سایر منابع:
سایر خبرها
درخواست تلفنی کمال خرازی از آیت الله هاشمی
و محسن به فرودگاه رفتیم. یاسر می خواست همراه دوستانش به اصفهان برود؛ گفتم با ما بیاید. حدود ساعت ده به سوی جزیره کیش پرواز کردیم. ساعت یازده ونیم وارد کیش شدیم. به محل پاویون رفتیم. هوا مطبوع است. کمی در ساحل دریا قدم زدم. آقایان [محسن] مهرعلیزاده، [رییس سازمان عمران کیش] و مسئولان کیش توضیحات دادند؛ از پیشرفت کارها راضی اند. بعد از نماز و ناهار و استراحت، گزارش ها را مطالعه کردم. ...
ماجرای شعار مرگ بر شوروی در اختتامیه فیلم فجر
کوپترها در جنگ و پشت جبهه و اهمیت کارشان صحبت کردم. شب به تالار وحدت رفتیم. در مراسم افتتاحیه پنجمین جشنواره فیلم فجر سخنرانی کردم2. در پایان سخنرانی ضمن شعارها، مرگ بر شوروی گفتند. اعضای سفارتخانه شوروی که جزو مهمانان بودند، به عنوان اعتراض بیرون رفتند. گفتم از آنها دلجویی شود و به حضار تذکر بدهند3. به خانه رفتم و فیلمی از تلویزیون تماشا کردم. بد نبود. عفت و بچه ها، بیرون شام ...
ناگفته هایی از فروغ فرخزاد از زبان خودش
می کند. جدا از نخودچی و کشمش کرک دار باقیمانده در ته جیب لباس های زمستانی، فروغ مثل خیلی از ما عاشق دفترهای مشق همان یکی دو سال اول مدرسه اش بوده و آن ها را نگه می داشته است. به همین خاطر است که می نویسد: هنوز دفترچه های مشق کلاس دوم و سوم دبستانم را دارم. تمام ثروتم را دبستانم را دارم. تمام ثروت مرا کاغذهای باطله ای تشکیل می دهد که در طول سال ها جمع کرده ام و به هر کجا که می روم ...
حزبی که دبیرکلِ آن شهید می شود، هرگز شکست نمی خورد
...، تک تیرانداز بود. چند روز بعد از شروع دوره، آمد پیشم و گفت می خوام از این به بعد آر پی جی زن باشم. گفتم سیّد، همون تک تیرانداز بودن برای شما بهتره. اصرار که کرد، قبول کردم. پرسیدم حالا چرا آر پی جی زن؟ گفت تک تیرانداز رو تک تیرانداز می زنه، ولی آر پی جی زن رو تانک می زنه. می خوام چیزی از جسدم باقی نمونه. از همان موقع، این آرزو را داشت. آرزویی که آخر سر به ش رسید؛ همراه أم یاسر و حسینِ کوچک ...
کسانی که فکرش را هم نمی کردیم، ساواکی بودند
رئیس هلال احمر هستم و آمده ام کار را تحویل بگیرم. حکم کتبی هم نداشتم و همین طور شفاهی گفتم و او هم قبول کرد اما از من دعوت کرد تا برای نماز جماعت ظهر و عصر به نمازخانه برویم. خودش هم جلو ایستاد و همه نماز را به او اقتدا کردند . بعد از نماز سخنرانی کرد و هرچه خواست علیه من گفت و به کارمندان و کارکنان آنجا خطاب کرد که من دیگر رفتم. دموکراسی و آزادی دیگر رفت و خانم ها دیگر اینجا احترام ...
به آنها بگو می توانند
طور فکر می کردم. صبح یکی از دوستان در گروه مان گفت که دکترم به من گفته برو فکر یک بچه دیگر باش! من گفتم اتفاقا دکتر من هم روز نخست همین را به من گفت و به آنها خرده نمی گیرم، چون آنها همان چهار خطی را در کتاب ها خوانده اند که من آن زمان خوانده بودم. یعنی پزشک بعد از زایمان به شما گفت برو فکر یک بچه دیگر باش؟! بله. من وقتی با برگه کاریوتایپ داخل مطب دکترم رفتم، به من گفت خانم ...
