سایر منابع:
سایر خبرها
داستان کوتاه ، قسمت اول
شد که از همان اول هفته، همه مان نوبتی و روزی دو سه بار، همه ی سوراخ سنبه های خانه را درست و حسابی گشته و شخم زده بودیم. ولی انگار آب شده بود و به قعر زمین فرو رفته بود. کشوی میز تحریر و کمد لباس اتاق ها و کابینت های آشپزخانه را یکی یکی و بدون استثنا زیر و رو کرده و پیدایش نکرده بودیم. به لای درز و دورز مبل ها، زیر فرش و گلیم ها، خرت و پرت های انباری در زیرزمین و حتی به یخچال پیزوری زنگ زده ی گوشه ی ...
نگذارید علی هم معلول شود
بدن علی هم مثل خواهرها و برادر بزرگ رفته رفته ضعیف شد، با این حال، دوسال پیش در کنکور شرکت کرد، در دانشگاه قبول شد، اما هرچه گذشت، رفت وآمدهاش به دانشگاه سخت تر شد؛ پس مدرک کاردانی را که گرفت، دیگر نتوانست ادامه دهد. الان دیگه به سختی راه میرم و وقتی از روی زمین بلند می شم باید حتما دستم رو به دیوار بگیرم. با تلخی آشکار از پشت شیشه های عینک، از ماهیچه های پاهاش گله می کند که دیگه اجازه راه رفتن ...
منافی : خط حمله پرسپولیس عالی کار کرده است
فعلی پرسپولیس پرداخت و معتقد بود این تیم باید در دیدار با سیاه جامگان نیم نگاهی هم به دیدار حساس لیگ قهرمانان برابر الاهلی داشته باشد. متن صحبت های وی در ادامه می آید: *اوضاع تیم پرسپولیس را چطور ارزیابی می کنید؟ – شکر خدا با وجود تغییرات کمی که در تیم داشتیم اکثر بازیکنان تیم با هم هماهنگ هستند. * از عملکرد خط حمله رضایت دارید؟ – با 7 گل زده بعد ...
دلنوشته ای از سید محمد سادات اخوی در باب روز زیارتی امام رضا(ع)
مون با یه صدای نَقاره خونه پر بزنه برای یه خلوت جانانه با شما ... که باز... (حتی اگه پول و پَلِه ای نداریم)... از گوشة خونه و خودرو و اتاق کار اداره مون، دست مون رو بذاریم روی سینه و انقدر کارمون رو باور کرده باشیم که احساس کنیم گوشة حرم شما ایستادیم... آقاجان!... شما تنها سلطان عالمین که ابزار سلطنتش، مهر و عشقه نه زور و اجبار!... طلامَلا کدومه؟!... ما... خود شما رو می خوایم ان شاءالله ...
به سبک سیاق
یاسر نوروزی| گفت: صندلی رو روی دو تا دست بلند کردم، پس سرشو نشونه گرفتم! حالا پدرم داره از روبه رو نگاهم می کنه که این بچه داره چی کار می کنه؟ قبلش پیت حلب رو آورده بودم. قدم نمی رسید. گذاشته بودم زیر پام که برم بالاش وایسم. طرف هم همین طور داره بد و بی راه می گه به پدرم. من صندلی رو بلند کردم رو هوا. پدرم با ترس داره نگاه می کنه، اصلا مگه باورش می شه! خدابیامرز آخه آدم ساکت و بی آزاری بود... ...
ملا صالح همیشه زندانی
! به سرعت قدم برمی داشتم و به دنبال نگهبان راه افتادم تا هر چه زودتر به حیاط برسم، طبق معمول دست ها و چشم هایشان را بسته بودند، صورت ها خاکی و آفتاب سوخته بود و سفیدی و خشکی لب ها جلب توجه می کرد، نور تیز آفتاب به سر و صورتشان می تابید، اسیرها جابه جا شدند و در دو صف ایستادند، به هم نگاه انداختند، چند دقیقه بعد از رفتن رئیس استخبارات، همه به دنبال هم به طرف داخل ساختمان به راه افتادند ...
