سایر منابع:
سایر خبرها
مردی دوستش را کشت تا با زن او ازدواج کند +عکس
ماجرا را به پلیس اطلاع دهم و او دستگیر شود به همین دلیل مرا در خانه اجاره ای اش زندانی کرد. سعید چند بار برای سرکشی به خانه مان رفت. عذاب وجدان گرفته بودم، می خواستم او را لو دهم اما نشد، چون مدام مرا تهدید می کرد. یک روز که فراموش کرده بود در خانه را قفل کند، توانستم از آنجا فرار کنم. با اعتراف های همسر مقتول، دو روز پیش عامل جنایت هم بازداشت شد و در مواجهه حضوری با همسر مقتول سکوت خود ...
بیانات در مراسم شب خاطره دفاع مقدس
بعد در اختیار قرار گرفت - داریم. ما مکرّر میگفتیم که مثلاً فلان وسیله نیاز است؛ میگفتند نداریم. ما یک روز صبح بلند شدیم و با همان شخص - همان برادر ارتشی چون از درِ معمولی پادگان نمیشد داخل رفت، از یک راه دیگری و از یک محلّ دیگری وارد پادگان شدیم و رفتیم وسط پادگان؛ بنده دیدم بله! شاید تعداد مثلاً نه تا، ده تا از این بی ام پی ها آکبند - یعنی هنوز در آن تخته های بسته شده - آنجا بود؛ که اینها البتّه ...
پسر 15 ساله: برادر بزرگ ترم را کشتم چون معتاد به شیشه بود
شایان به اداره پلیس رفت و ماجرای قتل برادرش را اعتراف کرد و گفت: شب از نیمه گذشته بود که وارد خانه شدم و با کفش های یک آدم غریبه جلوی در خانه روبه رو شدم. از مادرم ماجرا را پرسیدم که او گفت برادرت به همراه دوستش در خانه هستند. به سراغ شان رفتم و دیدم که در حال مصرف شیشه اند. به برادرم گفتم پاشو از خانه مان برو بیرون اینجا جای این کارها نیست. او نیز عصبانی شد با چاقویی در دست، دست های مرا گرفت و جلوی ...
ماجرای یک مرگ بدون امضا!
او را انتخاب کرده بودند. همان طور که گفتم او ورزشکار بود. آنها برای تبلیغ می خواستند این عمل را انجام دهند که به حساب خودشان به مردم دروغ نگفته باشند. خواهرم هم ابتدا قبول می کند، اما چند روز بعد از این کار منصرف می شود. ولی آنها تماس می گیرند و به او اصرار می کنند. درنهایت هم خواهرم به این جراحی تن می دهد. همه اینها را نگار بعد از مرگ مادرش برای ما تعریف کرد. با هم قرار مالی داشتند؟ نه ...
طعنه عابدزاده به حکم اخیر فدراسیون
احمدرضا عابدزاده یکی از خاص ترین روزهایش را پشت سر گذاشت؛ این را خودش می گوید. به گزارش خبرآنلاین گفت و گوی خبرورزشی با عابدزاده را بخوانید: امروز وارد 52 سالگی تان شدید، چه احساسی دارید؟ شب گذشته مراسم داشتیم و به قولی در شادی هت تریک کردیم. روز آزادی خرمشهر بود که برای همه مردم کشور به ویژه خوزستانی ها و بنده که آبادانی هستم و فرودگاه این شهر بیشتر نزدیک خرمشهر بود ...
قاتل: از زندان خسته ام، اعدامم کنید
متهم جوان در برابر دادرسان ایستاد و گفت: در این 4 سال روزها و شب هایم با کابوس اعدام گذشته و از شما می خواهم اعدامم کنید یا مرا از این برزخ نجات دهید. چون کسی را ندارم که پیگیر گرفتن رضایت از اولیای دم باشد. این متهم درباره چگونگی وقوع این جنایت نیز گفت: چند ماهی بود که برای کار خیاطی از شهرستان به منزل برادرم که در تهران زندگی می کند، آمده بودم. پس از چند روز احساس کردم زن برادرم کم ...
