سایر منابع:
سایر خبرها
یک میکروفن سرقت کردیم
پهنای صورتش را پوشانده و عکس پسرش را در دست گرفته بود، به خبرنگار ما گفت: پسرم عاشق کارش بود و در مقابل کارش احساس مسئولیت داشت. آن روز او به خاطر قراری که با قاتل داشت، ناهار نخورد و به محل کارش رفت. تلفنی از من خواست برای او ناهار بپزم و من منتظر پسرم بودم تا با هم ناهار بخوریم، اما خبر قتل او را به من دادند. پسرم مدتی قبل موسیقی برای یادمان شهدای آتش نشانی صدا گذاری کرد و از صدا و سیما هم پخش شد ...
من جان بخش سینمای ایران هستم! +عکس
هم از برق بیشتر از هرچیزی می ترسیدم! از طرفی در خانواده مان یکی از اقوام به دلیل برق گرفتگی جان خودش را از دست داده بود و خلاصه خیلی می ترسیدم. البته در نهایت پدرم موفق شد و من برای کار وارد شرکت برق شدم. شماره موبایلم در عرض دو ماه پخش شد! یکی از دوست هایم در اداره دستش شکسته بود و نمی توانست از تیر بالا برود، یک روز به من گفت کریم اگر عصر کاری نداری، می توانی با من تا جایی ...
شهادت ، شرط اول ازدواج/ امام کاظم(ع) واسطه رضایت برای اعزام به سوریه شدند
سکه را پیشنهاد کردم؛ خنده ای خفیف کرده و ادامه می دهد: شنیده بودم زنانی روز قیامت با حضرت زهرا(س) محشور می شوند که مهریه شان را به همسرشان بخشیده باشند از این رو روز مرد تمام مهریه را به همسرم بخشیدم. همسر شهید جهانی سکوت می کند، خاطرات ریز و درشت عاشقانه از پیش چشمانش عبور می کند؛ سکوتش ادامه دارد. سکوتی ادامه دار. نگاهمان بر روی عروس خانه شهید جهانی خیره مانده؛ اما مادر سکوت را می شکند ...
تربیت جنسی که باشد، آتناها و ستایش ها قربانی نمی شوند
زمانی به این فکر می افتند که دیگر خیلی دیر است. اگر در فاجعه ستایش، آن نوجوان در فضای خانواده تربیت و آموزش های صحیح را دریافت کرده بود، اگر توانسته بود با والدین خود ارتباط صحیح داشته باشد مسلما علامت های هشداردهنده را والدین متوجه می شدند که فرزندشان در معرض چه خطری است، آن نوجوان می توانست دغدغه های ذهنی و مشکلاتش را با پدر و مادر و اولیای قابل اعتمادش در مدرسه در میان بگذارد، کمک بگیرد و مسلما ...
نیروهای ضد انقلاب حتی به عکس دختر نه ماهه ام رحم نکرده بودند/ پدرم در خواب عقدنامه ام را امضا کرد
آن ها بگویم که به خواستگاری شما بیایند، بعد از اینکه مرخصی ام تمام شد و به محل کار مراجعه کردم، درد دلم را داخل یک نامه نوشتم و نامه را مهر و موم کردم و به برادرت تحویل دادم تا نامه را سربسته به خانواده ام تحویل دهد. بعد از اتمام مرخصی وقتی به خانه آمدم، پدر و مادرم به خواستگاری شما آمدند . بعد از خواستگاری آقا محمد، خانواده ام با ازدواج من و ایشان موافقت کردند و ما به عقد هم درآمدیم ...
نکاتی درمورد افسردگی و مقابله با آن
اگر باور کنید که تمام تقصیر ها به گردن مواد شیمیایی بدن است یادتان می رود که مسئول رفع مشکل، خودتان هستید: دارم دارو مصرف می کنم یا من از مادرم به ارث برده ام یا تمام سیستم ام به هم ریخته از همین حرف ها هستند . ضعف در مهارت های اجتماعی افسردگی واکنش فرد به محیطی است که هیچ تشویقی در آن نیست. این آدم ها از بقیه روز به روز بیشتر فاصله می گیرند و بالطبع حالشان خراب تر می شود ...
