدوفروش مرکبات بود، از شهرهای شمالی کشور میوه بار می زدم و در میدان بارِ تهران می فروختم اما سال گذشته حدود 20 میلیون تومان پرتقالی که خریده بودم یخ زد و تمام سرمایه ام به هدر رفت به همین دلیل برای اینکه خرج زندگی ام را دربیاورم به این کار (سرقت) روی آوردم. این سارق با اعتراف به پنج مورد بیهوش کردن افراد و سرقت خودرو و اموال در ادامه اظهاراتش به بازپرس گفت: بعد از برداشتن خودروها، پول و وسایلی را ...
توصیه امام رضا (ع) برای لحظه های آخر ماه شعبان
قرآنی که راهنمای مردم شده و نشانه های روشنی از راهبری و جدا کردن میان حق و باطل است فرا رسیده پس ما را در این ماه سالم بدار و آن را در حال آسانی و تندرستی از ما بگیر، ای که اندک را بگیرد و بسیار قدردانی کند، این طاعت اندک را از من بپذیر خدایا از تو خواهم که برای من به سوی هر کار خیری راهی و از هر چه دوست نداری سر را هم مانعی قرار دهی ای مهربانترین مهربانان! ای که گذشتی از من و از آن ...
راز تلخ 7 روز ناپدید شدن بهاره 13 ساله
ندارم به خانه برگردم. اول می خواستم بلایی سر خودم بیاورم، اما شنیده بودم هرکس به زندگی خود پایان بدهد، در آن دنیا هم مجازات شدیدی می شود. خدا را شکر می کنم که با مادربزرگم دوست هستم. حتی در مورد وسوسه مرگ هم با او صحبت کردم، می گفت این کار اصلا به صلاح تو نیست، چون هرکس بشنود چنین اشتباهی کرده ای پشت سرت حرف های نامربوط و تهمت می زند، ضمن آنکه این کار آدم را از چشم خدا هم می اندازد. بهاره درحالی که ...
با مردم در این چهار سال مثل همین هفته های انتخاباتی رفتار کنیم / مردم به وعده درامد 2.5 برابر تخیلی نه ...
صادرات غیر نفتی، ارتباط با جهان و... است که برای همه آن ها برنامه داریم. در عین حال توانستیم در سال 93 رکود را بشکنیم و حتما در ادامه این راه برنامه ها موفق خواهد بود. رئیس جمهور کشورمان تصریح کرد: صندوق توسعه، بانک ها، بودجه کشورو سرمایه گذاری خارجی در اولویت قرار دارد و در زمینه حمایتی می خواهیم فقر مطلق را از بین ببریم. گزارش کارورزی را در صد روز آینده ارائه می دهیم ...
روایت جلال ملکی از روزهای سخت آتش نشانی
قهر کردم چون دوست نداشتم سخنگو باشم. بوکسوری که آتش نشان شد آقای ملکی سالها ورزش های سخت کرده است از ورزش بوکس تا ورزش های باستانی و توانسته آمادگی جسمانی خوبش را در این سن و سال هم نگه دارد. راه آتش نشانی نیز از همین ورزش پیش پایش باز شد: من همیشه ورزش می کردم از فوتبال تا بوکس. بوکسور خوبی بودم یک روز که در باشگاه حسابی به هم ریخته بودم. یکی از دوستانم گفت آتش نشانی فراخوان ...
ایران درودی: یکی از خوشبخت ترین های زمینم
اگر شده، یک ناخن کوچک فردوسی باشم تا پدرم به خاطر داشتن فرزندی مثل من سربلند باشد. متأسفانه حدود 30 سال است که پدرم را از دست داده ام. از شما هم می خواهم یادتان بماند که فارسی را درست صحبت کنید و بنویسید. او همچنین یادآوری کرد: من زمانی در تلویزیون کار می کردم و کارگردان بودم. 80 فیلم ماندنی به صورت آرشیو از نویسندگان، شاعران و هنرمندان دیگر ساخته ام. درودی با اشاره به اینکه زمانی صفحه ...
