سایر منابع:
سایر خبرها
ربودن گوی شهادت از برادر بزرگتر/ پدرم می گفت برای علی اکبر امام حسین (ع) گریه کنید
به دنیا آمد. پدرم کارگر بود. علی اکبر گاهی به کمک پدرم می رفت، سپس همراه با پدر برای اقامه نماز به مسجد سید سجاد می رفت. در آن مسجد فردی به نام نصرت الله هاتفی حضور داشت که وی نوجوانانی تربیت کرد که در آینده نیمی از آنها شهید یا جانباز شدند. برادر شهید در خصوص فعالیت های انقلابی برادرانش گفت: علی اکبر در دوران نخست وزیری بنی صدر سن و سال کمی داشت اما همراه برادرم به نماز جمعه می رفت. در ...
شهید زاهدی می گفت: به هیچ چیز دنیا وابسته نیستم
سردارمصطفی زاهدی سومین شهید خانواده زاهدی ها بعد از دو برادر شهیدش بود. ماشاءالله و محمود هر دو در دفاع مقدس به شهادت رسیده بودند و مصطفی هم به عنوان رزمنده جنگ تحمیلی، سال ها در انتظار شهادت ماند تا اینکه در جبهه دفاع از حرم و در تاریخ 29 بهمن 1396 در بوکمال سوریه شهید شد. مصطفی بعد از شهادت محمود با همسر برادرش رقیه پرواره ازدواج کرد. خانم پرواره که ساعتی همکلامش شدیم، دو بار طعم از دست دادن ...
اکران مستند غریبه ای در میقان برای خانواده شهید
.... پس از پایان صحبت های کارگردان مستند غریبه ای در میقان پدر شهید مجید سلمانیان نیز در سخنانی گفت: فرزندم یک سال قبل از شهادت، از مدافعان حرم در شهر کربلا بود. او دو ماه از دانشگاه و زندگی خود گذشت تا به عنوان مدافع حرم در جبهه های نبرد علیه داعش حضور داشته باشد. پدر شهید سلمانیان عنوان کرد: شهید سلمانیان بارها برای مبارزه با داعش به سوریه و عراق رفته بود. اما در آخرین سفر و ...
نذری که قیمت دلار هم تکانش نداد/ کار فرهنگی برای حجاب، اما بدون سخنرانی
بنا به خواست مادرم ازدواج کردم، با هم خواستگاری رفتیم، عروس را بسیار پسندید اما قبل از ازدواجمان فوت کرد. اگر همسرم حامی من نبود نمی توانستم ادامه دهم. آن زمان پدرم پیش من بود، برادر شهیدم و خواهرم هم پیش ما بودند و چند سال با هم زندگی کردیم و بارها می دیدم که به برادرم درس می دهد. دو بار به شدت زمین خوردم و ورشکسته شدم، مجبور شدم خانه ام را بفروشم و بروم دست فروشی. بازار روز می رفتم و از همکاران ...
خوزستان| روایت شیرزنان دزفولی از 8 سال ایستادگی شورانگیز مردم
؛ با اینکه 13 سال بیشتر نداشت ولی رشد اخلاق و تفکرش بیشتر از سن اش بود. همیشه مرا به مسجد می برد ولی هیچ گاه مادرم از این راز اطلاع نداشت که او مرا می برد نه من محمد رضا را. هنگامی که من و محمد رضا و دیگر برادرم جهت کمک به بنیاد برای ساخت و سازها می رفتیم یک روز که پدرم گفت مصالح را برای فردا صبح پای کار ببرید سه تا گاری پرازآجر بود، خراب ترین گاری با چرخ آهنی را به او دادیم ولی هیچ حرفی ...
از ترس نامادری ام زن دوم سعید شدم / نقش مردان غریبه در زندگی ام پررنگ است!
یا زنده. فقط هر روز دوست مادرم را هزار بار لعن و نفرین می کنم که او را معتاد Addicted کرد، که چه طور سرنوشتمان را به تباهی کشاند. بعد از طلاق پدر و مادرم ما وارد زندگی جدیدی شدیم. چند ماه نگذشته بود که نامادری به خانه ما آمد. زنی که قرار بود جای خالی مادر را برای من و برادر کوچکم پر کند اما بلای جانمان شد. چشم دیدن ما را نداشت و هر لحظه آزارمان می داد. من و برادرم هفته ای دو سه روز به خانه پدر ...
