سایر منابع:
سایر خبرها
از کوه های کاتو تا کانال ماهی / روایت هایی ناب از درگیری با گوش برها و ابابیل های مامور منافقین در مرصاد
...، یک ساعت تمام منطقه را زیر آتش می گرفتند. صبح زود بود. تانک های عراقی خیلی اذیت می کردند. رفتم دیده بان توپخانه را ببینم و به بچه های گروه موشک تاو بگویم به دیدگاه بروند. داخل کانال بودم که به شدت از ناحیه ی شکم، سر، دست و گردن مورد اصابت شماره و گلوله قرار گرفتم. چند قدمی برداشتم احساس کردم دیگر شکمم باز شده و داخل آن بیرون ریخته بود. کتفم نبود، دنبال کنفم می گشتم، احساس کردم پشتم ...
خاطره جالب کارگردان سرشناس از تشر عزت الله انتظامی به او
سینما آزادی قبل از آتش گرفتن پشت سر عزت الله انتظامی نشسته بودم. کمتر کسی چهره من را می شناخت و فیلم هم در فضای آن موقع برای مردم غافلگیر کننده بود. کنار من سیدضیاء هاشمی بود. به او گفتم: فیلم اسکوپ است، پروژکتورها نقص فنی دارند، می خواهم بروم به سینماهای دیگر هم سر بزنم اما پول خرد ندارم که تاکسی بگیرم؛ به من پول بده . در همین حین نفر جلویی برگشت و با تشر به من گفت: آقا ما داریم فیلم تماشا می ...
زندگی پرماجرای زنی که به همه حتی به خودش خیانت می کرد
وبرادرهایم را سروسامان داد به طوری که هرکدام از آن ها به دنبال سرنوشت و زندگی خودشان رفتند و طعم خوشبختی را چشیدند. در این میان من که ته تغاری خانواده بودم هیچ علاقه ای به درس و مدرسه نداشتم، از همان دوران کودکی با پسرهای محله مأنوس بودم و با آن ها داخل کوچه و خیابان ترقه بازی می کردم و در رفتارهای هیجانی از آن ها پیشی می گرفتم به همین خاطر بیشتر اوقاتم را در کوچه و خیابان می گذراندم تا ...
به پسری بدنام پول دادم تا با عروسم رابطه برقرارکند و پسرم او را طلاق بدهد و...
اما وقتی یاد چهره معصوم بهناز می افتادم، عذاب وجدان می گرفتم. پول زیادی به آن پسر دادم و گفتم دیگر آن دور و بر پیدایت نشود. حال روحی پسرم خوب نبود، می ترسیدم حرف سیمین را پیش بکشم. اما یک ماهی که گذشت، با هماهنگی خواهرم زمینه ملاقات آنها را فراهم کردیم و پس از کلی تلاش و زمینه سازی عروسی شان سر گرفت. فکر می کردم پسرم را خوشبخت کرده ام اما هیچ چیز آن طور که می خواستم پیش نرفت. وقتی خبر باردار شدن ...
کار و کاسبی با موهای دُم اسبی
به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم ، این روزها زیبایی خریدنی شده است و از نان شب هم واجب تر! احتمالا دخترانی را دیده اید که برای به دست آوردن زیبایی دست به هر کاری می زنند؛ یک روز به فکر عمل بینی می افتند و روز دیگر پروتز، یک روز می روند به دنبال کاشت ناخن و یک روز هم تتو،گاهی موی بلند برایشان مد روز می شود و گاهی هم موهای پسرانه. اما شاید هیچ وقت فکرش را هم نمی کردیم که روزی برسد که در جواب ...
خیانت تحت تاثیر سریال ماهواره ای
و گفت برای اینکه دیگر تنهایی آزارت ندهد برایت ماهواره خریدم. دیگر تمام وقتم را به تماشای فیلم ها و برنامه های ماهواره می گذراندم، فیلم هایی که بیشتر محتوای آنها پر بود از دوستی بین زنان شوهردار با مردان غریبه، کم کم من هم در نتیجه تماشای این فیلم ها تصمیم گرفتم تا با مردان غریبه دوست شوم و به همین جهت دنبال موقعیتی می گشتم تا بتوانم این تصمیم خود را عملی کنم. هر از گاهی دو ...