رویارویی قاتل با مادر مقتول بعد از 12 سال
همدیگر را می بینیم بعد هم به محله خودمان رفتم و با چند نفر از دوستانم با یک پژو و دو موتور به آن محل برگشتیم. دعوای شدیدی بین ما اتفاق افتاد و همه چیز به هم ریخت. من که به دلیل ضرباتی که خورده بودم خیلی ناراحت بودم با چاقو یک ضربه به پسر نوجوان زدم که باعث مرگش شد. متهم گفت: از آن زمان 12 سال گذشته و من حالا 32ساله هستم و سال های زیادی را در زندان بلاتکلیف بوده ام و درخواست دارم وضعیتم بررسی شود. در ...
بی پناهان بر کارتن های کف صحنه
در ماه های بهمن، اسفند و فروردین، نمایش شلتر که بر صحنه تالار قشقایی تئاتر شهر آمد یک حادثه در عرصه تئاتر مستند بود. برخلاف نمونه های دیگری که در این سال ها با عنوان تئاتر مستند بر صحنه رفته و به تعبیری بیشتر بازآفرینی نمایش یک واقعه معروف و آشنای اجتماعی بوده، شلتر به سوی خلق حسی آشنا از زندگی واقعی عده ای از زنان کارتن خواب رفته است. گرچه در نوشتن متن و اجرایش بر صحنه هم از مواد و مصالح واقعی ...
جهاد تا 1300 متر زیر زمین
...، معصومه خانم اما همه ی مشکلات را پیوند می زند به قناعت و صبوری، چیزهای که این روزها کمتر پیدا می شود، اساس زندگی خانم و آقای هدایتی بر سازش و محبت بوده، از همان روز اول تا همین چند روز پیش. خانم جاهدی می گوید: دو ماه و نیم پیش خدا ریحانه را به زندگیمان بخشید، از روزهای اول تولد ریحانه به خاطر کولیک نوزادان شبها نمی خوابید و تا صبح گریه می کرد، بهرام آدم بی خیالی نبود، در تمام این پنج سال ...
حرف هایم را سانسور کردند آرا کم شد
، بین خود و خدای خودم جمع بندی کرده و دیدم که می توانم به راحتی این کار را انجام دهم. من 14 تا ماده برای مهار تورم دارم که با تصویب این 14 تا که در شماره 25 انتظار هم کاملا نوشته شده، خدا کمک می کند مشکلات حل می شود. همه مشکلات دیگر هم ناشی از این رباخواری و کارهای بانکی است. به هرحال با جمع بندی ای که داشتم، ثبت نام کردم چون درآن شرایط کسی جرأت رقابت با هاشمی را نداشت. عملا هم همین طور شد وقتی دیدند ...
شورای چهارم، اسیر حواشی
هم دوست هستیم اما خداوکیلی با شما این کارها را می کردند، چه می کردید؟ این عضو شورای شهر تهران در ادامه گفت: جامعه ورزشی برای خدمتگزاری به مردم به شورا آمده اما هر روز یک انگ به آن می چسباندند که این مسئله سبب سردشدن مردم جامعه و حتی سردشدن ورزشکاران شده است. جدیدی با بیان اینکه عزیزان ورزشکار در شورای شهر تحصیلات مرتبط دارند و به عشق خدمت به مردم آبرو گذاشتند، گفت: اما در این سه سال با ما ...
اومانیسم، عشق و علاقه به مردم است
...: بابک محمدی کارگردان باسابقه تئاتر بعد از سال ها اقامت در اتریش سه دهه قبل به ایران آمد و نمایش های شاخص و ماندگاری را روی صحنه اجرا کرد. محمدی در روح جهنمی با زبانی هنرمندانه و خلاقانه به نقد خشونت، دیکتاتوری و خودکامگی که جهان امروز را فرا گرفته می پردازد. محمدی در دهه هشتاد اولین نمایشنامه اش را نوشت و تا به امروز تعداد این داستان ها و نمایش نامه به عدد 95 رسیده است. بابک محمدی در ...
