سایر منابع:
سایر خبرها
ما خواب بودیم و او جانش را برای انقلاب داد
، دکتر و او دو نفره در حیاط نشسته بودند، از سوریه خودش را رسانده بود به رفیقش، مثل همیشه خندان بود، دکتر گفتند این شاکیست، حرف هایم را زدم گفتم آبروی این مرد را آوردند وسط و مصرف کردند، مثل مرد گریه کردم، کلی حرف های ناگفته زدند، آخرش هم گفتند ما آمده ایم برای اسلام و انقلاب جان بدهیم و شهید شویم، آبرو که چیزی نیست برای دادن! آخر هم، آغوشی بود از او، که روزی ام شد! من هم آرام شدم! پرده پنجم ...
امیرحسین شورچه: داستان گوی بادها در بادیه مشهدِ آوازه خوان
می ماند. پزشک معالجش هم توصیه می کند موسیقی کار کند چون می تواند باعث بهبود آسیب های مغزی اش شود. گاردو هم از همان زمان شروع به ساختن آهنگ می کند. موسیقی به بهبود تو هم کمک کرد؟ آره. یقینا موسیقی در آن دوره روی من تأثیر مثبت داشت. به نوعی موسیقی جزو معدود احساسات خوب زندگی من در آن دوره محسوب می شد. وقتی مجبور بودم ساعت ها رو به سقف سفید اتاقم وقت بگذرانم تنها رفیق من موسیقی بود. در همین ...
پیشنهاد امام خمینی(ره) برای رهبری آیت الله خامنه ای
.... چه جوری کنار گذاشتن را شاید حدس نمی زدیم. ممکن بود ایشان خطاب به خود آقای منتظری بگویند استعفا بده، اما این شکلی را که پیش آمد ما نمی دانستیم. ناراحتی ما از این بود که خلأ به وجود می اید و همین را هم در یکی از جلسات گفتیم و ایشان جوابی دادند. در یک جلسه باز ایشان [عدم صلاحیت آیت الله منتظری برای رهبری آینده] را مطرح کردند. من به ایشان گفتم: آقا! ما در این مجموعه ی دوستان، کس ...
اعترافات رنه هیگوئتا
توانست به کنگره برسد. سپس از آن جا خارج شد و به زندان افتاد. دیگر کسی او را نمی شناخت. او دیگر یک فرد سیاسی نبود و تنها قاچاقچی بود. هیچ کس دوست نداشت با او دیده شود." "در آن زمان که من یک الگو در کلمبیا بودم گفتم: "مرد! دوستی با او باید چنین تاوانی داشته باشد؟" با خودم فکر می کردم چگونه زندان افتادن می تواند این چنین باعث تنهایی یک نفر شود. یک نفر نمی تواند دوستی اش را به این خاطر پایان ...
ماجرای تارومار شدن نیروهای گارد ویژه ریاست جمهوری عراق در عملیات آزادسازی خرمشهر
نیروهای دشمن به اسارت گرفته شده و 16 هزار نفر نیز کشته شدند. هم زمان با سوم خرداد سالروز آزادسازی خرمشهر به سراغ رزمندگان آن روزها و یادگاران دفاع مقدس رفتیم که سینه هایشان مملو از تلخ و شیرین این عملیات غرورآفرین است. حاج احمد متوسلیان و شجاعت رزمندگان قزوینی رضا تندکیان، فرمانده گردان و جانباز 35 درصد عملیات بیت المقدس در گفت وگو با خبرگزاری تسنیم قزوین از خاطره شیرین خود با ...
دفاع از حقانیت قرآن در شبکه تلویزیونی برزیل/ رد پای مدیر اسرائیلی در مدارس آمریکای جنوبی+ فیلم
بازخوردش برایم جالب بود. پس از این سفر برخی از پدران روحانی و یا کشیش های کلیسا مرا تشویق کردند و گفتند چه کار جالبی برای تبلیغ دین تان کردید و چه کلمات با ارزشی داخل آن قرار دادید ! ما هم از کار شما الگو می گیریم و در کلیسا همین کار را خواهیم کرد. * کلاً مردم برزیل دارای چه آداب و رسوم هستند و فرهنگ غالب بر آنها چیست؟ این کشور با جمعیت بالغ بر200 میلیون نفر، به جهت وجود ملیت ...