وقتی شجاعت معنا می شود
هشت سال دفاع مقدس پرداخت که شنیدن آن ها برای همه جوانان امروزی لازم است. صحبت هایش را با گرامی داشت یاد دایی شهیدش که از اولین انقلابیون نقنه بوده، شروع کرد و ادامه داد: ایشان تاثیر زیادی در علاقه مندی من به انقلاب و فعالیت در بسیج داشت به گونه ای که پس از تشکیل بسیج به عضویت پایگاه محله مان درآمدم، در سال 1361 عضو سپاه پاسداران شدم و از سال 1360 تا 1370 در مناطق جنگی غرب و جنوب بودم؛ یعنی ...
هیچ کس سوگلی من نبود، حتی فرهاد مجیدی/ اگر پرسپولیس برد، شهامت تبریک گفتن را داشته باشید
گوش می دادم. وقتی پرسپولیس گل اول را زد، رادیو را خاموش کردم و آمدم داخل کوچه. دقایقی بعد گل دوم، سوم و... خیلی ناراحت شدم، اما چاره ای نبود و باید با آن کنار می آمدم. *ناصر حجازی، اکبر کارگرجم، قراب، علی جباری، حسن روشن، هادی نراقی، رضا عادلخانی و... چهره های مورد علاقه ام در استقلال طی دوران نوجوانی و جوانی ام بودند. بعد از آن چهره هایی، چون احدی، فریبا، نعلچگر و... را خیلی دوست داشتم ...
کتابی که امام رضا(ع) به سازگار هدیه داد/ مداحی عشق است
می کند و توصیه ها و حرف هایی برای مداحان و جوانانی که به این عرصه وارد شده اند دارد که در ادامه گفت وگوی ایکنا با وی می خوانید: * شما مداحی و شاعری اهل بیت(ع) را چه زمانی شروع کردید و چگونه به این عرصه وارد شدید و یک مداح چگونه می تواند فرد بزرگی باشد؟ در دوران نوجوانی که پدرم مرا مدام با خود به مسجد می برد، به مداحی علاقه مند شدم. در یکی از شب هایی که با او به مسجد رفته بودم ...
حسرت ها و دلخوری های عزت الله انتظامی در بازیگری
پنهانی به تئاتر هم بروم. در آن دوران اجرای یک نمایش از 6 ماه قبل اعلام می شد که مثلاً در سینما سپه نزدیک (مسجد مجد) نمایش اجرا می شود. من هم فرصت کافی داشتم که پول هایم را جمع کنم. البته پس از این همه مکافات اکثرا مجبور می شدم از ترسم اواسط نمایش بیرون بیایم و به خانه برگردم تا پدر و مادرم بویی نبرند. سینما هم همینطور بود. از همان دوران ابتدایی می رفتم و باز هم به طور پنهانی. اولین فیلمی که دیدم اگر ...
اوتیسمی های فوتبالیست و گله ها و امیدهای توپ جمع کن ها
دارند اما افراد باهوشی هستند. آنها تمرکز به یک موضوع دارند. در ادامه جمال اکبری مربی فوتبال اوتیسمی ها که او هم یک فرزند اوتیسمی دارد، درباره نحوه آشنایی اش با این گروه گفت: در گروهی در مدرسه که برای بچه های ما تشکیل شده بود با این گروه آشنا شدم. من مربی فوتبال بودم و سهیل و دیگر بچه ها را برای بازی فوتبال آموزش دادم. تمرین دادن آنها سخت بود اما برای من یک چالش بود. او افزود ...
سرنوشت هولناک پیرمردی که با کلاغ ها حرف می زد
نوآوران آنلاین - آرمین در ادامه گفت: کلاغ ها شروع کردن به سر و صدا کردن و دونه، دونه به هوا پریدن و در عرض چند ثانیه، دیگه حتی یک کلاغ هم اونجا نبود. از اینکه کلاغ ها حرف پیرمرد رو می فهمیدن، تعجب کرده بودم. بعد از اینکه کلاغ ها از ما دور شدن، پیرمرد آروم اومد سمت من و بی مقدمه از من پرسید: شغلت چیه؟ کمی از سوالی که پرسیده بود جا خوردم. با خودم فکر کردم که احتمالاً عقل درست و حسابی نداره. به هر حال جواب دادم: برای نشریه ای ...