جهاد تا 1300 متر زیر زمین!
....همسرم بعد از اتمام دانشگاه چون کار نبود به عنوان کارگر در معدن زغال سنگ البرز شرقی مشغول بکار شد،بهرام با وجود سختی کار و حقوق پایینی که نه رضایت بخش بود و نه سر موعد پرداخت می شد راضی بود و قانع، انگیزه اش برای کار کردن بی نظیر بود.سالهای اول ازدواج یک روز در میان شانزده ساعته سرکار می رفت، اما بعد از آن ساعت کارش تغییر کرد، هر روز یک ربع به شش صبح از خانه بیرون می رفت و حوالی ساعت سه ظهر بر ...
خونخواهی برادر با استخدام اسیدپاش!
شد که اردلان این پیشنهاد را به تو داد؟ اردلان از بچه محل هایم است، یک روز به مغازه اش رفتم و باهم مشغول صحبت شدیم. او گفت می خواهم برایم کاری انجام دهی و به خاطر آن پول خوبی گیرت می آید. گفتم چه کاری؟ شاید بخواهی آدم بکشم! اردلان به من گفت آدمکشی در کار نیست باید آب بریزی روی صورت یک نفر. چند و چونش را هم وحید برایت توضیح می دهد. بعد از آن ماجرا با وحید تماس گرفتم، او واسطه بود و ...
8 سال است با دلهره زندگی می کنم
و مرا بردند کانون اصلاح و تربیت. 7، 8 ماه آن جا بودم. بعد مرا به زندان اصلی منتقل کردند. نزدیک به 8 ماه هم آن جا بودم. چطور شد که آمدی بیرون؟ بعد از آن اتفاق، همکلاسی ام در بیمارستان بستری شد، به دلیل ضربه های وارد شده، به کما رفت و خانواده من از همان شب اول همه هزینه ها را پرداخت و تمام تلاشش را کرد تا خانواده رضایت دهد اما آنها زیر بار نمی رفتند. مضروب نزدیک به 30 روز در کما ...
مربی آموزش نظامی بودم/ نوازندگانم از شهیدان مفقودالاثر شدند
معنا که بخواهم پنهان کاری کنم، بلکه لزومی به تعریف آن وجود نداشته است. حدود 5 سال پیش در برنامه عبور شیشه ای کمی در این باره صحبت کردم و حتی در مورد گروه های موسیقی خارجی نیز گفتم. البته در برنامه ماه مبارک رمضان مردم توقع دارند یک خواننده مذهبی در رابطه با روایات حرف بزند اما من فضای برنامه را به سمت پینک فلوید و گیتار بردم . چه خوب. یعنی با موسیقی های روز دنیا مسلط هستید و در همان ...
شرح ترور آیت الله رفستجانی در چنین روزی
آقای هاشمی رفسنجانی را محکوم کردند. (متن بخش هایی از بیانیه های فوق در روزنامه اطلاعات 6 خرداد 58، ص 12 آمده است) بعد از این ترور امنیت امام و رهبران روحانی به عهده فرماندهی دژبان گذارده شد. (سرتیپ امیر رحیمی فرمانده وقت دژبان مرکز بود) آقای هاشمی روز سه شنبه 8 خرداد بر روی تخت بیمارستان، مصاحبه مطبوعاتی و رادیو و تلویزونی انجام داد و گفت: این حادثه برای من غیر منتظره نبود، چون مرتباً ...
رویارویی بدل های مسی و رونالدو در ایران!
جاهای دیگر نفرستادم. من این عکس را برای سایت "ورزش سه" فقط فرستادم و پیش خودم گفتم اگر قرار باشد دیده و پخش شود در از طریق همین سایت دیده خواهد شد. به هر صورت من عکس را برای این سایت فرستادم و فردای آن سریع با من تماس گرفتند و گفتند آب دستت است بگذار زمین و به دفتر "ورزش سه" بیا. من هم سریع رفتم و عکس و فیلم از من گرفتند و آنجا عکسم منتشر شد و چرخید. بعد از آن به چند مجله و روزنامه و خبرگزاری هم ...
