سایر منابع:
سایر خبرها
بلایی که عروس بر سر مسعود و خانواده داماد آورد
. غلامحسین در بیان داستان زندگی اش گفت: 16 ساله بودم که پدرم فوت کرد و خرج و مخارج زندگی مان به گردن من افتاد. به احترام مادرم تا سن 34 سالگی ازدواج نکردم و پس از آن که دو خواهرم را به خانه بخت فرستادم خانواده ام پیشنهاد دادند به خواستگاری دختر همسایه مان بروم. مادر خدابیامرزم می گفت طوبی دختر خوبی است و از جیک و پوک زندگی ما خبر دارد. من به خواسته او احترام گذاشتم و ازدواج کردم. اما طوبی تحت ...
قتل قهرمان رزمی کار بخاطر یک دختر در دربند ! / قاتل قصاص می شود!
...> انواع ترازو دوست کامران به ماموران گفت :من و دوستم دریکی از شهرستان های جنوب کشور ساکن هستیم .چندروزقبل برای پیدا کردن کاری مناسب به تهران آمدیم و شب را در یک پارک خوابیدیم . روز بعد در یک رستوران کار پیدا کردیم و قرار شد از فردا کارمان را شروع کنیم . وی ادامه داد :من و کامران برای خوردن شام در رستوران نشسته بودیم اما دو پسر جوان که به همراه دو دختر وارد رستوران شده بودند ...
همسرم نمی دانست که من دختر سید حسن نصرالله هستم
پایگاه خبری تحلیلی نامه نیوز (namehnews.com) : خبرگزاری مهر: زینب نصرالله" دختر سید حسن نصرالله دبیرکل حزب الله لبنان است که خیلی سخت حاضر می شود تا رسانه ای شود. او بسیار ساده و بدون تشریفات است. اسلوب سخن گفتن وی ساده، عمیق و در عین حال دارای پیام است. اما با این حال می پذیرد که با خبرگزاری مهر گفتگویی کوتاه انجام دهد. فرصتی که فرارسیدن روز جهانی قدس آن را امکان پذیر و آسان کرد. ...
گفتگوی خواندنی با دختر سید حسن نصرالله
به گزارش جهان نیوز ، زینب نصرالله" دختر سید حسن نصرالله دبیرکل حزب الله لبنان است که خیلی سخت حاضر می شود تا رسانه ای شود. او بسیار ساده و بدون تشریفات است. اسلوب سخن گفتن وی ساده، عمیق و در عین حال دارای پیام است. اما با این حال می پذیرد که گفتگویی کوتاه انجام دهد. فرصتی که فرارسیدن روز جهانی قدس آن را امکان پذیر و آسان کرد. گفتگویی که در آن به نقش مهم، برجسته و تأثیرگذار ...
اذان به افق خرمشهر
.... چند روز دیگر هم گذشت. سجاد بی قرار بود، اشرف هم. بچه های تازه متولد شده گاهی این قدر بدقلقی می کنند که انگار می فهمند چیزی شده مجروح شده، شدید مجروح شده، او را بردند اصفهان. می توانی بیایی اصفهان؟ حکایت مجروحیت هم نبود. حکایت چیز دیگری بود. باید بروم، باید بروم پیش علی آقا. مادر اشرف که علی را بیشتر از پسر خودش دوست داشت، این بار مخالفت کرده بود، گفته بود نه. گفته بود بعد از یک هفته زایمان ...
نشانه های سرد شدن مرد
لباس های قدیمی اش را کنار بگذارد؟ همسرم 10 نوع سشوار و اتوی مو دارد اما هر روز باید با موهای وز شده ببینمش. حسرت دیدن یک لباس خانه هماهنگ و آراسته به تنش، بر دلم مانده. تنها وقتی که مهمان داریم می توانم به آراسته بودنش امیدوار باشم. به خود رسیدن به خود رسیدن یعنی ورزش کردن، نوشیدن آب و تغذیه صحیح که در بانوان تا حدی کم است. به خود رسیدن به معنی این است که بعد از چهل ...