شهید بی بی معصومه: نگویید خدا صدام را لعنت کند!
سعید و حمید در روند مقاومت خرمشهر و آزادسازی آن و خواهرم ملیحه و مادرم بی بی معصومه در بمباران بهبهان به شهادت رسیدند. مادرم زنی با خدا و مؤمن بود. مسئولیت خانه در نبود پدر به عهده ایشان بود و بچه ها را جمع و جور می کرد. پدرم سیدسهراب ارجعی همه هشت سال جنگ را در جبهه حضور داشت. قبل از آغاز جنگ پدر در کشتیرانی کار می کرد و به چند زبان زنده دنیا از جمله زبان انگلیسی مسلط بود. پدرم هیچ وقت جلوی تصمیمات ...
8 توصیه طلایی شهید رحیم شاهسوند +دستخط شهید
بگویید که خوشحال و پیش شوهرانشان سربلند باشند و به آنها درس از خودگذشتگی در راه اسلام یاد بدهند. 5 به همسرم بگوید تو شیرزنی تو زینب وار جهاد کنی بچه های من را نگاه دار کنی و درس شهادت بده. 6 به پسرم محمد بگویید پسرم همانطور که می گفتی پدر من هم را به شهادت برسم را ادامه بده. 7 به شاگردانم بگویید بجنگید برای اسلام پیروز هستید ولی من شاگرد همه شما بودم. 8 به رهبرم بگویید شهادت من را به امام زمان برسان و بگوید یکی دیگر از سربازان اسلام به حدت پیوست. ساعت هشت صبح/ رحیم شاهسوند/ بیست و چهارم دی 1359 *پرونده فرهنگی شهدا ...
تصاویر/ دیدار فرمانده سپاه رامیان با خانواده شهید خداقلی رجبلو
به گزارش گلستان ما به نقل از گل رامیان ، شهید خداقلی رجبلو در روز عید قربان خرداد ماه 1340 در یک خانواده مذهبی در محله رجبلو پا به عرصه دنیا نهاد. از 6 سالگی وارد مدرسه ابتدایی شد. از همان روزهای اول ورود به مدرسه استعداددرخشان خود را برمعلم و عوامل مدرسه، پدر و مادر و بستگان نشان داد. دوران نوجوانی را بیشتر به همراه پدر به مزرعه می رفت و کمک می کرد با این وجود از نظر درسی ...
مروری بر اخبار معارفی رسانه ها/ بازتاب حضور وزیر ارشاد در نمایشگاه بین ا لمللی قرآن
انتخاب شده، آمده است: از آنجایی که پدر و مادر شهید به رحمت خدا رفته اند در این دیدار میهمان برادر شهید بودیم که در جمع قرآنیان به بیان خصوصیات برادرش پرداخت و گفت: علی اکبر آخرین فرزند خانواده ما سال 1350 در محله مجیدیه جنوبی به دنیا آمد. دوران کودکی اش در همین محله سپری شد و از همان زمان در مسجد سید سجاد مشغول فعالیت بود. صدای خوبی داشت و همین امر سبب شد تا از صدایش استفاده کند و به تلاوت ...
گزارش اتفاقیه از مشکلات خانواده های زندانیان خراسان شمالی
خوددارند از من مراقبت می کنند. این دختر نوجوان که در کلاس هفتم مشغول به تحصیل است، می گوید: همیشه می خواستم حس داشتن خانواده را تجربه کنم و بدانم مهر مادری و سایه لطف پدر چگونه است، اما از وقتی که یادم می آید، پدرم در زندان بوده و از مادرم هم خبر ندارم. خانم جوان دیگری که منتظر همسرش است تا بتواند او را ملاقات کند، به خبرنگار ما می گوید: یک پسر سه ساله دارم و همسرم قبل از آنکه حبس شود ...
وصیت نامه شهید محمدمحمود واعظی کاشانی
ان الله اشتری من المؤمنین انفسهم و اموالهم بان لهم الجنه یقاتلون فی سبیل الله فیقتلون و یقتلون خدا جان و مال اهل ایمان را به بهشت خریداری کرده است؛ آن ها که در راه خدا جهاد می کنند که دشمنان دین را بکشند یا خود کشته شوند. با سلام و درود فراوان حضور آقا صاحب عصر امام مهدی و نایب بر حقش امام مسلمانان زمان، دشمن مستکبران، یاور مستضعفان و با سلام حضور شهدا، که حق زیادی بر گردن ما دارند و ...
