سایر خبرها
اینجا ایلام است؛ صدای خرمشهرِ قهرمان را از جای، جای ایران می شنوید
می کنند. کودکانی که در کنار دلهره ای که از آسمانِ شهرشان داشتند، ایستادگی و مبارزه با دشمن را به خوبی از بزرگ ترهایشان آموخته بودند. او می گوید: مردم، شهر را ترک نکردند؛ اما وقتی پای دشمن به خانه ها رسید، مجبورشدند که تمام دارایی هایشان را بگذارند و بروند. آن روزها روزِ تلخ دل کندن بود. دل کندن از همه ی علاقه ها و داشته هایی که برایش، همه، کار کرده بودی. عده ای حتی عزیزترین کسانشان را از ...
در سیاست اگر مانتویی هستیم به مانتویی ها رای می دهیم و اگر چادری هستیم به چادری ها/ما ضدجنگ ترین آدم های ...
خط دادیم و این گناه اول بر ما است. درصورتی که اگر بگوییم تمام ملت با جبهه و رزمنده ها همدل بوده و هستند و اگر هم کسی آن زمان بچه اش را به جبهه نمی فرستاد از ترس جان او بوده است، نه اینکه با جلوی دشمن ایستادن مخالف بوده است. بعد حالا ما بچه های همین ملت را و جانبازان را با آن آمریکایی که به ویتنام لشکرکشی کرده، یکی می کنیم ولی چون نمی توانیم مثل فیلم های آمریکایی به جانباز دشنام بدهیم، او را تبدیل ...
جزییات مراحل چهارگانه عملیات فتح خرمشهر از زبان رزمنده همدانی
شهادت رسید. *صبح الوند: چه تعداد شهید در این عملیات داشتیم و تعداد شهدای همدان چقدر بود؟ حاجی بابایی: ما کلا 6 هزار شهید از اول عملیات دادیم و از این تعداد 55 نفر از بچه های همدان شهید و 120 نفر مجروح شدند . *صبح الوند: از روز فتح خرمشهر بگویید: حاجی بابایی: خاطرم هست آن روز سردار شهید حسین همدانی و حاج احمد متوسلیان هر دور از ناحیه پا مجروح شده بودند و با ...
چگونه توجه امام زمان(عج) را به خود جلب کنیم
.... یعنی من اینقدر سواد دارم. نه یعنی امام این است که ما گفتیم. چند شبی صحبت کردیم، چند جلسه ای... من هروقت می گویم: چند شبی، باید بگویم: چند جلسه ای... می دانید چرا؟ برای اینکه یکوقت تلویزیون بعد از مرگ ما، می خواهد این برنامه ها را روز بگذارد. بعد می گویم: چند شبی، می گویند: شب نبود، الآن روز است. لذا باید بگویم: چند جلسه ای که هم شامل روز باشد و هم شامل شب باشد. امشب به دلیل اینکه بالاخره ...
شهید عملیات آزاد سازی خرمشهردر آسایشگاه کهریزک
شهادت رسید و هنوز مردم برای پیروزی و آزاد سازی خرمشهر درتهران خوشحالی می کردند و بوق می زدند که خبر شهادتش را آوردند و فردای آن روز در محله تشییع و در قطعه 26بهشت زهرا به خاک سپرده شد. سال ها به سالمندان آسایشگاه کهریزک خدمت می کرد سکوت و اصرار بر پوشیده ماندن خدماتی که شهیدان انجام می دادند وجه مشترک همه مادران شهید است. مادر شهید می گوید: عباس به امور خیریه و ...
متن نوحه ممد نبودی را اولین بار در اتوبوس سرودم و یک سال بعد کویتی پور آن را خواند
نوحه خوان نداشتیم؛ نزدیکی های اراک که بودیم متن نوحه نوشته شد و در اتوبوس با بچه ها شروع به خواندن کردیم. در آن سفر برنامه طوری شد که نتوانستیم این نوحه را سر مزار شهید جهان آرا بخوانیم. *چه شد که این سروده با صدای کویتی پور از تلویزیون پخش شد؟ چند وقت بعد این نوحه را به حاج حسین فخری از مداحان اهل بیت عصمت و طهارت(ع) دادم و او هم یک بار این سروده را خواند و بعد آن را به حاج ...
