سایر منابع:
سایر خبرها
ترسیم ارادت بانوی ارمنی بر بوم نقاشی/ تمثال 50 شهید نقاشی شد
و انقلابی داشتیم که خطاطی و نقاشی بسیار خوبی داشت. چند سالی هم دوره ای بودیم و نقاشی می کردیم. بعد از این که نقاشی را رها کردم دیگر وی را ندیدم. چهار سال پیش، یک شب خواب دیدم که روی یک تپه سفید برف بزرگی، آقایی نشسته که صورتش آشنا است. او از دور من را نگاه می کند و می خندد. از خواب بیدار شدم و با خودم فکر کردم که این آقا کیست که این اندازه آشنا است. با خود گفتم که صورتش را ...
اذان به افق خرمشهر
در تو و تاریک بود، دیوارهایش گلی بود. من گاهی می ترسیدم به آشپزخانه پا بگذارم این قدر که تاریک بود و نم کشیده. تنها حسنش بزرگی اون بود. خب چون خانه پدری اش بود، مادر شهید هم در آن زندگی می کرد. برادران دیگرش هم بودند. مردم بعد از شهادت علی آقا می گفتند، قصر را ببین. چه قصری؟ فتح دوباره، سوم خرداد 61نفس های خرمشهر به هن هن افتاده بود. خس خس گلویش را علی هم می شنید. پس گرفتن خونین شهر رویا شده بود ...
شهرام قائدی:کارگردان ها در دادن نقش خسیس هستند/ کاش اینترنت نبود
لندرور می شدیم و در جاده خاکی یک ساعت و نیم می رفتیم تا برسیم به مرکزی که مخابرات داشت. مادرم سفره را پهن می کرد و من و پدرم می نشستیم زیر یک درخت و یک نفر می آمد و میگفت هنوز نگرفته. مراسمی بود. پدرم داد می زد تا صدایش برسد. آنجا اگر سر هم می بردند کسی متوجه نمیشد چون همه داشتند داد می زدند تا صدایشان به خارج از کشور برسد. دیالوگ هر هفته من با برادرم و خانواده اش این بود که خوبم و سلامتم و می گفت چیزی ...
ناگفته های همسر شهید حادثه کنارک از لحظه اعلام خبر شهادت
. از آن لحظه به بعد آرام و قرار نداشتم تا اینکه صبح روز بعد خبر شهادت ایشان را شنیدم. در آن لحظه ها تنها چیزی که مرا آرام می کرد، به یاد آوردن مصائب حضرت زینب (س) بود. شهادت سید منصور همه را سوزاند و همه عزادار او هستند. فکر می کردید روزی همسر شما شهید شود؟ در خیالاتم چنین بود، اما هیچ وقت به روی زبان نیاوردم. فقط شهید سید منصور، انگشتر نقره با نگین زرشکی از یک شهید به یادگار ...
کرونا، مرگ غریبانه
محمدصادق که همه او را به واسطه پدرش به ذوالفقار می شناختند، مجبور شد مغازه کبابی را که به کمک محمدصادق اداره می کرد، ببندد. کمک به دیگران اساس زندگی محمدصادق قرنطینه او را خانه نشین نکرد، بلکه شروع فعالیت های محمدصادق بود. او 9 سال داوطلب جمعیت هلال احمر بود و با حضور در این جمعیت کمک به دیگران در وجودش نهادینه شده بود. سال ها در کنار مادر که مدیر خانه هلال یزد بود، با الفبای گذشت ...
قصاص، فرجام نزاع مرگبار در رستوران
هفته بود که چاقو را برادرم به من داده بود. وقتی من به پسر جوان ضربه زدم و فرار کردم، به خانه رفتم و چاقو را به برادرم دادم و گفتم با چاقو یک نفر را کشته ام، اما برادرم باور نکرد. او چاقو را از من گرفت و رفت. او در پرونده من نقشی نداشت. من اصلا آدم شروری نبودم که بخواهم مدام دعوا کنم. همیشه سرم در کار خودم بود. آن روز هم خیلی عصبی بودم، چون دختر موردعلاقه ام همراهم بود تا این حد عصبانی شده بودم. از ...
