سایر منابع:
سایر خبرها
پدرم را نشناختم/عشق و ارادت شهید نسبت به امام خمینی(ره)
...، پس از تماس های مکرر مادرم، یکی از همکاران پدر تلفن را پاسخ داد، اما ماجرای شهادت را به ما نگفت. وی اضافه کرد: همکار پدر گفت که حال او خوب نیست و خود را به حرم برسانید و بعد از اصرارهای مادرم و این که همکار پدر را قسم دادند، وی گفت که پدرم به شهادت رسیده است. محمد حسین سبز علی زاده گفت: پدرم آرزوی شهادت داشت، زمانی که برنامه افق و مصاحبه با خانواده شهدا، به خصوص خانواده ...
وقتی شما با استدلال با غیر مسلمانها صحبت کنید,آنها فلسفه حجاب را درک میکنند
و سنی را قضاوت کردم. یک روز دو ایتالیایی شیعه را ملاقات کردم, و بسیار شکه شده بودم زیرا چیزهای خوبی راجع به شیعه ها, از وهابی ها نشنیده بودم. به محض اینکه فهمیدم شیعه هستند,از آنها دوری کردم. بعد از دو ماه آن دو پسر من رو به خانه شان دعوت کردند تا باهم راجع به اسلام بحث و گفتگو کنیم. آنها من را خواهر صدا کردند و من احساس راحتی کردم پس یک روز مشخص به خانه آنها رفتم. آنها از من پرسیدند ...
تنها راه رسیدن به هدف پیروی و اطاعت از ولایت فقیه است
شهید شدن من ناراحت شوید زیرا که من راه برادر عزیزم و آن امید پدر و مادرم را ادامه داده ام من راه برادرم و راه شهداء دیگر را که همان راه حسین (ع) بود ادامه داده ام تا اینکه در روز قیامت جواب گو آنها باشم و در پیش برادرم شرمنده نباشم من سلاح برادرم را بر دوش گرفته و بر علیه ابر قدرت های شرف و غرب همچون صدامیان می جنگم تا اینکه به آنها بفهانم که با شهید شدن برادرم بیشتر خونم می جوشد و احساس مسئولیت می ...
عشق های مجازی ...
، مادرم تصمیم گرفت موضوع را با پدرم در میان بگذارد، شب که پدرم با چهره ای خسته و رنجور از کار به خانه برگشت، مادرم سفره را بهتر از همیشه پهن کرد، پدرم دست رویی شست و وضویی گرفت و نمازش را خواند بعد هم کنار سفره نشست، سرم را پایین انداخته بودم دست های زمخت و خشن پدرم به یادم انداخت که کی هستم و چگونه بزرگ شده ام از خودم خجالت کشیدم دلم می خواست زمین مرا می بلعید، شام را که خوردیم مادرم با اشاره چشم و ...
اسم رمز مقابله با کشف حجاب چه بود؟
حجاب سربازی به خانه ی ما آمد و به پدرم گفت: چرا کلاه نمدی بر سر گذاشتی و چرا کلاه پهلوی روی سرت نیست، پدرم به سرعت رفت و کلاه نو را آورد و گفت: بنده این کلاه را روی سرم نمی گذارم که نو بماند و بیرون استفاده کنم و با این حربه سرباز را دست به سر کرد. پارچه سفید روی یک نفر می اندازند و بالای سرش عزاداری می کنند خاطره از محمدرضا بندرچی به نقل از مرحوم سید جلیل زرآبادی متولد1300 ...
عشق فوتبال؛ عشق درس
سبز دوخته تا دوباره درون دروازه تیم جوانان سپاهان خودنمایی کند. گفتگو با این بازیکن 19 ساله کم صحبت کم چنین طولانی از آب درآمد. ابتدای پیرامون آن مصدومیت وحشتناک صحبت کنید... دهم آذرماه سال گذشته در چهارچوب لیگ برتر جوانان کشور با تیم ذوب آهن بازی داشتیم که یک دربی خانگی محسوب می شد. در جریان بازی و حدود دقیقه 60 الی 70 طی یک اشتباهی که از خودم سر زد می خواستم با دست توپ را ...
