سایر منابع:
سایر خبرها
آمد شدن تو اندرین عالم چیست آمد مگسی پدید و ناپیدا شد
افراطیان و در واقع علیه کسانی که از خدا تصویری جز وحشت نیافریدند. بنابراین نسبت به آنچه آموخته، نسبت به تفاسیری که به او تعلیم داده اند و نسبت به جهانی که پیرامونش ترسیم کرده اند، عصیان می کند، اما عصیان خیام مانند نیچه نیست که ابرازش کند، چون نوعی محافظه کاری دارد، به این خاطر که بتواند کشفیات خودش و ضوابط و روابط خودش را ادامه بدهد. این اندیشه هفتاد تا صد سال بعد پیدا می شود. خیامی که می گفتند، تندخو ...
ناگفته های پزشکی که نوه مصدق است
...! . همکارم را نشان دادم و گفتم دروغم چیه مادرجان، ایشون هم همکار عکاسم هستن . با اینکه دوربین توی کیف بود، اما از ما رو گرفت. یکی دو نفر با حرکت سریعی رفتند پشت در اتاق دکتر ایستادند و گفتند نوبت ماست، میدونی از کی اینجاییم! بیخود وقت دکتر رو نگیر . برای اینکه خیال همه را راحت کنم، گفتم نیومدم بین مریض وقت دکتر رو بگیرم، میمونم، نفر آخر میرم تو . برای باور پذیر شدن بیشتر حرفم بین دو نفر از آنها نشستم اما ...
موسیقی ایرانی مُرد، زنده اش کنید!
به دیگری می رسید یکی دودقیقه انگار پچ پچی می کردند و راهی می شدند. دوست آقاجان آمد دم حجره! آن وسط ها یک کلمه شنیدم گلپا ! آقاجان را انگار برق گرفته باشد! خوب حالت هایش یادم هست. چند سال بعد که بزرگتر شده بودم ماجرای آن روز را از آقاجان پرسیدم. می گفت: چقدر خوب یادت مانده! می گفت: آن زمان همین طور بود. وقتی گلپا در رادیو برنامه داشت، مردم دهان به دهان به هم خبر می دادند که فی المثل امشب گلپا در ...
روحانی مخالف شیوه فعلی یارانه ها بود اما طرح جدیدی هم نداشت/ خام فروشی نفت به معنی رشد اقتصادی نیست/ ...
لحظه به یاد آوردم که ایشان گفته، بروید و من گفتم اگر بروم حرف خودم را می زنم. فرصتی برای طرح دیدگاه بود. بعد دیدم چند نفر هم دائم زنگ می زدند ، در نهایت من آنجا یک لحظه احساس تکلیف کردم و خودکار برداشتم دو رکعت نماز خواندم که توکل بر خدا کنم و رفتم. آقای نوبخت از دوستان ما بود که بعضی جلساتی در برخی جاها داشتیم من به مرحوم رفسنجانی در مدیریت سیاسی- بین المللی ایشان نمره بالا می دادم. در ...
طنزی به نام زندگی
بهاربود وآبادی مان نزدیک بهبهان. پنجشنبه وجمعه نتوانستیم روباه شکارکنیم. خیلی پکروناراحت بودم. شب ناگهان صدای سگ های آبادی بلند شد. دیدیم سگ ها روباهی راگرفته اند. همه گفتند چه شانسی داری. ما هم ازاین توصیف ها کلی خوشحال شدیم. چراکه نه؟ این پوست روباه کلی هم به دردم خورد. یکبارکه قراربود همراه چند دانش آموزدیگرتوسط رئیس کتک بخوریم، از کتک خوردن معاف شدم. یکباردیگرهم برای شرکت درجشن شاهانه چهارم آبان یا ...
پدیده خندوانه از مسافرکشی تا استندآپ کمدی!
این انرژی مثبت دادن اول از همه حال خودش را بد می کرد. با همه این ها، مشکلات برایم ادامه داشت تا اینکه سر کار رفتم. آنجا که رفتم بعد از یک سال فاز جدیدی از اتفاقات بد دوباره برایم شکل گرفت. مثل این بود که از یک ساختمان چند طبقه پرت شدم پایین. این بار مشکلم مشکل کاری بود که باعث شد همه سرمایه ام را از دست بدهم. دیگر به یک جایی رسیدم که احساس می کردم نابود شدم؛ اما باز هم خودم را نباختم تصمیم گرفتم ...