فرزندان ری؛ فرماندهان مقاومت/ حاج اصغرِ سردار سلیمانی چه کسی بود؟
یک بار پیش ما به خانه آمد و آن یک بار هم با دوستش از حاجی تعریف می کردند و فقط گریه می کردند. و وقتی هم که رفت 15 روز او را ندیدیم تا اینکه خبر شهادتش آمد. اصغر شاگرد حاج قاسم بود و نهایتاً با فاصله یک ماه بعد از او نیز به شهادت رسید. اعلام کردیم به خاطر پیکر اصغر لطمه ای به اسلام نخورد او در ادامه به درسی که از کربلا آموخته است هم اشاره می کند و می گوید: بعد از شهادت، پیکرش ...
گفته های ریحانه پارسا در مورد طلاق پدر و مادرش در کودکی
به 6سالگی میباشد .... کودک طلاق ... (برچسب 13ساله ی پیشانی من).....از روزی که همراه با بابا به مقصد خانه مامان بزرگ برای زمان نا معلومی زندگی در آن با مامان و خانه ایی که حالا مال ما نبود خداحافظی کردیم این روزشمار شروع شد؛ تیر امسال 13سال میشود که حسرت دیدن پدر و مادرم برای یک لحظه کنار هم اشک حتی الان من است......من چند سال در محله ای پایین شهر تهران در خانه مامان بزرگ که بچه طلاق نوعی فحش ...
ابراز پشیمانی مرد قهوه چی از قتل شریک
...: من و شریکم 35 سال بود که با هم در این قهوه خانه کار می کردیم. از مدتی قبل قرار بر این بود که دوستم که شریک قهوه خانه هم بود، سرقفلی مغازه را به من بدهد، اما بنا به دلایلی از این وعده طفره می رفت تا اینکه روز حادثه از زیر این قول وقرار دوستانه شانه خالی کرد و من که عصبانی شده بودم، با او جروبحث کردم و بعد هم دست به چاقو بردم و او را زخمی کردم. بلافاصله هم او را به بیمارستان رساندیم، اما تلاش ...
محاکمه مردی که همسر و دخترش را کشت
ترکیه برویم. روز سفر یک جلسه فوری در شرکت خودروسازی ای که در آن کار می کردم پیش آمد و من به شرکت رفتم، بعد تماس گرفتم تا به همسرم بگویم برای حرکت آماده باشد، اما تلفن را جواب نداد. چندبار زنگ زدم، ولی بی فایده بود، بعد که با برادرم صحبت کردم، از او خواستم به خانه ما برود. چنددقیقه بعد برادرم خبر داد همسر و فرزندم کشته شده اند. من هم بلافاصله خودم را به خانه رساندم. وقتی خانواده زن جوان ...
اهدای عضو؛ بهانه ای برای دلتنگی
برای حضرت زینب (س) می سوخت. چطور توانسته بود این همه داغ را یک جا تحمل کند. توکل می کردم ولی باز هم دلم طاقت نمی آورد. به من گفتند حلیمه نیاز به جراحی دارد. خوشحال بودم می گفتم بعد از جراحی خوب می شود. همسرم، پسرانم و دخترانم عادی رفتار می کردند. البته همسرم به خاطر وابستگی عاطفی به ته تغاری خانه بی تابی می کرد ولی در تنهایی خودش. همه فامیل از پشت شیشه به عیادت حلیمه می آمدند. مادر حلیمه ...
فرمانده شهیدی که دوستانش را به یاد حضرت حمزه (ع) می انداخت+ تصاویر
با برچسب مشخص کرده بود که ما آنها را به سپاه برگردانیم. موتوری خریده بود که به دلیل مسائل سال 1360 و ترورهایی که در آن زمان انجام می شد، از آن استفاده نمی کرد. وصیت کرد موتورش را بعد از شهادتش به جبهه اهدا کنند. بعدها فهمیدیم از آن موتور در جبهه برای حمل مجروح استفاده می کرده اند. در روز عید مبعث، یعنی روز شهادتش، برای نماز جماعت صبح حاضر نشد. و خود به تنهایی در محلی دور نماز خواند ...
