سایر منابع:
سایر خبرها
دیدار مدیر کل آموزش و پرورش استان با خانواده فرهنگی اولین شهید مدافع سلامت استان زنجان
جان خود را از دست می دهند و به مقام رفیع شهادت دست می یابند. وی اظهار داشت : شهید اسدالله شیخ جابری نیز به عنوان یک فرد با افتخار در یادها خواهد ماند و شما نیز با تاسی از الگوی دینمان حضرت زینب (س) انشاالله در برابر این مصیبت صبر و شکیبایی داشته باشید. شایان ذکر است ، ربابه اسکندری همسر اسدالله شیخ جابری ؛ اولین شهید مدافع سلامت استان زنجان، معلم دبستان ناصریان در سنگر علم و تربیت مشغول به خدمت می باشد. ...
این حجاب ها بوی حضرت زهرا(س) نمی دهد!
در رفت و آمدها نمی توانم سرم را بالا بگیرم . معتقد بود اگر به نامحرم نگاه کند، از لحاظ معنوی خیلی عقب می افتد و راه شهادت بسته می شود. یک روز با هم از سامرا رفتیم بغداد. از من پرسید: وضعیت حجاب در بغداد چطور است؟ گفتم: مثل تهران. گفت: برای رسیدن به شهادت باید از خیلی گناهان گذشت. باید مراقب چشم خودمان باشیم تا توفیق شهادت را از دست ندهیم . بعد چفیه اش را روی صورتش انداخت. در کل مدتی که ...
مهدی گل سرسبد 9 رزمنده خانواده مان بود
همه اثر گذاشته بود. به طبع حضور در جبهه بر اساس تکلیف بود و به همین خاطر همه اعضای خانواده عازم جبهه شدیم. مسلماً در نبود مردها، بار اصلی خانواده روی دوش خانم ها می افتاد. آن ها مخالفتی با حضور شما نداشتند؟ مهدی چه سالی به جبهه رفت و چه سالی شهید شد؟ مهدی شناسنامه اش را دستکاری کرده بود که توانست سال 64 به جبهه برود. در 20 دی 1365 در عملیات کربلای 5 هم به شهادت رسید ...
هر چه درباره شهادت برای خودم رشته بودم، پنبه شد!
بودم که توی آن سالم و سرحال به کارهای مهم مردم و عالم می رسیدند و بعد هم وقت پروازشان که می رسید، مردانه پر می کشیدند و می رفتند سر سفره بی انتهای خدا. ولی این آسیدجواد کمال همه چیز را توی ذهنم بهم ریخت، هر چه درباره شهادت و مدل رفتن از این دنیا برای خودم قشنگ رشته بودم، پنبه کرد. چشم روشنی را می توانید به قیمت 15هزار تومان از نشر شهید کاظمی تهیه کنید. ...
پیرزن و گنجشک ها
: مرغ و خروس نگه می دارین؟ پیرزن گفت: نه مادر جان نداریم پرسیدم: پس این آب و دانه...؟ پیرزن که حالا متوجه منظورم شده بود جواب داد: برا گنجشک ها گذاشتم مادر جان، گناه دارن . با خودم فکر کردم شاید اگر من جای پیرمرد و پیرزن مهاجر بودم و درگیر دست و پنجه نرم کردن با بیماری و ناخوش احوالی، خرج و برج بالای این روزهای زندگی و... همه همتم این بود که گلیم خودم را از آب بکشم بیرون. اما ...
مستند من سلاحم در دست روایتی از فعالیت های هنری جانباز عباسی
به گزارش ایثار واحد خراسان رضوی، علی نجات عباسی در سال 1344 در آبادان چشم به جهان گشود. هشتمین فرزند خانواده و پدرش شاغل در پالایشگاه آبادان بود. در سال 61، در سن 16 سالگی وارد صحنه مبارزه حق علیه باطل شد و با اصابت یک خمپاره دست راست و بینایی چشم راست و نیز سوختگی بخشی از صورتش، مجروح و به مقام رفیع جانبازی نائل آمد. در سال 65 ازدواج می کند که ثمره این پیوند، سه فرزند پسر است. ...