در جستجوی ساردین ها پیرمرد و دریا، نسخۀ غزه
سردترین روزهای سال بود و در دریا باد شدید می وزید. پسرعموهای خدیر شنا می کنند تا خودشان را به قایق دیگری می رسانند و برمی گردند به ساحل تا بیایند پیش من. آن روز صبح، توی خانه ماندم و چشم انتظار خبری از پسرم بودم. با خودم فکر می کردم شاید پلیس زنگ بزند و خبرهایی از دستگیری او به دست اسرائیلی ها بدهد. بعد نمی دانم کِی بود که چندتا از دوستانم زنگ زدند و گفتند که با ماهی گیرهایی که تا مدتی ...
داستان کوتاه منظره آفتابی / یاسوناری کاواباتا
، اما نگاه نکردن به چهره آدم های اطرافم واقعا عذاب آور بود. از طرفی، هر بار که به آن ها زل می زدم، عمیقا از خودم متنفر می شدم. احتمالا این عادت به موقعی برمی گشت که تمام روز را صرف خواندن چهره دیگران می کردم، زمانی که پدر و مادر و خانه ام را در کودکی از دست دادم و با دیگران زندگی کردم. فکر می کردم احتمالا به همین علت به چنین روزی افتاده ام. گاهی تقلا می کردم بفهمم این عادت بعد از زندگی با ...
همین آرایش ناشیانه ی قشنگت
خواهد و صدای زیبای مستحکم خاک غم گرفته ه.الف.سایه و حتی یک بمب که بیاید ناغافل بزند وسط جایی که من هستم و دارم با آشفتگی و استرس مدام و هر روزه و مدام و هر روزه...، بین خودم و خانه و محل کارم و خودم و خیابان و محل کارم و کودکی که نمی دانم کی از راه خواهد رسید و پیرمردی و پیرزنی پدر و مادر هایمان و انتظارهایی که خودم از خودم دارم و احتمالا همسرم از من دارد اما معمولا آنها را به زبان نمی آورد، می چرخم ...
ادعای تلخ / زنم بچه ام را کشته است! /گفتگو با زن تهرانی
چند روز قبل مرد جوانی به کلانتری رفت و گفت: اردیبهشت سال گذشته، پسر 7 ماهه ام وقتی در آغوش همسرم بود از دستش افتاد و جان باخت. همسرم شراره بیماری روحی داشت و آن روز حالش خوب نبود من وقتی متوجه ماجرا شدم واقعیت را از کادر پزشکی و پلیس مخفی کردم چرا که نمی خواستم حال همسرم بدتر شود به همین خاطر از آنجایی که شکایتی نداشتم پرونده بسته شد و همسرم تحت مداوا قرار گرفت. اما با گذشت یک سال از این ماجرا و ...
شهرام قائدی:کارگردان ها در دادن نقش خسیس هستند/ کاش اینترنت نبود
. فاصله سنی اجازه نداد و همیشه این حسرت را دارم. دیدن و داشتن پدربزرگ و مادر بزرگ خیلی لذت بخش است. پدرم دو بار ازدواج کردند. یک خواهر تنی و دو خواهر ناتنی و دو برادرناتنی دارم. چون ته تغاری بودم همه خواهربرادرهایم ازدواج کرده بودند و سر زندگی خودشان بودند و امپراطوری در اختیار من بود. وی ادامه داد: من از ابتدا دو اسمه بودم. پدرم خیلی دوست داشت اسمم ابراهیم باشد و مادر و خواهرهایم دوست ...
مهناز افشار | فیلم جنجالی و لو رفته از خوانندگی اش + بیوگرافی
مهناز افشار بازیگر خوب سینما در بیست و یکمین روز از خرداد ماه سال 1356 در تهران متولد شد، او بعد از اینکه دیپلم خود را در رشته تجربی گرفت تغییر رشته داد و برای چهار سال در یک موسسه غیرانتفاعی در رشته تدوین به ادامه تحصیل پرداخت ، مهناز افشار همچنین دوره های بازیگری استاد سمندریان را گذرانده است.جدیدترین فیلم مهناز افشار به نام گیلدا ساخته امید بنکدار و کیوان علی محمدی که از گزینه های اکران آنلاین ...