روایتی از کم سن ترین شهید عملیات بیت المقدس/ از دستکاری شناسنامه تا جلب رضایت مادر برای حضور در جبهه!+ ...
...> خبر آزادی خرمشهر و شهادت صفدر غم و شادیمان را در هم آمیخت خواهر شهید صفدر اسکندری با صدای بغض آلود ادامه داد: روزی که برادرم شهید شد ما مدام از رادیو اخبار جبهه را دنبال می کردیم و از پیش روی و پیروزی های رزمندگان مان خوشحال بودیم، در همان حال و هوا بودیم که یک هلی کوپتر از بالای خانه مان عبور کرد و مادرم با دیدن آن گفت پیکر پسرم در این هلی کوپتر است و همان هم شد، چند ساعت بعد به ما ...
حماسه خرمشهر/ روایتگر روزهای مقاومت با دست های خالی!+ تصاویر
شفقنا زندگی- خرمشهر به اسارت درآمده پس از 575 روز مقاومت مصادف با سوم خرداد 1361 با رشادت دلیمردان ایرانی آزاد می شود. آزادی که طعم شیرین آن بعد از سال ها هنوز هم شیرین است و گوارا ولی شاید این طعم برای مردم زجر کشیده این دیار هنوز خرمشهر خونین شهر است. شهری که روزی آباد و بالنده بود و یکی از قطب های مهم اقتصادی منطقه اما پس از جنگ تحمیلی و اسارت و سپس کندی در بازسازی هنوز هم نیازمند توجهات ...
جانباز عملیات آزاد سازی خرمشهر: آمده بودند که بمانند!
گرسنه مانده و گفت چند دقیقه بنشین من برمی گردم و رفت و با یک کارتن شیر خشک برگشت وکاغذی به من داد و گفت این آدرس من در شهر شادگان است هر وقت خواستی به خانه من بیا از خوشحالی گریه می کردم و جالب اینکه پس از33 سال هنوز با او و خانواده اش رفت و آمد داریم. حمام های الکی یزدی با بیان خاطره ای از روزهای جنگ می گوید: درجبهه های جنوب حمام نبود بچه های تدارکات روی بلندی هایی بشکه ای ...
متن کامل خبر خرمشهر،آزاد شد چه بود؟+فیلم
هر ایرانی راست کند. فکر نمی کردیم جنگ طول بکشد بعدازظهر آن روز هم حدود 11 تا 12 گزارشگر به داخل شهر اعزام کردیم تا از ابراز احساسات مردم در خیابان های شهر گزارش تهیه کنند. شور و حال خاصی نه تنها در تهران بلکه در همه شهرهای ایران حاکم شده بود. مردم چند ساعتی در خیابان مشغول ابراز احساسات بودند. بازخورد مخاطبان هم تلفن هایی بود که به برنامه می زدند. چند شماره تلفن اعلام کرده ...
سه ماه پس از ازدواج عازم جبهه شدم/ شبی که هم سنگرهایم به شهادت می رسیدند هر لحظه اش برایم سال ها می گذشت
زمان سه ماه بیشتر از ازدواج من نمیگذشت که همسرم با رفتن من به جبهه مخالف بود و میگفت که تنهایش نگذارم اما من به خواسته خود پافشاری کردم ودر جواب خانواده ام به آن ها گفتم من تنها نیستم که به جبهه میروم و خیلی های دیگر که حتی تنها فرزند خانواده هستند به جبهه اعزام می شوند تا شما به آسایش برسید. این خبرنگار پیشکسوت استان ما در ادامه صحبت هایش از حمله دشمن به جبهه غرب گفت و ادامه داد: شب ...
خیانتی که خرمشهر را زمین زد
می خواهد، می تواند برود و هر آنکس که می ماند بداند که در اینجا شهادت دارد، اسارت دارد، مجروحیت هم در میان است. ، در این لحظه بچه هایی که باقی مانده بودند، هم قسم شده و با جهان آرا بیعت کردند که تا پایان دست از جهاد برندارند، فکر می کنم در همینجا بود که جهان آرا گفت: بچه مواظب باشید شهر اگر سقوط کرد آن را دوباره فتح خواهیم کرد، مواظب باشید ایمانتان سقوط نکند. یاد دارم در همین روز بود که برای اولین ...