عاشقانه هایی که بر دل ماند/ دیدار با رهبری بهترین هدیه پدر بود
چنان سر سامان پیدا نکرده بود که بتوانند خانواده مثل ما را تأمین مالی کند برای همین این مادرم بود که با ادامه دادن کار پدر یعنی خیاطی خرج زندگی مان را تأمین می کرد و ما هم همیشه کمک دست او بودیم . جای خالی پدر محسوس بود اما مادرمان روحیه بالای داشت و اجازه نمی داد که ما جای خالی پدر را احساس کنیم. یادم هست دائم برای او نامه می نوشتیم و همه چیز را برایش در نامه ها توضیح می دادیم از کارنامه ...
در آرزوی شهادت...
: الان به شهید زرهرن سلام می فرستیم. من واقعا سراپاشوق بودم و حال و هوامون گفتنی نیست یعنی از خوشحالی شاید مثلا گریه میکردیم. برامون مثل یک هدیه بزرگ بود، یک چیز دست نیافتنی بود که برسیم خدمتشون و از محضر ایشان استفاده کنیم. بچه ها خیلی خوشحال بودند. فاطمه از وقتی که خدمت آقا رسید که تا الان شاید یک سال هم گذشته هرجا که عکس آقا رو میبینه میگه: این هم بابای منه منو بغل کرده منو بوسیده؛ علی ...
در دادگاه مردی که پدر و برادرش را به خاطر ارثیه کشته چه گذشت؟
با توجه به اینکه شواهد موجود در صحنه جنایت نشان می داد خانه پیرمرد مورد سرقت قرار گرفته است، فرضیه نخست، قتل به خاطر سرقت اعلام شد اما در ادامه تحقیقات به بن بست رسید. ناپدید شدن پسر مقتول به گزارش نامه نیوز ، دو سال پس از این جنایت ودرحالی که تحقیقات به بن بست رسیده بود، رسول، پسر پیرمرد هم به طرز مرموزی گم شد. با شکایت خانواده رسول پرونده ای در شعبه یازدهم پلیس آگاهی تهران تشکیل شد ...
اعلام آزادی در تکریت11
عده ای نیز مشغول جمع کردن وسایل شخصی خود بودند و خلاصه هرکس به کاری مشغول بود و به اشتیاق فردا خواب به چشم کسی نمی رفت. صبح روز بعد یک به یک اسامی را خواندند و سوار اتوبوس های ماکروس شدیم و به طرف مرز خسروی حرکت کردیم و اردوگاه عنبر را با تمام خاطرات تلخ و شیرینش پشت سر گذاشتیم. راه تمام شدنی نبود و توقف اتوبوس ها نیز در چندین جا مسیر را طولانی تر می کرد. دل توی دلم نبود و هزار فکر و ...
شأن آزادگان مهجور مانده است/خاطرات شنیدنی آزاده خدابنده ای+تصاویر
ما بود. گنج خانلو اضافه کرد: سپس ما را به بیمارستان بصره بردند و عماد رئیس انجا بود که یکی از جلاد های عراقی بود و در اسرا به دنبال پاسدار می گشت و در حین ورود ما به بیمارستان به یکی از اسرای ایرانی لگد محکمی زد به گونه ای که وی روی زمین افتاد و من پس از ورود به بیمارستان به خواب رفتم و در خواب دیدم که پسر همسایه مان به رحمت خدا رفته است و با لباس سفید او را می برند در آن زمان از خواب ...
دعوای دو عراقی جانمان را نجات داد/پیروزیهای رزمندگان را از کتکهایشان می فهمیدم
سپردند که به منطقه ای دیگر ببرد. دعوای دو عراقی جانمان را نجات داد چند دقیقه ای از حرکت ما نگذشته بود جلوی یک سنگر پیاده مان کردند، در همین حین افسر همراه ما به طرف یکی از تانکها رفت و از راننده ان خواست که از روی ما رد شود تا کشته شویم. راننده تانک قبول کرد و تا نزدیکی ما امد اما یکدفعه در حالی که ما اماده مرگ بودیم ایستاد و رو به ان افسر گفت تا با فرمانده ام مشورت ...