ترسیم ارادت بانوی ارمنی بر بوم نقاشی/ تمثال 50 شهید نقاشی شد
رتیب داده که در ذیل خواهد آمد: * خودتان را معرفی کنید. تاکوهی هارطونیانس هستم که در گلستان به چولاکیان معروف شدم. بنده اصالتاً ساروی بوده و بعد از ازدواج به علی آباد آمدم. همسرم اصالتاً متعلق به منطقه فندرسک بود که اکنون مرحوم شدند. 67 ساله بوده و چهار فرزند دارم. * از چه سالی نقاشی می کنید؟ از سال 60 نقاشی را شروع کردم. استاد مناجاتی اولین استاد بنده ...
قصاص، فرجام نزاع مرگ بار در رستوران
مادر مقتول گفت حاضر به گذشت نیست. او گفت: پسر من قهرمان رزمی کشور بود و 16 مدال کشوری داشت. او جوان شروری نبود. روز حادثه هم از شهرستان به همراه دوستش به تهران آمده بود تا هم چندروزی تفریح کند و هم اگر شد، کاری پیدا کند، اما متهم به او حمله کرده و با ضربه چاقو او را به قتل رسانده است. من گذشت نمی کنم و درخواستی به جز قصاص ندارم. در ادامه، متهم در جایگاه قرار گرفت. او گفت: من و دختر ...
سنگ تمام دخترانِ زردپوش در روزهای قرنطینه
بیرحمانه زبان خشکم را نشانه رفته بود، مانع های سنگی اجازه جلوتر رفتن ماشین را نمی داد و باید از یک جایی به بعد را پیاده می رفتم. از مغازه ها سکوت می بارید و کرکره ها نفس های آخرشان را می کشیدند؛ دلم هوای آلوچه های ترش و ملسِ درِ حرم را کرد، ناخودآگاه مانند عادت همه کودکان اهوازی که حتی پس از قد کشیدنشان هم از سرشان نمی افتد به سمت بساطی ها دویدم تا دلی از عزا دربیاورم اما گَرد سردِ ...
قلبت را به من بسپار
به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از ایران، سعید یکی از 25 هزار بیماری است که در لیست انتظار پیوند عضو قرار دارد. هر روز 7 تا 10 نفر از این لیست با زندگی وداع می کنند و از آن طرف هر 10 دقیقه، یک متقاضی اضافه می شود، البته این اعداد و ارقام به پیش از کرونا تعلق دارد و حالا کارشناسان می گویند کرونا تعداد فوتی ها را بالاتر برده و شرایط عمل و پیوند عضو هم سخت تر شده است. هر سال 5 تا 8 هزار نفر در ایران مرگ مغزی می شوند و تنها اعضای بدن نیمی از آنها قابلیت اهدا به بیماران نیازمند را دارد، ا ...
محاکمه مردی که همسر و دخترش را کشت
مورد پرسش قرار گرفتند، گفتند به دامادشان شک ندارند و فکر نمی کنند قتل کار او بوده باشد. بااین حال این مرد تنها مظنون پرونده بود تا اینکه چند روز بعد خودش به قتل اعتراف کرد و گفت: من همسر و فرزندم را کشتم. ما دخترخاله و پسرخاله بودیم. سال ها بود با هم ازدواج کرده بودیم. بعد از گذشت هشت سال خدا به ما یک دختر داد. روز حادثه قرار بود با هم به تبریز برویم و چندروزی خانه خواهرم باشیم و بعد به ترکیه برویم ...