زمان جنگ به عراقی ها هم پناه دادیم!
به خاطر همین جوان ناراحت شدم که به دلیل مشکلات مالی مجبور به این کار شده است. بعد به او گفتم پسرم تو به این خانواده قول دادی و در نهایت راضی اش کردم تا بالافاصله بعد از عمل دو میلیون تومان را به دستش برسانم. این پول هم در زمان خودش پول کمی نبود. به من اعتماد کرد؛ اما آن موقع 200 هزار تومان در حساب داشتم و باید تا فردا صبح این پول را تهیه می کردم. مقداری از پول را همسرم کمک کرد و یک ساعته 500 هزار ...
اعترافات پدرخوانده در پرونده سرهای بریده پایتخت
برای بعد از مرگم به نامش زده بودم. حتی حق امضای تمام حساب هایم را داشت و می توانست به راحتی با امضای خودش پول برداشت کند اما او نمک نشناس بود. آخرین بار 5مرداد ماه بود که حسابی مرا کتک زد و من باردیگر شکایت کردم اما باز دلم به رحم آمد و رضایت دادم. هشتم مرداد ماه بود که تصمیم به قتل او گرفتم. برای همین همسرم را که پاهایش پیچ خورده وگچ گرفته بود به خانه خواهر دیگرش در پرند بردم و به خانه ...
شلیک به زندگی دایی شیشه ای
تحقیقات محلی متوجه شدند مقتول فردی دارای سوابق کیفری و نیز معتاد به شیشه بود. بارها خانواده خواهرش او را در کمپ بستری کرده، اما او دوباره اعتیادش را از سر گرفته بود. تحقیقات نشان می داد، مقتول چند هفته قبل از جنایت در کمپ بستری بوده، اما خواهرش از این که او شب عید کنار اعضای خانواده باشد، چند روز پیش از سال نو برادرش را به خانه آورده که او به قتل می رسد. ماموران در ادامه ...
آیت الله بهجت حقیقت گناه را می دید و مرتکب آن نمی شد
را کاملا درک کنم. آن جمله این بود، نحوه انتخاب استادت خیلی خوب بود. مرحوم آیت الله بهجت در کنار فقه و اصول در سیر و سلوک معنوی از محضر علامه کمپانی اصفهانی نیز بهره ها برد. بعد ایشان برای ادامه تحصیل، به نجف مشرف می شوند. در آن زمان معمول بوده . طلاب از میان چند درس مشهور، ، یکی از آنها را انتخاب کنند. اصول آقا ضیا چهار سال، اصول مرحوم نائینی هفت سال و اصول مرحوم کمپانی چهارده سال طول ...
ناگفته های 5 سال شکنجه در زندان های رژیم بعث از زبان آزاده بویراحمدی
شده بودند افتتاح شد. 26 مرداد بهانه ای شد تا پای خاطرات وی بنشینیم ولحظاتی چند به تاریخ 8 ساله پرافتخار زمان جنگ برگردیم. دادگر می گوید سالهای جنگ سراسر خاطره بود واگر بخواهم از سالهای اسارت بگویم ساعت ها زمان می برد ومی توان یک کتاب دراین باره نوشت. او می گوید اواخر سال 63 برای اولین بار به جبهه رفتم و 6 ماه در کردستان حضور داشتم وبعنوان بسیجی درآن منطقه بودم و بعد از گذشت 6 ...
گزارشی از تعداد آزادگان ، شهدای آزاده و عناوین برخی کتاب ها و فیلم ها
از بالای سر بچه ها رد می شد، برادرها را بلند می کرد و آنها را می بوسید و یک مقداری عطر به سر و صورت بچه ها می زد. صورت بچه ها با لجن های اروند رود استتار شده بود تا عراقی ها ما را نبینند.آب رودخانه اروند هم مواج و سرشار از گِل بود. شهید چیت سازیان بالای سر پرویز که رسید گفت: بلند شو. پرویز گفت: علی آقا تو رو خدا تا حالا که اجازه دادی از این به بعد هم اجازه بده در این عملیات شرکت کنم. علی ...