خاطره جالب بهداد سلیمی از حسین رضازاده؛ اسید لاستیک!
به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین ؛ قویترین مرد ایران و جهان که شاگرد حسین رضازاده هم بوده است خاطره جالبی از او آن هم زمانی که ریاست فدراسیون وزنه برداری را برعهده داشت تعریف می کند و می گوید: سال 2011 یا 2012 بود.در اردو ما ماساژور و فیزیوتراپ نداشتیم.کوروش باقری هم می گفت که باید رضازاده موافقت کند و ...یکروز مقابل خوابگاه بانوان حاج حسین را دیدیم.به او گفتیم حاجی ما داریم آسیب می بینیم.بدن هایم مان ...
پاسخ بهداد سلیمی به شائبه بزرگ در روز خداحافظی
به گزارش "ورزش سه"، بهداد سلیمی که بعد از چند دوره قهرمانی در جهان و المپیک با توجه به مصدومیت شدید زانو در بازی های آسیایی 2018 تصمیم به خداحافظی از دنیای وزنه برداری گرفت، این روزها کار مربیگری را آغاز کرده و در اولین تجربه اش هم قهرمانی لیگ وزنه برداری را به دست آورده است. بهداد شب گذشته در یک لایو اینستاگرامی شرکت کرد و نکات جالبی را درباره روز خداحافظی اش بر زبان آورد. قویترین مرد ...
کلهر: مایلی کهن به خاطر من گریه کرد
بگیرد و بتوانم آبی پوش شوم. صادقانه جواب دهید، در آن روزها استقلالی بودید یا پرسپولیسی؟ پرسپولیسی. می توانستید صبر کنید به تیمی بروید که به آن علاقه دارید. گفتم که جوان بودم و پیشنهاد استقلال برای یک جوان که تازه 16 سال داشت وسوسه انگیز بود. نه تنها من بلکه همه اعضای خانواده ام پرسپولیسی بودند، وقتی با استقلال قرارداد امضا کردم همه دوستان و بچه محل هایم از ...
عبد صالح |اوج ایمان
قسمت سوم: اوج ایمان [ دریافت صوت | دریافت فیلم ] متن خاطره ی رهبر انقلاب اسلامی: در روزهای سوم چهارم جنگ بود، توی اتاق جنگ ستاد مشترک، همه جمع بودیم؛ بنده هم بودم، مسئولین کشور؛ رئیس جمهور، نخست وزیر - آن وقت رئیس جمهور بنی صدر بود، نخست وزیر هم مرحوم رجائی بود - چند نفری از نمایندگان مجلس و غیره، همه آنجا جمع بودیم، داشتیم بحث میکردیم، مشورت میکردیم. نظامی ها هم بودند. بعد یکی ...
رحمانی: ما بدبخت شدیم و پرسپولیس به هیچی نرسید
این مشکل مواجه شدند." او درباره خودش هم گفت:" پرونده من اصلا در کرمانشاه بود. متاسفانه بعضی از دوستان به خاطر لج و لجبازی با باشگاه و مدیرعامل وقت این کارها را کردند و در نهایت برای بازیکنان آن اتفاق افتاد." او افزود:" بعضی از ما اصلا جاهای دیگری بودیم. سروش شیراز بود، خود من کرمانشاه بودم. من حتی با سردارکمالی تماس گرفتم و به ایشان ماجرا را گفتم ایشان گفت بروید دادگاه تبرئه ...
فراستی در پستی جالب به مناظره طلبیده شد
...: این سومین بار است که این عکس را هر بار به بهانه موضوعی مربوط به مسعود فراستی پست می کنم. عکس بهتری از بیلیاردبازی های مان ندارم. تازه با نادیده گرفتن اصول fair play آمده چسبیده به من که نتوانم درست ضربه بزنم. اما مناسبت این دفعه، دعوت او به مناظره ای درباره موضوع نقد فیلم است. این دعوت را قبلا هم کرده بودم. در زمان جشنواره سی وهفتم قرار گفت وگو برای برنامه هفت گذاشته شد اما ...