گفت و گوی نشریه مسرور با حجت الاسلام بهزاد عباس پور هوادار تیم تراکتور
.... از چه زمانی طرفدار تراکتورسازی هستید؟ من از زمانی که نوجوان بودم تیم تراکتورسازی را دوست داشتم و از سال 76-77 به بعد می رفتم ورزشگاه و بازی های تراکتور را نگاه می کردم و بارها از مدرسه به خاطر رفتن به ورزشگاه فرار کردم و سر همین مسئله خیلی تنبیه شدم. از چه زمانی با لباس روحانیت به ورزشگاه رفتید؟ یک بار محمد ابراهیمی، زمانی که در تیم گسترش فولاد بود زنگ زد و به من گفت ...
شالیزار بدنم را ساخت
برتر ممکن است محو شوم، عجله نکردم و رفتم رفسنجان و سه فصل آن جا فیکس بازی کردم. سالی که با پرسپولیس قرارداد داخلی بستم، یحیی گل محمدی سرمربی بود. آن جا واقعا شرط کرم با آقای یحیی که فیکس بازی کنم اما چند هفته بعد علی دایی سرمربی شد و محسن بنگر و آقاجلال حسینی از سپاهان آمدند پرسپولیس. مطمئن بودم که به من بازی نمی رسد و پیش خودم گفتم وقتی دوباره بر می گردم که نتوانند کنارم بگذارند. خدا را شکر که این ...
زندگی بی توازن مرواریدهایی قبل از صرف صبحانه
از جایگاه واکس زنی، روبه روی صف لاتاری می گیرد و در نُه دقیقه بعدی از جایش جم نمی خورد. گزارشگری که بیرون از ساختمان با عابران مصاحبه می کرد، با پیکارلو هم مصاحبه کرد و شماره تلفنش را خواست. گزارشگر مثل همه، به او نیز گفت که این مصاحبه برای مقاله ای درباره مسافرت روزانه هست. وقتی چند ساعت بعد با او تماس گرفتند، همانند دیگران از او پرسیدند که آیا در مسیرش اتفاق غیرعادی ای برایش رخ داده ...
مساله ی تیزهوشان
در چیست، وقتی رفتیم به دبیرستان دیدیم که کل پایه پژوهشی و تفکر ما در راهنمایی شکل گرفته، یاد گرفتیم کار گروهی بکنیم و با هم ارتباط بگیریم. تا سال دوم دبیرستان هم کار پژوهشی می کردیم ولی در نهایت من دانش آموزی بودم که ریاضی خواندم و بعد از قبولی در دانشگاه انصراف دادم. همان نوع تفکر و آموزش های دوره اول بود که سبب شد من بدون نیاز به مدرسه دوباره کنکور بدهم و این بار وارد رشته انسانی بشوم. این کلمه ...
برخی سوپر انقلابی ها وقتی به قدرت نمی رسند پشیمان می شوند/ اگر انقلاب فرانسه کبیر باشد، انقلاب اسلامی ...
خارجه آمریکا و استالین نخست وزیر شوروی بعد از جنگ جهانی می گفتند که دولت های دیگر یا با ما و یا علیه ما هستند و هیچ بی طرف و قطب ثالثی مطرح نبود. حتی جالب اینکه وقتی کشورهای غیر متعهد به وجود آمدند، نگفتند ازلحاظ سیاسی از قدرت های بزرگ تبعیت نمی کنیم بلکه صرفاً گفتند ازنظر نظامی در جایگاهی نیستیم که به پیمان های دفاعی ناتو و ورشو بپیوندیم. از همین رو کوبا، اردن و عربستان هم در بین کشورهای غیر ...
چه کسی می تواند از مرقدی که برای امام ساختند دفاع کند؟
. زمانی که شهید رجایی نخست وزیر شد، از من خواست که به عنوان وزیر بهداری در دولت باشم من رفتیم پیش او و گفتم که آدم های بهتر و باتجربه تر از من هستند چرا من را انتخاب کردید؟ گفت من مشورت کردم و به این نتیجه رسیدم که شما را باید انتخاب کنم. گفتم من افراد بهتر از خودم را می شناسم. گفت خب آنها را لیست کنید. من هم چند تا اسم دادم. بعد از چند روز به من زنگ زد و گفت من با امام هم صحبت کردم و در ...