فصل لالایی های سرزمین من
برای مادرم اشک می ریزم؛ برای کسی که سحرگاه چند روز قبل و دور از من، به دلیل کهولت سن و پس از تحمل سال ها بیماری و درد، چشم های مهربان و منتظرش را بست و برای همیشه آرام گرفت و در صبح نیمه شعبان، پیکر پاکش به خاک سپرده شد... در این زمانه که دغدغه هجوم سریع ویروس و مرگ انسان ها، خواب را از چشم هایم ربوده است، آرزو می کنم که ای کاش فقط یک بار دیگر صورت نازنین مادر را از نزدیک ببینم و سر بر ...
جنایت خونین در دربند بخاطر نگاه چپ!
بررسی دوربین های مداربسته رستوران عامل حادثه را که پسر 20 ساله ای به نام پیام بود شناسایی و 16 روز بعد بازداشت کردند. متهم به قتل اعتراف کرد و گفت: در خیابان با دختر جوانی آشنا شده بودم. شب حادثه دختر جوان با دوستش آمد و قرار شد همراه دوستم چهارنفری به دربند برویم. در یکی از رستوران ها مشغول کشیدن قلیان بودیم که دو پسر شهرستانی در حالی که روبه روی ما نشسته بودند خیره شدند. به خاطر رفتار آن ...
از تنهایی تا خانواده 35 نفری آقای خاص
...، می گفتند فقط غلامحسین را برای کار ما بفرست. از تعمیر بخاری و کولر گرفته تا طراحی کمد و کابینت، همه کار انجام می دادم. یک بار که برای تعمیر بخاری به منزلی رفته بودم، سر درددلم باز شد و حین کار کردن از مادرم تعریف کردم. خانم صاحب خانه هم که از نمازخوان بودن من و حجب و حیایی که داشتم، خوشش آمده بود، به من گفت ما یک اتاق خالی داریم. به مشهد برو و مادرت را به اینجا بیاور. من هم به ...
حسین بخشنده بود، من هم بخشیدم
موقع سی تی اسکن و شب که به بخش آی سی یو رفت هم نتوانستم ببینمش. فردا گفتند اگر بخواهی می توانی پسرت را ببینی، اما بیهوش بود. روز بعد هم تماس گرفتند گفتند بیا بیمارستان. وقتی رفتم دکترها با من صحبت کردند و گفتند پسرتان مرگ مغزی شده، ما تا الان هر کاری می توانستیم کردیم ولی نتیجه ای نداشت، از این به بعد انتخاب خودتان است، می توانید اعضای بدنش را اهدا کنید، اما تصمیم گیرنده شما هستید ...
وظیفه شرعی و الهی است که باید به جبهه برویم
شد و گویا قبل از شهادتش می دانست که شهید می شود؛ چرا که وقتی که مادر و بقیه اهل خانه او را بدرقه می کردند، می گفت: به جای اینکه خود را ناراحت من کنید، برای طولانی بودن عمر خورشید ایلام و پیروزی قوای اسلام دعا کنید . همین سخن او باعث می شد تا ما کمی به خود بیاییم و من در همان روز حدس میزدم که این گل خوشبو به شهادت خواهد رسید. صحبت هایی که عزت الله برای ما از جبهه می کرد، حاکی از این بود ...
خرده روایت هایی از زندگی شهید جواد الله کرم
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم ، بعد از گذشت 4 سال، خبر پیدا شدن پیکر مطهر یکی از فرماندهان مقاومت در سوریه منتشر شده است. شهید جواد الله کرم که سال 95 خبر شهادتش در عین ناباوری حماسه عظیم او را تا ابد ماندگار کرد. پیکر مطهر این فرمانده شهید در کربلای خان طومان در جریان تفحص پیکر شهدا کشف شده و هویت او از طریق آزمایش DNA شناسایی شد. پیکر این فرمانده شهید به زودی به کشور باز خواهد گشت. ...
