سایر منابع:
سایر خبرها
جاماندگی ام از قافله شهدا را در کما دیدم/ حاج منصور در حق من پدری کرد+عکس
اولین بار عوارض شیمیایی عود کرد. سال 70 و 72 هم دوباره دچار عارضه شدم و در بیمارستان ساسان بستری ام کردند. این بیمارستان، مرکز تخصصی عوارض شیمیایی است و جایی مانند آن نیست. با این حال، چون چند بار و با گازهای متعدد شیمیایی مجروح شده بودم، هر کدام از داروها برای نوع دیگر جراحتم زیان بار بود. حتی عوارض شیمیایی در ازدواجم هم تأثیر داشت و دخترم، یک انگشت اضافه دارد و شش انگشته است. دوره های ...
ویکی پدیای تیم ملی 2018 در مارکا
می آورده و سامان از این طریق با فرهنگ ایران آشنا بوده است. او حتی دو بازی ملی برای سوئد در دیدارهای دوستانه انجام داده و یک گل نیز به ثمر رسانده است. سامان در باشگاه اوسترشوند توپ می زند و از لحاظ تاکتیکی و تکنیکی بسیار قدرتمند و با کیفیت است. باشگاه سوئدی، پیشنهاد سلتاویگو برای سامان را در نقل و انتقالات زمستانی رد کرد. مسعود و پشت سر گذاشتن 4 مصدومیت در فاصله 16 ماه ...
خاک بر سر ما که شهید بشویم!
هیچ نگفت. کار ما در آتش بار تمام شد و باهاش خداحافظی کردم و رفتم سنگر تطبیق آتش و سنگر فرماندهی ادوات که ناگهان از پشت بی سیم اعلام شد که زاغه مهمات آتش بار 120 گلوله خورده و دارد می سوزد. خبر بعدی این بود که همه چیز رفته روی هوا و چند نفر مجروح هم مانده روی دست مسؤولان. زودی با یک دستگاه تویوتا خودم را رساندم سنگر آتش بار نرسیده به آتش بار، یک راننده تراکتور داشتیم که دوان دوان آمد و ...
تصویر یک روشنفکر در پیاده رویی که آینه نیست
دقیقه درباره اینکه افلاطون چطور کار را بر خواب ترجیح می داد و چه تکنیک هایی در این باره داشت سخن گفت. بعد درباره ارسطاطالیس که وزیر اسکندر بود و... همه این ها زمانی گفته می شود که مچ من در گرو پیرمرد بود این یعنی هنوز زنگ نخورده است اما به هر جان کندنی بود بالاخره از تورش بیرون می افتم، چند نفس عمیق می کشم تا حالم جا بیاید و دوباره به یاد بیاورم برای چه به این پارک آمده بودم. مردی دانش ...
هر روز یک صفحه با کتاب/ پشت تپه های ماهور(14)
به گزارش ایثار واحد زنجان، در کتاب پشت تپه های ماهور نوشته مریم بیات تبار حاوی خاطرات اسیر آزاد شدهی ایرانی فتاح کریمی می خوانیم؛ تانک ها که تا آن موقع به سرعت و بی صدا جلو می آمدند؛ ایستادند و شروع به تیراندازی کردند. گلوله ها مثل بارانی بود که از بالای سرمان رد می شد. کافی بود کمی بیش تر سرمان را از تپه بالا ببریم تا مغزمان پودر شود. جاده ی پشت تپه را مین گذاری کردیم و سینه خیز از ...
خوانندگان نسل اول موسیقی پاپ چگونه محو شدند؟
. نوازندگی، تدریس موسیقی و از سال 87 به بعد اولین تیتراژ رسمی را در تلویزیون خواندم. تیتراژ برنامه دورخیز از شبکه دو و چند کار برای توپ طلایی و ورزش از نگاه دو انجام دادم. *چه کسی تو را به این مسیر هدایت کرد که توانستید خودت را به عنوان نوازنده و موزیسین و آهنگساز در برنامه های تلویزیونی مطرح کنی؟ خواست خدا و دعای پدر و مادر و کمک دوستانی مثل مرحوم نیما نهاوندیان عزیز که خدا ...
