سایر منابع:
سایر خبرها
سیل مهربانی ها را با خود نمی برد!
شهید گمنام- نزدیک به یک سال شد!... از سیل پارسال فروردین ماه تا سیل امسال فروردین! انگار سیل هم به خاطر دیدن مهربانی ها و زیبایی فداکاری و دلدادگی برخی برای خدمت و عشق ورزیدن به مردم، دلش می خواهد بیشتر به ما سر بزند! ...پارسال همین موقع ها 20 فروردین ماه بود که با عنوان "به یاری هم وطنان سیل زده بشتابیم " http://fashnews.ir/fa/news-details/65079/ بچه های بخش ...
عشق به مردم بهای جان این دکتر جانباز شد +عکس
مریض باشم. رفت و این بار در بیمارستان صحرایی حلبچه شیمیایی شد. اما هیچ وقت از پا ننشست و دوستانش از رشادت های او در زمان جنگ خاطره ها دارند. وقتی هم که رییس دانشگاه علوم پزشکی مازندران شد گفت مادامی که من در دانشگاه علوم پزشکی مسئولیت دارم اجازه نمی دهم کسی بفهمد جانباز شیمیایی هستم. تو هم رازدارم باش. حالا همه مردم بابل عزادار دکتر شده اند. آنها که سید استادشان بود آشفته و بی قرارند، مثل ...
غافلگیری بعثی ها در جشن چهارشنبه سوری رزمندگان ایرانی
. دست آخر هم عیدی گرفتن که از همه شیرین تر بود. برای گرفتن عیدی بود که هنوز نرفته به خانه فامیل، به پدرمان می گفتیم که زود بلند شود برویم. جبهه دیگر این حرف ها را نداشت؛ با وجودی که سن و سالی نداشتیم، خودمان شده بودیم صاحب خانه. گودالی کوچک در سینه سخت کوه های سنگی کنده بودیم. اطراف آن را با کیسه گونی های پر از خاک محصور کردیم و ورقه ای فلزی را سقف آن کردیم. چند کیسه گونی و کمی خاک هم به ...
واگویه های یک تحریریه با سردبیری که جایش خالی است
. باورش برای ما سخت است، تحملش سخت تر. ما عادت کرده بودیم شیفت های شب خبرگزاری لابه لای رصد اخبار، هروقت فرصت دست می داد شما بیایید و از ما بپرسید چه خبر از مطلب و سوژه جدید؟ بعد درباره همان سوژه حرف بزنیم. راستی ما سوژه خوبی پیدا کرده ایم به نظرتان با این جمله شروع شود، خوب است؟ وای! ما هنوز رفتن شما را باور نکرده ایم. شاید چون از بس خندان بودید، مرگ به چهره تان نمی آمد و کلمه مرحوم پیشوند نچسبی ...
انارستان جغرافیای جنگ هشت ساله دفاع مقدس را روایت می کند
با اتفاقات داستان به شکلی عاشقانه روایت می کند انگار که با رفتن آنها عیسی هم از دست رفته است در واقع بخش اول را می توان به تعبیری به بخش مرگ نامید. در بخش دوم عیسی در جبهه غرب کشور حضور پیدا می کند و سهمگینی و اتفاقات پشت هم مهیب و عریانی جنگ با او آنچنان پنجه درپنجه می شود که عیسی تمام گذشته تلخ و زیست و روزمرگی هایش را فراموش می کند. برای عیسی وصل و هجران درجنگ دیگر گونه می شود و مرگ رنگ دیگری با ...
مادرانه های همسر شهید حسین عزیزی / زنی که استقامتش کوه را به زانو درآورد
ناخوشی داشتم. مادرم و مادر حسین کنارم بودند. ساعت حدودا یک بامداد بود که کسی درب خانه را کوبید. در همان حالت ناراحتی و ناخوشی در دلم احساس کردم که شاید حسین باشد و گفتم: خدا کنه الان حسین اومده باشه. با همان حال ناخوش در را باز کردم، دیدم خودش است... از شدت خوشحالی حال ناخوشم از یادم رفت. گفتم: چطور این موقع اومدی.. ، گفت: خواب دیدم حالت بده و ناراحت هستی، متوجه شدم که زمان وضع زایمانت فرا رسیده ...