امام گفت جبهه، دانشگاه است ، ما هم کار را خودمان یاد گرفتیم
پای چپم را عمل کرده بودم و جفت زانو هایم پروتز شده بود و به سختی می توانستم راه بروم. آنجا از من سؤال کردند که حاج آقا چای بیاوریم برایتان یا نسکافه؟ من هم خواستم شوخی ای با بچه ها کرده باشم و گفتم: نه نسکافه بیاوردید، گفتند: چرا نسکافه؟ گفتم آخر چای همه جا هست ولی نسکافه همه جا نیست. و برایم آوردند . سپس شروع کردیم به صحبت و از من خواستند که از بچگی ام تعریف کنم و بعد وارد جبهه شویم ...
ترجمه رکوئیم دغدغه چندساله من بود
... او ادامه داد: فاکنر رکوئیم برای یک راهبه را در سه پرده نوشت، که پرده اول و دوم هرکدام سه صحنه و سومی یک صحنه دارد. این اثر در برادوِی و اروپا به روی صحنه رفت. پرده ها که پیش درآمد نمایشنامه اند، خود بخش های مستقلی اند و در قالب رمان نوشته شده اند. رکوئیم یک نمایشنامه رمان است که شخصیت های پرده ها و صحنه ها متفاوت اند. صحنه ها هرچند به شکل نمایشنامه نوشته شده اند، با جزیی نگری هایی تصویر شده ...
از هق هق گریه متهم به قتل تا زنی که کام زندگی را تلخ کرد
دست و پا زد وچند لحظه بعد آرام شد. به همان حال رهایش کردم و رفتم در گوشه ای از پذیرایی نشستم و با صدای بلند گریه کردم. ترس برم داشته بود. مثل بید می لرزیدم دست و پایم بی حس شده بود یک ساعتی بدون هر حرکتی مثل یک آدم مرده همانجا نشسته بودم. نمی دانستم باید چه کارکنم. فکری به سرم زد بلند شدم جسد را داخل همان پتویی که رویش کشیده بود پیچیدم انداختم روی کولم و از طریق پله ها بردم ...
مهمترین اقدام امام (ره) در دوران انقلاب از نظر عضو سابق فدائیان اسلام /تفاوت اصلی جریان 22 بهمن با جریان ...
می گوید: من در 21 بهمن در خیابان بودم، آن روزی بود که مردم شعار می دادند: "مردم چه وقت خوابه" و در خیابان نیرو هوایی سنگر درست کرده بودند. من در آن موقع یک موتور هوندا 50 داشتم، در آن بزن بزن ها و درگیریها با موتور رفتم به سمت خیابان نیرو هوایی، دیدم بچه هایی که سنگرهایی در خیابان نیرو هوایی بسته بودند بسیار پر نشاط و خوشحال هستند. از خیابان نیرو هوایی آمدم به سمت بیت امام که مدرسه علوی بود، چون با ...
انگشت شاه نجس است
انداختم به طوری که لب هایم را به گردن مبارک آن حضرت گذاشتم و حرارت بدن ایشان را حس کردم. از خود، بی خود شده بودم و بلند بلند و از ته دل فریاد می زدم یااباعبدالله. در این حال یک مرتبه از خواب بیدار شدم و دیدم همه نشسته اند و چراغ ها را روشن کرده اند. وقتی که من با فریاد و شیون، یا اباعبدالله می گفتم، زندانی های دیگر گریه می کردند. بچه ها از من پرسیدند چه شده است؟ ولی گریه ام به من اجازه نداد که برایشان ...
داستان عجیب زندگیِ بازیگر کارتن خواب/ زنده شدن بعد از یک هفته در سردخانه
خونه و سراغم و می گرفتن. تیپ اون موقع من و هیچ کس نداشت. همیشه چند تا کتاب زیر بغلم می زدم و توی خیابون طوری راه می رفتم که همه فکر کنن آدم مهمی هستم؛ اما نمی ذاشتم کسی بفهمه الکل مصرف می کنم. عاشق کتاب بودم. رمان های فرانسواز ساگان و تخیلی های ژول ورن رو چند بار خونده بودم. تا اینکه 12سالم شد و پدرم فوت کرد. مادرم می دونست که بعد از پدر، نمی تونه از پس من بربیاد. مجبورم کرد با یکی ...
روایت زندگی بازیگر مغزهای کوچک یخزده ؛ زنی که از کارتن خوابی به سینما رسید لادن ژاژه وند: در طلوع بی ...