قول خدا به عمو رحیم
،جنس ها گران نبود. چون آن زمان تورمی نبود ، اگر هم بود خیلی کم بود. چند ماه گذشت ومن هر روز بیشتر به عمو رحیم عادت می کردم. کارنامه ثلث سوم رانیزگرفتم وباز شاگرد یکم شده بودم. این بارعمو رحیم قول داد که بیرون ازشهرمی رویم وآنجا با تفنگ بادی تیراندازی می کنیم. در پوست خودم نمی گنجیدم ، عشق من و همه ی بچه های همسن من که آن زمان جنگ بود و سردشت هر چند وقت، بمباران می شد وهمه از توپ و تفنگ و ...
جار می زنیم صدایی شنیده نشود/ گفت وگو با بهرام بیضایی به مناسبت اجرای چهارراه در دانشگاه استنفورد
فشرده ی چهارراه پیداست، نمایش در چهار زمان متفاوت تعریف می شود و ظاهرا با موضوع مرکزی و داستان های پراکنده اش یگانگی زمان و مکان و موضوع ارسطویی را هم رعایت می کند و هم به هم می ریزد. همین طور است؟ همه نمایش در یک چهارراه می گذرد و حتّی چایخانه اَجَقْ همان وسط بازی می شود. ولی این یگانگی مَکان با گُریز به درمانگاه و خانه و جاده نزدیک مرز در داستانِ پرستار، و سر زدن به خانه راننده و زنش و باجه ...
گفت وگو با فهمیه زارعی| از حسرت گل کوچک در کوچه های بشاگرد تا سکوی قهرمانی آسیا
.... بچه بودم و عاشق فوتبال و همیشه دنبال برادرم که برای بازی با دوستانش می رفت راه می افتادم، خیلی کوچک بودم و از او می خواستم اجازه دهد من هم بازی کنم، یک صحنه ای که همیشه در ذهنم مانده این است که کنار گل کوچک و یک پارچ آب که از خودم بزرگ تر بوده ایستاده بودم تا اجازه دهند من هم بازی کنم. به برادرم التماس می کردم که بگذارد من هم بازی کنم و او می گفت تو بچه ای و دختری، پسرها بزرگ هستند ...
داستان یک تلگرافچی پنج ستاره
و حدود 46 ساله بود. یک نفر داد زد: مواظب باشید؛ دست راستش داره قطع می شه. با شنیدن های و هوی بچه ها گفتم: چی شده. ما رو با تیر مستقیم زدن یا با کاتیوشا؟ کسی صدایم را نشنید. مثل ماهیِ از آب بیرون افتاده، دهانم را باز و بسته می کردم. مرا پشت وانت گذاشتند. نوروز افخمی، سرگروهبان گروهان ارکان، پرید بالا و سرم را روی زانویش گذاشت. یدالله یزدانی پشت فرمان نشست و ماشین به یکباره از جا کنده شد؛ مثل تیری که از چلة کمان رها شده باشد. با خودم گفتم: گلولة صدام من رو نکشت؛ ولی یدالله الان ماشین رو چپ می کنه و ما رو می کشه. پایان پیام/ 37 ...
حواری/ داستانی از گرهارت هاوپتمان با ترجمه محمود حدادی
نمی گذاشت. زنبورهای زیاده سمج را با احتیاط می راند. مگس ها و پشه ها را برادرانه دوست داشت، و کشتن حتی آن معمولی ترین پروانه هم در چشمش سنگین ترین همه ی جنایت ها می آمد. گل های پلاسیده و برکنده ی دست بچه ها را از سر راه برمی داشت تا جایی به درون جوی آب بیندازد. خود هرگز بنفشه یا سوری ای را محض آراستن خود نمی کند. از گلحلقه و دسته گل نفرت داشت، همه چیز را سر جای خود خوش تر می دانست. با ...