روایت معلمی که طلای همسرش را برای تعمیر مدرسه فروخت
ها برایش اهمیت خاصی داشت و تا آخرین لحظه عمر با برکتش حتی به قیمت جوشیدن خون شریفش راضی به دل کندن از ما نشد؛ کافی است همین الآن رد حرکت تربیت شدگان شیخ هشام را بگیرید و به راه بیفتید آن موقع است که ارزش خون این بزرگمرد برایتان بهتر هویدا می شود. تا ابد در مسیر شیخ از دوم راهنمایی تا یک سال قبل از ازدواجم که شیخ به شهادت رسید در جلسات شیخ که در مسجد فاطمه زهرا (س) کوی علوی ...
شهرداری که عجیب ترین مرگ دنیا را تجربه کرد
از صورتش آویزان شده و انتهای آن منحنی شکل بود. اغلب استینینگر ریش های خود را جمع می کرد و درون یکی از جیب هایش که به طور ویژه روی جلیقه اش دوخته شده بود قرار می داد. سال های زیادی طول کشیده بود تا او به این حجم از ریش دست پیدا کند و احیاناً در کار های روزمره و رفت و آمد های او دردسر درست می کرد. ریش های او آنقدر بلند بود که زمین را لمس می کرد و گاهی کسی ریش او را لگد می کرد و یا پای خود هانس به آن ...
خاطرات دارآباد تا دارقوزآباد
دست آه و ناله های مادران جوان مرده حسابی اعصابم خرد بود. غسال پیر امان نداد و با شیلنگ آبگرم افتاد به جان پیرمرد زردنبو. تنم مورمور شد. آنقدر از آب گرم، صابون و الکل بدم می آمد که دیگر نگو. از روی سکوی سنگی غسالخانه سریدم و افتادم روی سنگفرش، با بادکش های نیم جانم، خودم را از مسیر جریان آب بیرون کشیدم، کارگری با جارو و تی نظافت کف صابون و مواد شوینده را هل داد سمت آبریزگاه. پیرمرد تمیز ...
بازخوانی پیام مادر شریف واقفی در اردیبهشت 60: به دست مدعیان دروغین اسلام شهید شد
این نتیجه رسیدیم که اسلام نمی تواند توده ها را به قیام بکشاند و گفتند از این به بعد سازمان ایدئولوژی مارکسیسم لنینیسم را دنبال می کند؛ لذا همه وقت منتظر بودیم، ببینیم آیا کسی هست که راه تو را ادامه دهد. نقطه امیدهای کوچکی بود ولی قانع مان نمی کرد. بیش از سه سال از شهادت تو نگذشته بود که نوری درخشید و یک لحظه ایران سراسر ضدشاه شد. خلاصه جریان مفصل بود و دیدیم که دوباره سخن از سازمان اسلامی ...
روزی که ماه در گویان طلوع کرد/ روایتی از شهادت حجت الاسلام ابراهیمی
را روضه خوانی امام حسین (ع) می دانست. ابراهیمی با اشاره به اینکه برادرم عظیم و پرمحتوا، اما ساده و بی آلایش و بی تکلف بود، ابراز کرد: مهر و محبت و خدمت به مردم سرلوحه کارش بود و این ویژگی ها را به دیگران نیز توصیه می کرد. عاشق اهل بیت (ع) بود و در راه تبلیغ آموزه های دین و سیره اهل بیت (ع) درنهایت شجاعت و مردانگی و در دل دشمنان بدون هیچ هراسی به بهترین وجه رسالت تبلیغ را انجام داد و در ...
