سایر منابع:
سایر خبرها
شرمنده مادران و همسران شهدا شدم/ زیباترین دوران زندگیم دهه 60 بود
؟ قیدی: نه به هیچ وجه ... . من بعد از اینکه با موضوع آشنا شدم، با آن زندگی کردم. تسنیم: فرمودید که نسبت شما با جریان حزب اللهی مشخص است، سئوالم این است که اصلا مسئله هشت سال دفاع مسئله شما هست ؟ قیدی: بله... . تسنیم: از چه زاویه ای؟ قیدی: من و شما و آدم های همسن و سال من، بخش عمده ای از زندگیمان در دهه شصت بود. من هشت ساله بودم که جنگ تحمیلی آغاز ...
بهترین دروازه بان جهان شدم و به آرزویم رسیدم/ فوتبال نگاه نمی کنم و خانه ام تلویزیون ندارد!
؟ - مادرم گیلانی است و پدرم مازندرانی . * متأهلی؟ - نه. ازدواج نکرده ام . * با 30 و خرده ای سال سن، تاکنون عاشق شدی؟ - نه! اصلا به این مسایل فکر نمی کنم و دنبال این چیزها نیستم . * پس دنبال چه چیزی هستی؟ - دنبال تمرین و ورزش و دوباره تمرین. می خواستم تا بالاترین جایگاه فوتبال ساحلی بالا بروم. * الان که رسیدی؟ ...
ماجرای حذف شدن پاورقی های علامه طباطبایی از کتاب بحار الانوار
.... پدر من نیز این کار را کرد و در بازگشت به نجف بود که به فروش کتاب سفینه البحار مشغول شد و این آغاز کار ایشان در عرصه کتاب بود. وی افزود: پدر در سال 1317 به ایران بازگشتند و ازدواج کردند و 2 سال بعد من در 13 دی ماه 1321 در تهران، در خانواده ای که 5 برادر و یک خواهر داشتم، به دنیا آمدم. تا کلاس چهارم ابتدایی در مدرسه مرتضوی در حوالی بازار تهران و در ادامه به دبیرستان کمال در نارمک ...
سرقت برای هیجان
ترس و از فکر این که الان پلیس به مخفیگاهم می آید و بازداشت می شوم خواب درستی نداشتم. می دانستم کار خلاف عاقبت ندارد و سرانجام پلیس مرا بازداشت می کند. به همین خاطر برای این که مخفیگاهم لو نرود و بازداشت نشوم، در خانه ای که بودم دوربین های مدار بسته نصب کرده بودم که رفت و آمد افراد به آنجا را زیر نظر بگیرم تا به محض آمدن پلیس بتوانم فرصتی برای فرار پیدا کنم که این کار هم کار ساز نبود و بازداشت شدم ...
نبود اسپانسر مهم ترین مشکل هیئت کاراته آذربایجان غربی است
...> گوزل زاده: دانشجوی دکترای مدیریت ورزشی هستم. *: از چه زمانی به کاراته علاقه مند شدید و مشوق اصلی شما چه کسی بود؟ گوزل زاده: از بچگی به این رشته علاقه داشتم و در 13 سالگی این رشته را شروع کردم و پدرم مرا در این مسیر کمک کرد. *: با آقای سلیمی در کجا آشنا شدید؟ گوزل زاده: مربی تیم بانوان ماکو بودم که آقای سلیمی نیز در هیئت حضور داشتند که باهم آشنا شدیم و ...
امام در هیچ تصمیمی، تحت تأثیر کسی قرار نمی گرفت
بزرگ تر بودند. ایشان غیر از فقه و اصول، به فلسفه و عرفان هم علاقه، داشتند و از این جنبه با امام هم مشرب بودند. دوستی آنها تا آخر عمر پدرم، ادامه پیدا کرد. خود من در تابستان سال41 و در سن21 سالگی از نجف به ایران آمدم و در مدت چند روزی که در قم بودم، در درس فقه و اصول حضرت امام شرکت کردم و بسیار به نگاه فقهی و اصولی و مشرب امام علاقه پیدا کردم. بعد از قضیه15 خرداد42 و دستگیری و سپس آزادی ...