فرار عجیب دختر نوجوان ایرانی به افغانستان
ملحفه ها را به هم گره زدم و خودم را از طبقه دوم به حیاط رسانده و بعد فرار کردم. بشیر در خیابان منتظرم بود و با هم به سمت ورامین رفتیم. وی ادامه داد: فردای آن روز با بشیر به یک دفترخانه که مخصوص اتباع خارجی بود رفتیم. در آنجا خودم را دختر افغان جا زدم و به عقد بشیر درآمدم. بعد از ازدواج مخفیانه از ایران خارج شدیم و به افغانستان رفتیم. چند روزی آنجا ماندیم اما چون به بشیر در تهران کار پیشنهاد شده بود بار سفر بستیم و به تهران آمدیم که دستگیر شدیم. بعد از انجام تحقیقات، عقد این دختر نوجوان باطل شد و بشیر نیز برای انجام تحقیقات بیشتر بازداشت شد و در اختیار مأموران اداره آگاهی تهران قرار گرفت. ...
به خاطر بیماری روانی زن و بچه ام را کشتم
...، گفت: من عاشق همسر و فرزندم بودم. بعد از 10 سال از ازدواج مان با دوا و درمان بچه دار شده بودیم. حتی مادر همسرم که خاله من است در روز های اول بعد از دستگیری ام باور نمی کرد قتل کار من باشد و به ماموران می گفت دامادم بی گناه است. همین نشان می دهد من در یک لحظه دچار جنون شدم. درحالی که پزشکی قانونی سلامت روان و دارا بودن قوه تشخیص متهم را در لحظه ارتکاب جرم قبلا تایید کرده، قضات دادگاه برای صدور رای وارد شور شدند. ...
پسرم را با وساطت دخترانش راهی سوریه کردم
مشوق حضورش در خط مقدم سوریه بودند. روزشمار، تاریخ آخرین وداعشان تا اول فروردین ماه سال 1399 را برای زائران مزار پدر ترسیم کرده است. حالا همه می دانند سیدمصطفی 1097 روز است که از خانه خارج شده و تا امروز هم پیکر شهیدش بازنگشته است. از پدر شهید می پرسم سیدمصطفی چند بار اعزام شد؟ می گوید: سیدمصطفی پس از طی دوره های آموزشی نظامی برای اولین بار در تاریخ20 اسفندماه سال 94 به مدت سه ماه اعزام شد. بعد از ...
آیا جشن عروسی در ایران منسوخ می شود؟
. لیلا می گوید: من و رضا از اول هم قصد داشتیم جشن عروسی برگزار نکنیم و در عوض برویم مسافرت و یا کار های دیگری که دلمان می خواهد، اما خانواده های هیچ کدام مان زیر بار نمی رفتند و می گفتند ما آبرو داریم و عروسی بچه های فامیل رفته ایم و باید آن ها را عروسی بچه خودمان دعوت کنیم. یا اینکه می گفتند الان اگر بدون جشن ازدواج کنید همه می گویند لابد مشکلی در کار بوده که اینطور بی سر و صدا دارند ازدواج می ...
خرده روایت هایی از زندگی شهید جواد الله کرم
چند تا عکس بگیریم قبول کرد، نشستیم چند تا عکس مجلسی انداختیم، فردا جواد شهید شد. به روایت همسر: در جواب اینکه چرا اصرار بر رفتن به سوریه دارد به همه می گفت اگر به سوریه نرویم باید در ایران با دشمن رو به رو شویم. آیا شما دوست دارید دشمن وارد تهران بشود و خانه و زندگی ما را ویران کند؟ پس بهتر این است که در سوریه با دشمن رو به رو شویم و او را عقب بزنیم. معتقد بود حتی ...
گفت وگوی خواندنی با خانواده شهیدان داریوش رنجبر و ناصر درزاده از شهدای امنیت
که از فرزندش اینطور تعریف کند، اما حقیقت این است که داریوش برای اهالی روستا یک الگو و نمونه بود. اهل مراعات و مهربانی بود. برای اهل خانه ام الگویی ممتاز بود. احترام به پدر و مادر را همیشه مدنظر داشت. من حب و علاقه مردم را نسبت به شهید درتشییع پیکر فرزندم بعینه دیدم. همه داریوش را دوست داشتند. تشییع شهیدی که رهبر معظم انقلاب هم در موردش صحبت کردند. حضرت آقا چه صحبتی درباره ...