ارتباط گران ترین مدارس تهران با مسئولان سیاسی: از خاتمی و محسن هاشمی تا مهدوی کنی و حدادعادل +جدول
سایت خبری تحلیلی هنگام Hengamnews.com: ابوالقاسم رحمانی در گزارشی با عنوان جریان شناسی گران ترین مدارس تهران در روزنامه فرهیختگان نوشت: روز های ابتدایی دانشگاه بود که در گپ وگفت های اولیه با آدم هایی که خارج از فضای دبیرستان و یک محیط بزرگتر آشنا شده بودم با موضوعی جالب مواجه شدم و آن هم اهمیت مدرسه بود. البته اهمیت مدرسه و آموزش بر کسی پوشیده نیست و این آشنایی من، اما از جهاتی ...
زن در آیینه دفاع مقدس
.... اواخر شهریور 59، وقتی عراق به زادگاهم کرمانشاه حمله هوایی کرد، جهت تهیه عکس و گزارش به سمت کرمانشاه رفتم... بمباران مدرسه پسرانه ای را به خاک و خون کشیده بود.... 8 د اسارت در جنگ فاطمه ناهیدی آن روزها دختری بیست و چهار ساله بود که پس از فارغ التحصیلی در رشته مامایی، با سفر به مناطق محروم، می کوشید تا در این عرصه آن چه می تواند، انجام دهد. در یکی از همین سفرها، در شهر بم ...
روایت یک پزشک از ناگفته های فتح المبین
و در سخنرانی ها تاکید داشت که نسل جوان با مفاهیم اسلام آشنا باشد و باید به جوانان توجه ویژه داشت. استاد مطهری ساده و شفاف و شیرین سخن می گفت، صلابت خود را حفظ می کرد و پای درس ایشان عمیقا با مفاهیم اسلامی آشنا شدم فارس: بهترین خاطره از روزهای انقلاب را برایمان بگویید؟ وارد سال 57 که شدیم اتفاقات دیگری به وقوع پیوست مبارزات ادامه یافت و دانشگاه تعطیل شد؛ طی جلساتی ...
ادعا نمی کنیم حکومت پاکان را بنا کردیم
: مردم در مدرسه رفاه در شرایطی که بازجو، پرونده و زندانی نداشتیم سران رژیم شاه را تحویل ما می دادند. یقین بدانید اگر این افراد را آزاد می کردیم مردم در خیابان آنها را می کشتند همانطور که دو، سه نفر را کشتند مانند سید جواد ذبیحی موذن و قاری معروف و یا گوینده اخبار آن دوران را همین مردم کشتند. من بازجوی چند تن از آنها بودم. برای آنها پرونده اولیه تشکیل می دادیم این افراد همین جوری اعدام نشدند بلکه به ...
اینجا کارت قرمز صادر می شود
. مرد سن و سال داری که آنطرف تر نشسته از جایش بلند می شود و دست پسر جوان را می گیرد و می رود اتاق روانپزشک. آدم هایی که در سالن درمانگاه ایستاده اند به نظرم دو دسته اند، دسته ای که بی صدا با چهره هایی غمگین و بی روح انتظار می کشند و دسته ای که مدام در حال اعتراض و درگیری با اطرافیان خود هستند. دختر 20 ساله ای به نام مهسا که همراه پدر و مادرش از سمنان آمده بلند بلند حرف می زند. خانواده ...
موسیقی بعد از انقلاب تبدیل به شغل شد / آکادمیک کردنِ مداحی یعنی تخریب آن
من مشورت گرفت. به او گفتم باید مرکزی درست کنید تا نوازندگان و خوانندگان بیایند و در این مرکز آموزش ببینند. قرار شد مرکز حفظ و اشاعه موسیقی را تاسیس کنند. یک روز آقای هرمز فرهت به همراه آقای محمدرضا لطفی به تلویزیون آمدند و گفتند که براساس تحقیق ما، موسیقی ایرانی شش یا هفت ساعت بیشتر نیست. منظورشان هم ردیف موسیقی دستگاهی ایران بود. روزی خودم رفتم پیش آقای فرهت. با لباس ساده ای رفته بودم ...
