سایر منابع:
سایر خبرها
دعوای خونین بر سر یک دختر در پارتی شبانه!
پدر این بار برخلاف سایر موارد از جلویش درآمده بود، کوتاه آمد و روزی که داشت به پادگان بازمی گشت به من گفت:”چون بابا اصرار داشت بیخیال شدم وگرنه قلم پات رو می شکستم. خوب حواست رو جمع کن ببین چی می گم. فکر نکن رفتم راه دور و از همه جا بی خبرم. خودت می دونی چقدر دوست و رفیق و آشنا دارم. اگه دست از پا خطا کنی، میام سرت رو می ذارم لب همین باغچه و گوش تا گوش می برم!” دیگر با نبود فرهام در خانه نفس ...
انتقام آتشین خواستگار شکست خورده
...> وی افزود: سرانجام پاسخ منفی به من دادند و مجبورم کردند دیگر ارتباطی با دخترشان نداشته باشم. گفتند اگر به ارتباطم با او ادامه دهم، از من به اتهام مزاحمت شکایت می کنند. اما من به او علاقه داشتم و می خواستم ازدواج کنم. با توجه به کینه ای که از پدر او به دل گرفته بودم، تصمیم گرفتم خودرویش را آتش بزنم. چند روز خانه آنها را زیر نظر گرفتم تا این که آخرین شب زمانی که مطمئن شدم خودرو مقابل خانه شان پارک شده سمت آن رفتم و با ریختن بنزین روی خودرو پژو 206 شاکی، آن را آتش زده و متواری شدم. با اعتراف متهم، برای او قرار قانونی صادر شد و تحقیقات از وی ادامه دارد. ...
بگذارید چرخ ما بچرخد
ساماندهی کارگران چرخی را از دولت داریم علی کارگر دیگری است که سابقه کاری اش نسبت به بقیه بیشتر است. از دغدغه های زندگی اش می گوید از خرج و مخارجی که هر روز بیشتر می شود. مادر مریض دارد و باید برای تامین هزینه های درمان مادر بی سرپرستش تلاش کند. پدرش را 5سال پیش از دست داده. با اینکه 39 ساله است اما چهره اش مانند مرد 45 ساله است. خودش می گوید: از زمانی که پدرم را از دست دادم زحمتم چند برابر شد ...
در مورد ریموند کارور ؛ به مناسبت انتشار مدرسه ی شبانه
اواخر زندگی زناشویی کارور با همسرش ماریان . همسر اول او ماریان در این مورد نوشته است: افول ازدواج ما از 1972 شروع شد که ری برای ماهیگیری و دستیاری ادبی بیل کیتریج به میسولا سفر کرد و آن تابستان عاشق ویراستاری به نام دیان سسیلی شد. عادت نوشیدن از آنجا شروع شد، قلب مرا شکست و به بچه ها ضربه زد. همه چیز عوض شد. تا بهار دو سال بعد، بیشتر مرده بود تا زنده. من مجبور شدم برنامه ...
ژست ایرانی گرافیک با قباد شیوا
کردید و همه چیز را با مشقت به دست آوردید، شاید نسل فعلی خیلی راحت طلب است. به همان عشق برمی گردد که اگر نباشد آدم به هیچ جا نمی رسد. الان سفارش دهنده بغل دست گرافیست می نشیند و درباره رنگ کار نیز نظر می دهد، درحالیکه نسل ما این گونه نبود. مرحوم ممیز کاری را که خودش نمی پسندید، هیچوقت تحویل مشتری نمی داد؛ مثقالی و کیارستمی نیز همین طور... الان جوان هایی که در رشته ...
بهتاش فریبا: در جام جهانی آدیداس پوشیدیم نه زیرپوش
یک بازی کردم و پس از آن به پاس پیوستم. در آن زمان پیشنهاد داشتم اما به خاطر دینی که به تیم و مربیانم داشتم در لیگ دو بازی کردم. * شما در جام جهانی 78 برای تیم ملی بازی کردید. از حضور در آن رقابت ها بگویید. من در اواسط مرحله انتخابی جام جهانی به تیم ملی اضافه شدم. در آن تیم تقریبا از همه کم سن و سال تر بودم 21 و 22 سال داشتم. در بین بازیکنانی که در جام جهانی 78 بازی کردند ...