تقدیر فرمانده سپاه امام سجاد (ع) از معلم فداکار و وظیفه شناس هرمزگانی
... پسرم عمویی داشت که در 17 سالگی به شهادت رسیده بود و او همیشه درباره اش از من سؤال می پرسید. من امروز حس می کنم که فرزند من هم به نوعی به شهادت رسیده است. این معلم نمونه با تأکید بر اهمیت محبت کردن به دانش آموزان اظهار کرد: وقتی معلم به دانش آموزانش محبت کند، آنها متقابلا محبت کردن به دیگران را می آموزند و در هر منصبی که قرار بگیرند، دلسوزانه انجام وظیفه می کنند. ضمن آنکه من وقتی به دانش آموزانم محبت می کنم، بیش و پیش از همه دل خودم آرام می گیرد. انتهای پیام/ ...
فصل چهارم؛روایت فتح خون از کربلای خان طومان
به گزارش خبرگزاری بسیج از مازندران، درست همین روزها بود، در همین حال و هوای اردیبهشتی که یک خبر دل مردم یک دیار نه بلکه دل مردم ایران را لرزاند. خبری که تیتر یک رسانه های داخلی و خارجی شد؛ شهادت 13 رزمنده خطه دیار علوی در خان طومان سوریه. روایت از اردیبهشت مازندران روایت از داغی تازه است و از مظلومیت آلاله هایی حکایت دارد که غریبانه در دشت تفتیده کربلای خان طومان جان دادند. داعش فرزند ...
اصفهان| روایت جوانان بی ادعایی که در کنار مردم هستند؛ شهید سردار سلیمانی الگوی بزرگ جوانان جهادگر
از خدا از هیچ کس دیگری انتظار پاداش نداری، از طرفی به مردم هم خدمت می کنیم و این خیلی لذت دارد. درست است که ما با جان و دل به مردم خدمت می کنیم و هیچ خواسته ای نداریم اما کار ساده ای نیست، سختی آن را با عشق به شهادت و رضای خدا پشت سر می گذاریم. از زمان شیوع بیماری کرونا در کنار مردم هستیم؛ تا پایانش ادامه می دهیم وی گفت: از زمان شیوع بیماری کرونا و از همان روزها که با کمبود ...
کار جهادی مادربزرگ با چرخ خیاطی جهیزیه اش/ روایت 40 سال همراهی از دفاع مقدس تا کرونا
؛ همین ساده دوزی، دوخت و دوز . دست از خیاطی می کشد تا برای چند دقیقه ای پاسخگوی سؤالاتم باشد؛ می گویم: چه شد که اینجا آمدید؟ و تصمیم گرفتید که ماسک بدوزید؟ . ماسکی که بر روی صورتش زده است را کمی پایین تر و روی چانه اش می آورد و پاسخ می دهد: از وقتی که شنیدم اینجا کار می کنند، دوست داشتم که یک گوشه از کار را افتخار داشته باشم، بر عهده بگیرم. فکر می کنم بعد از عید نوروز بود . به ...
حجت اشرف زاده تک آهنگ دلتنگ توام را منتشر کرد
قلب جهان قامت عشق در آینه ماه افتاده بر دلم شوری از این عشق به راه افتاده میشود دور تر از چشم جهان دور تو گشت ای که تنهایی تنها به تو باید برگشت دلتنگ توام که به داد دلم برسی تا عشق تو را نفسی ندهم به کسی دلتنگ توام دلتنگ توام من گمشده ام تو مرا به خودم برسان تا با نفست بتپد دل تنگ جهان هی نبض زمان ای قلب جهان ...
او عموی من است ؛ قصه عشقی که در ماه مبارک رمضان به پایان رسید/شهید علی قمی که بود؟
عموی من بود. دلیل دیگر کلاس های نویسندگی بود که در پایان باید به تولید یک کتاب می پرداختیم و من از میان شهدایی که در منطقه قرچک قرار داشتند دست به انتخاب زدم و عموی خودم را انتخاب کردم. بیشتر بخوانید: برای مطالعه آخرین کتب منتشر شده اینجا کلیک کنید قمی پیرامون چگونگی ویرایش کتاب او عموی من است ابراز کرد: من به همراه همسرم نوشتن کتابم را شروع کردیم، بخشی که مربوط به دوران کودکی ...