بازگشت به سوریه و مدافع حرم شدن شرط ضمن عقدش بود/سایر فرزندانم را با افتخار به سوریه می فرستم
شهید هریری: خودش دوست داشت که به این مسیر برود و افتخار می کنم که پسرم در این راه به شهادت رسیده است. پدر شهید هریری: خیلی وقت بود که پیگیر رفتن بود تا اینکه پارسال قسمتش شد و منطقه مقاومت در سوریه رفت من هم ثبت نام کرده بودم تا باهم برویم اما دو نفر از یک خانواده را نمی برند و در نهایت قسمت ایشان شد. زبان انگلیسی و عربی ایشان خوب بود؛ تعریف می کرد که قبل از عملیات برای شناسایی با لباس مبدل به ...
امام فرمود: اگر خطا کنید خودم بیرونتان می کنم
را نیمه شب از منزلشان بردند، لذا جز خانواده و چند تن از همسایه ها از قضیه با خبر نشدند. من تا ساعت 10 شب در خدمتشان بودم و به نامه ها و استفتائات پاسخ می دادم و آخر شب خسته و کوفته به خانه ام می رفتم، بنابراین از اتفاق با خبر نشدم. صبح فردا که طبق معمول پس از صرف صبحانه به طرف منزل امام به راه افتادم، در نزدیکی مسجد امام حسن عسگری(ع)، یکی از کسبه که مرا می شناخت پرسید: کجا داری می روی؟ گفتم: سر ...
در کلاس عاشقی
آقامون این را گفته است. یکی از سختی های معلم بودن هم همین است. اینکه ببینی نگاهت و رفتارت، نوع توجه کردنت و شیوه حرف زدنت برای تعدادی فرزند کم سن و سال که حالا آن سوی نیمکت ها نشسته اند و قرار است بخشی از دنیای ذهنی شان را بسازی، تأثیر گذار است. اصلا چه مسئولیتی بالاتر از 9 ماه زندگی کردن در کنار تعدادی دانش آموز و کمک به آنها برای رشد علمی و شخصیتی. دانش آموزانی که هر کدام روحیات خاصی دارند و در ...
الهه منصوریان: در ماه عسل بیشتر از مسابقه جهانی فشار رویم بود/ علی دایی الگوی من است و از پستش خیلی ...
بگوید خیلی مرد بودید ! آقای علیخانی بعد از برنامه توضیح دادند که چرا از این واژه استفاده کردند. وقتی ایشان پدرم را دعوت کرد به او گفت خیلی مرد هستی و مرام گذاشتی که آمدی و این مردانگی به دخترانت هم رسیده است. او منظور بدی از این واژه نداشت. الان باید حسابی 15 سال بدون پدر را با بودنش جبران کنی؟ بله، بعد از 15 سال این اتفاق باعث شد بفهمیم چقدر با هم حرف داریم و چه ...
روایت گلدان شیشه ای ثریا/ دختری که از چاله به چاه افتاد
به گزارش راهنمای سفر من به نقل از خبرگزاری مهر به نقل از مرکز مشاوره فرماندهی انتظامی استان گلستان، ثر یا دختری 24 ساله دیپلمه ای است که با مراجعه به واحد کلانتری یکی از شهرستان های گلستان زندگی و مشکلات خود را مطرح کرده است. او می گوید: پدرم اعتیاد داشت و من از همان بچگی شاهد دعواهای مکرر پدر و مادرم بودم. او مشروب مصرف می کرد و آنقدر مادرم را می زد که بر اثر مشت و لگد از هوش می رفت ...
ازدواج هایی که به خیانت و قتل منتهی می شود
، نوع نگاه جامعه و حمایت نکردن خانواده از آنهاست. نظر شما در این مورد چیست؟ در این اوضاع اقتصادی و فرهنگی جامعه خانواده چقدر می تواند حمایت کند؟! گاهی خانواده ها از همان ابتدا با ازدواج مخالف هستند، اما جوان ها بدون توجه به این مخالفت ها زندگی را شروع می کنند که بعضاً به طلاق منجر می شود. این قبیل زوج ها بعد از طلاق به سختی روی برگشت دارند یا خود خانواده ها آنها را قبول نمی کنند و این ...
دختر دانشجو حتی باورش هم نمی شد که نامزد و دوستانش با او..