پایان امیدواری گروهک های ضدانقلاب کردی به داشتن پایگاه مردمی در کردستان
دورافتاده نفت می بردند نمی دانم آن روز را چطور به غروب رساندم تا همسرم برگشت، بغض گلویم را گرفته بود اما نمی توانستم گریه کنم همسرم وقتی ماجرا را دید تا یک هفته نتوانست یک کلمه هم حرف بزند روزهای خیلی سختی بود. خرمشهرها در پیش است پدرش را هم همین گروهک ها به شهادت رساندند. می گوید: ضد انقلاب از پدرم به خاطر عشق و علاقه به امام خمینی متنفر بود و روزی که برای نماز مغرب از مسجد ...
مازندران| پدر شهید مدافع حرم کمالی: تنهای آرزویم دیدار با مقام معظم رهبری است
حضور داشت تمام احساس خوب را از شهدا می گرفت. همه چیز دست خداست ما امانت هستیم. همه می گفتن سعید بوی شهادت می دهد. تسنیم: دلیل رفتن شهید به سوریه چه بود؟ پدر شهید: حاج سعید می گفت اگه سرباز نظام هستیمهمه باید گوش به فرمان مقام معظم رهبری باشیم اگر در سوریه نجنگیم باید در مرزها و شهرهای ایران با دائش بجنگیم از طرفی باید زمینه را برای فرج امام زمان (عج) فراهم کنیم. باید زمینه ساز ...
دوست شوهرم با بی شرمی به من پیشنهاد داد که..
رفتارش مرا آزار می داد. همان سال اول زندگی صاحب یک فرزند پسر شدیم اما تولد فرزندم هم تغییری در زندگی ما ایجاد نکرد، همسرم به دلیل اعتیادی که داشت مرتب دوستانش را به منزل می آورد و مواد مصرف می کردند. در همین رفت و آمدها بود که امید یکی از دوستان همسرم که از نظر مالی وضعیت مناسبی داشت به من پیشنهاد داد تا از شوهرم جدا شوم و به عقد او درآیم. او گفت که از من خوشش آمده و اگر به عقدش در بیایم ...
دختربچه ای که شهید هادی را در خواب دید
ما دنبال کار شما آمدیم، خودت ردیفش کن! همان موقع صدای اذان مغرب آمد. با خودم گفتم: آقا ابرام ما دنبال کار شما آمدیم، خودت ردیفش کن! با خودم گفتم: اگر ابراهیم اینجا بود حتما برای نماز به مسجد می رفت. ما هم راهی مسجد شدیم. نماز جماعت را خواندیم. بعد از نماز آقایی حدوداً پنجاه سال جلو آمد و با ادب سلام کرد. ایشان پرسید: شما از تهران آمدید؟ با تعجب گفتم: بله چطور مگه؟ گفت: از پلاک ماشین شما فهمیدم. بعد ...
پیکر پدر شهید حسین سلیمیان در زرین شهر تشییع شد
به گزارش خبرنگار ایمنا از شهرستان لنجان، مصطفی حبیب الهی اظهار کرد: دفاع مقدس نقطه عطفی در تاریخ ایران اسلامی است که بالاترین نقش را در ترویج فرهنگ ایثار و شهادت در جامعه داشت و خانواده های شهدا با روش تربیتی خود توانستند با تربیت صحیح فرزندان خود حیاتی دوباره به جامعه ببخشند . وی افزود: خانواده شهدا با بصیرت خود در طول هشت سال دفاع مقدس و پس از آن، نشان دادند که هیچگاه از آرمان ها و ...
مادر شهید محمد غلامی: عصای دستم، عصای دست ملت شد
. نخستین بار سال 59 بود که اعزام شد. سال 62 به شدت مجروح شد، تا جایی که چهار مرتبه دستش را عمل کردیم اما هنوز زخم هایش خوب نشده بود که به جبهه بازگشت. سال 63 به استخدام آموزش و پرورش درآمد، اما دلش کنار رزمندگان بود. خودش را به همرزمانش رساند. تا پیش از سال 65 سه مرتبه مجروح شد، البته مجروحیت های جزئی هم داشت که به من نمی گفت. اشک امان نمی داد تا سخنش را ادامه دهد. آرام آرام زیر لب زمزمه می ...