هنرمند کاشانی که در 200 برنامه زنده تلویزیونی شرکت داشته است
... مهدی آرامیده که علاقه زیادی به سفر دارد می گوید از سال 1384 در سعادت آباد آژانس مسافرتی سیلک سیر را تأسیس کردم و در کنار این کار در دو رشته دروازه بانی فوتبال و ووشو نیز فعالیت کردم اما بعد از فوت پدرم در سال 89 مدتی را از کارهای هنری فاصله گرفتم اما بار دیگر با حمایت و پشتیبانی مادرم به خوانندگی و تهیه آلبوم ادامه دادم. این هنرمند کاشانی گفت: در حال حاضر نیز دل غافل، طلوع ناگهان ...
زن مطلقه در میهمانی پیشنهاد بیشرمانه ای داد و .../سهیلا دوست همسرم بود و...
مرد 50 ساله در حالی که بیان می کرد یک پیشنهاد بی شرمانه از سوی یکی از بستگان همسرم، زندگی شیرینم را به هم ریخت، به کارشناس اجتماعی کلانتری سپاد مشهد گفت: وقتی دیپلم گرفتم و خدمت سربازی را به پایان رساندم، بلافاصله وارد کار شدم و خیلی زود با سرمایه ای که پدرم در اختیارم گذاشت در بازار به فردی سرشناس تبدیل شدم تا جایی که دیگر خودم به سرمایه هنگفتی دست یافتم. در همین زمان با مهلا ازدواج کردم. زندگی ...
من تا آخر عمرم از پژاک متنفرم+تصاویر
بودند؟ می گوید: اولی 24 ساله بود که سال 80 برای کار به ترکیه رفت سه ماه بعد یک نامه با دست خطش به ما رسید که گفته بود که برادر دیگرم که 17 ساله است نیز بیاید ترکیه تا او هم در شرکت کشتیرانی کار می کند مشغول شود. برایمان نوشته بود که حقوقش یک میلیون در ماه است؛ بعد از آن آقایی به خانه مان آمد و برادرم را برد؛ گفته بود که برادر بزرگ ترم او را فرستاده است. روزها می ...
چه کسی عامل اختلاف امام و آیت الله بروجردی بود؟
را مهمان می کردم و روضۀ برای آنها می خواندم و یک پولی به دست می آوردم. به مرور کم کم آنجا گسترش پیدا کرد. من با 24 نفر کارم را شروع کردم و بعد افزایش پیدا کرد تا حدود 200، 300 نفر شدند و آخرالامر حوزه علمیه من در آنجا حوزۀ رسمی شد. نه کسی من را آنجا فرستاد و نه کسی من را طلب کرد، خودم به اختیار خودم و به ارادۀ خودم چنین تصمیمی گرفتم. رفتم ماندم و موفق هم بودم. بعد از آنکه حضرت امام ...
دفاع از اهل بیت (ع) مرز نمی شناسد
تلاش می کنی، من چطور آرام بنشینم. نروم که بیایند و به کشورم تجاوز کنند. ما باید برویم که امریکا جرأت نکند دست به خاک ما دراز کند و مسلمانان را بکشد و از راه عراق و سوریه وارد کشور ما شود. حرف های دردانه ام حق بود و من سال ها خودم به خاطر این حرف ها بود که فعالیت می کردم. راضی شدم به رفتنش. امروز هم می گویم که همه فرزندانم فدای اسلام و قرآن. منبع : روزنامه جوان /1102001307 ...
روزگار تمام عاملان حادثه را به روز سیاه نشاند
، وگرنه با گزارشهایی که مأمورین داده بودند پرونده تان خیلی سنگین می شد . به هر حال پدر را زندانی کردند. پدر سن زیادی نداشتند؛ شاید چهل یا چهل وپنج سال، اما پا درد شدیدی داشتند. من با اینکه نوجوان بودم، یک روز جرئت به خرج دادم و به سراغ سرهنگ نوائی رفتم و گفتم: پدرم رماتیسم دارد و زندان مشهد مرطوب است؛ به ما اجازه بدهید که برای ایشان رختخواب و غذا ببریم . آدم بدی نبود و دستور داد هر وقت من به زندان ...