برو آنجا که تو را منتظرند/ مسئولینِ خوش استقبال و بد بدرقه!
دلیل اینکه ایام عاشورا در پیش بود و نمی شد به این زودی موزه را آماده کرد یک ماه و نیم فرصت خواستم و بعد هم گفتم برخی لوازم مانند صندلی و لباس لازم است که به دلیل مشکلات مالی خریداری نشده و نیاز به پول دارد. آقای نجفی به من گفتند که تو بخر به محض اینکه موزه افتتاح شود من پولت را می دهم و من هم بر اساس حرف ایشان با قرض گرفتن و متاسفانه با پول بهره ای این وسایل را خریدم که بعد از افتتاح این پول را ...
مورد حملات بیوتروریستی و اگروتروریستی در حوزه کشاورزی و دامی قرار داریم
برزیل گوشت می خرند، تقریبا جوابم را گرفتم! در شرکت جی بی اس برزیل هم که بودیم یک جوان عراقی گاهی موقع ناهار به دفتر ما می آمد اما در خط تولید او را ندیده بودم، سؤال کردم این جوان کیست؟ گفتند نماینده شرکت عراقی است و بر صادرات گوشت به عراق نظارت می کند! با توجه به این که بخش محدودی از کشتار در آنجا حلال بود و آن هم فقط برای صادرات به ایران تولید می شد، نمی دانم عراقی ها که اکثرا ...
پروین: بزودی درباره آن آقا حرف های مهمی می زنم!
دستش مهاجم نیامده: یک ماه و نیم است که اینجا (شمال) هستم. وقتی شنیدم علی آقا پروین اینجاست گفتم یک سری به ایشان بزنم. ما قدیمی ها خیلی احترام سرمان می شود! باورتان می شود یک ماه و نیم است که از خانه در نیامده ام؟ مشغول بازسازی خانه هستیم. البته این ماجرای کرونا هم باعث شد از تهران فرار کنیم. یک مدت هم درد گلو داشتم و احساس کردم کرونا دارم! پروین با اشاره به هوای جالب شمال می گوید بیخیال ...
از شایعه دوپینگ رضازاده تا حضور رمال در تیم ملی!
. با حالتی ناراحت رفتم و جملاتی را هم به کار بردم. البته چیز بدی نگفتم. به هر حال با ادبیات خودم گفتم به ایوانوف که اشتباه کردی و کسان دیگری تصمیم گرفتند.40-30 روز بعد، آن اتفاق کذایی افتاد و یک دفعه از طرف فدراسیون جهانی آمدند آزمایش دوپینگ گرفتند. شاید اگر من هم بودم مثل بقیه محروم می شدم. رضا تیموری، رسول تقیان، سجاد بهروزی، محسن داوودی و ...آن زمان حیف شدند. داراب ریاحی را برداشته بودند و عبدا ...
علی عسگری: دربی ایمون زاید یک معجزه واقعی بود / طاهری لج کرد و از پرسپولیس جدا شدم
پولیس به طور حتم خاطرات زیادی داری؟ لحظه به لحظه حضور در پرسپولیس برایم جالب و فراموش نشدنی است، شما نمی توانی حضور در پرسپولیس را با هیچ تیم دیگری مقایسه کنید. با پیروزی های پرسپولیس خندیدم و با شکست هایش ناراحت شدم. چه شد از پرسپولیس رفتی؟ سال آخری که بازیکن این تیم بودم فشار زیادی روی دوش من بود. در پست غیر تخصصی ام بازی می کرد و در نهایت تصمیم گرفتم بروم که ...
روایت های سردار چهارباغی از شهید سلیمانی
بود ده سال طول می کشید تا بتواند چنین انسجامی به وجود بیاورد، شهادتش باعث این کار شد. ** بچه ها حاج قاسم آمده! در همان منطقه خناسر صبح زود هوا تاریک، روشن بود، اذان را گفتند، ایشان نماز را خواند، گفت: حاج محمود بیا برویم گفتم: کجا؟ گفت: خناسر گفتم: خناسر؟ دشمن هنوز آن جاست، نصفش ما هستیم و نصفش دشمن! گفت: نه، بیا برویم، می ترسی؟ گفتم: نه! چه ترسی؟ بیا برویم. رفتیم ...