شهید ما برای حل اختلاف مردم گاهی از جیبش هزینه می کرد
زیارت مزار همسرتان آمدید. حسن کوچک ترین فرزند خانواده افتخار حسین موقع شهادت پدر چهار سال داشت. امروز که به دیدار مزار پدرش آمدید چه کرد؟ بعد از دو سال امروز برای زیارت مزار شهیدمان به بهشت معصومه (س) رفتیم. حسن گریه نکرد، فقط مات بود. به من گفت: مامان یادت است آن روز ها بابا را اینجا گذاشته بودند بعد بلندش کردند آوردند این طرف بعد خاکش کردند. همه اتفاقات آن روز را دقیق برایم تعریف می کرد ...
دختر 18 ساله ای که مرد 60 ساله خواستگارش بود!
خدا ما آدم ها را خیلی دوست دارد. اگر به خودش توکل کنیم ، اگر دل به او بدهیم، بی پناه نمی مانیم. نمی دانم چه بگویم که گریه اجازه نمی دهد دهان باز کنم. من همان دختر هجده ساله ای هستم که هفته قبل داستانش را منتشر کردید. مطلب را به پدرم که نشان دادم، با چشمانی گریان دعاگویتان بود. مطلب دختر ناز بابا روز پنجم مرداد منتشر شد. همان طورکه گفتم، پدرم چند سال قبل از ارتفاع سقوط کرد و کمرش شکست ...
مادر کوچک ترین نابغه جهان در استان البرز: نوابغ ایرانی سرمایه فردای کشور هستند/از تهدید و دزدی عنوان تا ...
البرزی ادامه داد: دخترم همچنین توانست مقام نخست کشور را در حوزه ی حفظ قرآن کریم به دست آورد و موفق به گذراندن دوره های روخوانی، روان خوانی، فصیح خوانی و ترتیل در بالاترین سطح استان شود، در کنار آموزش های قرآن کریم و پیشرفتی که به سرعت شاهدش بودیم و خداوند را شکر می کردیم، نیایش با ضریب هوشی بالا پایه سوم ابتدایی را به صورت جهشی فقط در دو هفته گذراند و به کلاس بالاتر برود. پدر نیایش فرهبخش ...
سجاد گمنام زندگی کرد و گمنام شهید شد + عکس
، از ادامه تحصیل صرف نظر کرد. از آنجایی که سجاد در خانواده ای حزب اللهی پرورش یافته بود؛ اغلب اوقات خود را به فعالیت در مسجد و بسیج می گذراند؛ وی در سال 84 به نیروی زمینی سپاه پاسدران ملحق شد و بعد از چندماه با قبول شدن در آزمون یگان ویژه صابرین به عضویت این نیرو درآمد. وی در 14 مهر 94 به سوریه اعزام شد و بعد از مجاهدت های بسیار در راه خدا در روز یکم آبان ماه 94 مصادف با تاسوعای حسینی در ...
کابوس هولناک آتنا دختر بچه گیلانی
دخترم است و من هر چه در توان داشتم برای درمان او خرج کردم. یک سال با هر شرایطی بود دخترم را در شهر خودمان درمان کردیم اما وقتی دیدم نتیجه ای ندارد،او را به تهران آوردم و درمانش را ادامه دادیم. تاکنون 200 میلیون تومان هزینه کرده ایمدر این میان مجبور شدم وام های مختلفی بگیرم چون سلامت فرزندم برایم مهم بود. یکی از وام ها را به مبلغ 30 میلیون تومان با سند خانه گرفته ام و بقیه اش را ...
قلبم همیشه می گفت شهید می شود
فرزند شهیدش می گوید: هر چه از خوبی محمد بگویم کم گفته ام. تمیز و مرتب بود. از بچگی نورانی و دائم الوضو بود. از خردسالی مکبر مسجد بود. زمانی که برای ورود به سپاه اسم نوشت و از تهران آمدند درباره او تحقیق کنند. وقت اذان شد و برای اقامه نماز رفتند به مسجد نکا. پسر من در جایگاه اذان می گفت. بعد از نماز، امام جماعت از خوبی های پسرم گفت. کسی که از بچگی تا بزرگسالی مکبر مسجد بود. او ادامه می دهد ...