از 12 سالگی همه درآمدش را خرج ایتام می کرد
نازی آباد بودیم و سپس در جوار حرم حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) در شهرری ساکن شدیم. نام زیبای علی را قبل از تولدش انتخاب کردیم. علی 12 دی ماه سال 1364 به دنیا آمد و از همان کودکی پر شور نشاط و بی قرار بود.کارهایش بسیار جذاب و صحبت کردنش بانمک و دل نشین بود .خود را در دل ها جای داده بود و همه دوستش داشتند. اول مکبر و بعد قاری و مداح شد از همان اول با اصول و مبانی دینی و مذهبی خو گرفت و ...
خدایا! انقلابیون استوار و پیروز باشند
برنگردان که دلم می خواهد که در آخرین لحظه های زندگی ام بدنم و جسمم آغشته به خون در راه تو، به دست پدرم و مادر و همسرم برسد و طومار دفترچه هستی ام با چنین برنامه ای بسته شود که خود این راه را با جان و دل بپذیرم. در خاتمه، از خداوند می خواهم رهبر، این امید قلبم، همیشه سلامت باشد و انقلابیان با ظهور امام زمان برپا و استوار و پیروز باشند و به بازماندگان شهید، صبر و استقامت از خداوند عطا بفرماید و همه شما را به نماز و تقوا و صبر و حق پیشنهاد می کنم. انتهای پیام/ ...
شجاعانه در میدان نبرد بود و از شهادت ترسی به دل نداشت
.... ساک و وسایلش را آماده کرده بود. لباس رزم بر تن داشت هنگام خداحافظی اشک در چشمانش حلقه زده بود. سعید و وحید را غرق در بوسه کرد. یک اسکناس ده تومانی نیز در دست نوزاد نورسیده گذاشت و خطاب به همسرش گفت: بچه ها را به تو میسپارم. خوب تربیتشون کن. مراقب خودت هم باش ! این آخرین جمله هایی بود که به همسرش زد. برخاست و به راه افتاد در حالی که مهمان تازه وارد کوچولویش را سیر ندیده بود. این اولین و آخرین ...
شهیدی که تاریخ ولادت و شهادتش یک روز و یک ساعت بود
آماده بود که آقا مجید تاجیک یکی از دوستانم،تماس می گیرد و از یک سوژه داغ صحبت می کند، از هیجانش متوجه می شوم که روزیِ صفحه فرهنگ و مقاومتِ این هفته ما خاص است... مجید شروع می کند و می گوید: این شهید موقع اذان ظهر 15 اردیبهشت سال 46، به دنیا آمده و هنگام اذان ظهر روز 15 اردیبهشت سال 65 هم به شهادت می رسد. پس باید دست به کار شویم و تا سالگرد شهید متن را آماده کنیم تا 15 اردیبهشت منتشر شود! خود آقا ...
خاطرات یک آدم پراکنده
انزلی چی که تا به حال یک مشت هم به کسی نزده ام و آخرین درگیری فیزیکی ام پس گردنی خوردن از ناظمِ دوران مدرسه راهنمایی ام بوده، با افتخار یک قدم گذاشتم جلو. پس یک عمر دعوایی بوده ام و خودم خبر نداشته ام. مثل پروانه ای زیبا داشتم از پیله سی ونه سال پخمگی و بی عرضگی درمی آمدم. همه را می زدم. باید راه می رفتم توی خیابان و با یک تنه به هر کسی که با قیافه اش حال نمی کردم، شروع می کردم. اصلا باید چهار نفر ...