تقاضای قصاص در ملأعام و اشد مجازات برای متهمان
قیامدشت به محمد زنگ زدم و گفتم بچه داخل ماشین بود. به او گفتم جنس نمی خواهم. به سمت قیامدشت با محمد روبه رو شدم قسمش دادم که تو رو به حضرت عباس(ع) این بچه را به خانواده اش برسان. ترسیده بودم. همان روز به مسعود و حامد که از دوستانم هستند ماجرا را گفتم. گوشی ام ساده است به آنها گفتم در تلگرام ببینید بچه به خانواده اش رسیده است یا خیر؟ من معتاد هستم،کوتاهی کردم و باید بچه را برمی داشتم اما از ترس قانون ...
جزئیات جدید از نحوه مرگ بنیتا، دختربچه 8ماهه
. گفتم محمد خودرو روشن را با بچه صاحب ماشین دزدید. جرئت نکردم که به محمد زنگ بزنم. حوالی قیامدشت به محمد زنگ زدم و گفتم بچه داخل ماشین بود. به او گفتم جنس نمی خواهم. قسمش دادم که تو را به حضرت عباس(ع) این بچه را به خانواده اش برسان. ترسیده بودم. همان روز به مسعود و حامد که از دوستانم هستند ماجرا را گفتم. به آنها گفتم در تلگرام ببینید بچه به خانواده اش رسیده است یا خیر؟ کوتاهی کردم و باید بچه را ...
روایتی متفاوت از پشت پرده ی آسیب های زیر پوست پایتخت
سالها پیش به عنوان خیرین آموزشی با بهزیستی و مراکز موقت نگهداری کودکان کار و خیابان کار می کردیم؛ بین بچه ها فرهنگسازی کردیم که اگر آرزوی خیلی ماورایی داشته باشند، فرصت سه ماهه را از دست می دهند، بنابراین آنها یاد گرفتند آرزوهایشان دست یافتنی باشد! سمیرا مهدوی، فعال اجتماعی با حضور در تحریریه ی انصاف نیوز، بخشی از سالهای فعالیت در حوزه ی آسیب ها را بازگو کرده است: او در گفت وگو با ...
جزئیات جدید از نحوه مرگ بنیتا، دختربچه 8ماهه
به سمت ماشین رفت و سوار شد. هر کاری کردم که به خانواده بچه کمک کنم نتوانستم، کلاه سرم بود و با یک موتور خودم را به احمد رساندم. گفتم محمد خودرو روشن را با بچه صاحب ماشین دزدید. جرئت نکردم که به محمد زنگ بزنم. حوالی قیامدشت به محمد زنگ زدم و گفتم بچه داخل ماشین بود. به او گفتم جنس نمی خواهم. قسمش دادم که تو را به حضرت عباس(ع) این بچه را به خانواده اش برسان. ترسیده بودم. همان روز به مسعود و حامد که ...
3سال زندگی با داروهای شیمی درمانی
من است، خانواده مریم را که خانواده آبرومند و خوشنامی در محل بودند معرفی کرد. مریم 20ساله بود، جوان و زیبا. بعد از چندبار رفت وآمد، مراسم بله برون برگزار شد و چند ماه بعد با کمک خانواده ها عروسی کردیم . سونامی سرطان همه چیز تقریبا یکی دوماه بعد از نخستین سالگرد ازدواجشان رخ داد؛ وقتی رسول و مریم کم کم خود را آماده می کردند که پدر و مادر شدن را تجربه کنند. در آزمایش های پزشکی ...
صدای فریادهای بنیتا را نمی شنیدم
در جایگاه متهم ایستاد و گفت: من در پاکدشت زندگی می کنم و از 15 سالگی مواد مصرف می کردم. اتهام آدم ربایی و قتل را قبول ندارم. آن روز محمد داخل کوچه خانه بنیتا ایستاده بود. خانه عمه من در انتهای کوچه بود منتظر بودم تا بیاید و در را بازکند که کسی جواب نداد. به اواسط کوچه که رسیدم ناگهان مهدی به ماشین روشن جلوی در اشاره کرد و گفت بردار تا برویم. من پشت ماشین نشستم که پدر بنیتا بیرون آمد. مهدی داخل ...