همکاری حجت اشرف زاده و دامون نوردین؛ از دبستان تا دنیای حرفه ای
نوردین در این قطعه گفت: رفاقت ما به سال های دور و دوران کودکی برمی گردد. در گروه سرود مدرسه که سرپرستی اش را استاد مجید نوردین (پدر دامون) بر عهده داشت در کنار هم بودیم. دامون پیانو می نواخت و من خواننده گروه بودم. سال ها بعد من بار دیگر با او مواجه شدم و از صدای زیبا و اجراهایش لذت بردم. تصمیم بر همکاری گرفتیم و اثری برای این همکاری انتخاب شد که ترانه زیبای خانم مرجان تراب را به همراه داشت که ...
برای دادن رای درست به دنبال فرد اصلح بود
) شوم نهایت لطف و مهربانی را نسبت به همه داشت. خیلی ها محبت دارند و مهربان هستند ولی محبتشان تنها در حوزه خانواده است ولی ایشان محبتشان فراتر بود و آنچه برای دخترانشان می خواستند برای بچه های دیگر نیز می خواستند. برای همین در دستنوشته اش عنوان می کند: دو دختر عزیزم فاطمه خانم و ریحانه خانم بابا؛ بدانید شما دو گل عشق من هستید شما را به اندازه تمام ستارگان دوست دارم اگر شما را تنها گذاشتم برای این ...
منصوریان: افتخار می کنم که پرچم استقلال در دست دارم/ کارمان در امارات سخت است
را کردیم. خیلی دوست دارم که سه دفاعه خطی را بیشتر کار کنیم تا خط آتشمان را یک خط جلوتر ببریم. ما چون نیم فصل اول سینوس وار به جلو رفتیم، نشد این کار را بکنیم. منصوریان اضافه کرد: از هواداران تشکر می کنم. ما امروز 100 هزار مامور در ورزشگاه داشتیم و یک نفر که خواست شیطنت بکند، تمام ورزشگاه دنبالش دوید و فکر کنم طرف هنوز در حال دویدن است. حریف سنتی ما تماشاگرش را در برابر لخویا از دست داد ...
مسعود معینی : استقلال مقابل العین خوب ظاهر شد
نمی تواند حاشیه امنیتی برای دیدار برگشت باشد. متأسفانه فرشید اسماعیلی را بی جهت و به خاطر ضعف داوری از دست دادیم، اما امیدوارم امید ابراهیمی به بازی برگشت برسد. مسعود معینی با تقدیر از حضور تماشاگران در ورزشگاه تصریح کرد: انتظار نداشتیم وسط هفته 80، 90 هزار نفر به ورزشگاه بروند و همه آبی پوش باشند. گرانی بلیت ها دست باشگاه نیست و شاید از سوی فدراسیون فوتبال بوده باشد، هر چه بود فیدبک ...
مادری که با دیدن پیکر پسرش از هوش رفت
، باید مصاحبه کند تا همه ببینندش! " آن روحانی هم بلند می شود. پیش احمد می رود و می گوید : "تا این بچه بسیجی ها هستند، اسلام شکست نمی خورد." □ روزهای جمعه، تعطیلی ها یا هر وقت که به مرخصی می آمد، بی کار نمی نشست؛می رفت زیر دست بنا، کارگری. از درآمدش به خانواده های فقیر و مستضعف کمک می کرد. یک بار،وسط روز کارش را رها کرده و آمده بود خانه. خیلی ناراحت بود ...
او فرزند من است ... نیست؟!
نخست زندگی مشترک، به شهری نقل مکان کردیم که دوره دانشجویی مان در آنجا سپری شده بود. وقتی به فاصله 3 سال، سه شهر مختلف ایران را برای زندگی انتخاب کردیم و درجواب کسانی که به خاطر این همه جا به جایی انتقادمان می کردند، تنها می گفتیم ما مثل دو دوست کنار هم می مانیم و برای شادی و آرامش یکدیگر هر کاری که از دست مان بر بیاید انجام می دهیم. طبیعی است که بواسطه تجربه همان لحظه های ناب حالا این طور بی قرار ...