دانشگاه های معتبر مشهد قبول شده بودم. وقتی مادرم را در آغوش کشیدم احساس کردم توانسته ام اندکی از زحمات شبانه روزی او را جبران کنم اشک شوق در چشمانش حلقه زده بود که پدرم را در جریان قبولی من گذاشت. پدرم که کارگری زحمت کش است با دستان پینه بسته اش برایم دعا کرد و بدین ترتیب چند روز بعد عازم مشهد شدم و در ترم اول دانشگاه ثبت نام کردم. هنوز یک هفته بیشتر از حضورم در مشهد نگذشته بود که روزی هنگام ...
شخصیت شناسی عالم جامع الاطراف؛ حضرت امام خمینی (ره)
مقدّمات فارغ نشده بودم امّا درس اخلاق که وسیله شخصیت محبوبم در هر پنج شنبه گفته می شد و در حقیقت درس معارف و سیر و سلوک بود چنان مرا به وجد می آورد که تا دوشنبه و سه شنبه هفته بعد خودم را شدیداً تحت تأثیر آن می یافتم. بخش مهمی از شخصیت فکری و روحی من در آن درس و سپس در درس های دیگری، که طی دوازده سال از آن استاد الهی فرا گرفتم، انعقاد یافت و همواره خود را مدیون او دانسته و می دانم راستی که او روح ...
من قاتل فرزندانم نیستم
... در زابل متولد شده ام، همین جا ازدواج کرده ام و زندگی می کنم. 15ساله بود که پدرم به رحمت خدا رفت. از همان موقع بود که تشنج ها شروع و آرام آرام جرئی از زندگی ام شدند. هیچگاه نفهمیدم که چه زمانی ممکن است بیهوش شوم. این بیماری سر سازگاری نداشت و حتی هنگام گذر از خیابان یا آشپزی هم رحم و مروت سرش نمی شد، ناخوانده می آمد و بی هوا من را از خود بی خود می کرد. هرچه دارو مصرف می کردم، تأثیر زیادی ...
خاطرات خواندنی از حضور امام در نجف
) به حاج آقا مصطفی فرمودند که از طرف من به دیدار آقای حکیم برو و سلام مرا به او برسان؛ پس از آن خبر پیچید که امام (ره) فرزند خود را برای ملاقات با آقای حکیم به کوفه فرستادند و بعثی ها دیدند فضا تغییر کرد بنابراین فرزند امام (ره) را دستگیر کردند. یک هفته حاج آقا مصطفی در زندان بعثی ها بود و آنها به خاطر فضای خارجی، مجبور شدند ایشان را آزاد کنند. او در ادامه به پیشنهاد امام خمینی به آیت الله ...
امام فرمود: اگر خطا کنید خودم بیرونتان می کنم
...، لذا جز خانواده و چند تن از همسایه ها از قضیه با خبر نشدند. من تا ساعت 10 شب در خدمتشان بودم و به نامه ها و استفتائات پاسخ می دادم و آخر شب خسته و کوفته به خانه ام می رفتم، بنابراین از اتفاق با خبر نشدم. صبح فردا که طبق معمول پس از صرف صبحانه به طرف منزل امام به راه افتادم، در نزدیکی مسجد امام حسن عسگری(ع)، یکی از کسبه که مرا می شناخت پرسید: کجا داری می روی؟ گفتم: سر کارم، منزل آقا. گفت: مگر ...
آخرین پیکار یک فرمانده اطلاعات
تحسین کردند. او چنان پایبند جبهه و جنگ بود که بعد از گذشت سه ماه از آخرین حضورش در کنار خانواده به دیدار همسرش که به تازگی با او ازدواج کرده بود، نرفت و در جواب همرزم و داماد خانواده که از او می خواهد به مرخصی برود، فقط گفت: سلام مرا برسانید. دلیل خوابیدن در قبر ناصر در طول حضور در جبهه عادت خاصی را در خود پرورانده بود. عادتی که توجه دیگران را به طرف او معطوف کرده بود ...