شهیدی که رسم میهمان نوازی با اُسرا را به جا آورد
نماز آماده می کرد. ما در آن شرایط سخت، در هر سه وعده نماز جماعت برگزار می کردیم! ابراهیم با این کار ها به ما روحیه می داد و همه نیرو ها را به آینده امیدوار می کرد. 2 روز بعد از شروع عملیات و بعد از پایان ناموفق مرحله دوم تلاش بچه ها بیشتر شد! می خواستیم راهی را برای خروج از این بن بست پیدا کنیم. در آخرین تماسی که با لشکر داشتیم سردار (شهید) حاجی پور با ناراحتی گفت: هیچ کاری نمی توانیم انجام دهیم ...
سوالات امتحان نهایی لو رفت
ها می گفت. مثلا این سوال برای فلان بخش کتاب است و به فلان فصل اختصاص دارد. اما بزرگترین غافلگیری امید زمانی است که سر جلسه می نشیند و برگه سوالات امتحانی را می بیند: وقتی سرجلسه نشستم با دیدن سوالات واقعا تعجب کردم چون همان سوالاتی را که چند دقیقه قبل با بچه ها مرور کرده بودیم، پیش روی خودم می دیدم. مسعود هم برای دادن اولین امتحان سر ساعت در مدرسه ای که به عنوان حوزه انتخاب ...
مرعشی: از انتخابات 96 پشیمان نیستم
...، باید احساس کند همه کشور پشت سرش هستند. همان طور که در سؤال قبلی مطرح شد شماری از مخالفان و منتقدان دولت می گویند ما که از اول گفتیم دلواپسیم؛ الآن چرا باید با شما همراهی داشته باشیم؟ آن ها از اول گفتند؛ مذاکره کنندگان هم حداکثر احتیاط را کرده اند. آن ها حق داشتند بگویند نگرانند ولی نگرانی آن ها نشستن بیرون گود بود. از قدیم گفته اند خیلی راحت است بیرون گود بنشینید و ...
برگشتیم و ماندیم تا خرمشهر را پس بگیریم
رزمنده دوران دفاع مقدس و دبیر ستاد یادواره شهدای خرمشهر است. این ستاد چند سالی است تشکیل شده و بزرگ ترین هدف آن جاودانه کردن حماسه های فرزندان خرمشهر، شهر حماسه هاست . * اهل خرمشهر هستید، زمان آغاز مقاومت 45 روزه خرمشهر هم بودید؟ بله خرمشهری هستم. خانه ما منطقه مولوی خرمشهر بود در دبیرستان انوشیروان، منطقه سنتاب درس خوانده ام. انقلاب که شد 18 ساله و دیپلمم را گرفته بودم اما ...
ماجرای روحانی شهیدی که تا لحظه جدا شدن سرش ذکر گفت
اینطور در برابر دشمنی بایستند که از همه نظر دست برتر را داشت؟ ما انقلاب را از خودمان می دانستیم. مثل خانه ای که با دست خودت می سازی و برای ماندگاری اش از آن محافظت می کنی. بنده از یک سال قبل از پیروزی انقلاب به واسطه آشنایی با دوستانی چون یونس محمدی و سایر بچه های انقلابی، با حضرت امام و اندیشه های ایشان آشنایی داشتم. فعالیت انقلابی می کردیم و بعد از انقلاب هم سعی کردیم همچنان در صحنه باشیم ...
ماجرای سرداری که می گفت آشپز مدافعان حرم است / دفاع مقدس، از خرمشهر تا زینبیه
مربوط به انقلاب قرار داشت. وقتی هم که جنگ شروع شد دقیقا آن روز را به یاد دارم . هشت صبح نوبت دکتر داشتم آماده می شدم که یکی از بچه ها را برای درمان به بیمارستان ببرم و بستری کنم. وقتی سر خیابان رسیدم که سوار ماشین شوم به یک باره متوجه حضور هواپیماهای جنگی در آسمان شدم. جریان را پرسوجو کردم که همه گفتند عراق حمله کرده. درآن زمان چند سال داشتید، جبار چندمین فرزند شما بود؟ از ...