کتاب یا پیتزا؛ مسئله این است
توانند به پیشرفت فرهنگ کمک کنند و یا آنرا نابود کنند؛ در این حال وهوا بودم که خاطره ایی از زمان کودکی ام برایم تداعی شد . مادر و کودک را رها کردم و سفر کردم به سی سال پیش... ده ساله بودم و تازه خواندن و نوشتن را یاد گرفته بودم. روزی در مسیر مدرسه توجهم به ویترین کتاب فروشی که در راه مدرسه ام بود؛ جلب شد. یک کتاب که از سایر کتاب ها باریکتر بود و تصویر پسرکی مو فرفری که از سر انگشتانش گل وگیاه روییده ...
رفت وهرگز برنگشت...
تابستان نمود عینی داشت و ما را به حیاط،زیر نسیم ملایم درخت گردو و آلو کوچک کشانده بود.اما فقط گرما نبود که ما نمی توانستیم در زیر سقف باشیم. آن شب، شب غریب ودلتنگی بود. در طی این سال ها که عضوی از خانواده شما شده بودم هیچ گاه تجربه فرش کردن تمام حیاط را با قالی های کوچک و بزرگی که دسترنج زحماتت بود را نداشتیم. قالی هایی که گذر زمان آنها را نخ نما کرده بود ولی آن شب اتاقی که سال ها در آن خاطراتت را ...
افشاگری بهداد سلیمی از المپیک ریو
استعداد بی نظیری است وزنه های خوبی زده است اما او هم ضعف های زیادی دارد که گفته ام و امیدوارم پوشش بدهد. آیت شریفی از لحاظ اخلاقی 21 است. با توجه به استایل بدنی، می تواند وزنه بردار خوبی در آینده باشد. قهرمان سابق المپیک و جهان گفت: هنوز حسرت المپیک ریو را می خورم چون دست های کثیفی پشت پرده بود و اگر روی تخته می باختم این قدر اذیتم نمی کرد. به گزارش ایسنا، بهداد سلیمی در مورد ...
پاسخ بهداد سلیمی به شائبه بزرگ در روز خداحافظی
به گزارش "ورزش سه"، بهداد سلیمی که بعد از چند دوره قهرمانی در جهان و المپیک با توجه به مصدومیت شدید زانو در بازی های آسیایی 2018 تصمیم به خداحافظی از دنیای وزنه برداری گرفت، این روزها کار مربیگری را آغاز کرده و در اولین تجربه اش هم قهرمانی لیگ وزنه برداری را به دست آورده است. بهداد شب گذشته در یک لایو اینستاگرامی شرکت کرد و نکات جالبی را درباره روز خداحافظی اش بر زبان آورد. قویترین مرد ...
خاطره ای جالب از حاج قاسم
خبرگزاری میزان - مهران رجبی بازیگر کشورمان در گفت وگو با برنامه تلویزیونی رادیو فتح با اشاره به خاطره انگیز بودن دوران هشت سال دفاع مقدس گفت: من بسیجی بودم و به صورت داوطلبانه و از سوی لشکر ده سیدالشهدای کرج به جبهه رفتم. الان هم بسیجی و به اصطلاح پا در رکاب هستم. در دوران جنگ غواص بودم و در عملیات فتح جزیره مجنون شرکت داشتم. ما اهالی سد کرج از همان دوران کودکی شنا کردن را یاد می گیریم. من هم ...
فصل عجیب و غریب ابومسلم/ یک جادوگر تیم را ارنج می کرد!