2 روایت از سوء قصد به آیت الله هاشمی رفسنجانی + تصاویر
. آمدند در خانه من وقتی که به اتاق پذیرایی رفتم دیدم که یک جوانی آنجا نشسته با یک پاسداری در خانه ما. بعد پاسدار رفت بیرون و آن جوان بود. من چون گفتم کار دارم زودتر این نامه را بدهید ببینم چیکار دارید، وقت تلف نکنید ایشون پا شد آمد و جلو صندلی که من نشسته بودم با نیم متر فاصله ایستاد و چیزی از تو جیبش درآورد و گفت متاسفانه اشتباهی آوردم نامه را... و رنگ ورقه هایش نشان می داد که همان اعلامیه ...
مرگ مرموز دختر جوان پس از عمل لیپوساکشن در کلینیک زیبایی
کلینیک بود. اتفاقا با جراح خواهرم هم ارتباط بسیار نزدیکی دارد. آنها به خواهرم می گویند این جراحی هیچ خطری ندارد. درواقع آنها به دلیل فیزیک بدنی خواهرم او را انتخاب کرده بودند. همان طور که گفتم او ورزشکار بود. آنها برای تبلیغ می خواستند این عمل را انجام دهند که به حساب خودشان به مردم دروغ نگفته باشند. خواهرم هم ابتدا قبول می کند، اما چند روز بعد از این کار منصرف می شود. ولی آنها تماس می گیرند و به ...
چرا کسی صدای این بینوایان را نمی شنود
ایران آنلاین / رحیم در یک روستای متعلق به طایفه روهینگیاها در شمال غرب میانمار معلمی می کرد. او به همراه مادر 72ساله اش در این روستا ماند. روز بعد ارتش روستا را محاصره و وارد آن شد. رحیم و مادرش به یکی از مزارع برنج پناه بردند تا در آنجا مخفی شوند.رحیم می گوید از محل اختفای خود سربازان ارتش را می دید که خانه ها را آتش زده و به سمت فراری ها شلیک می کردند. او می افزاید: فکر کردم همان روز خواهیم مرد ...
این زن هشتاد ساله، مادر صدها کودک است
.... این پسر بعد از حادثه زلزله دچار مشکلات روحی بسیار شدیدی شده بود و تا مدت ها تحت نظر پزشک بود. او به خاطر مشکلات روحی تصمیم گرفته بود که ترک تحصیل کند و به مدرسه نرود. نگرانش بودم و مدام با او تماس می گرفتم. یک روز به او گفتم باید قوی بود. انسان ها همه می میرند، یکی در زلزله و یکی روی تخت خانه اش. برایش توضیح دادم که مرگ والدین یا عزیزان نباید زندگی او را متوقف کند. هنوز ...
چگونه برای ورود به رمضان آماده شویم+پاسخ امام موسی صدر
کشاورزی باشد و مرگ او برسد، در حال مرگ نیز نهال را رها نمی کند و به کناری نمی اندازد تا جان بدهد، بلکه در همان حال درخت را در زمین می کارد و سپس می میرد. منظور این حدیث چیست؟ می خواهد بگوید حتی همین لحظه کوتاه باقی مانده از زندگی را نیز از دست نده و در راه خیر از آن استفاده کن و آن نهال را بکار، هر چند در آن حالت نامناسب باشی. از ما می خواهد که همه لحظه های زندگی را غنیمت بدانیم تا زندگی انسان سراسر ...
ندیم ‘ماه بی بی’
اتفاقی افتاده، وقتی خانم حاج آقا خوشرو هم آمد بیشتر نگران شدم رو به او گفتم جان جد همسرت بگو چه شده و او گفت چیزی نشده، یعنی نباید به دیدن شما بیاییم؟ مادر شهید ایرانمنش افزود: بعد از صحبت با خانم خوشرو آرام شدم آن روز کسی نتوانست به من بگوید که علی من شهید شده است. وی گفت: پدر علی قبل از همه ما از شهادتش با خبر شده بود ولی چیزی نمی گفت؛ آن روز همسرم به خانه آمد، حال خوبی نداشت در حالی ...