که دمی نفس کنم تازه در هوایت...
و مصفا خوب و گرم از کار درآمده و بخشی از این ماجرا، به رابطه عاطفی 2 بازیگر برمی گردد که با این فیلم به هم علاقه مند شدند و پس از آن ازدواج کردند. مصفا همان مرد رؤیایی شرقی است؛ جوانی خوش سیما و موقر که خوب آشپزی می کند، صدایی گرم دارد، نجیب و عاشق پیشه است و اگر خطا کند آنقدر سماجت می کند تا دل معشوق را به دست بیاورد و کدام زنی است که وقتی رضا همراه باران به نذری پزان خانه لیلا می آید، نداند نذر ...
متهمان قتل بنیتا تقصیر را گردن هم انداختند
...، تحصیل مال مسروقه و خودداری از کمک به شخص در معرض خطر اعلام کرد. خواسته ما فقط قصاص است در ادامه این جلسه نوبت به پدر و مادر بنیتا رسید تا شکایت شان را مطرح کنند. پدربنیتا گفت: آن روز قرار بود برای عیادت مادربزرگم به اراک برویم؛ بنابراین وسایل را داخل خودرو گذاشته و منتظر بودم همسرم درها را ببندد. بنیتا را روی صندلی خودرو گذاشتم و داخل حیاط برگشتم که ای کاش این کار را نمی ...
آیا گوشی های هوشمند نسل جدید را نابود کرده است؟
وقتی در کنار دوستانش حضور دارد، چه کارهایی انجام می دهند. جواب داد می ریم خرید . درحالی که روزهای دوران راهنمایی خودم در دهه 1980 و زمانی که چند ساعتی بدون حضور والدینم سرخوشانه با دوستم به خرید می رفتیم را در ذهن مرور می کردم. از او پرسیدم پدرومادرتون شما رو می رسونن؟ جواب داد: نه، من با خانواده میرم. با مامان و برادرهایم می ریم و کمی پشت سر اون ها حرکت می کنیم. من باید به مامانم آدرس بدم. هر یک ...
اتهام قتل عمد و در خواست قصاص در ملأ عام برای ربایندگان بنیتا
را با بچه صاحب ماشین دزدید. جرات نکردم که به محمد زنگ بزنم. حوالی قیامدشت به محمد زنگ زدم و گفتم بچه داخل ماشین بود . به او گفتم جنس نمی خواهم. به سمت قیامدشت با محمد روبرو شدم قسمش دادم که تو رو به حضرت عباس (ع) این بچه را به خانواده اش برسان. ترسیده بودم. همان روز به مسعود و حامد که از دوستانم هستند ماجرا را گفتم. گوشی ام ساده است به آنها گفتم در تلگرام ببینید بچه به خانواده اش رسیده است یا خیر ...
متهم: فقط به فرار فکر می کردم
شاهد ماجرا بودم و از بیتابی های زن و مرد جوان فهمیده بودم بچه ای داخل خودرواست اما از ترسم حرفی نزدم.سابقه دار هستم و زن و بچه دارم .به همین خاطر فقط با محمد تماس گرفتم و از او خواستم تا بچه را به یک آژانس تحویل دهد. من خودم هم همان شب ماجرا را به دوستم مسعود گفتم اما حالا مسعود ادعا می کند یک روز قبل از پیدا شدن جنازه من او را از ماجرا مطلع کرده ام. با طولانی شدن دادگاه هیئت قضایی ادامه جلسه را به روز چهارشنبه موکول کرد. ...
عاملان قتل بنیتا را قصاص کنید
رسیدگی به این پرونده هولناک که موجی از تأثر ملی را به دنبال داشت از صبح 29 تیر امسال و درپی خودروی پراید حامل دخترک، در خیابان مشیریه تهران کلید خورد. در حالی که تلاش های پدر و مادر، اعضای فامیل و آگاهی پس ازشش روز بی نتیجه مانده بود، سرانجام با دستگیری دوسارق تحت تعقیب، خودرو وجسد متلاشی بنیتا کشف شد.صبح دیروز عاملان این از رجایی شهر به شعبه نهم دادگاه کیفری انتقال یافتند ودرسالن اجتماعات دادگاه ...