مرد همسرکش تسلیم شد
دختر 23 ماهه ام به تهران برگشتیم. فرزند بزرگم هم خانه پدر و مادرم ماند. بعد از چند روز که در تهران بودیم، به شمال رفتیم و سپس 9 اردیبهشت به سمت تهران حرکت کردیم. سوار خودروی پژو من بودیم و به سمت تهران می آمدیم که دوباره جروبحثمان شد و من همسرم را که 27 سال داشت هل دادم، بعد از آن اصرار کرد که باید او را طلاق بدهم. جروبحث بالا گرفت و در نهایت من هم گفتم از رفتارها و کارهایت خسته شده ام، اگر واقعا ...
جانفشانی رزمندگان لرستانی در عملیات حاج عمران باعث شکست دشمن شد
خانه باشد، اما برادرم قبول نکرد و گفت اگر تو میخواهی بگو تا برایت مرخصی بگیرم؛ اصرار من بی فایده بود و هر دو تا قصد رفتن کردیم چون فورا میخواستیم به حاج عمران برسیم نمی توانستیم منتظر اتوبوس و یا مینی بوس باشیم همه بچه های لشکر سوار لنکروز شدیم در 24ساعت حدود 1000 کیلومتر را با شرایط سخت طی کردیم و به پیرانشهر رسیدیم. از اولین روز سخت در پیرانشهر برایمان بگویید ؟ به محض ...
نگاهی به کتابی که حاج قاسم می خواست در رونمایی اش شرکت کند
برمی گردند. اما این بار حاج محمد ماموریت می گیرد برای مقابله با اشرار، به سیرجان برود و دوباره همسر و فرزندانش را با خود به آنجا می برد. ماموریت در سیرجان بیش از سه سال طول می کشد. یکی از فرازهای مربوط به این دوره، این چنین است: یک شب بعد از دو شبانه روز ماموریت، دیر وقت به خانه آمد؛ خسته و با سرو وضع خاکی. چیزی توی دستش بود... گفتم چیه؟ پارچه کهنه توی دستش را باز کرد. نزدیک یک کیلو طلا ...
گفت وگوی خواندنی با خانواده شهیدان داریوش رنجبر و ناصر درزاده از شهدای امنیت
خانه آمد و گفت ناصر مرخصی است؟ گفتم نه. یک شنبه آمده بود و بعد هم رفت. نمی دانم چرا انتشار خبر این حادثه همه خواهر و برادر ها را به خانه مادر کشانده بود! وقتی آن ها را دیدم پرسیدم چه اتفاقی افتاده است؟ حرفی نزدند، اما همین که مادر از خانه بیرون رفت، برادرم گفت آبجی امروز پادگانی که داداش ناصر در آن خدمت می کند را زده اند. ناصر زخمی شده است. از من هم خواستند طوری رفتار کنم که مادرم متوجه ...
از وظیفه مادری اش کم نگذاشت
مادرمان هیچ کمبودی در خانه احساس نکردیم. زن ستون خانه است و مادرم واقعاً توانست بین کار بیرون و کار خانه تعادلی برقرار کند که هیچ وقت کاری از منزل نماند و از وظیفه مادری اش کم نگذاشت. می شود گفت اولویت مادر شما اول کار خانه بود و بعد کار بیرون؟ نمی شود این طور گفت. حاج خانم هر دو را با هم می دید. همان طور که مادر و همسر بودن برایش محوریت داشت و مهم بود کار بیرون هم برایش اهمیت ...
پسرم را با وساطت دخترانش راهی سوریه کردم
مشوق حضورش در خط مقدم سوریه بودند. روزشمار، تاریخ آخرین وداعشان تا اول فروردین ماه سال 1399 را برای زائران مزار پدر ترسیم کرده است. حالا همه می دانند سیدمصطفی 1097 روز است که از خانه خارج شده و تا امروز هم پیکر شهیدش بازنگشته است. از پدر شهید می پرسم سیدمصطفی چند بار اعزام شد؟ می گوید: سیدمصطفی پس از طی دوره های آموزشی نظامی برای اولین بار در تاریخ20 اسفندماه سال 94 به مدت سه ماه اعزام شد. بعد از ...