اردبیل|خاطرات جانباز 70 درصدی که روز استراحتش را در عملیات بیت المقدس گذراند
خاطرات را هر روز با پدر تجدید می کند و برایم سوال می شود و به این رابطه پدر و دختر که با هم دارند حالم خوب می شود. زهره جعفرزاده ادامه داد: وقتی من، خواهران و برادرانم که سن کمی داشتیم، هر روز قصه های شبمان، خاطرات پدرم از زمان جنگ بود و این موضوع به قصه گویای دوران کودکی ما تبدیل شده بود که با صدای پدرم گوش می دادیم و هر چه قدر هم گوش می دادیم در ذهنمان، تداعی می کردیم و پدرم با ذوق و شوق ...
مهر طلاق، جنگ حذف و ثبت
.... او با تاسف می گوید: روزگاری برای ثبت مهر ازدواج با پدر و مادرم جنگیدم، الان این مهر دست پای من را برای یک زندگی راحت و تهیه کار در جامعه بسته است. وی می گوید: طوری در این سه سال اذیت شدم و مورد بی احترامی از سوی برخی افراد قرار گرفتم که مجبور شدم دوباره به خانه پدرم بیایم و در طبقه بالای منزل آنها مستقر شوم تا هم خیال پدر و مادرم راحت باشد و هم من از گزند برخی آسیب ها که افراد ...
اصفهان| پدر شهید حسین سلیمیان به فرزند شهیدش پیوست
: شهدا و جایگاه رفیع آن ها بر هیچ کسی پوشیده نیست اما باید بدانیم همان اندازه که شهدا و جایگاه آن ها در جامعه ارزشمند بوده تکریم خانواده های آن ها مهم است. رئیس بنیاد شهید و امور ایثارگران شهرستان لنجان تصریح کرد: حضور خانواده شهدا بخصوص پدران و مادران شهدا در جامعه به همه مردم ایران بخصوص مسئولان کشور روحیه می بخشد چراکه آنها توانستند فرزندانی را تربیت کند که در راه خدا جهاد کنند. ...
ماجرای عروس سه روزه خرمشهری
چادر سفید و امیرحسین با لباس سبز سپاه به همراه خانواده هایمان وارد مسجد شدیم. مراسم ازدواج ما خیلی ساده، اما دلنشین برگزار شد. یک ساعت بعد از قرائت خطبه عقد، امیر حسین مجدد به جبهه بازگشت. با امیرحسین قرار گذاشته بودیم که مراسمی برای عروسی نگیریم. اول اردیبهشت ماه سال 61 به مشهد مقدس رفتیم تا زندگی مان را بیمه امام رضا (ع) کنیم. قرار بود به مدت 10 روز در مشهد بمانیم. اشک دیگر مجال ادامه ...
روایت روزهای سخت خانواده شهدا در پشت در بهشت
است که نویسنده در این اثر مجموعه ای از داستان های کوتاه درباره دفاع مقدس را برای مخاطبان گروه سنی بزرگسال روایت می کند که بیشتر حول محور خانواده و تأثیر و تأثر متقابل آن با جنگ است. تأثیر شهادت فرزند بر پدر و مادر، عاشقانه هایی از دو برادر و ... از موضوعاتی است که نویسنده در این اثر به عنوان محوریت داستان ها به آن ها می پردازد. به نشر چاپ اول این مجموعه داستان کوتاه را در قطع رقعی کوتاه ...
حکایت دو کودک کار یاسوجی که دلشان برای “پدر” تنگ شده است
به گزارش خبرگزاری کودک و نوجوان ، 600 زندانی جرائم مالی و غیر عمد شامل بدهکاری مالی، نفقه، مهریه و تصادف در زندان های کهگیلویه و بویراحمد به سر می برند در حالی در بیرون از زندان فرزندان و اعضای خانواده چشم به در دوخته اند تا شاید بار دیگر پدر، برادر و... خود را در آغوش گرفته و بر دستان پر مهر پدر بوسه بزنند. کودکانی در انتظار رفتن به آغوش پدر و بوسه بر گونه هایش همچون شمعی آب می شوند و ...