لادن ژاوه وند که روزگاری کارتن خواب بود و جسم بی جانش روزگاری نه چندان دور جوی آب رها شده بود حالا در 63 سالگی در نشست خبری فیلم مغزهای کوچک زنگ زده گفت: من متاسفم برای کسانی که فکر می کنند در تهران چنین قشری نیستند. من هم این زندگی سخت را تجربه کرده ام. به گزارش سلامت آنلاین این فقط روایتی از بخش کوچکی از زندگی لادن است که طی تصادفی شبانه در سال80 اتفاق افتاده است؛ زندگی ای که انگار دنباله بی انتهای درد و رنج و زنجیره تمام نشدنی مصیبت هاست؛ ملغمه ای از رنج های فردی و خانوادگی؛ زخم هایی که هم آدم ها به قلبش زده اند و هم روزگار د ...
آرام گرفتن در آغوش مادر، پس از 12 سال دوری
به گزارش ملیت به نقل از روزنامه ایران، 12 سال از آن روزهای تلخ سپری شد و چشم انتظاری این مادر و خانواده و اهالی این روستا به پایان رسید و کلبه احزان خانواده سلمانی سرانجام گلستان شد. سالار سلمانی کودک گمشده دیروز و جوان 19ساله امروز هنوز هم روزی را که مسیر خانه را گم کرد به خوبی به یاد دارد. سال ها حسرت آغوش گرم مادر را داشت و هر بار کودکی را در آغوش مادرش می دید به یاد خانواده می افتاد. او در این سال ها زبان مادری اش را فراموش کرده اما هیچ گاه لالایی های شبانه مادر وقتی در گهواره برایش می خواند را فراموش نکرده است. روایت پیدا شدن سالار سلمانی بعد از 12 سال هفته گذشته در فضای ...
نه معین فر را زدم نه هویدا را
هنوز زنده است و خدمت ایشان هم رفتم، خدمت دکتر یزدی و دکتر سحابی هم چندین بار رفتم و از آنها حلالیت طلبیدم. گفتم من جوان بودم، اگر تندروی کردم یا حقوقی از شما ضایع کردم من را حلال کنید. از شباهت بین احمدی نژاد و بنی صدر که می پرسیم با صراحت می گوید احمدی نژاد همه اش هواپرستی شخصی است. اگر بخواهم عقب تر بروم می گویم که آقای احمدی نژاد جن زده است. شوخی نمی کنم. آقای مشایی و بعضی دیگر از ...
انقلاب اسلامی ایران از جنس انقلاب پیامبران است/ تشریح ماجرای برهم زدن گردهمایی ضد انقلاب در جلو کاخ سفید
به گزارش شیرازه ، محمدرضی حدائق، انقلابی دیروز و فعال فرهنگی امروز، 20 مهرماه 1335در محله لب آب شیراز متولد شد و بعد به خیابان مشیر نو رفت و دوران کودکی را در آنجا گذرانده است. وی در گفتگو با خبرنگار شیرازه گفت: دوره ابتدایی نظام دبستان شش کلاسه بود و من تا کلاس ششم در دبستان نوشیروان سابق که الان دیگر این دبستان وجود ندارد، تحصیلات ابتدایی را گذراندم. دوره اول دبیرستان را در دبیرستان شرقی بودم و ...
جشن از ما بهتران داستانی از روزهای بهمن 57
، کارخانه را نشان داد. نمی شود، برای ما مسئولیت دارد. پس من چه کار کنم؟ سرباز شانه بالا انداخت. فقط صبح ها و غروب ها کارگران کارخانه و اداری ها حق رفت وآمد دارند، بقیه نه. تو رو خدا! سرباز صدایش را بالا برد. گفتم نمی شود. التماس فایده نداشت. مجتبی برگشت و دوید طرف خانه. مادر، سمیه را گرفته بود سر دست و پابرهنه ...
گمنامی ابراهیم هادی در 22 بهمن سال 61
به گزارش ایسنا، ابراهیم هادی اول اردیبهشت سال 1336 در محله شهید سعیدی حوالی میدان خراسان متولد شد. او چهارمین فرزند خانواده بشمار می رفت. با این حال پدرش مشهدی محمد حسین به او علاقه خاصی داشت. او نیز منزلت پدر خویش را بدرستی شناخته بود. پدری که توانسته بود فرزندانش را به بهترین نحو تربیت کند. ابراهیم نوجوان بود که طعم تلخ یتیمی را چشید. دوران دبستان را به مدرسه طالقانی و دبیرستان را ...