رانندگی همراه با جسد همسر!
را تحویل خانواده ام بدهم و بعد خودم را به پلیس معرفی کنم. به همین خاطر با جسد همسرم راهی دزفول شدم و ساعتی قبل دخترم را به برادرم تحویل دادم و الان هم به اداره پلیس آمده ام که خودم را به جرم قتل همسرم معرفی کنم. مأموران پلیس در ادامه جسد خونین زن جوانی را داخل خودروی متهم کشف کردند که بررسی ها نشان داد مقتول همسر نوید است و صحبت های متهم درباره قتل همسرش درست است. از آنجایی که قتل در تهران رخ داده ...
اعتراف مادر زن به قتل داماد
به گزارش تلنگر ؛ زن میانسال که دامادش را در شب تولد یکسالگی نوه اش کشته دیروز در دادگاه گفت در دفاع از دخترش ناچار به قتل شده است. قتل داماد جوان در شب تولد فرزندش در برج الهیه تهران +عکس پسر این زن جسد شوهر خواهرش را در بیابان های قزوین دفن کرد. ناپدید شدن تازه داماد معتاد سه سال قبل زن جوانی به نام پریا به پلیس آگاهی رفت و از ناپدید شدن شوهر 33 ساله ...
وظیفه سنگین من حمایت از پدر و مادر است
به گزارش خبرنگار دفاع پرس از خرم آباد، محمد کرمی در تاریخ 5 شهریور سال 1341 در یکی از روستاهایی از توابع الیگودرز در یک خانواده مذهبی دیده به جهان گشود. خانواده وی پس از تولدش، به شهر مهاجرت کردند و در یکی از محلات شهر الیگودرز اسکان گزیدند. از آنجا که محمد به مسائل مذهبی از قبیل روزه گرفتن، نماز خواندن، دروس قرآنی و مساجد علاقه خاصی داشت با اشتیاق فراوان درس خواندن را فرا ...
سفر با جسد همسر از پایتخت به دزفول
. چند روزی آنجا بودم و بعد تصمیم گرفتیم به تهران برگردیم. دختر 11ساله ام اما اصرار کرد که پیش بستگان من بماند. او ماند و من به همراه همسر و دخترکوچکترم به تهران برگشتیم. چند روز بعد دوباره راهی سفر شدیم. به شمال رفتیم و بعد از چند روز همسرم خواست که به خانه مان در تهران برگردیم. هشتم اردیبهشت بود و در راه بازگشت، بحث های همیشگی مان شروع شد؛ دعوا به خاطر حرف و حدیث های خانواده هایمان. او می گفت ...
عامل قتل موبایل فروش در دادگاه: قصاصم کنید
گرفتند و خواهان قصاص عاملان قتل پسرشان شدند. در ادامه همسر مقتول نیز به عنوان شاکی خواهان قصاص متهمان شد و گفت: 51 روز است که من و خانواده همسرم به خاطر مرگ همسرم شب و روز نداریم و کارمان فقط گریه و ناراحتی است. من چند روز قبل از این حادثه، پدرم را از دست داده بودم و همسرم تنها تکیه گاهم بود اما این سه نفر با بی رحمی او را هم از من گرفتند. حالا من و پدر و مادر همسرم تنها خواسته مان قصاص و اشد مجازات ...
قاتل همسر و فرزند در انتظار مجازات
رسیدگی به این پرونده از مرداد سال گذشته با اعلام خبر قتل یک زن و دخترش در خانه آغاز شد. اعلام کننده خبر قتل عموی دختر خردسال بود که پس از حضور مأموران عنوان کرد: چند ساعت پیش برادرم با من تماس گرفت و گفت هرچقدر با خانه اش تماس می گیرد کسی پاسخگو نیست و نگران شده و از من خواست تا به خانه اش سر بزنم. من هم دقایقی پس از تماس راهی منزل برادرم شدم اما وقتی به آنجا رسیدم دیدم در خانه باز است و همسر و ...