فوتبال ساحلی ایران آبروی آسیاست/ پیشنهاد از اسپورتینگ پرتغال دارم
دیدار نهایی بازماندیم. باز هم خدا را شکر می کنیم توانستیم عنوان سوم جام را از آن خود کنیم و دست پر به ایران بازگردیم. تاهیتی باز هم سد راه ایران شد. چطور شد که ملی پوشان کشورمان نتوانستند در ضربات پنالتی توانایی های خود را نشان دهند؟ در سال های اخیر بارها با تیم تاهیتی در تورنمنت های مختلف مصاف داشته ایم. در هشت سالی که عضو تیم ملی بودم در مقابل تیم های زیادی از جمله ایتالیا، روسیه ...
روایتی از امدادگری در زمان موشک باران تهران
از روزنامه شهروند، زمانی که موشک چندین واحد مسکونی را ویران کرده بود و معلوم نبود چند نفر زیر آوار مانده اند. امدادگران کار عملیات جست وجو و نجات را شروع کردند، اما از زنده ماندن کسانی که زیر آوار گیر افتاده بودند، ناامید بودند، چون احتمال زنده بودن کسی در زیر آوار نزدیک صفر بود. تعداد زیادی ازمردم جمع شده بودند، البته مثل حالا عکس سلفی نمی گرفتند! اما حضور داشتند و تماشا می کردند با آن همه ...
مردی که سال ها قبل همسرش را کشت: به خاطر دخترم کمکم کنید
اعتماد کنند. من از مردم می خواهم فقط به خاطر دخترم به من کمک کنند که بی سرپرست نشود، چون مادر و پدرم پیر هستند و خانواده پدرزنم هم نمی خواهند از بچه نگهداری کنند، فقط به خاطر بچه ام که بتوانم بیرون بروم و برایش پدری کنم، به من کمک کنند تا او را به جایی برسانم و برایش پدری کنم و سر کار و زندگی بروم و عروسش کنم. شما چند سال است که زندان هستید؟ سه ماه دیگر، هفت سال می شود که اینجا هستم ...
مردی با پسر کوچولویش دزدی می کرد
. چون جای پارک ماشین چند ساختمان آن طرف تر بود بی احتیاطی کردم و در را نبستم. بررسی دو خودرو چند دقیقه ای طول کشید و دست آخر او مجاب شد که خراشیدگی گلگیر ماشینش کار من نبوده است. او عذرخواهی کرد و رفت و من هم به مغازه برگشتم اما در کمال ناباوری دیدم دخل باز است و هیچ پولی در آن نیست. تازه فهمیدم چه کلاهی سرم رفته و حالا شک ندارم سارق همان مرد عصبانی است. با گزارش این تیمی از پلیس آگاهی برای ...
دختربچه ای معصوم در دام کانالی مخوف
خیر گفت و به اتاقش رفت. وارد تلگرام شد. چند لحظه بعد یک آیدی ناشناس نمایان شد. بازش کرد. کانالی بود با چند هزار عضو. برای تلگرام رقم بالایی است. آن کانال پر از ویروس بود. آن ویروس ها به گوشی و سیستم و نرم افزارهایش هیچ آسیبی نمی زدند، اما برای دختری بچه سال خیلی جذاب بودند. آن جذابیت ها از هر ویروس شخصیتی و هویتی مخرب تر بودند. همان شب مرضیه به آن ویروس ها مبتلا شد و تا وقتی که پدرش برای نماز صبح ...
همه لاله کاشتند و ما نرگس ...
آمده بود. مادربزرگی هم داشتم که لگنش شکسته بود. او هم در خانه ما بود. می دانستم همه در زیرزمین هستند. نگران برادرم بودم. چون می دانستم در حیاط می خوابد. با گریه برادرم را صدا می زدم. یک نفر در گوشم گفت نگران نباش برادرت با برادر من از گشت شبانه هنوز بازنگشتند. بیرون ماندن از خانه جان برادرم را نجات داد. همه فامیل ها آمدند تا راه زیرزمین را باز کنیم. شوهرخواهرم چون تاریک بود جلوی پایش را ندید و به ...