سیزده به در را قرنطینه اعلام کنید
شعار سال: دقیقا همان مردمی که تصاویر بیمارستان ها را دیدند، آمار مرگ و میر خواندند و سفر رفتند در روز طبیعت هم بیرون می روند و تازه سبزه هم گره می زنند/ باور کنید مردم با نصیحت در خانه نمی مانند. تعطیلی پارک ها هم فایده ندارد. مردم اگر تصمیم بگیرند دراین روز بیرون بروند، می روند حتی اگرقرار باشد جلوی در خانه زیلو پهن کنند و بنشینند. اینطور که از شواهد پیداست، ایران فعلا رنگ قرنطینه را ...
بعضی جنبه های مثبت تجربهٔ تلخ کرونا
فعّال در امر سلامت به چشم همان رزمندگان و ایثارگران خطّ مقدّم جبهه ها نگاه کردند و همان نمادهای مقدّس دفاع مقدّس را برای آنها به کار بردند و رهبر انقلاب هم جانباختگانشان را شهید خدمت دانستند. در یک کلام باید بگوییم پزشکان و پرستاران و درمانگران جایگاهی بس ارجمند در دل مردم پیدا کردند و همه فهمیدند که این عزیزان چگونه در روز خطر جان خود را سپر بلای هموطنان خود می کنند. همچنین معلوم شد که دانشکده ...
روزی که دخترم را در اینستاگرام پیدا کردم
هزارتا فالوئر داره . هیچ وقت درخواست نکرده بودم که اینستاگرام پائولینا را ببینم. حتی نمی دانستم از چه اسمی استفاده می کند. اما هزارتا فالوئر؟ آن شب دلم را به دریا زدم و از پائولینا پرسیدم اجازه می دهد در اینستاگرام دنبالش کنم؟ مثل معجزه بود که جواب مثبت داد و همانطور که از پله های منتهی به اتاقش بالا می رفت، شانه ای بالا انداخت. تلفن همراهم را برداشتم و ناگهان همه چیز جلوی ...
شهید رجایی ؛ از دست فروشی تا عضویت در نیروی هوایی ارتش
این طریق امرار معاش می کردیم. در سن چهار سالگی پدرم را از دست دادم و مسوولیت زندگی ما به عهده مادر و برادرم که در آن موقع 13 سال داشت، افتاد. مادرم ما را با یک وضع آبرومندانه ای اداره می کرد و برای اداره زندگیمان به کار های خانگی که آن موقع معمول بود مثل شکستن بادام و گردو و فندق و از این قبیل کار ها می پرداخت. تنها دارایی قابل ملاحظه ما یک منزل کوچک بود که آن هم از دوران پدرم برایمان ...
کرونوس روایتی از گمشگتی انسان در سیاهچاله های زمان
سال گذشته در تماشاخانه نوفل لوشاتو روی صحنه رفت و به عنوان یک از آثار برتر این تماشاخانه در سال پیش معرفی شد. این نمایش بیش از آنچه شما را به یاد آثار مسبوق تئاتر بیندازد، اثری سینمایی روی صحنه محدود تئاتر است، اثری که در نوع خود می تواند به یک فیلم سینمایی جذاب و البته مبدعانه در سینمای ایران مبدل شود اما تمام تلاشش را کرده تا بتواند به عناصر بصری تئاتر وفادار بماند. پدیده ...
شهدا بهترین الگوی رفتاری برای جوانان هستند
که همه سربازها بیایند اسلحه شان را تحویل دهند. ما همه آنها را مثل بچه خودمان دوست داریم ، همه نیروها و ارگان های دولتی تسلیم شده بودند بجز ژاندارمری خرم آباد و بعضی از شهرهای دیگر. در اینجا بعضی از تظاهر کنندگان ریخته بودند در ژاندارمری و در اسلحه خانه را باز کرده بودند و شروع کرده بودند به زد و خورد با آنها. افراد زیادی آن روز در خرم آباد کشته و زخمی شدند. چه سربازها و چه تظاهر کنندگان، زخمی ها و ...