این جمله را که شنید، دستپاچه شد و مرا به پایین کوه پرتاب کرد
از آن کیوان مدام به خانه ما می آمد تا ما را دلداری بدهد. وی ادامه داد: حدود یک سال از مرگ برادرم گذشت و دیگر از کیوان خبری نداشتم تا اینکه مدتی قبل و با گذشت چند سال از این ماجرا از طریق اینستاگرام یکدیگر را پیدا کردیم و این بار با هم دوست شدیم. مدتی با هم چت می کردیم و دو بار یکدیگر را ملاقات کردیم تا اینکه چند روز پیش با مادرم درگیر شدم و از خانه بیرون آمدم. شب را به خانه دوستم رفتم ...
عذاب وجدان، قاتل را به اداره پلیس کشاند
.... روز حادثه وقتی فهمیدم که پول وام ها و اقساط را پرداخت نکرده به سراغش رفتم و گفتم چرا پول را ندادی. پول ها را چکار می کنی. او گفت هر چه پول گیرم آمده به حسابت ریخته ام. پدرم همیشه جلوی دوست و همکارش مرا مدام تحقیر می کرد. سر این موضوع هم از او دلخور بودم، رفتم سراغ مادرم و به او گفتم. مادرم گفت او امروز شیشه مصرف کرده باهم صحبت نکنید ممکن است دعوایتان شود. قبول کردم و به حیاط رفتم ...
17 ساله بودم که از شوق ازدواج بلافاصله به خواستگارم پاسخ مثبت دادم
گونه بود که تنها طی چند روز مراسم عقدکنان ما برگزار شد و دو ماه بعد نیز پا به خانه بخت گذاشتم. در آغاز زندگی خودم را خوشبخت تر از همه دوستانم می دانستم و به همسرم عشق می ورزیدم. یک سال بعد و در حالی که پسر زیبایی به دنیا آورده بودم به رفتارهای همسرم مشکوک شدم. او وقتی به خانه می آمد مدام در حال چت کردن با افراد دیگر بود. شاهپور مدعی بود با مشتریان تاکسی تلفنی در ارتباط است و قرارهای ...
حاشیه نگاری حضور رهبر انقلاب در دانشگاه فرهنگیان
و دخالت نهادهای امنیتی و توهین به قشر دانشجو، و چنان ماجرایی می نوشتم که خود نهادهای امنیتی نتوانند باورش کنند!! آقای لباس شخصی2 رشته ی فکر و خیال هایم را پاره می کند و می گوید: ما معمولاً اینطور مواقع اجازه ورود نمیدیم . پشتم خالی می شود . احساس خوبی ندارم. توقع این حجم سوال را نداشتم. از همه بدتر اما اینکه ممکن است کلاً اجازه ورود نگیرم. به آقای لباس شخصی2 می گویم: تا حالا کسی با من ...
پرفروش ترین آثار کودک و نوجوان در نمایشگاه 97
زعفران است. غرفه ای که هرسال با دیزاین و طراحی جدیدش همه را شگفت زده می کند. غرق در تزئینات غرفه، زهره نیلفروشان مدیر انتشارات مرا به داخل غرفه دعوت می کند. انگار وارد خانه شکلاتی هانسل و گرتل شده ام. در بخشی از غرفه درختی را می بینم که عکس نویسندگان، مترجمان و تصویرگران از شاخه هایش آویزان شده است. به نیلفروشان برای طراحی زیبایش تبریک می گویم. او از فروش راضی است و می گوید ما همیشه در نمایشگاه کتاب ...
اختراع یک ویلچر با 10 کارایی توسط مخترع گلستانی/ گلایه نابغه گلستانی از بی توجهی مسوولان در ثبت اختراع اش
...، پدربزرگ و اجداد پدری من وجود داشت. در زندگی ام یاد گرفتم که هرگاه با مشکلی مواجه شوم آن را برطرف کنم در زمان دوران اول راهنمایی بودم که جرقه اختراع در ذهنم زده شد و با تجهیزات بسیار اندک مانند یک فیبر چوبی و مدار سیمی توانستم یک فرستنده با بُرد یک هزار متر بسازم و از آن به بعد جرقه اختراع کردن در ذهنم به صدا درآمد. بعد از مدت ها به نوشتن روی آوردم و در زمینه شعر فعالیت ...