به میدان آمده ایم چون به راهمان ایمان داریم!
خط کشی وسط خیابان را گل گذاشته بودند؛ بهمن 57 را می گویم، من آن دوران را به چشم ندیدم، اما فیلم ها و عکس هایش را دیده ام. امروز هم مثل آن سال هاست. بوی اسفند و گلاب همه جا پیچیده، به شاخه های درختان پرچم آویزان کرده اند. محو تماشا بودم که یک مینی بوس کنار خیابان ایستاد و دانش آموزان مدرسه ای را پیاده کرد. یک بنر بزرگ را به دیوار زده اند که رویش عکس چند شهید بود، شهیدان حمید ...
ماجرای تشکیل سپاه؛ از دولت موقت تا شورای انقلاب
؟ گفتم زندان بان نداریم. (می خندد) .زندان را تحویل گرفت و زندان بان شد. بعد از چند روز زندان قصر را آماده کردیم و زندانیان را زندان قصر بردیم . س: وقتی رحیمی را گرفتید چه می گفت؟ باور می کرد؟ رحیمی در کفر خودش صادق بود. رحیمی یکی از همان 4 نفری بود که 4-3 روز بعد از پیروزی انقلاب در پشت بام مدرسه رفاه اعدام شد. خیلی جدی گفت جنگی بین ما و شما بود و شما پیروز شدید، ما را هم می ...
حرف های محسن رفیقدوست در برنامه دست خط
دردهان این دولت می زنم، من دولت تعیین می کنم. همان زمان به هوش آمدم که دکتر عارفی داشتند روی قلب من فشار می آورند و آب می ریختند که من به هوش بیایم. تا یک ساعت بعد هم نمی توانستم راه بروم. دوستان من را سوار ماشین کردند و به مدرسه رفاه آورند و تا شب وقتی حضرت امام (ره) آمدند در مدرسه بودیم. آقای رفیقدوست قبل از انقلاب چند بار دستگیر شدید؟ قبل از انقلاب 4-3 بار دستگیرشده بودم ولی ...
لذت های نویسندگی
.... به عبارت دیگر یعنی از آمار جمعیت 80 میلیونی ایران از هر 10 هزار نفر یک نفر رمانم را خریده اند. پرفروش عملا پرفروش نیست؛ یک متوسط رو به پایین است . در حقیقت ما پرفروش را در جامعه ایران بررسی می کنیم. در جامعه ای که ممکن است یک داستان نویس یا رمان نویس مشهور کتابش از چاپ چهارم و پنجم فراتر نرود و یک داستان نویس جوان حتی همان چاپ اول رمانش هم به فروش نرود و به اصطلاح؛ روی دست ناشر ...
رهبری خیلی در امور مالی زندگیشان سختگیر هستند
شهید شد در هواپیما او را زدند، دیدم از سربالایی حسینیه دارد می آید بالا، نفس زنان و خیلی نگران، گفتم چه شده؟ گفت هیچی خلاصه چیزی نمانده، خیلی نگرانم، سپاهی ها و همه ما نگران هستیم، اینها تا پشت اهواز و فلان جا آمدند و پیشرفت کردند و بعد رفت و بعد از چند دقیقه آمد و دیدم خیلی حالش طبیعی است، گفتم چه شد؟ گفتم رفتم به امام گفتم تا چه زمانی بناست ما مقاومت کنیم؟ نظر شما چیست؟ گفت امام فرمودند: تا ...
سخنرانی آیت الله خامنه ای در منزل امام بعد از حادثه فیضیه
شدم آمدم دم ژنرال حفیض که کنار رودخانه هم است . پیاده شدم و وارد شدم در چمن ها عبایم را انداختم و نماز ظهر و عصر را خواندم . بعد رویم را برگرداندم به جمعیت نشستم و حالا تماشا می کنم . بعد فقط نگاه کردم که این ها چه کار می کنند، می روند و می آیند. همه طور آدم هم بود. هزار و دویست نفر ریخته بودند که منطقه را اشغال کرده بودند. نیم ساعت ، سه ربعی گذاشت ، آقای کیانی دم در بود. گفتم آقای کیانی ...