رؤیای واقعی دختر کویر
فصل کوچ فرا می رسید شرایط سخت تر می شد و مجبور بودم همراه خانواده به اطراف داراب کوچ کنیم. عشق و علاقه به درس باعث شد که همه سختی ها را پشت سر بگذارم و در یک سال 4 سطح اول تا چهارم را با موفقیت پشت سر بگذارم. بعد از کلاس پنجم باید اول راهنمایی را در مدرسه روزانه و در کنار بچه های مدرسه درس می خواندم. از اینکه مجبور بودم کنار بچه های 12 ساله بنشینم و درس بخوانم خجالت می کشیدم. 7 سال از آنها بزرگتر ...
عیدی در عیدی
چند ساله بودم که رفتم کلاس قرآن مشهدی عیسی . کلاس در یکی از اتاق های کوچک خانه اش برگزار می شد. چند تا دختر بچه جمع می شدیم و قرآن می خواندیم. کتابچه ای داشتیم که رویش نوشته بود عم جزء . مشهدی عیسی روخوانی قرآن را به ما یاد می داد، اما هیچ وقت نگفت عم جزء یعنی چه، ما هم نپرسیدیم. تا همین چند وقت پیش که فهمیدم چون آن جزء قرآن با سوره ی عم یتساء لون شروع می شود، به عم جزء معروف شده است ...
منصور برای امریکا یی ها از شاه هم مهم تر بود
در آن شرایط احساس کردم حضورم در داخل واجب تر است. بنابراین از اهواز برگشتم و با یکی از برادران قراری گذاشتم ولی وقتی به فضای قرار رسیدم، متوجه شدم منطقه بسته است و به محل قرار نرفتم و مسیر خود را ادامه دادم. شهربانی مرا دستگیر کرد و نهایتاً در خلال محاکمات، حکم حبس ابد برای من تثبیت شد. در واقع من آخرین نفری بودم که دستگیر شدم. مرا مسئول گروه انتقام نامیده بودند. نزدیک 13 سال، آقای ...
از حضور فرد دیگری بجای خود در استقلال استقبال میکنم/ قائدی را کنترل میکردیم
رفته آنجا موقع برگشتن آن طور که خودش تعریف می کند یک ماشین بغل آنها می آیند و راننده هول می شود خود قائدی پشت نشسته کسی هم که فوت کرده آن جلو سمت راننده بوده و زمانی که آن ماشین به آنها نزدیک می شود هول شده و فرمان راننده را می گیرد و باعث می شود ماشین چپ شود. به قائدی گفتم که می گویند تو پشت فرمان بودی که به شکمت رفته که باعث شد که کبدت پاره شود که گفت عقب بودم و زمانی که ماشین چپ می شود من به بیرون ...
تراکتورسازیِ سیاسی، آرزوی پنهان سیاست بازان است
استانداری طلب دارد. اتفاقاً همین موضوع را من به سردار عزیزمحمدی ریاست وقت لیگ گفتم، چون خودم هم عضو هیئت رئیسه فدراسیون فوتبال بودم. اطلاعات زودتر به من می رسید و احساس کردم همکاری ها با تراکتور قطع شده است و مدیرکل جدید تربیت بدنی هیچ همکاری با تراکتور انجام نمی داد. گویا پشت پرده خبرهایی بود که من بی خبر بودم. و باز بخاطر اینکه به مشکل نخورم، قراردادی با آقای حسین هدایتی امضاء کردم که ...
وقتی با پدرم به جبهه رفتم
هم ترسیده بودم - هه...هه... هه... این صدای خنده یکی از بچه ها بود. می دانستم الان است که دستم بیندازد. از شما چه پنهان، این چنین نیز شد. - اسماعیل بابات اومده برت گردونه؟ آمدن پدرم از یک طرف و صدای هرهر خنده و متلک های دوستانم از طرف دیگر کلافه ام کرده بود. رفتم جلو، سلام کردم و پرسیدم - بابا! برای چی اومدی؟ - اومدم برم جبهه. ...