قاتل بنیتا در دادگاه چه گفت؟ | اعترافات و ادعاهای عجیب سه متهم قتل بنیتا +عکس
پدر طفل در حین سرقت خودرو و مباشرت در ادم ربایی هستید . متهم در ادامه با بیان اینکه قتل را قبول ندارم، تصریح کرد: اقای قاضی احمد و مهدی ساعت 2 شب پیش من آمدند تا مواد بخرند. صبح در پارک پامچال صبحانه خوردیم و گفتم که باید صبر کنید دوستم بیاید که به شما مواد بدهم. در این فاصله به سمت مشیریه رفتم. احمد به سمت آرایشگاه رفت و من به همراه محمد به سمت خانه عمه ام رفتیم. مهدی به من گفت که قفل ...
معرفی بهترین فیلم ها برای روزهای پایانی تابستان 96
روز بعد نقشش را بازی کرده در سینمای کشور ایران فراوان داشته ایم. نکته کلیدی پرداخت متفاوت فیلمساز به این خط آشناست. اینکه پسر بچه ای می کوشد خرج درمان مادر بیمارش را تهیه کند سوژه تازه ای نیست ولی در بیست و یک روز بعد ما با جزئیاتی مواجه میشویم که حاصل مشاهدات دقیق فیلمساز از طبقه فرودست هست. طبقه ای که سینمای کشور ایران چند سال هست کمتر سراغش رفته. احتمالاً بتوان دقت زیاد از حد سینمای ...
کاروانِ سینما رو
عادل امیری احمدِ کاروان، مهندس عمران، رفیق زاون قوکاسیان، متولد 48 و عاشقِ سینه چاک سینماست که نه پُزِ روشنفکری می دهد، نه از فیلم به مثابه نظریه حرف می زند و نه از آنونس های زغالی برگری این روزها، پیش از پخش فیلم خوشش می آید. او برخلافِ عُرفِ عشقِ منفرد، جمعا عاشق سینماست. فیلم هایی که تعریف می کند، بعضا از فیلم بر پرده هم جذاب تر است، وقتی با او حرف می زنی، حس می کنی پدر داستان مهمان ...
چالشی برای نوجوان هایی که نه گفتن بلد نیستند
راهکار پیدا شود، حالا در خانواده ها به عنوان یک نگرانی جدی مطرح شده است. اعضای خانواده که هرکدام تنها بخشی از این ماجرا را شنیده اند، در همان فرصت کمی که برای گفت وگو پیدا می کنند، از بازی خطرناکی می گویند که بچه ها باید حواسشان را درباره آن جمع کنند؛ پدر و مادرهایی که دقیقا نمی دانند از چه چیزی باید نگران باشند و درباره چه چیزی باید به بچه هایشان آگاهی بدهند، با اطلاعات دست و پا شکسته، خبرهایی که در ...
آداب به دجله انداختن
کفر معرفی می کند. چراغی که به خانه رواست... در دستورات دینی ما وارد شده است که برای کمک رساندن باید از نزدیکان خود شروع کنید و بعد از آنها به دیگران برسید. سعی کنید از مشکلات پدر، مادر، خواهر و برادر خود باخبر باشید. این به معنای سرک کشیدن در زندگی دیگران نیست بلکه همین قدر بدانید که آنها در زمینه ای خاص احتیاج به کمک دارند، برای شخصی که نیت کمک کردن داشته باشد کافی است. سر ...
قصاص در ملا عام برای متهم ردیف اول و اشد مجازات برای متهم ردیف دوم پرونده بنیتا
و عینک دودی بوده که فقط گوشی همسرش به او مسترد و چند روز بعد در داخل وسایل بنیتا یکی از سیم کارت های گوشی پیدا شد. **بچه ام را ندیدم تا قیافه خندان او در ذهنم باشد پدر بنیتا خطاب به دادگاه گفت: بچه ام را خودم ندیدم چون می خواستم قیافه خندانش در ذهنم باشد خانمم هم او را ندید و حتی برای شناسایی بنیتا، پدرم رفت. در ادامه مادر بنیتا در حالی که اشک می ریخت و بر قصاص برای متهمان ...
کاش معاون اولی احمدی نژاد را پذیرفته بودم!