استقلال به شرایط فوق العاده می رسد/ مقصر آن اشتباه لفظی من بودم!
خورده در لیگ داریم که هر دو روی ضربه پنالتی بوده است. ما خط دفاع بسیار مستحکمی داریم. وی ادامه داد: ما در نیمه اول و بخشی از نیمه دوم فوق العاده بودیم اما بعد از پنالتی سعی و تلاش ما این بود که احساسی بازی نکنیم. اما در دقایق پایانی وقتی دیدیدیم که زمان نداریم به سمت بازی مستقیم رو آوردیم. منصوریان خاطرنشان کرد: در نیمه اول خیلی از زمان های بازی آن شرایطی که باید گل را می زدیم ...
مردی دربرزخ انتخاب؛همسرعقدی یا موقت؟!
زن بیوه ای آشنا شدم که کارمند ارشد یک شرکت خصوصی بود. دو هفته ای از آشنایی مان گذشته بود که داستان زندگی ام را به او گفتم و پیشنهاد ازدواج موقت به او دادم. ابتدا مخالفت کرد اما قول دادم که در کنارش خواهم بود. چند ماه بعد از ازدواجمان خواهر زنم ما را در خیابان با هم دید و موضوع علنی شد. همسرم قهر کرد و به خانه پدرش رفت و همان روزها فهمیدم باردار است. من هم عاشق بچه بودم و وقتی دیدم که که با وجود ...
سایپا 1 – استقلال صفر؛ دومین شکست آبی های پایتخت رقم خورد
وارد زمین بازی کند، تابلو بالا رفت و نشان داد که مجتبی جباری باید زمین بازی را ترک کند. در این صحنه مجتبی جباری به جای اینکه سمت قائدی برود و زمین بازی خارج شود سمت منصوریان رفت و رسید نکاتی به سرمربی جوان آبی ها گوشزد کرد. این که او به منصوریان چه گفت را کسی نمی داند اما آنچه مسلم است بعد از گفت و گو چند ثانیه ای منصوریان از تصمیم خود منصرف شد. بعد از این صحنه منصوریان از ...
تلخی های روزهای اسارت برای رزمندگان شیرین بود
به سپاه تحویل دادم. بعد از گذراندن آموزش مقدماتی در تنگه کنشت کرمانشاه با عضویت بسیجی در حدود شش ماه در جبهه حضور یافتم و به رزمندگان در پشت خط خدمت می کردم. وقتی به مرخصی آمدم مادرم خیلی نگران بود و می گفتم با نبود تو کارهای کشاورزی فشار زیادی به پدرت آورده و دست تنها مانده است. به اصرار مادم مدتی در روستا ماندم ولی بعد از گذشت کمتر از یک ماه تحمل اینکه از حال و هوای جبهه دور بمانم برایم ...
روز عروسی به من تجاوز گروهی کردند!
دستگیر کند. بارها برای شناسایی به اداره پلیس رفتم و هر دفعه آسیب دیدم. بالاخره یک روز به اداره پلیس رفتم و گفتم: "دیگر کافی است. نمی خواهم ادامه دهم." من و هری شروع به برنامه ریزی برای عروسی دوم کردیم و هفت ماه بعد در ژوئیه 2005 ازدواج کردیم و به ماه عسل رفتیم. بیست ونه روز از ازدواجمان می گذشت. در خانه بودیم و هوا بسیار سرد بود. هری چراغ زغالی را به اتاق خواب برد تا گرم شود. بعد از شام ...
خط و نشان کنعانی زادگان؛ آقای منصوریان جوجه را آخر پاییز می شمارند!
به گزارش ایلنا، محمد حسین کنعانی زادگان درباره بازی با استقلال که منجر به پیروزی سایپا شد اظهار داشت: بازی خیلی خوبی بود. گفته بودیم که سه امتیاز را می گیریم. تیم ما جوان ترین تیم لیگ است و خدا را شکر خوب کار کردیم. وی در ادامه افزود: من گفتم که فرقی نمی کند یک دقیقه یا نود دقیقه بازی می کنم گفته بودم که هر چه دارم می گذارم و اصلا به خاطر علی اقا به سایپا آمده بودم. سرمربی ...