دختران والیبالیست در سالن های شهر پایتخت والیبال آسیا از حق تمرین محرومند / هارپی نیوز
ارومیه متولد شدم. تسنیم: چند خواهر و برادر دارید؟ بهروزی فرد: تک فرزند هستم. تسنیم: ازدواج کرده اید و مدرک تحصیلی شما چیست؟ بهروزی فرد: مجرد هستم و دانشجوی تربیت بدنی هستم. تسنیم: از چه زمانی به فوتبال علاقه مند شدید و مشوق اصلی شما چه کسی بود؟ بهروزی فرد: از 15 سالگی به این رشته علاقه مند شدم و پدرم مشوق اصلی من بود و خود او نیز در ...
هدیه رهبر انقلاب به میهمان برنامه ماه عسل
اصفهان خاطره تلخ مرگ مادرم وعزاداری بود. من از سفر به ایران ترسیده بودم. او بیان می کند: با پدرم به انگلیس بازگشتیم، پدرم هم مادر بود هم پدر. بهترین انسانی بود که تاحالا دیدم. 4 سال از پس از مرگ مادرم، پدرم تصیمم می گیرد به ایران باز گردیم. مرا در مدرسه فارسی زبان ثبت نام کرد. احساس می کردم پدرم ناراحتی دارد. 6 ماه از سفر ما به ایران گذشت. عموهایم گفتند پدرت برای سفر به خارج می رود. یک شب ...
شهیده بمباران شیمیایی رژیم بعث که سختی های زیادی را متحمل شد
خواهرم بلافاصله نفس زنان به طرفم آمد و با اینکه جثه ای نداشت مرا کول گرفت و راه افتاد. نفسش به شماره درآمده بود هر چند لحظه یک بار می ایستاد و نفسی تازه می کرد و راه می افتاد، با هر زحمتی بود خود را به روستا رساندیم. وقتی به منزل رسیدیم من از شدت دل درد و حدیقه از فرط خستگی، نایی نداشتیم و هر دو مریض شدیم و در بستر بیماری افتادیم. شب که پدرم به منزل بازگشت از مادرم پرسید: دخترانم چرا هر دو ...
پایان فراق 84 ساله با وجود 120 نوه
، خاله و دائی ام شنیدم این بود که پدرت فوت شده است و تو غیر از ما کسی را نداری؛ اما همیشه در ناخود آگاه خود به دنبال گمشده و پاسخ به سوالات بی پایان ذهنم بودم.-از شرایط و مراحل زندگی خودتان در گذشته بیشتر بگوئید؟شبانی: کودکی و نوجوانی را با کار در کشاورزی و چوپانی در روستای مادریم گذراندم و در سن پانزده سالگی ازدواج کردم، البته خودم دختر مورد علاقه ام را انتخاب وبه خواستگاریش رفتم و با حاصل تلاش خودم ...
وقتی به خانه امیر رفتم تا طلاهایم را به بفروشم یک دفعه از حالت عادی خارج شد و مرا ...
اعتراف داشتند که به دام اینستاگرامی پسر جوان گرفتار شده اند. در حالی که مبلغ اخاذی از 39 نفر شاکی حدود 100 میلیون تومان برآورد شده بود، یکی از شاکیان در توضیح شکایت خود گفت: در پارک برای پیاده روی رفته بودم که امیر را دیدم. وقتی شماره تلفن مغازه طلافروشی اش را داد، با او تماس گرفتم. این تماس بهانه آشنایی ما شد و در ملاقات ها قول ازدواج داد. با این حرف به او اعتماد کردم و روزی برای دیدنش به خانه او ...
پرویز به حق یک فرشته واقعی بود
اکنون کلانتری را؟ آقای کلانتری خیلی کارهای مدرن دارد که خیلی کم دیده شده اما کارهای بسیار خوبی است. این تفکر که از سوی برخی عنوان می شود و بر اساس آن اگر کاری مورد توجه مردم است، بد و از هنر دور است اصلا دست نیست. به نظر من، اگر کسی بیاید یک پرتره خیلی خاصی را نقاشی کند که خیلی هم کلاسیک است و به حال کسی این کار را نکرده باشد این هم یک کار مدرن است. مدرن این نیست که رنگ بپاشید و... . مدرن ...