صبوری هایی همسرانه / نامه ای که دخترم نوشته است
...: این سر به سر من می گذارد می خواهد مرا امتحان کند. بعد صبحانه اش را خورد بچه ها همه بیدار شدند من دیدم اصلاً نگاهی به هیچ کدام از این بچه ها نکرد باز رفت بسیج این بود ماجرای رفتنش. فامیل ها آمدند گفتند: رضا کجاست؟ گفتم: والله رضا گفته به جبهه می روم. هیچ کدامشان باورشان نمی شد، چون خداحافظی نکرد برای اینکه پشیمانش نکنند رفت که بعد از شش روز برادرم گفت می گویند که هنوز تهران هستند و آموزش ...
نمره قبولی اخراجی ها
. اما این مسئله فقط تا رسیدن به مناطق طول کشید. به محض این که پایمان بر روی خاک نخستین یادمان گذاشته شد، شرایط تغییر کرد. دیگر همه یکی بودیم. رفاقتی داشتیم با همه. مهم نبود که اهل چفیه گذاشتن هستیم یا نه؛ شرایط و حس و حال مانند دوران جنگ بود. البته من که نمی دانم آن زمان چطور بوده، اما این تغییر به نظرم ما را به همان موقع سوق داده است. القصه در راهیان نور هم رفیق زمینی پیدا کردم، هم آسمانی ...
مردی که کار شب را برگزید تا هر روز با طلوع خورشید بدرخشد/ زندگی مرحوم زاویه به روایت برادر بزرگ تر
توانم کارهای اداری ام را انجام دهم، گرچه می دانستم این حرفش چندان دقیق نیست و او مرد شب است و خلوت شبانه را بیشتر می پسندد، به دور از هیاهو. آن سال ها برای روزنامه رسالت برای تهیه خبر و گرفتن عکس به جبهه می رفت. در آن مقطع تعداد نیروها و امکانات روزنامه کم بود و خبرنگاران خودشان همه کارها را انجام می دادند، یعنی هم خبر تولید می کردند و به حروف چینی می پرداختند و هم عکس می گرفتند و در ...
شهید هم مگر شهید می شود؟!
...> تو در آن واحد، همه شهدا بودی! ما چشم همت را در نگاه تو می دیدیم! زبانت روایت فتح آوینی بود! خنده هایت پر از خرازی! غرورت غرور حاج احمد! آرامشت مثل کاظمی! اخلاصت تمثیل باکری! راضی باش سردار! مرتب ادایت را در می آورم! مهدی عادل نبود! دست خودم نیست! از بس به هر که زنگ می زنم، قبل از آن که صدای طرف را بشنوم صدای تو می آید؛ ما ملت شهادتیم! خیلی غیرعادی بودی! خیلی سیمت وصل بود! خیلی شهید بودی! و من ...
سرگذشت نوجوان 16ساله ای که با انفجار مین دمکرات شهید شد
قرآن و دین محمدی باشد، هیچ وقت شکست نخواهد خورد و همواره پیروز است. همچنین یک انقلاب وقتی پیروز می شود که همه مردم متحد شوند و با وحدت کلمه، مشت ها را گره کرده و مشت محکمی بر دهن استعمارگران شرق و غرب بزنند. اگر این امت و مردم رهبری صحیح شوند، شکست ناپذیر خواهند شد؛ همان طور که ملت ایران با وحدت کلمه و با رهبری صحیح و پیامبرگونه امام به پیش رفت و رژیم طاغوت را برانداخت. اما وصیت من به پدر و ...