طنز؛ بیست و دو دقیقه ناقابل کار روزانه مفید!
، ارادت دارم. این کار ما رو راه می ندازین بریم؟ کارمند شماره دو: آخه نمی شه... کارمند شماره سه: صد دفعه گفتم با ارباب رجوع جماعت حرف نزن. ای بابا! عجب گیری کردیم ها. ارباب رجوع: یعنی چی آقا؟ این کارها چیه می کنید؟ ببین با کیا شدیم هشتاد میلیون نفر. کارمند شماره دو به کارمند شماره سه: بذار بهش بگم. داره مخمون رو می خوره. کارمند شماره سه: باشه ...
وعده ی عجیب سرمربی استقلال
خواهد شد. سرمربی تیم فوتبال استقلال در پاسخ به این پرسش که خط هافبک این تیم در نیمه دوم اُفت کرده و عملکرد مناسبی نداشته است، گفت: تا قبل از پنالتی شرایط ما خیلی خوب بود و حتی پژمان منتظری در لحظاتی از بازی در زمین سایپا بود. من تیمی را در ایران سراغ ندارم که مانند استقلال دفاع را از زمین حریف شروع و رو به جلو حرکت کند. بعد از پنالتی حرف شما را قبول دارم، اما تعداد ضربات زیادی در نیمه اول ...
دولت مصدّق یک اشتباه تاریخی انجام داد و آن تکیه ی به آمریکا بود
موقع چنین بود که یک دولت بیگانه در دنباله ی جنگ بین الملل دوم - که انگلیسیها و امریکاییها و روسها در زمان حکومت محمد رضای پهلوی از چند طرف وارد کشور ما شده بودند - به خودش جرأت می داد که یک عالم دینی را به خاطر مخالفت با سیاست انگلیس بگیرد و به خارج از کشور تبعید کند! البته قبلاً او را در قلعه ی فلک الافلاک خرم آباد زندانی کردند، که من رفتم آن سلولی را که می گفتند مرحوم آقای کاشانی در آن جا زندانی ...
قریبانه هایی که غریب ماند
بعد بچه های گروهان ما آمدند و من را از زیر خاک بیرون کشیدند و من که خیال کردم مرده ام، گفتم جنازه ام را به دست خانواده ام برسانید. *** پیراهنی با ماجرایی عجیب حتی تا مرز شهادت فلاح درباره ماجرای عجیب پیرهنش نیز اینگونه تعریف می کند که زمانی که مجروح شده بودم چون دو دنده از سینه ام شکسته شده بود، پیرهنم را درآوردم که همین موضوع دردسری برای من و حتی یک خانواده دیگر هم شد. ...
حیله انگلیسی برای کودتای هالیوودی
و بر آن ها پیروز شدند و مصدق از مقام خود ساقط شد، سپس "سپهبد زاهدی" زمام امور را در دست گرفت. در این ماجرا سیصد نفر کشته و چند نفر هم زخمی شدند. سه روز بعد شاهنشاه از رم بازگشت. با پایان حکومت مصدق فصل داستان نفت ایران که با مرگ "سپهبد رزم آرا" آغاز شده بود، پایان یافت. پس از بررسی نقش ایالات متحده آمریکا و بریتانیا در جریان کودتای 28 مرداد 1332 علیه دولت مصدق حالا به بازخوانی بیانات ...
انتشار عبدالرحمان از مجموعه کتاب های راست قامتان
صحبت می کردیم می گفتیم: آن وقت رحمان چه تیپی داشت؛ اگر بود چه قیافه ای داشت. زن عمویم می گفت: آیا مثل این رفیقش شده بود؟ ریش ها و موهایش سفید شده بود؛ به گریه افتادم. اسرا را که می آوردند عکس عبدالرحمان را برمی داشتم و با مادر شوهرم می رفتیم. از آدریان، هرستان و هرجایی که می آمدند، می رفتم عکس را نشان می دادم و می گفتم : چنین عکسی، قیافه ای، اسمی تو زندان های عراق ندیدی؟ اگر بود می گفت: نه ...