آب نیست، پول نیست، نان نیست
کارخانه های یزد سهام دارند و اگر آب به آن بخش ها نرود، ضرر می کنند. به همین خاطر نمی گذارند حقشان ضایع شود و به ما آب بدهند. به نفع خودشان کار می کنند و به ضرر مردم. باید کارخانه ها را در اختیار مردم قرار دهند. یکی از مسئولان کشور از مجتمع فولاد اردکان و گندله سازی سهم دارد. سهم آب ما را روانه این کارخانه ها می کنند. خدا را خوش می آید؟! دیروز من اردکان بودم یک نفر از آنها می گفت این پساب ...
ابوطالبی: حذف پست ریاست جمهوری به نظام صدمه می زند
می کنم، خیلی خوش آمدید. بسم الله الرحمن الرحیم. من هم سلام عرض می کنم. خیلی خوشحالم در خدمت شما هستم، خدمت شما و همه دوستان و همه خوانندگان و بینندگان برنامه خوب شما سلام عرض می کنم و امیدوارم که بتوانیم برنامه خوبی را داشته باشیم. در خدمت شما و مخاطبان محترمتان هستم. محمد مهاجری : شما مشاور سیاسی رئیس جمهور هستید. اگر شما رئیس جمهور بودید، کدام یک از کارهای اقتصادی را که ...
هاشمیان: مقابل اسپانیا از پیش باخته نیستیم
ایران نداشت در کسب یک پیروزی به ما کمک کرد؟ – من هم اگر جای آقای کی روش بودم بازی آخرمان را بدون تماشاگر و پشت درهای بسته برگزار می کردم و دستم را برای حریف رو نمی کردم. * ما دو بازی سخت پیش رو داریم باید به مصاف اسپانیا و پرتغال برویم. ارزیابی شما از دو دیدار آینده تیم ملی فوتبال ایران چیست؟ – انسان باید واقع گرا باشد اما همه از پیروزی تیم ملی ایران خوشحال می شویم ...
سایه های کوتاهی ما بر سر کودکان کار
فکرهای متناقض دیگه و.... خلاصه: با کودکان کار خوش برخورد باشیم و اگه بهشون پول نمیدیم حداقل خوراکی بدیم. یه خاطره هم دارم که یه روز داشتم می رفتم تو ساندویچی یه بچه حدود 10 سال که تو سطل های زباله وسایل جمع میکنن اومد جلو گفت برای من غذا می خری؟ گفتم آره بیا وقتی داشتم می رفتم تو ساندویچی گفت من از این ساندویج ها نمی خوام واسه من از اون یکی مغازه دل و جیگر بخر ! این بچه ها در مدرسه درس می ...
کاپیتان طنز ایران فیلم جنگی می سازد
بودیم . مدیری گفت: مطمئنی قبول می شدی؟! و در ادامه گفت: راستش من خودم اولین بار که برای تست رفتم؛ استاد مصطفی اسکویی با کلی هماهنگی من را دعوت کرد و تا وارد محل تست شدم، گفت: گمشو بیرون، یک سال بعد همین موقع بیا. من تعجب کرده بودم و او به من گفت: هوا برفیه و تو هنوز نمی دانی باید قبل از ورود به جایی برفی، کفشت را بتکانی! برو و هر وقت آداب معاشرت را یاد گرفتی بیا. من آن لحظه همه آرزوهایم ...
کسب وکار عجیبی که سوداگران مرگ به راه انداخته اند
پلیس در موسم امتحانات گشت هایش را در اطراف مدرسه ها و خوابگاه ها و مراکز آموزشی و دانشگاهی زیادتر می کند تا جلوی ساقی ها را بگیرد. حالا چند وقتی است که دیگر کمتر خبری از جسد کرم زده کراکی ها به گوش می رسد و خیلی وقت است که خبری از متلاشی شدن آزمایشگاه های تولید شیشه نیست. اما نمی شود خوش بینانه هم اعلام کرد که بندوبساط مواد فروشی از کشورمان رخت بسته و دیگر خبری از موادمخدر و اعتیاد نیست و نفسی راحت ...