پسر طیب: پدرم به عَلَم گفت جرأت داری عکس خمینی را بردار
علیه حکومت پهلوی چه مطالبی می گفت که قبل از سخنرانی از مرحوم طیب اجازه می گرفت؟ فقط فحش نمی داد ولی حرف هایی که می زد از فحش بدتر بود. البته بعد از سال 42 خبری از او نشنیدم و نمی دانم چه اتفاقی برایش افتاد. روز عاشورا دسته را راه انداختیم، روی علامت ها نیز عکس حضرت امام بود حتی روی علامت ها یک جای خالی نیز وجود نداشت. یکی از ادله دادگاه نظامی برای متهم کردن پدرم درباره بر هم زدن نظم کشور ...
با عملی که دانشجوی شهرستانی دور از چشم مادرم با من کرد مجبور شدم من هم
مادرم سرپرستی مرا در دادگاه درقبال بخشش مهریه اش برعهده گرفت. مادرم پیوسته ازبه دوش گرفتن بار مسئولیت من، راضی به نظر نمی رسید و گاهی نیز در جمع آشنایان و دوستان با نیش و کنایه های مختلف، این چنین بیان می کرد که جوانی ام را به پای مردی بی لیاقت تباه کرده و حالا هم باید برای تربیت و بزرگ کردن این دختر که از تبار همان پدر است، ازحقوق اولیّه انسانی خود، گذشته وسالیان سال منتظر بمانم تا او ازدواج کند تا شاید سپس بتوانم فکری به حال زندگی خود کرده و تصمیمی برای ازدواج با فرد دلخواهم بگیرم. ...
بانوی رکوردار اهدای خون ایران از سوزن می ترسد
...، بازیگری، شاعری، خطاطی، آتش نشان و امدادگر افتخاری هم هست. تاکنون چند بار خون اهدا کردید؟ تا الان 173 بار. اولین باری که خون اهدا کردید چه زمانی بود؟ 15 ساله بودم. اصلا سازمان انتقال خون وجود نداشت. پدرم از خیرین خوزستان بود و هرکس مشکلی داشت در خانه ما را می زد. سوم مهر 1354 بود؛ خانمی احتیاج به خون داشت، پدرم همه بچه ها را جمع کرد که پس از ...
خلاصه قسمت هشتم ماه عسل 96؛ نرگس کلباسی
که برگشته بودیم ایران برادرم دندونش درد گرفت و با بابا رفته بودیم بیمارستان وقتی برگشتیم هرچی در زدیم مامانم در رو باز نکرد و من پریدم و مامان نفس نمیکشید . من مادرم رو اون شب از دست دادم . ازون روز به بعد تجربه من از اصفهان شده بود عزاداری . اصلا از این سفر ترسیده بودم . رفتم به بدترین نقطه دنیا تنها نگرانی من در زندگی برادر کوچیکم بود و همیشه دوست داشتم اگر روزی دیگه نگران ...
یعنی قلب زهرا در سینه چه کسی می تپد؟کاش یک روز او را ببینم
زهره حاجیان- زنگ در را که به صدا درآوری حیاطی به غایت کوچک جلو چشمانمان خود نمایی می کند و سه پله کوتاه ما را به تنها اتاق ساختمان می رساند. اتاقی 20-25 متری که یک گوشه اش آشپزخانه است و درست روبروی آن تختی که پیشتر" کبری عابد" مادر بزرگ زهرا کوچولو روی آن می خوابید و پس از تصادف وحشتناک "مهدی جوز علی بیگی" ساکن آن شده و هنوز هم بعد از 100 روز که از حادثه گذشته هنوز روی زخمش باز است و بخیه نشده و از درد شکستن لگن و گذاشتن پلاتین به خود می پیجد. دور تا دور اتاق عکس های زهرا کوچولو و عموی شهیدش محمد نصب شده و هر رو ...
مدال آوری شغلم بود/ می خواستند مرا برای اسباب کشی ببرند!
اصلاً بی خیالت شوند. بهتر که بی خیالت شوند. بعد رفیق هایم، بچه های ورزشی، بچه های باشگاه دار کاشان، مردم پر مهر و محبت کاشان، واقعاً مرا حمایت کردند. به استقبال من آمدند و خاطرم هست که حتی وقتی در شهر به عنوان قهرمان مرا دور افتخار می زدند ما جلو تربیت بدنی ایستادیم و آن روز با رئیس تربیت بدنی وقت مصاحبه شد. همین یک تبریکی گفتند و حرکت کردیم. دنبال این رفتم که کار پیدا کنم. آن ...