محرومیت از تحصیل، بیگاری و برده کشی؛ سهم کودکان کار از خانواده
درست شود. گفت: پولی که در می آورم آنقدری نیست که پدرم اجازه بدهد به مدرسه بروم. در روز تقریبا 50 هزار تومان درآمد دارم که آن را به پدرم می دهم. از بزرگترین آرزویی که داشت پرسیدم. خیلی بی تفاوت به من نگاه کرد و با مکث گفت: نمیدانم، شاید هیچی. تمام این حرفها را با غم و ناراحتی می زد. تصوراتش از دوران کودکی چقدر می توانست با کودکان معمولی متفاوت باشد. اپیزود دوم: پارک ملت ...
الکی الکی زنم را کشتم
دادید همسرتان به منزل شخص غریبه برود و پرستاری کند؟ آدم های خوبی بودند و من خودم هم خانه شان رفته بودم و قابل اعتماد بودند. کی خودت را به پلیس معرفی کردی؟ چند روز بعد از این ماجرا که فراری بودم بعد از مراسم تشیع جنازه همسرم، شب سر خاکش رفتم و صبح فردا خودم را به پلیس تسلیم کردم. سر خاک چیزی به همسرت گفتی؟ فاتحه خواندم و گفتم ببخش مرا، اشتباه ...
سکوت فرهادی درباره رفتار آمریکا +عکس
...> فرهادی در پاسخ گفت: خیلی خوشحال بودم که فیلم به زبان و فرهنگ دیگری ساخته می شود. نگران بودم اسپانیایی ها همذات پنداری نکنند، ولی وقتی دیدم همه گروه هیجان زده بودند و استقبال کردند خیلی خوشحال شدم و برایم بسیار باارزش بود. سوای همه این چیز ها هیچ موقع در رویا هم نمی دیدم که همکاری با این تعداد افراد یک دل و دوست داشتنی داشته باشیم. وی افزود: همانطور که خاویر هم اشاره کرد ما دلمان برای ...
پرنده های پیتزایی!
ماجرا به همین جا ختم نشد. عمو، تحصیل کرده ی دانشگاه بود و هر روز برای رونق کارش، طرح یا ایده ای نو رو می کرد. اصلاً یکی از هیجان های مشتری های رستوران عمو، این بود که هر ماه با طرح جدیدی روبه رو می شدند؛ از انتخاب مواد اولیه ی پیتزا و طبخ آن به دست مشتری گرفته تا صندلی های چپکی و میز های کج و کوله و موسیقی های عجیب! اما ماجرایی که مرا هم حسابی درگیر خودش کرد، طرح ارسال رایگان پیتزا با ...
فرهادی: اولویتم ساخت فیلم در ایران است
دیگر کار کرده ام و در آینده نیز ممکن است کار کنم این است که احساس می کنم آنقدری که رسانه ها این تصور را ایجاد کرده اند که آدم ها در گوشه کنار جهان با هم متفاوت هستند واقعیت ندارد، ما به لحاظ احساسی در همه جای دنیا بیشتر شبیه هم هستیم، عشق، نفرت و خشم همه این ها حس هایی هستند که در همه جای دنیا شبیه هم هستند اما شکل بیان این احساسات در فرهنگ های مختلف متفاوت است و ما باید بدانیم که چقدر شبیه هم هستیم ...
آشنایی با خلبانی که در اولین روزهای جنگ به شهادت رسید
به تبریز برگردیم، پسرم کوچک بود و فرزند دومم که دختر بود هنوز به دنیا نیامده بود. خود را به تبریز رساندیم هنوز مدتی از ورودمان نگذشته بود که پایگاه به وسیله هواپیماهای دشمن بمباران شد، وحشت کرده بودیم، بعد از ساعتی غلامحسین خودش را به خانه رساند و برایم شرایط را توضیح داد و سعی کرد تا مرا آرام کند، پسرم در تب می سوخت و دست تنها مانده بودم، او را به درمانگاه بردم و برای اینکه شرایط بهتر ...