ماجرای یک آدم ربایی فامیلی
سراغم آمدند. آنها با تهدید من، همسر و دخترم را سوار ماشین کردند و ما را 21 شبانه روز شکنجه میکردند. آنها در مدت 21 روز 13 بار مرا شکنجه کردند. مثلاً مرا میبستند و آب روی سرم میگرفتند و تهدید میکردند که اگر پول را فراهم نکنم مرا خواهند کشت. او ادامه داد: حتی همسرم را هم بارها کتک زدند. درها به روی مان قفل بود و بشدت از آنجا مراقبت میشد. تا اینکه با شمارهای ناشناس با خانوادهام تماس گرفتم و ...
سیسمونی تجملاتی، چشم و هم چشمی های عجیب!
داشته باشم؛ به همین خاطر یک بار قبل از به دنیا آمدنش جشن گرفتیم و یک بار هم بعدش. دفعه اول، برای بیشتر فامیل کارت دعوت فرستادیم تا به جشن سیسمونی دخترم بیایند و فیلمبردار هم آوردیم تا لحظه به لحظه مراسم را ثبت کند. بالاخره زحمت کشیده بودیم و مادر و پدرم هم خیلی توی خرج افتاده بودند و دوست داشتیم فیلمش به یادگار بماند. کیک بزرگی سفارش دادیم که طرحش، شیشه شیر و جغجغه خامه ای بود و رنگش هم مثل همه ...
یکی بخاطر بدحجابی همسرش طلاق میگیرد دیگری تشویق به بدحجابی می کند!
زیبا شویم! پدرم از دین فقط حجاب را می داند این دختر جوان که 19 سال سن دارد، اظهار می کند: فکر می کنم ما فقط در شناسنامه به زور مسلمان شده ایم، من دوست دارم جور دیگر لباس بپوشم. به وی می گویم "تو دوست نداشتی مسلمان باشی، یعنی نمی دانی دین اسلام کامل است و هیچ اعتقادی به این مسائل نداری؟"... می گوید: من از دین فقط همین چادر را می دانم که به زور سرم کرده اند تا به ...
حجاب نخستین گام مسلمانی
کند و حتی حقوق اولیه او را ازبین می برد، اما روزی که تصمیم گرفتم مسلمان شوم و خواستم با مانتو و روسری از خانه خارج شوم، خیلی دلهره داشتم. من قبلش با حجاب نبودم و آن روز وقتی از پله ها پایین رفتم، ترسیدم که از خانه خارج بشوم؛ چون نمی دانستم چه برخوردی با من می شود. اما همین که در را باز کردم، سرم را بلند کردم و لبخندی بر لبانم نشست و راه افتادم. حس می کردم با حجاب از زندان آزاد شده ام، احساس آزادی به ...
"سکانس پایانی" زندگی شهید رفیعی + تصاویر
؛ البته برادرانم و مادرم برایم مانند پدر بودند و جای خالیش را پُر کردند اما در تمام این سال ها هر وقت مشکلی داشتم پدرم در کنارم بود و همیشه به من کمک کرده و حضورش را همیشه در زندگی ام احساس کردم. وی بیان می کند: وقتی شنیدم پیکر پدرم شناسایی شده حس عجیبی داشتم؛ همیشه می گفتم بعد این همه انتظار اگر یک روز بیاید، استخوان هایش را بغلم می گیرم و با همان استخوان ها به جای تمام سال هایی که ...
مروری بر خاطرات مردمی از قیام گوهرشاد / ماجرای آژانی که از ننه خاور می ترسید و روضه خوانی که مردم رو قسم ...
در تهران مرحوم شد، زنها نتوانستند سر مزار او بروند. از بیحجابی می ترسیدند. زنها داخل خانه مراسم گرفتند، مردها سر مزارش حجله بردند. روضه خوانی هم ممنوع شده بود. کسی جرئت نمی کرد روضه بخواند و مجلسی بگیرد. یک بار در خانه ما مجلسی برپا شد. خبر دادند که پاسبان ها دارند می آیدند. زن ها همه از پشت بام فرار کردند. ******* منصوره نجات با بیان خاطره ای از خانواده اش می گوید: پدرم ...