سوراخ کردن گوش در مترو بدون درد و خونریزی!
که می خواست گوشش را سوراخ کند، گوشش خیلی کثیف بود. دو روز بعد هم خودش زنگ زد و گفت گوشم عفونت کرده و باید آنتی بیوتیک استفاده کنم. خب تقصیر من چیه؟ خودش گوشش کثیف بود. گفتم: شما خودت مظهر آلودگی هستی. یک لحظه احساس نمی کنی عفونت را تو به گوش دختر بیچاره وارد کرده ای؟ با ناراحتی از جا بلند شد و گفت: تو از اول هم مشتری نبودی و فقط وقت من رو گرفتی. گوش مفت برای شنیدن حرف هات ندارم. دلت سیره و از ...
طنز معنادار مصادره برای ایرانیان مقیم آمریکا و کانادا
عطاران دیگر سال هاست که شاهد نوعی از خنده زایی در سینمای ایران هستیم که بدون شک سهام دار اصلی آن را باید عطاران دانست. شوخی هایی گاه مبتذل به همراه عبارات مبتذل تر. در مصادره نیز بدن لخت او در وان و... سوژه هایی برای خنده حضار است: اینا اول پیراهنتو در میارن؛ بعد خِشتکو می کشن پایین! یا در صحنه ای که به زیبایی جلسات اعتراف گروه های مجاهدین و ساواک بازسازی شده است عطاران در ابتدا می ...
اهالی چاه زرد: تنها هلال احمر و بسیج به دادمان رسیدند/ وقتی مدیریت بحران، بحران زده می شود
منطقه نشده اند، تنها بچه های هلال احمر و بسیج بودند که از روز اول به دادمان رسیده و کمک حالمان هستند. برخی تنها برای عکس گرفتن به اینجا می آیند وی ادامه داد: با وجود اینکه خود و دام هایمان مدتی است که چیزی نخورده ایم، اما برخی از افراد تنها به عکس گرفتن از مصیبت های اهالی کفایت می کنند و در فضای مجازی به اشتراک می گذارند. این جوان چاه زردی با اشاره به اینکه نمی دانم ...
باورپذیری به فرهنگ ایثار با تاسی از سیره شهیدان
: دلاورمردان خرمشهری در آغاز جنگ تحمیلی 34 روز با کمترین مهمات و پشتیبانی، قهرمانانه زیر باران گلوله های خمپاره تانک های دشمن بعثی ایستادند و یکی پس از دیگری شهد شهادت را نوشیدند. خرمشهر پس از 34 روز محاصره و مقاومت مردمی در روز 4 آبان ماه 1359 اشغال شد و بعد از 20 ماه در روز 3 خرداد سال 1361 در عملیات بزرگ بیت المقدس آزاد شد. مردان و زنان زیادی در این مسیر ایثار کردند که شاید نام و مجاهدتشان هیچ گاه در گذر ...
به نجمه داروی خواب آور دادم، نجمه خوابید و من....
با همسرم سرناسازگاری دارد. من بعد از مرگ مادر بچه هایم با زن دیگری ازدواج کردم. چند روز قبل متوجه شدم دخترم به پسری علاقه مند شده و من با این موضوع بشدت مخالفت کردم. آن روز نجمه حرفی به من نزد اما رفتارش با همیشه فرق کرده بود. دیشب زمانی که خواب بودیم دخترم پنهانی از خانه خارج شده است. نمی دانم او کجا رفته. از شما می خواهم که دخترم را پیدا کنید. سکانس دوم: در جست وجوی نجمه ...
قرار بود فقط 2سال زنده بمانم/ با مسئولان حرفی ندارم
آنجا بودند و خدمت می کردند و بچه های خوبی که در آنجا زندگی حضور داشتند؛ دیدن همه آن آدم ها و دیدن انگیزه و اراده آن ها و تلاش شان و اینکه خیلی از آنها در شرایط سخت فیزیکی درس می خواندند،کار می کردند، زندگی تشکیل می دادند و در جریان زندگی بودند به نوعی انگیزه ایی شد برای من تا من هم فکر کنم که من باید چیکار کنم؟ خیلی مواقع در خلوت و تنهایی خودم با خدای خودم خلوت می کردم و از او می ...