اعترافات پسری که پدرش را آتش زد
اختلاف داشتم اما اصلا نمی خواستم او را بکشم. حتی به این کار هم فکر نکرده بودم. روز حادثه هوا بارانی بود. من موتور یکی از دوستانم را قرض گرفته بودم و می خواستم جایی بروم. موتور بنزین نداشت و از پدرم خواهش کردم تا من کار دیگری را انجام می دهم او داخل باک موتور بنزین بریزد اما قبول نکرد و مجبور شدم خودم این کار را بکنم. چون عجله داشتم پایم روی لیوانی که آنجا بود رفت و به طور ناخواسته ...
شهید خطیب زاده: بین من و بقیه شهدا فرقی قائل نشوید/ همه راه الله را رفته ایم
. مادرجان به خدا راهی که صلاح می دانستم رفتم تا با خدای خود عهد و پیمانی که داشتم وفا کنم. از تو خواهش می کنم برای من زیاد ناراحتی نکنی، چون سرنوشت هر انسانی دست خدایش است و هرچه او صلاح بداند همان خواهد شد. إِنَّاللّه وإِنّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ ما از او هستیم و به سوی او بازگشت می کنیم. مادرم! مرا ببخش به خاطر این که فرزند خوبی برایت نبودم. مرا ببخش تا خدا و ائمه اطهارش از من راضی باشند. ...
سخت ترین دوران زندگی یک شهید
...، هر بی حرمتی که می خواهند بکنند؟! روزی که حضرت آقا با بغض در نماز جمعه تهران سخنرانی کردند، مصطفی هم گریه کرد. باورم نمی شد، من تا آن لحظه اشک ایشان را ندیده بودم. البته با آن ولایت مداری و عشق به حضرت آقا که بنده از ایشان سراغ داشتم، انتظارش می رفت که طاقت دیدن بغض رهبر را نداشته باشد و بهم بریزد. مثل همه مردمی که عاشق رهبری هستند. واقعا در آن روزها همه حالشان بد بود. مصطفی خیلی ...
زندگی اجباری
گوشه ای کز می کنه. اصلا نمی دانم در جواب بچه ها چه بگویم. باید بسوزم و بسازم. خانواده خوبی هم ندارم که بخواهم از علی جدا شوم و با بچه ها یک زندگی جدا داشته باشیم دلم می خواهد اصلا خانه نباشم اما نمی توانم دو دختر را رها کنم و بروم. دلم خوش است به همین دو دختر که سایه بالای سرشان باشم اگر پدر خوبی ندارند من برایشان هم مادری کنم و هم پدری. همه چیز را سپردم دست خدا و بیخیال زندگی با علی شدم همین قدر ...
مردم صربستان با ادبیات معاصر ایران آشنا نیستند
آن کرده اید؟ من از سال2001 یادگیری زبان فارسی را آغاز کردم و آن موقع هیچ چیزی درباره زبان فارسی نمی دانستم و حتی علاقه خاصی هم به آن نداشتم، هرچند درباره تاریخ ایران مطالبی خوانده و شنیده بودم. یک بار به طور اتفاقی، آگهی آموزش زبان فارسی را دیدم و در آن دوره در مرکز رایزنی فرهنگی ایران ثبت نام کردم و بعد عاشق زبان فارسی شدم. حتی برایم خیلی جالب بود که خلاف خط خودمان که از چپ به راست است ...
با یک کوله پشتی می توان دنیا را گشت
خستگی توی چادر خوابت می گیرد و بعد صبح باطراوت بیدار می شوی. پس در نوجوانی برنامه ریزی نکرده بودید که در بزرگ سالی مجری تلویزیون بشوید؟ اصلاً، به هیچ وجه. الآن هم برای خودم عجیب است که توی استودیو برنامه اجرا کرده ام! آن موقع داشتم توی مغازه عکاسی کار می کردم و سربازی و دانشگاه هم نرفته بودم. تصورم درباره ی آینده این بود که یک مغازه باز می کنم. فکر نمی کردم که این قدر در ایران ...