وزیر می گفت تحریمیم؛راننده جهاد رفت پاکستان همه قطعات را خرید!/دل بلوچستان را به دست آوردیم
.... گوسفندها را یکی یکی می آوردند، یک عدد قرص داخل حلق شان می انداختم و یک آمپول هم داخل ران شان می زدم و رهایشان می کردم. کار تا 4:30 صبح طول کشید. بدون شام و استراحت. گفتند: بمان و استراحت کن. گفتم الان بچه های سپاه دنبال من هستند و من باید برگردم. داشتم برمی گشتم که وسط راه به بچه های سپاه رسیدم. نگرانم شده بودند. وزیر گفت تحریمیم و قطعه نداریم سال 63 در جهاد نیک شهر چهار ...
با منصور همخانه بودیم و او هر شب مرا آزار می داد تا اینکه ...
مولوی آغاز شد. تنه توسط رهگذران در پیاده رو پیدا وموضوع به گزارش شده بود. پس از دریافت این گزارش در ساعت 10 شب، به اتفاق همکارانم در اداره پلیس آگاهی، به محل رفتیم و دیدیم که تنه بدون سر و دست و پای یک مرد در گوشه ای از پیاده روی خیابان افتاده. تنه و برش های روی آن نشان می داد که مقتول مرد تنومند و قوی هیکلی بوده و هم سر فرصت و با دقت کارش را انجام داده است. این تکه از بدن مقتول را با انجام ...
- سامانتا بی - ؛ قهرمان زن جدید طنز سیاسی آمریکایی
دارند بیشتر و بیشتر سیاسی می شوند. آیا این مسئله خوب و درست است که آن ها مثل گذشته دیگر متعادل نیستند و بیشتر به سمت سیاست می روند؟ مسلما از نظر خودم این مسئله مشکلی ندارد. و مخصوصا برای خودم بسیار حسی ضروری وجود دارد که در حال حاضر این نمایش را بسازیم. وقتی من این فرصت را به دست آوردم تا چنین نمایشی را بسازم، به هیچ وجه فکر نمی کردم این دنیایی باشد که ما الان مشغول زندگی کردن در آن ...
خبر اسارتم از طریق رادیو به خانواده ام رسید/ شهید حججی ها به ما درس استقامت دادند
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا ؛ به نقل از خاورستان ، 26 مرداد ماه سالروزورود آزادگان به میهن اسلامی ایران است از این رو با یکی از آزادگان شهر بیرجند مصاحبه و گفتگو کردیم. غلامرضا رضایی فرزند محمد ، آزاده بیرجندی، در گفتگو با خاورستان ، اظهارکرد: من توفقیق داشتم آذر، دی و بهمن ماه سال 1360 در جنگ های داخلی کردستان حضور داشته باشم . وی که متولد 1340 است، افزود: من در سال ...
اقتصاد سیاسی اداره کلانشهرها
خاطرنشان کرد: همین الان که ما در معرض تغییر شهردار هستیم دقیقا به سبک دولت احمدی نژاد شهردار جدید باید حداقل یک اداره مستقل جدید ایجاد کند تا انشاالله بعد از سه سال بتوانیم بفهمیم که رقم بدهی به میراث مانده از شهردار قبلی چقدر است یا بتوانیم بفهمیم میزان مازاد تراکم غیرمجاز واگذار شده چقدر است. بتوانیم بفهمیم انبوه قراردادهایی که با صلاح دیدهای شخصی و غیرشخصی در معرض ترک تشریفات مناقصه قرار گرفته ...
شهید بابایی، اسوه دفاع مقدس و پرواز
هایش از گریه می لرزد و اشک می ریزد. بعد رو کرد به من و گفت: عباس! دعا کن من شهید بشوم! این را بابایی پس از شهادت آن خلبان به من گفت و گریه کرد. او الان در اعلی علیین الهی است؛ اما بنده که سی سال قبل از او در میدان مبارزه بودم، هنوز در این دنیای خاکی گیر کرده ام و مانده ام! ما نرفتیم؛ معلوم هم نیست دستمان برسد. تأثیر معنوی این گونه است. خود عباس بابایی هم همین طور بود؛ او هم یک انسان واقعا مؤمن و ...