نامه شهید احمد اسماعیلی
.... لطفاً برای ما از جبهه های مقاومت و ایثار شهر تهران بنویسید و از چگونگی عملیات مردم به ما اطلاعاتی بدهید. در اینجا همه بچه ها می گویند به شوخی که برویم و از فرماندهی برگه اعزام به تهران برای شرکت در خط اول همراه دیگران شرکت کنیم. (ناخوانا) محمود من ساعت 7:30 از تهران حرکت کردیم و فردا ساعت حدود ساعت 10 صبح به مقر خود حوالی اندیمشک رسیدیم؛ و در اینجا مشغول خدمت و خوردو ...
مشهدا ناگفته های رزمنده مشهدی از عملیات بیت المقدس/همه با غسل شهادت به منطقه رفتیم
قشنگی از آن سال دارم. مدرسه ما دبیرستان هدایت و در محله عیدگاه بود آن زمان مدرسه ما، بخاری چکه ای داشت و در تاریخ 26 دی ماه 1356 بود که هنگام زنگ تفریح بخاری کلاس ما آتش گرفت. ما را به خانه فرستادند و گفتند بعدازظهر برگردیم. همان موقع دو نفر از بچه ها گفتند که بعدازظهر نیاییم اما من چون مقرراتی بودم رفتم ولی سرراه جلوی ما را گرفتند و خط و نشان کشیدند و خلاصه به خانه برگشتیم. فردا صبح که ...
تاکستان به جای باغ مرده زردآلو
قبرستان قبلی درختان زردآلو بوده است. چند سال قبل باغمان به دلیل فرسایش خاک و پیر شدن درختان زردآلو کاملا غیراقتصادی شد. هزینه بالای نگهداری درختان زردآلو، هزینه بالای کارگری و مصدومیت کارگران هنگام چیدن میوه و تبعات آن باعث شد، به کشت محصول دیگری روی بیاوریم که همان انگور بود. در نهایت درختان زردآلو را از ریشه کندیم و بوته های انگور را کاشتیم. او می افزاید: برای شروع کار داربستی کردن باغ انگور و ...
تهران| روایت جانباز 70 درصد عملیات بیت المقدس از آزادسازی خرمشهر ؛ روی دشمن را کم کردیم +فیلم
...، قسمت ما شهادت نبود و مقدر این بود که بمانیم. بعد از مدت ها آمبولانس آمد، من و هفت نفر دیگر را به بیمارستان صحرایی بردند و تازه آنجا بود که بیهوش شدم، در آنجا برخی از جراحت های من را مداوا کردند، تا فردا صبح که کمی حالم بهتر شد و متوجه شدم که در اهواز هستم، یکی از بچه هایی که همراه ما زخمی شده بود به پزشک بیمارستان گفت "ما را به تهران برسانید که آن ها نیز پذیرفتند". ...
تاکتیک تجارت عسگراولادی
.... آفتاب به آفتاب بیرون از خانه هستم. اول به دفتر شخصی ام سر می زنم و کارهایم را که انجام دادم به اتاق ایران و چین می آیم. جلساتی که دعوت می شوم را می روم. هر روز هم به چند جلسه دعوت می شوم. در گذشته هر ماه 2 سفر کاری و شغلی به خارج از کشور می رفتم. من عضو هیات مدیره شورای بین المللی آجیل و خشکبار و دبیر این شورا هستم. این شورا سالانه یک کنگره و دو نمایشگاه دارد که من همه را شرکت می کردم. با همه ...
چند روایت ناگفته درباره امام جمعه فقید ارومیه
، یا خود در باغ های اطراف کلبه و مسکن دارند یا بستگان و نزدیکانشان. این امکان خوبی برای آنها بود که شهر جنگ زده را به قصد باغ ها و روستاها ترک کنند و ترک کردند. به فاصله چند روز، آن شهر چند صد هزار نفری به منطقه ای متروکه تبدیل شد. همه مردم که نه ولی اکثرشان شهر را ترک کرده بودند و هر خانه روستایی، گاه پذیرای 5 خانواده شهری بود که از بد حادثه به آنجا پناه برده بودند. در چنان حال ...