محمود دولت آبادی: خواسته هایمان را ضمیمه برگ رای کردیم!
، هشتاد سال پیش گفته است در جوامعی که آزادی نباشد، همه چیز سیاسی می شود. من می گویم آزادی قانونی، چون آزادی بدون قانون را نمی فهمم ولی خوب نبود سیاست زدگی، بیشتر دوستان نویسنده ما را در دوره خود شامل شد و طولی نکشید که از آن طرف بام افتادند. یک بار آقای نویسنده ای را با یک چهره ی سیاسی جلوی در دانشگاه دیدم و شوخی و جدی به آن شخص گفتم: آقا شما دست از سر نویسندگان بردارید! ولی نه آنها دست برداشتند و ...
از تبعیض میان فرزندان تا فروپاشی خانواده
ازدواج نکرده ام، برادر کوچکترم همیشه برایم بزرگتری کرده و با وجود اینکه پدر بالای سرم است او مدام مرا کنترل می کند و هرجا بخواهم بروم باید از او اجازه بگیرم و مدام برایم شاخ و شونه می کشد و دستور می دهد. بعد از گرفتن دیپلم از بیکاری و در خانه ماندن خسته شده بودم تا اینکه چهارماه پیش از پدرم خواهش کردم که اجازه دهد برای خودم کاری پیدا کنم، اول با مخالفت شدید او مواجه شدم اما با اصرار و ...
نشان زخمی که التیام بخش درد فراق 12 ساله شد
معرفی خودش پرداخت و گفت: در سال 1319 در روستای مافریز متولد شدم، پدرم در روستای مافریز کار کشاورزی انجام می داد و کدخدا بود . وی افزود: مادرم به کار توبافی مشغول بود. پدرم، مرد بااخلاقی بود و طرفدار مردم بود، اگر زمانی مشاهده می کرد که مردم روستا کار نمی کنند، آن ها را به کارکردن تشویق می کرد و اگر نمی توانستند، برای آنان زمینی را احیا می کرد و آنان را به کار در آن زمین دعوت می کرد ...
جنگ خندق 17 شوال
راجعون ،زیرا می دیدم آن گروه بسیار(که طبق مشهور بیش از هفتصد نفر بودند)همگی به راه افتادند و به فکر فرو رفتم که چگونه از آن اندک غذا می خواهند بخورند و سیر شوند،از این رو بسرعت خود را به خانه رسانده به همسرم گفتم:ای زن!رسوا شدم،رسول خدا با همه مردم به خانه ما می آیند! زن گفت:آیا پیغمبر از تو پرسید چه در خانه داری؟ گفتم:آری همسرم گفت:پس ناراحت نباش خدا و رسول او به ...
محمد خلج: - دریا به دریا - وجه جدی تری از موسیقی من است
...، تا این که یک روز یکی از دوستانم که نوازنده بود به من پیشنهاد داد یک آهنگ بخوانم. تا حدود دو سال پیش هم خیلی این قضیه جدی نمی گرفتم. در این مدت با کمک دوستان عزیزم غلامرضا صنعتگر، پوریا حیدری، بهزاد عبداللهی و ترانه مکرم با قدرت کار را دنبال کردم. حدود 30 کار منتشر کردم که 12 تای آن در قالب آلبوم دریا به دریا منتشر شد. پس قبل از انتشار آلبوم هم حضور فعالی در بازار داشتید. چند کار را به ...
بهترین بستر برای پخش اعلامیه های امام (ره) کتاب بود
محمدی می رفتم. آشنایی من با کتاب با این دو موسسه تشدید شد. جواد محمدی هم در کار مبارزه بود و بیشتر همدیگر را درک می کردیم. من در خانه برای تکثیر اعلامیه امام میز شیشه ای را دست کرده بودم و شب ها بعد از اینکه همه می خوابیدند، از آن استفاده می کردم. خانواده از خیلی از کارهایی که من انجام می دادم، اطلاع نداشت هر چند پدرم خودش هم مثل من بود. وی افزود: به جواد محمدی گفتم که می خواهم در ...