خاطرات یک جوان یزدی از اسارت در کتاب سالار تکریت
.... به نگهبان عراقی نگاه کردم. حدوداً هجده، نوزده ساله و همسنّ خودم بود. با حالت ترّحم به من نگاه میکرد. در این لحظات تشنگی فشار زیادی میآورد. با توجّه به نوع نگاه سرباز و حالتش به خود جرأت دادم و خطاب به او با زبان عربی دستوپاشکسته گفتم: مای بارِد. بلند شد و رفت. وقتی آمد، یک پارچ آب آورد. خیلی گرم بود. یک جرعه خوردم و دوباره گفتم: مای بارِد. چیزی نگفت و دوباره رفت. اینبار مقداری آبِ سرد آورد ...
خاطرات عضو جدا شده گروهک پ.ک.ک-1| در سرازیری دره
؟ مگر انسان باید از چه بترسد؟ اصلاً چیزی هست که باید ما از آن بترسیم؟ من همه چیز خود را فدای این ملت کرده ام و برای انسانیت تلاش می کنم، تا جایی که خون در رگ داشته باشم ادامه می دهم، ولی اصلاً مهم نیست که مرگ چه زمانی به سراغم می آید. شاید خودم بروم دنبال مرگ! چون ما الآن هم یک مجسمه زنده ایم. هیچ چیزی نیستیم و هیچ حقوقی هم نداریم. مکث کوتاهی کرد و ادامه داد: ما انسان های مثل شما را خوب ...
عکس/کشف جسد نوزاد در صندوق!
.... آنطور که در گزارش ها آمده، مادر نوازد سال ها بوده که بابت نگهداری جسد فرزندش هزینه پرداخت می کرده است. " زمانی که متوجه شدم فرزندم مرده به دنیا آمده است بسیار وحشت زده بودم و نمی دانستم چگونه می توانم از دست جنازه ی آن خلاص شوم، در نهایت تصمیم گرفتم آن را در صندوقی نگهداری کنم " این جملات را خانم سوزاکی به خبرگزاری بی بی سی گفته است. جالب است که بدانید این زن روزانه مبلغ 1.37 پوند را به دولت پرداخت می کرده است. ...
دانستنی های سفر به آلاسکا
نبود بلکه یک گوزن واقعی بود.بعد از گرفتن یک سلفی بی احتیاطانه، به راه خود ادامه دادم. در مسیر خود، ده ها تن از افراد را در حال فعالیت، دوچرخه سواری و اسکی روی زمین دیدم .هوا همانگونه که ذکر شد، 10 درجه بود و به شدت برف می بارید. روز بعد، در امتداد همان مسیر به پیاده روی مشغول بودم و خورشید که به رنگ های قرمز، صورتی و بنفش بود و در پشت کوه های Tordrillo غروب می کرد را، مشاهده می کردم.صبح روز بعد ...
گپی خواندنی با همسر امیرانتظام؛ از ازدواج تا زندان
من (متولد 1333) دوران دبستان را در مدرسه میس مری تهران و دبیرستان را در مدرسه بین المللی ایران زمین گذراندم اما برای ادامه تحصیل راهی انگلیس شدم و از دانشکده علوم سیاسی و اقتصاد لندن، لیسانس روابط بین الملل و فوق لیسانس اقتصاد بین الملل گرفتم. در فاصله بین فوق لیسانس و دکترا به خاطر بیماری مادرم به ایران آمدم که مصادف بود با 17 شهریور 57 و ماندگار شدم. در بانک توسعه کشاورزی مشغول به ...
خالق ممد نبودی از نوحه ماندگارش چه گفت؟
در مورد این احساس هم شعر گفته اید؟ نه بعد از پایان جنگ هم به شعر گفتن ادامه دادید؟ شعر های شما چه حال و هوایی دارند؟ من شعر زیاد نمی گویم، نوحه می سرایم و این زبان حال خودم است. می گویم: یاران مدارایم کنید/ گاهی ترحم/ با من که خود را چند سالی کرده گم/ من مژدگانی می دهم هر که مرا یافت/ در این حوالی گم شدم در بین مردم / یک دست لباس خاکی و صد سینه ...