قول منصوریان به هواداران؛ به شرایط فوق العاده می رسیم
به گزارش تهران پرس ، علیرضا منصوریان پس از شکست یک بر صفر شامگاه امروز پنجشنبه تیمش برابر سایپا در نشست خبری به خبرنگاران حاضر در سالن کنفرانس ورزشگاه تختی گفت: تبریک می گویم به تیم سایپا. دو تیم فوتبال قرص و محکمی را به نمایش گذاشتند. ما دو گل خورده در لیگ داریم که هر دو روی ضربه پنالتی بوده است. ما خط دفاع بسیار مستحکمی داریم. وی ادامه داد: ما در نیمه اول و بخشی از نیمه دوم فوق ...
روایت اولین اسیر فراری
سوز سرما از لای نرده ها تو می آمد، ساعت از نیمه های شب گذشته بود، نگهبان ها این موقع شب خواب بودند، حالا وقتش بود، باید دل به دریا می زدیم... بچه ها را بیدار کردیم و گفتیم، ما داریم می رویم، می آیید یا می مانید همین جا؟، خندیدند و مسخره کردند و همین باعث شد مصمصم تر شویم و به "پرویز" و "سید رضا" گفتم: ولشان کنید، برویم.. سَرِمان را که از لای نرده ها رد کردیم بدن نحیفمان هم ...
گروگان گیری در بهترین روز زندگی
به گزارش پایگاه خبری گُلوَنی، پلیس هلند امروز اعلام کرد اطراف ساختمان متعلق به ایستگاه رادیویی 3 اف ام را در شهر هیلورشوم به محاصره در آورده است با این همه پخش برنامه رادیویی از این ایستگاه همچنان بدون اخلال ادامه دارد. به جان خودم الآن از گروگان گیرها علت کارشون رو بپرسی، با گریه می گن: جون داداش، امروز صبح از خواب بیدار شدم که برم بانک قسط های وامم رو بدم، فهمیدم تو حسابم پول ندارم ...
عراقی ها می گفتند شما بسیجی ها مخ ندارید!
...> دیدارتان با خانوادتن در کجا بود؟ من17 ساله بودم که برای دفاع از مرز و بوم کشورمان به جبهه رفتم ، حال در سن 27 سالگی پس از گذشت 10 سال خیلی چیزها تغییر کرده بود، وقتی به ساری رسیدم با خانوادم روبه رو شدم که از اونها می پرسیدم که مثلا پدرم کجاست و چرا نیامده؟جواب میدادند که می آید که ینی فوت شدن وقتیکه من به اسارت برده شدم یک سوم از فامیل های نزدیکمان از دنیا رفتند . کسانی که به همراه ...
افسانه سه یار دبستانی دروغ محض است/پاواراتی یک میلیون سال دیگر هم نمی توانست ردیف آوازی را ...
بار به دیوان خیام در طول ضبط مراجعه کردم؛ تا رباعیاتی انتخاب شود که در خط سیر اپرایی تا به انتها کاملا متعلق به فکر و ذکر خیام باشد. می بایستی این اندیشه به گونه ای به تماشاگر منتقل می شد که خیام را از این چهره ای که برایش ساخته اند بیرون بیاورم و از آن فاصله بگیرم و آشنایی زدایی کنم. به هرحال آنچه می بینید حاصل سه سال کار است و در طول کار هم من، آقای امیر بهزاد و اسحاق انور کوشش می کردیم ...
ملیحه همه چیز را می دانست وقتی او را کتک زدم رازم را لو داد و ...
ملیحه می گفت برایم می میرد و بدون من نمی تواند زنده بماند. من هم، یک دل نه، صد دل عاشق و دل باخته اش شده بودم. از خانواده ام خواستم به خواستگاری اش بروند اما هردوی ما با مخالفت شدید خانواده روبه رو شدیم. پدر و مادرم می گفتند زن باید از شوهرش کوچک تر باشد و از طرفی، هیچ تشابه فرهنگی، و خانوادگی ای بین این دو خانواده وجود ندارد. نصیحت های آن ها و سخت گیری های پدر و مادر ملیحه ...