"شیشه" عامل دعوای مرگبار بین پدر و پسر شد
متواری شده است. همزمان با انتقال جسد متوفی به پزشکی قانونی، تحقیقات برای بازداشت متهم فراری آغاز شد تا اینکه وی روز گذشته به صورت خود معرف، خودش را به پلیس تحویل داد. متهم این پرونده پیش از ظهر امروز به دادسرای امور جنایی تهران منتقل شد و در اظهاراتش به بازپرس گفت: از زمانیکه کودک بودم پدرم مواد مخدر مصرف می کرد و سالها نیز به شیشه اعتیاد داشت و چهار سال من، مادرم و خواهرم را ترک ...
فرجام آزار جنسی یک زن در پارک
به گزارش سرویس حوادث جام نیوز ، زن میانسالی به کلانتری رفت و از جنایت سیاه یک مرد کارتن خواب پرده برداشت. وی گفت: من 50 سال دارم، ولی در این مدت هیچ وقت ازدواج نکردم. سر کار می رفتم و مستقل زندگی می کردم. دیروز از محل کارم به خانه مان در غرب تهران بر می گشتم که در نزدیکی پارک یک مرد کارتن خواب و معتاد که حال طبیعی نداشت به من حمله کرد. مرد شیطان صفت بدون توجه به التماس هایم مرا در پارک ...
قاتل آتش افروز تسلیم شد
. مادر و خواهرم با پتو آتش را خاموش کردند و پدرم را به بیمارستان بردند. بعد از فرار کجا رفتی؟ چند روز نزد دوستانم رفتم و بعد به خانه بازگشتم. به دلیل این که عموهایم در بیمارستان بودند نمی توانستم به ملاقات پدرم بروم. بعد از این که همه متوجه شدند آتش سوزی کار من بوده از خانه دوستانم بیرون زدم و در پارک های سطح شهر می ماندم تا این که به اداره پلیس رفتم و تسلیم شدم. ...
4 شبانه روز تجاوز خواستگار کینه جو به دختر جوان در خانه مجردی
دختر را به عقد خودم درآوردم. از سوی دیگر هم مصرف تفریحی مواد مخدر Drugs را شروع کرده بودم و در منزل پدرم راحت نبودم به همین خاطر با 3 تن دیگر از دوستانم مشورت کردم و تصمیم گرفتیم یک خانه مجردی را در منطقه سیدی مشهد اجاره کنیم. از آن روز به بعد هر کدام از ما ماهیانه مبالغی را برای اجاره خانه می پرداختیم به طوری که آن خانه به پاتوق مصرف مواد مخدر تبدیل شده بود. من علاوه بر این که در کار ...
تجاوز وحشیانه به زن کارمند تهرانی در پارک
رسیدگی به این پرونده از اوایل پاییز سال 96 با مراجعه زن میانسالی به اداره پلیس آغاز شد. آن زن که به شدت می لرزید و گریه می کرد در طرح شکایتش به خاطر اذیت و آزار مرد معتاد Addictedکارتن خواب گفت: 50سال سن دارم، ولی در این سالها ازدواج نکرده ام و مجرد بودم. خودم زندگی مستقلی داشتم و سرکار می رفتم. روز گذشته وقتی از محل کار برمی گشتم در مسیر خانه از پارکی قدم زنان رد می شدم که متوجه مرد معتاد کارتن ...
شعر مدرن ضرورت ها و ریشه ها
گردن مسی زن آفتاب سوخته ست، مادر سال و چیننده دانه ها باد شمال غربی می وزد و این زرد پاره شده پراز چاله می شود، چیزهای زیبای تازه می آیند در نخستین تُف برفی که باد شمال غربی می اندازد، چیزهای قدیمی می روند! حتی یکی شان دوام نمی آورد! (کارل سندبرگ) ظهور و روند پیشرفت ادبیات مدرن در ایران در ایران، شمه هایی از ادبیات مدرن، از زمان مشروطه و ...