نامه احساسی روبن برای خودش در 16 سالگی
نیستم که در همان دوران متوجه بشی که جان چقدر روی تو تاثیر داره. پس حسابی قدر لحظاتی که در کنار اون داری رو بدون. دیگه هرگز کنار شخصی نظیر او بازی نخواهی کرد. یا حتی اتفاقی مشابه بازی برای چلسی را تجربه نخواهی کرد. عنوان و جام هایی در هلند به دست خواهی آورد. ولی در چلسی، تو بخشی از تاریخ خواهی شد. اولین فتح لیگ پس از 50 سال. اون موقع درست متوجه کار بزرگی که انجام داده اید نمیشی چون مصدوم هستی. اما ...
از من پرسید تو بعثی هستی؟
. ناخواسته وسط نقطه ای گیر افتاده بودیم که هدف اصلی گردان های عراقی به شمار می آمد. من با چشم خودم می دیدم که تیر به بدن همرزمانم می خورد و آن ها را یکی پس از دیگری زمین گیر می کرد. چند لحظه بعد فرماندهان ما شهید شدند و نمی دانستیم باید چه کار کنیم. هیچ نقشه ای نداشتیم. یک عده از بچه ها می گفتند تیر اندازی کنید و یک عده می گفتند دست نگه دارید. بالاخره تصمیم مان را گرفتیم و شروع به تیر اندازی کردیم ...
برگشت از شهادت در اسارت
آن عبور کند دقیقا این اردوگاه وسط عراق بود در این مدت اسارت بیشترمان اینجا بودیم. هنگام ورود به این اردوگاه دیدم عراقی ها به صف روبه روی هم ایستاده اند، با دیوار های انسانی کوچه ای باز کرده بودند و خود عراقی ها به آن تونل وحشت یا تونل مرگ می گفتند هر کس چیزی در دستش گرفته بود و با آن ما را می زدند حتی در صورت و دست آقای حسن خانی هنوز جای ضربه سیم خاردار هست. وارد آسایشگاه هفت در بند 3 ...
پایبندی به مقدسات ما را در اسارت حفظ کرد
اسیر شدم 15 سال داشتم. از مشکلات و دردهایتان بگویید؟ در حال حاضر ناراحتی مان در اجتماع امروزی این است که آن ارزش هایی که شهدا به خاطرشان خون ریختند ودر هیچ یک از وصیت نامه شهیدی نیست که درباره حجاب نوشته باشد، امروزه در شهرهای بزرگ مان نست به حجاب بی اهمیت شده اند و دشمن تلاش می کند که این فرهنگ حجاب را ما بگیرد کسی که بی حجاب باشد انگار فرهنگش بالا و کسی که چادر گرفت اهل قرن ...
روز عروسی به من تجاوز گروهی کردند!
بدون کراوات در مراسم حاضر شود. قرار شد یکی از دوستانم صبح اول وقت کراوات را به او برساند. صبح روز بعد از خواب بیدار شدیم و او را تا ایستگاه اتوبوس بدرقه کردم. در راه بازگشت به خانه، از کنار پسری رد شدم که روی صندوقچه ماشینش نشسته بود. ناگهان مرا از پشت گرفت و به صندلی عقب ماشین انداخت. دو مرد دیگر داخل ماشین بودند و به سرعت از آنجا دور شدند. تمام این ها تنها در چند ثانیه اتفاق افتاد ...
انتقادات شدید مخالفان وزیر بهداشت
ضمن این که بدون برگزاری مناقصه نسبت به عقد قرارداد با این شرکت ها اقدام شده و گردانندگان این شرکت ها همان مدیران شرکت ها هستند، این حیاط خلوتی است که موجب فساد است و دیوان محاسبات در نامه خودش اعلام کرده این شرکت ها غیرقانونی و معاملاتش باطل است. علیرضابیگی گفت: وزارت بهداشت علیرغم ادعای کسری شدید بودجه، 400 میلیارد تومان را در بانک های مختلف سپرده گذاری کرده و بهره گرفته، این هم حیاط ...