آرتیست بود، به تمام معنا
قدیمی در میدان فلسطین انجام می شد و برای نوشتن گزارش پشت صحنه این فیلم به محل فیلمبرداری رفتم. تقریبا هیچ کس را نمی شناختم و نخستین کارم معرفی خودم به عوامل فیلم بود. مشغول صحبت با دستیارکارگردان بودم که دیدم، مردی با لبخند و نگاهی آشنا به سمتم می آید؛ آن قدر آشنا که انگار سال هاست، می شناسمش. مکثی کردم و به عزت الله انتظامی سلام گفتم و آن سلام همراه شد با یک جواب و نگاه و کلام دلگرم کننده ای که تا ...
آرزوی میکائیل بودن
بعدها به سراغ شیشه رفت و زندگی اش زخمی شد. اکنون زباله گردی می کند تا بتواند خرج اعتیادش را تامین کند. درباره اعتیاد و زندگی گذشته و کنونی اش می پرسم. ندامت در چهره اش موج می زند ولی می داند که گذشته بر نمی گردد. پر از آشوب به نظر می رسد اما سعی می کند خود را آرام و خونسرد نشان دهد. در همین حال می گوید: هفت ساله بودم که پدرم فوت کرد، برادر بزرگ ترم، سعی داشت جای پدر را برایمان پر کند، از او حرف ...
زورگیری زن بیمار از پزشک متخصص
هم در یکی از خیابان های مرکزی تهران دارم. مدتی است زن جوانی به نام محبوبه که بیمار است برای مداوا به مطبم رفت و آمد دارد و او یکی از بیماران همیشگی من است که معمولاً هر ماه تحت درمان قرار دارد و دارو مصرف می کند به همین دلیل او را کاملاً می شناسم. وی ادامه داد: چندی قبل تصمیم گرفتم خانه ام را بفروشم و خانه بزرگتری بخرم تا اینکه چند روز قبل زمانی که محبوبه برای درمان به مطبم آمده بود از بنگاه املاک ...
حضور زنان در تظاهرات در قبل از انقلاب بیشتر از مردان بود/نطق شب گذشته رئیس جمهور با صلابت و مقتدرانه بود
وقتی پدر به کنار جنازه پسرش رسید زانوانش خم شد اما مادر او مردانه ایستاد و گفت روبه روی خدا روسفید باشی که مرا روسفید کردی. رفیق دوست در ادامه به خاطرات اولین باری که حدیدچی را دیدار کرده بود اشاره کرد و گفت: در منزل شهید سعیدی بود که برای انجام کاری محرمانه به منزل شهید سعیدی رفتم. وقتی وارد اتاق شدم خانمی در اتاق بود برای آنکه مطلب را بیان کنم این پا و آن پا کردم اما شهید سعیدی به من ...
ماجرای مسلمان شدن کشیش مسیحی و خواهر زاده اش در ایران
...> رهیافتگان : به نظر شما زیباترین آیه قرآن کدام است، و چرا؟ آیه 21 سوره حشر- اولین بار این آیه را بر دیوار شیشه ای اتوبوس بی. آر.تی دیدم و وقتی نگاه کردم و آن را خواندم حالم دگرگون شد. تا مدت ها در ذهنم آن را دوره می کردم و از حس عجیب خود متعجب بودم. با خودم می گفتم محال است این کلام ساده ای باشد که مرا چنین آشفته کرده است. حس خاص این آیه همیشه با من همراه است. رهیافتگان : نظر ...
دختر بودیم اما می خواستیم فوتبال بازی کنیم/نقطه قوت تیم من انگیزه و غیرت است
نبودیم که به لیگ دسته یک سقوط کنیم اما به دلیل آن انحلال با عنوان نایب قهرمانی به لیگ یک سقوط کردیم و تنها دو هفته زمان داشتیم تا در لیگ شرکت کنیم. بنابراین با 14 بازیکن بومی قهرمان لیگ شدیم. از حس و حال خودتان و تیم در روز انحلال بگویید آن روز برای خودم ناراحت نبودم بلکه برای زحمت وتلاش بازیکنان ناراحت شدم چون من به چیزهایی که می خواستم رسیده بودم. در یک خانواده ورزشی متولد ...