رهنمود های امام را با جان و دل پذیرا باشید
کنید که در این برهه زمان چنین فرزندی داشتید و از راه گمراهی و منجلاب به سعادت پیوست. خدایا! عزمم را جزمتر و گامهایم را استوارتر کن تا بتوانم در راهت گام بردارم. و از شما تقاضای من این است در تشییع جنازه ام دست هایم را از تابوت بیرون آورده تا این دنیا پرستان بدانند که از این دنیای زودگذر که یک سری انسانها را جذب خود کرده است و دل به او بسته اند و خبری از آخرت و قیامت چیزی با ...
از ماجرای جا ماندن دوربین در میدان جنگ تا ثبت لحظات شهادت
این امانتی را باز کنند و اگر هم که نه خودم می آیم و باز می کنم. بعد از آن همه دنبال عکس های ثبت شده من بودند تا برای مراسم شهدا از آنها استفاده کنند. وی گفت: یک ماه بعد از آن به تبریز بازگشتم و دنبال همان همرزمان رفتم ولی هر بار با یک داستان دست به سرم می کرد، آخر سر یک روز تا دم مسجد تعیقب اش کردم و پس از بگو مگویی های داشتیم، گفت که امانتی من در راه مفقود شده و در داشبرد یک تویوتا جا ...
مرد خستگی ناپذیر خان طومان که بود + عکس
مرزهای اعتقادی به عنوان مدافع حرم در سوریه شرکت و افتخار جانبازی را کسب کرد. در مراحل بعدی حضورش در دفاع از حرم اهل بیت(ع) در نبرد خان طومان سال 1395 با حماسه سازی و خستگی ناپذیری، پس از رزم سنگین 22 روزه در مناطق عملیاتی حلب، خان طومان مردانه جنگید و در روز پنجشنبه 16/2/1395 در عملیات ناجوانمردانه دشمن، در حالی که نیروها در زمان نه صلح و نه جنگ بودند مورد هجوم همه جانبه از جمله حملات انتحاری دشمنان ...
شهیدی که هدیه تولدش شهادتش بود
و تشویق مسئولین مدرسه قرار می گرفت. دوران متوسطه را در نصرالدین طوسی گذراند و با معدل نوزده دیپلم ریاضی را و در کنکور سراسری سال 1355 شرکت کرد و رشته ی مهندسی راه و ساختمان دانشکده ی فنی تهران قبول شد. دانشجویی را تا قبل از اعتصابات دانشگاه در یک اتاق ساده همراه خواهرش سپری کرد در این مدت با وجود فشردگی دروس، کارهای خانه را بین خود و خواهرش تقسیم می کرد. با این که اندام درشتی ...
دانشجویانی که طعمه افکار گروهک های تروریستی شدند!
روحانیت نمی شدند، به سوی خود می کشیدند. آن ها مصداق عینی خوارج بودند و مانند آن ها فکر می کردند. افراد گروه به اکبر گودرزی می گفتند: امام! دانشجونمایان ساده لوح در کتاب مصلح بیدار به نقل از اسدالله لاجوردی رئیس وقت زندان اوین آمده است: بچه هایی که آلت دست اکبر گودرزی سرکرده گروهک فرقان شده بودند، بچه های ساده لوحی بودند. از جمله قاتل شهید مطهری وقتی می آید در زندان و واقعیات ...
خون شهدا؛ لابه لای صفحات یک کتاب + عکس
راستش با وجود همه شباهت هایی که پیدا کرده ام، براستی که او شبیه هیچ کس نیست جز خودش. برای من که این چندسال از دل این ماجرا به قصه شهادت نگاه کرده ام، این کتاب و قلم روان و دلنشین نویسنده اش یک تجربه جدید بود؛ با اینکه دلم را گذاشته بودم کنار دل ریحانهِ امیر و عمر چهار سال و نیمه زندگی ام را با عشق پنج ساله اش مقایسه می کردم، با اینکه شهادت امیر توی دلم را خالی کرد و از دست دادنش شبیه از ...