ابوترابی می گفت روح و جسمتان را برای خدمت پس از جنگ حفظ کنید
. یکی از دوستان گفت از اینجا بیرون برویم که الان همه را می زنند. بنده خدا دستش را که بالا برد، می خواستند پیشانی اش را بزنند که تیر به گوشه سرش خورد و زخمی شد. وقتی بالا آمدیم دیدیم روستا را با خاک یکسان کرده و بقیه بچه ها را گرفته اند. ما آخرین نفراتی بودیم که آنجا اسیر شدیم. پس اسارت شما از 9/12/62 شروع شد؟ بله، از این تاریخ شروع شد و تا 4/6/69 به طول انجامید. شش سال و نیم در اسارت ...
یک روز با خانه خرابهای زلزله خراسان رضوی
دو سوی جاده به چشم می خورد که اثر زلزله بر بسیاری از آنها هویدا بود و اغلب خانه ها به نظر خالی می رسیدند. در طول جاده کامیون های بزرگ حامل مصالح ساختمانی در تردد بودند. یکی از کارشناسان اداره کل بنیاد مسکن با اشاره به این کامیون ها متذکر شد که برخی از مصالح به صورت رایگان به مناطق زلزله زده حمل می شود. بالاخره پس از گذر از چندین کیلومتر جاده خاکی و پر فراز و نشیب، به اولین مقصد سفرمان ...
از ابزوردیسم رهایی نداریم
و تلنگرزدن، برای اینکه بگوییم ما آستانه تحملمان بالا رفته و دیگر دردمان نمی آید، خیلی دیر دردمان می آید. مثلا، تا دیروز اگر به ما می گفتند که بچه ای کوچک مثل آتنا را دزدیدند و خفه کردند، برایمان فاجعه بار بود. منتها، الان دیگر مثل قبل فاجعه نخواهد بود، چون یک بار برایمان اتفاق افتاده. مثل کسی می ماند که عزیزترین کس خود را از دست بدهد و بعد دیگر همه چیز برایش در درجه دوم اهمیت قرار بگیرد. رسالت ...
تنوع تجربه های زیستی نویسندگان ما اندک است
رسانه ای، آموزش در مدارس و کتابفروش های دانا. اگر بازار کتاب زیر و رو نشد؟! در سال های گذشته در سینما اقتباس های بیشتری از کتاب ها می شد و موفق هم بود. این رابطه انگار به نوعی قطع شده است. الآن مشکل سینما نبودن قصه است و مشکل کتاب های ما هم فروش نرفتن. چرا اوضاع به این سمت پیش رفته است؟ گم شدن این حلقه وصل به هر دو طرف ضربه زده. الآن شاهد اکران فیلم های کمدی ای هستیم که اصلاً ...
نوه مصدق به فرزند کاشانی:تاریخ جواب ادعای شما را داده است
آقای کسینجر ارتباطی دارید؟ -نه اصلا. چند وقت پیش در تلویزیون دیدم که خیلی پیر شده و زیر بغلش را می گیرند و با عصا راه می رود. موضوع بحث دوباره به خانواده برمی گردد. یادآوری اینکه برادرش حمید مصدق قبل از انقلاب در یک سانحه تصادف در ماهان کرمان درگذشته بود. او فرزندی به نام محمد مصدق داشت که ساکن انگلیس است و از همسر بریتانیایی تبارش سه دختر دارد. خواهر محمود مصدق، معصومه را هم سال ...
غذای پرطرفدار اسارت
.... بعد از آن سوار آمبولانس شدیم و ما را به بیمارستان الرشید بغداد بردند. در این بیمارستان ما را به اتاقکی بردند که صلیب سرخ به تازگی از آن جا بازدید کرده بود و حداقل تا یک ماه بعد هم صلیب بازدیدی از آنجا نداشت. این آزاده خوزستانی ادامه داد: حدود 20 روز از 5 تا 25 خرداد در بیمارستان الرشید بودیم و قبل از بازدید صلیب سریع به رمادی انتقال مان دادند. چون چهره و جثه ام بچه سال می زد در ...