در اینستای ستاره های خارجی؛ #Stay_at_home
براتون منتشر کنیم! ریس ویترسپون و خانواده در یک روز بهاری، انگار نه انگار یه عده خودشون رو قرنطینه کردن! هایدی کلوم و بچه ها! مگه کرونا نگرفته بود این خانم؟ اینجا چیکار می کنه؟! کندال جنر با انتشار این عکس از توی قرنطینه، برای دوست هاش ابراز دلتنگی کرده و گفته که هرچه زودتر خودمون رو قرنطینه کنیم، زودتر هم می تونیم عزیزانمون رو ببینیم . فکر کنم ...
حدادی فر: از اینکه همیشه در ذوب آهن ماندم راضی ام
عمومی به هیچ وجه سال خوبی نبود مردم ایران از لحاظ اقتصادی در این سال تحت فشار بودند و گرانی و مشکلات این شکلی خیلی اوضاعشان را سخت کرد. من خودم شاید به دلیل موقعیتم خیلی از این نظر تحت فشار نباشم ولی درد مردمم را می فهمم و می دانم چقدر اوضاع سختی داشتند. از طرف دیگر حوادثی که در سال گذشته رخ داد از همان سیل که در نوروز شروع شده بود تا همین پایان سال که درگیر ویروس کرونا بودیم در مجموع سال بدی را رقم ...
آخرین دیدار شهید اندرزگو و همسرش چگونه گذشت؟
.... دقایقی بعد با بانو و بچه ها خداحافظی کرد و رفت. صبح روز نوزدهم تلفنی حال و احوالی با اهالی خانه کرد و همین تماس باعث لو رفتن مخفی گاهش و در نهایت شهادتش شد و خانه ای هم که خانواده اش در آن اقامت داشتند اینگونه لو رفت؛ و هنوز لبخند آن روز آخر یعنی شانزدهم ماه مبارک رمضان در خاطر بانو نقش بسته است. (3) 1. شهید سید علی اندرزگو که در تیم ترور حسنعلی منصور، نخست ...
شوخی مهران مدیری با لغو سفرهای نوروزی به ترکیه
نکنید که اوضاع روحی کشورهای همسایه به مراتب از ما خراب تر است. وی با اشاره به صحبت های یک دوست ترکیه ای خود توضیح داد: یکی از دوستانم در ترکیه به من گفتن تازه به شما عادت کرده بودیم. بچه من هر موقع حوصله اش سر می رفت به او می گفتم که بابا جان دو سه هفته دیگر عید نوروز می شود و ایرانی ها به ترکیه می آیند. وی عنوان کرد: خیلی منتظرتون بودیم حتی از یک ماه پیش پلاکارد های مخصوص ...
تلنگر| کاش دل ما را هم قرنطینه کنی!
نامرئی کفایت مان می کند. سال ها فکر می کردم، از کار انداختن این همه لشکر و سلاح و ادوات جنگی و نظامی جهان مگر کار ساده ای است؟ چه کسی می تواند در برابر این قدرت ها بایستد و من چقدر " توحیدم" ضعیف بوده است ! به وزاتخانه ها و تأسیسات هسته ای و بمب افکن های نظامی،ناوهای جنگی که می اندیشیدم یادم می رفت که تو ابر قدرت مطلقی و هرگاه و هر جور اراده کنی "کُن فَیَکن ...
گپ وگفتی خواندنی با ایرج پزشکزاد؛ دایی جان ناپلئونِ ما
کار را هم دوست دارم. شناخت شما درباره سعدی هم منجر به خلق کار متفاوتی شده. پزشکزاد: طنز فاخر سعدی چیز بدی نیست. کاری است که نکردند دیگران. یعنی توجه دادن به فرهنگ قدیم از جمله گلستان. سعدی از چه زمانی برای شما کشف شد؟ پزشکزاد: در همه خانه ها و خانواده ها بود. اول سعدی را من شناختم، بعد حافظ و این ها را. به غیر از سعدی همان موقع ها کتاب های ژانر ...