فرار به ناکجا آباد
کند اما هربار من با بی میلی از جلویش رد می شدم و اعتنایی به او نمی کردم و اصلاً فکرش هم نمی کردم که یک روز عاشق او بشوم چون خودم را از او بالاتر می دانستم تا اینکه نمی دانم چه اتفاقی افتاد که تمام نفرتم تبدیل به عشق و علاقه شدید من به امیر شد. فکر کردن به حرکات و کارهایش باعث شده بود اوضاع نامساعد خانه مان را از یاد ببرم، پدر و مادرم همیشه با هم درگیر بودند. سماجت امیر کم کم این تصور ...
استاد نصیریان و نوید محمدزاده الگوی بازیگری من هستند
؟ آن روزها 9 سالم بود، تست اولیه ثبت نام را دادم و قبول شدم و ثبت نام کردم و سه سال پس از آن روزها بود که برای بازی در فیلم ابد و یک روز معرفی شدم. پس در این میان خانواده ات هم تلاش بسیاری کردند تا تو در مسیری قرار بگیری که با آن علاقه داری، شغل خانواده ات چیست؟ پدر من رئیس بانک ملی است و مادرم هم خانه دار. کدامیک از اعضای خانوادات بیشتر در بازیگری مشوقت ...
سرگذشت نشر؛ از فروش قسطی تا کتاب تستی/ اولین ها و آخرین های قبل از انقلاب ایران
کتاب های آن چنانی و آشپزی و تست کنکور و از این دست کتاب ها را چاپ می کردند، پدرم کتاب یشت های پورداوود را چاپ می کرد، کتاب های عباس اقبال را چاپ می کرد؛ مثلا من یادم می آید مستأجر بودیم، تقریبا هر سال مجبور بودیم جا عوض کنیم و این کتاب ها را مرتب باید از این انبار می کشیدیم به آن انبار. برادرم یک بار گفت یعنی می شود یک روز برسد مشتری بیاید و بگوید یشت ها را دارید و ما بگوییم چاپ آن تمام شده! فروش ...
اظهارات وحشتناک یک مرد در خصوص قتل ناموسی؛ دانش آموز بودم که پسر همسایه مان مرا به اتاقک برد!
کلام را از دستش خارج می کرد. او پس از آن که به سوالات تخصصی سرگرد سلطانیان، رئیس دایره قتل پلیس آگاهی پاسخ داد، دفتر سیاه جنایت را در کلبه تاریک افکارش گشود و در تشریح روزگار گذشته اش گفت: پدرم فرهنگی بود. 5 خواهر و برادرم نیز همه درس خوان بودند. در این میان مدرسه برای من حکم زندان را داشت. اگرچه من فرزند بزرگ خانواده بودم اما به خاطر وضعیت ضعیف درس هایم، همواره با دیگران و به ویژه خواهر ...
دین اسلام به ما اجازه حیوان آزاری نداده است/ حمایت از سمیه وظیفه ماست+ عکس
چشمان پدرم قرار داد و به همین دلیل دچار عذاب وجدانی دائمی است. از این روست که سال هاست در خانه از چند گربه نگهداری می کند. حرف های پدر و تشویق های او انگیزه زیادی به من داد و تصمیم گرفتم همراه با گروهی از جوانان در قالب گروهی به نام مهر برای حمایت از حیوانات فعالیت کنم. وی ادامه داد: نزدیک به یک سال است که گروهی تحت عنوان گروه مهر را با هدف حمایت از حیوانات در شهر آمل تشکیل داده ایم و سگ ...
بحث عفاف و حجاب یک بحث فرداینی است/مشکل ما نشناختن دشمن است
. از دیدن این صحنه خندید و امام به او گفت که چون این رنگ را همسرم دوست دارد در خانه این لباس را پوشیده ام. نکته اینجاست که ما حتی در محیط خانه مان مطابق نظر اعضای خانواده لباس می پوشیم چه برسد در متن اجتماع. پس حجاب یک امر اجتماعی است. اگر پوشش یک مسأله اجتماعی نبود در کشورهای غربی این همه قوانین منع حجاب نمی گذاشتند. اساساً آیا کشوری وجود دارد که در آن کشور برای لباس پوشیدن قانونی وجود نداشته ...