برای رسیدن به آرزوهایم، زنده ام
م پای پیاده خودکشی محض بود؛ تا ستون 500 را با ماشین رفتیم اما بعدازآن تا کربلا طی دو روز پیاده رفتیم، همین که رو به روی حرم حضرت ابوالفضل (ع) رسیدم از حال رفتم؛ نمی توانستم راه بروم اما موج جمعیت من را داخل حرم برد و همان جا خوابیدم؛ هفت روز در کربلا ماندم و حالم بهتر شد. ده روز از آمدنمان گذشته بود و امتحانات میان ترم دانشگاه شروع شدهبود، برای درس خواندن برنامه ریزی کرده بودم و دیگر ...
شیلا خداداد | خاطره به یادماندنی شیلا خداداد از عسل بدیعی + بیوگرافی و تصاویر جدید
شیلا خداداد گفت : تمام اعضای بدنمون رو اهدا کردیم و کلی با هم راجع به این موضوع حرف زدیم و خوشحال بودیم از کاری که انجام دادیم ..اونروزا هنوز اهدای عضو اینطوری جا نیوفتاده بود ما خواستیم جزو اولین نفرها باشیم و شروع کننده ...چند وقت بعد عسل عزیز از بین ما رفت و فهمیدم که اهدای عضو عسل ،جون چند نفر رو نجات داده...تا مدتها حالم بد بود و غمگین از رفتن عسل و در فکر ،که به راحتی میتونست جای ما برعکس ...
حسین بخشنده بود، من هم بخشیدم
داشت به همه کمک کند، مطمئنم اگر خودش هم تصمیم می گرفت راضی به اهدای عضو بود، چون یادم هست چند سال قبل یک بار گفت من کارت اهدا عضو گرفته ام، ولی ما کارت را پیدا نکردیم. پسرم زندگی را دوست داشت، ولی اصلا وابستگی به این دنیا نداشت، بالاخره جوان بود و دوست داشت ازدواج کند، ولی هربار که صحبتش می شد می گفت حالا صبر کن ... پدر و برادرش در این مدت بیمارستان بودند و من خانه بودم، وقتی در مورد ...
همسر حجازی : کرونا نگذاشت برگردم
تا اعلام نتیجه سی تی اسکن به شدت نگران بودم. به عنوان یک مادر به اصطلاح دلم هزار راه رفت تا اینکه پزشکان گفتند مشکلات آتیلا حاد نیست ولی باید برای اطمینان در بیمارستان بماند و عصر دیروز به شرط استراحت مطلق در منزل او را مرخص کردند. برای من ناراحت کننده تر از مشکل به وجود آمده احوال پریشان جانان دختر آتیلا بود که از ناراحتی و استرس پدرش چیزی نخورد، اصلاً نخوابید و به خود آتیلا هم گفتم اصلاً خوب ...
از تنهایی تا خانواده 35 نفری آقای خاص
...، می گفتند فقط غلامحسین را برای کار ما بفرست. از تعمیر بخاری و کولر گرفته تا طراحی کمد و کابینت، همه کار انجام می دادم. یک بار که برای تعمیر بخاری به منزلی رفته بودم، سر درددلم باز شد و حین کار کردن از مادرم تعریف کردم. خانم صاحب خانه هم که از نمازخوان بودن من و حجب و حیایی که داشتم، خوشش آمده بود، به من گفت ما یک اتاق خالی داریم. به مشهد برو و مادرت را به اینجا بیاور. من هم به ...
ناگفته هایی از دختری با دم مسیحایی/آرزوی فاطمه جان بخشیدن به بیماران بود
استقبال از ما دقایقی را بیرون از خانه سپری کرده بود که به محض حضورمان جلو آمد. پس از احوالپرسی اولین چیز که توجه مان را جلب کرد تابلو حک شده بر روی دیوار مغازه با عنوان " تشکل مردم نهاد اهدای عضو فرشته ماندگار فاطمه" و "انجمن اهدای عضو ایرانیان شعبه زاهدان" بود. نادر اسماعیل زهی، پدر فاطمه همان بانوی 23ساله ای که با اهدای اعضای بدنش ناجی چند زندگی شد، می گوید: بعد از فوت دخترم این نهاد مردمی ...