حسرت کشیدن یک "آه" را بر دل دشمن گذاشتم
...> نمی دانم روزها تا روز اعزام چگونه گذشت. تمام فکرم در خط مقدم جبهه بود. زمانی که لباس رزم را در لانه جاسوسی برای نخستین بار بر تن کردم، احساس غرور داشتم. با همان لباس به سمت خانواده ام که برای خداحافظی آمده بودند، رفتم. پس از بوسه مادرم، به صف برگشتم. ساعاتی بعد رزمندگان به راه آهن منتقل شده و به دوکوهه رفتیم. در آنجا نیروها سازماندهی شدند و یک دوره آموزشی کوتاه گذراندند. در صف حضور و غیاب ...
بگیر، تو بُردی
این روزها که دوباره فضای سیاسی جامعه بر فضای فرهنگی و اجتماعی آن چربیده است-کما اینکه متاسفانه در زمان های دیگر هم همینطور است – و گاهاً در جریان های مختلف زندگی یادمان می رود اخلاق و معرفت و عقل را محور قرار دهیم، بازخوانی زندگی مردی به نام امام روح الله، که در اوج پر تلاطم ترین جریان تاریخ معاصر نقشی محوری را ایفا کرد، می تواند برای ما چراغ راه و آیینه عبرت و درس باشد. “میبدما” این ...
از جنس خاک بود اما زمینی نبود!
می توان حاج آقا ابوترابی را تکه ای از خدا روی زمین نامید و خدا چه زود تکه گمشده اش را با خود برد، ابوترابی از جنس خاک بود اما زمینی نبود. فرزانه قلعه قوند مسئول پژوهش موسسه فرهنگی پیام آزادگان، من نه آزاده و نه حتی یک بار سید آزادگان را دیده بودم. وقتی مقدر شد خدمتگزار موسسه ای باشم که یادگار مرحوم سید علی اکبر ابوترابی فرد است، انگار برای اولین بار بود که با ایشان آشنا می شدم! سید چون ...
بیژن فرهنگ دره شوری از اسکندر فیروز و علاقه او به ایران می گوید / آوازی برای درناها
خانه می رسد: در طبقه چهارم ساختمانی در خیابان سمنگان تهران اتاق داشتم. به خانه که رسیدم متوجه شدم تمام لباس هایم که کلا سه شلوار و پیرهن بود، کثیف شده اند. طنابی سمت پنجره آویزان کرده بودم، لباس ها را شستم، روی طناب پهن کردم و گفتم فردا به سازمان نمی روم. فردای آن روز، پس از آنکه لباس هایش خشک شدند، به چلوکبابی حوالی خانه اش می رود، غذا می خورد و گشتی در سطح شهر می زند. روز بعد به اداره می رود: آن ...
چند میلیون نفر را با فرهنگ ایرانی آشنا کرده ام
عنوان اُورینت و اکسیدنت؛ من در این برنامه ها کار شرقی اجرا می کردم. تمبک هم می نواختم، چون شاگرد مرحوم استاد حسین تهرانی بودم. معروف ترین اثری که گروه ما اجرا می کرد و برای همه دنیا شناخته شده بود، اثری بود با نام “کارمینا بورانا اورجینال” اُرجینال نه اُرف. شکل اُرف آن طوری است که فقط کلام اثر حفظ می شود و موسیقی آن تغییر می کند، اما ما آن را به همان شکلی که در اصل بوده اجرا کردیم. لطفاً در ...
فتح خرمشهر؛ تبلور وحدت ملی
مایه گذاشتند. من بعضی از شب ها جسد بچه های خرمشهر را می بینم که توسط سگ ها تکه پاره می شود، ولی ما نمی توانیم از سنگرها و پناهگاه ها خارج شویم و این جنازه ها را نجات دهیم. اینها روایت محمد جهان آرا، فرمانده سپاه خرمشهر از روزهای التهاب شهر است، مردی که متفاوت ترین عملیات جنگ را فرماندهی کرد، عملیاتی که در آن مردمی که دشمن به خانه های شان تجاوز کرده بود، اسلحه به دست گرفتند و بدون هیچ آموزش ...