شد که خانه مان همیشه بحث های سیاسی داشته باشیم. البته مصطفی بیشتر از همه سیاسی بود. در خانه سر سفره شام و ناهار و اینها همیشه بحث های سیاسی داشتیم. مگر پدر هم سیاسی بودند؟ ایشان اصلا مغازه اش در پامنار پاتوق گروهی از سیاسیون بود که عموما همگی از جبهه ملی بودند و فعالیت های سیاسی ضد رژیم داشتند. روزنامه ها را می آوردند، می خواندند و بحث می کردند به گونه ای که مادرم گاهی به پدرم می گفت ...
تقاضای قصاص در ملأ عام برای متهم پرونده بنیتا +عکس
تاکید کرد: با توجه به ادله پرونده و تقاضای اولیای دم برای قصاص، برابر قانون از دادگاه تقاضای قصاص در ملاء عام و اشد مجازات برای متهمان دارم. پدر بنیتای هشت ماهه در ادامه رسیدگی در جایگاه حاضر شد. وی روز ماجرا را اینچنین تعریف کرد: می خواستم به عیادت مادربزرگم به اراک بروم، وسایل را داخل ماشین گذاشته و در آخر نیز بنیتا را سوار ماشین کردم و ایکاش این کار نمی کردم. ماشین را جلوی ...
تقاضای قصاص در ملاءعام و اشد مجازات برای متهمان/ مادر بنیتا: گذشت نخواهم کرد/ جلسه بعدی دادگاه چهارشنبه ...
حضرت عباس (ع) این بچه را به خانواده اش برسان. ترسیده بودم. همان روز به مسعود و حامد که از دوستانم هستند ماجرا را گفتم. گوشی ام ساده است به آنها گفتم در تلگرام ببینید بچه به خانواده اش رسیده است یا خیر؟ من معتاد هستم و دو زمانه کار میکنم فکری نداشتم، کوتاهی کردم و باید بچه را برمی داشتم اما از ترس قانون فرار کردم. قاضی گفت برای کمک به بچه چه کردی؟ متهم سکوت می کند و می گوید از ...
درخواست قصاص در ملاءعام برای عامل قتل بنیتا
پدر بنیتای هشت ماهه در جایگاه حاضر شد. وی در تعریف روز حادثه گفت: می خواستم به عیادت مادربزرگم به اراک بروم، وسایل را داخل ماشین گذاشته و در آخر نیز بنیتا را سوار ماشین کردم و ای کاش این کار نمی کردم. ماشین را جلوی پارکینگ پارک کرده و به همسرم گفتم که بیاید تا برویم. یک لحظه دیدم فردی سوار ماشین شد. خود را روی کاپوت ماشین انداختم، ویراژ داد که من را پرتاب کند و دنده عقب گرفت، به زمین ...
حضور متهمان در دادگاه/ قرائت کیفرخواست توسط سرپرست دادسرای جنایی/ گرمازدگی علت فوت بنیتا/ درخواست قصاص ...
باید صبر کنید دوستم بیاید که به شما مواد بدهم. در این فاصله به سمت مشیریه رفتم. احمد به سمت آرایشگاه رفت و من به همراه محمد به سمت خانه عمه ام رفتیم. مهدی به من گفت که قفل موتور باز است و سرقت کنیم که قفل جک داشت و نتوانستیم سرقت کنیم و دیگر به سمت خانه عمه ام نرفتیم. وی ادامه داد: مهدی به من گفت محمد خودروی پراید روشن است سوار شو و برو. پدر بنیتا خودش را روی ماشین انداخت که ترسیدم و ...
چرا باید دروغ های کوچک بزرگ را تماشا کنیم؟
این مینی سریال هفت قسمتی را از دست ندهید. حتی اگر اهل تماشای سریال نیستید و این کار را وقت تلف کردن می دانید، این یکی را تماشا کنید. فرض کنید به تماشای یک فیلم سینمایی هفت ساعته نشسته اید؛ فیلمی که سازندگان آن با دقت و وسواس زیادی حواسشان را پی این داده اند که ماجرا از ریتم نیفتد و بازیگران این سریال یکی از بازی های ماندگار عمر هنری خودشان را ارائه کنند. شما در این سریال با آن بخشی از ...