عیدی خدا
نزدیک خونه س." گفت: "اشکال نداره، صدقه اس، به اندازه خرید نون که میشه." صد تومانش را نگهداشتم که اگر دخترم سر راه بهانه گرفت چیزی برایش بخرم. 300 تومان بقیه را به او دادم، برد و به زن داد. همان شب، به دیدن عیدانه دوست بازار ی ام رفتیم. بعد از یکی دو ساعت که از منزلشان بیرون می آمدیم، گفت: "صبرکنید، داشت یادم می رفت، این هم عیدی دختر گلم" و دستش را دراز کرد و 3 تا هزار تومانی ...
روز های رزم ذوالفقار از تنگه ابوغریب تا سوریه
ما فقط یک آتش بار توپخانه مأمور از آتش داشتیم که در چاه نفت مستقر بود و بردش به تنگه ابوغریب نمی رسید. جنگ با دشمن مسلح حسابی ما را خسته کرده بود. تمام گردن بچه ها طوقی از باروت نشسته بود. در گره های پیشانی و در پیچ و خم گردن بچه ها طوق سیاه باروت نشسته بود. ساعت دوازده شب، دیگر نمی توانستم از خستگی تکان بخورم. پشت سنگر تدارکات برای لحظاتی خوابیده بودم که ساعت یک و نیم شب، برادرمان آقای ...
آستانه، آغازی بر پایان منازعات در سوریه
طرف های مناقشه در امتداد مرز های مناطق کاهش تنش، فعالیت ایستگاه های بازرسی و گذرگاه ها همراه مقر های ویژه نظارت بر آتش بس از دیگر تدابیر پیش بینی شده بود. بر اساس این تفاهم نامه، همه تدابیر لازم در چارچوب تامین شرایط ایجاد مناطق امن برای تمامی طرف های مناقشه بکار گرفته شد و همزمان مبارزه با داعش، جبهه النصره و همه گروه های مرتبط با آن ها اعمال می شود و تلاش ها برای پیوستن گروه های ...
مجموعه پایتخت ؛ با سانسور و بی سانسور دوستت داریم!
تبریزمن- کاوه معین فر؛ شب گذشته و بعد از پخش قسمت پنجم سریال پایتخت 6 برخی از بازیگران این سریال از سانسور انتقاد کردند، احمد مهرانفر (بازیگر نقش ارسطو عامل) در صفحه اینستاگرامش نوشت: اَمان از سانسور با این وجود ما باز هم در خانه می مانیم و بهرام افشاری (بازیگر نقش بهتاش فریبا) هم دیگر منتقد حذفیات نوشت: لطفا خواهشا انقدر سانسور نکنید، من دیگه رد دادم اما یک نکته را باید برای بازیگران و تمام ...
ماجرای تخریب روحانیون جهادگر در رسانه های معاند
معظم رهبری در ابتدای سال بیان کردند و از خانواده شهدا و به ویژه رزمندگان جبهه سلامت و گروه های جهادی تشکر کردند خستگی را از جان ما بیرون کرد. وی ابراز داشت: رسانه های معاند نظام و انقلاب هر چه می خواهند، بگویند ما به عنوان یک سرباز انقلاب که این سربازی را از مکتب سردار سپهبد قاسم سلیمانی آموخته ایم کار خود را انجام می دهیم. رئیس اداره اوقاف و امور خیریه شهرستان گرگان در خصوص ...
طعم کرونا به کام کودکان!
با هدایت و راهنمایی عیال، چند نوع کیک و کلوچه پختیم! حالا بماند که یک نوع کلوچه مان، فقط روزی گنجشک ها و قُمری ها شد، بس که بی مزه و سفت از آب درآمده بود! باور کنید این روزها با اینکه تعطیل است و هیچ برنامه بیرون از منزل هم نداریم، باز وقت کم می آوریم. از ساخت و ساز پروژه ها که سر باز کنیم تازه می رسیم به بحث و گفتگوهای علمی و فلسفی با هانیه که سئوال هایش مثل همه بچه های دیگر، تمامی ...