در ابومسلم و پرسپولیس صحبت های جالبی داشت. احسان خرسندی در بخشی از صحبت هایش به خاطرات زمان حضورش در ابومسلم اشاره کرد و گفت: من رضایت نامه ام را از پرسپولیس گرفته بودم و داشتم به سمت باشگاه صبا می رفتم. فردی به من زنگ زد و خود را سردار بنی اسد، مدیرعامل باشگاه ابومسلم، معرفی کرد. گفت که ما خوش حالیم که تو برای بازی، مشهد را انتخاب کرده ای. درحالی که چنین اتفاقی رخ نداده بود. گفتم چطور؟ گفت ...
تنهایی یک مادر
قرار بود این هفته با شما از عید سعید فطر و آزادسازی خرمشهر سخن بگوییم، اما اتفاقی افتاد که ترجیح دادم برایتان بازگو کنم. صبح عید برای عکس از نماز عید به نامجوی 2 رفته بودم. نماز که شروع شد من هم در کنار دیگر نمازگزاران به نماز ایستادم. پس از سلام نماز، صدای ترکیدن بغض مادربزرگی در کنارم، همه افکارم را به هم ریخت. سر از سجده برنمی داشت و گریه می کرد. شبیه مادر خودم بود، چه فرقی داشت، دستم را ...
تساوی پرسپولیس و منچستر با درخشش علی پروین
به گزارش" ورزش سه" در ششم خرداد سال 1354 در ورزشگاه امجدیه و در حضور بیش از 25 هزار هوادار یکی از جذاب ترین و خاطره انگیز مسابقات دوستانه فوتبال باشگاهی ایران برگزار شد. منچستریونایتد همانطور که رسانه های آن زمان نوشتند یکی از تیم های مهم اروپا و پرطرفدارترین تیم بریتانیا محسوب می شد. تیمی که ستاره هایی مثل بابی چارلتون، جرج بست و دنیس لاو در آن بازی کرده بودند. یونایتدی ها که در ...
به مصطفی گفتم: با حاج قاسم عکس انداختی شهید می شوی
زال نژاد است که 26 بهمن 95 همسرش در منطقه درعا سوریه به شهادت رسید و دیدارشان به بهشت افتاد. او در گفت وگویی خاطره دیدارش با حاج قاسم سلیمانی را روایت کرده است. *من یک سپاهی هستم مصطفی از رزمندگان نیروی قدس بود که اگر بخواهم از سفرهایش بگویم واقعیت این است که تعداد مأموریت هایش از دستمان در رفته بود. البته این نبودن ها در کار آقا مصطفی طبیعی بود و در مراسم خواستگاری کاملا ...
ناگفته های نوری مالکی از سال های حضور شهید قاسم سلیمانی در عراق
. نظامیان آمریکایی بیشتر از سیاستمداران از مساله خروج از عراق ناراحت و ناراضی بودند و به صراحت می گفتند که باید به عراق بازگردند و به دنبال بهانه ای برای بازگشت بودند. مساله دیگری که به نزاع دامن زد و مقدمات پیدایش داعش را به وجود آورد مساله سوریه بود. به دلیل آن که موضع ما کاملا روشن و صریح بود و آن را در واشنگتن و در کنفرانس مطبوعاتی مشترک من و اوباما گفتم. این موضع گیری را در نشست مهمی که ...
درباره رحیم مؤذن زاده اردبیلی
خوشحال بود و می گفت به آرزویش رسیده است. من رفتم اداره اوقاف و گفتم حال پدرم خوب نیست، از نظر پزشکی تاییدش نکنید. گفتند مگر می شود، موذن زاده را رد کرد. این مرد باید به زیارت خانه خدا برود. 4ماه قبل از درگذشتش بود که با وضع خرابی که داشت به مکه رفت. من خیلی نگرانش بودم. روزی که آمد، سریع خودم را به او رساندم و دیدم حالش زیاد خوب نیست . موذن زاده اردبیلی پس از بازگشت از سفر حج به علت پیشروی بیماری سرطان در بیمارستان بستری می شود. پزشکان برای بهبود او دست به کار می شوند اما سرطان دیگر تمام بدن او را فرا گرفته بود و سرانجام در پنجم خرداد 1384 خورشیدی دارفانی را وداع گفت. ...
از دفاع مقدس تا خط مقدم مبارزه با کرونا؛ روایت جانبازی که با پول خانه خود کارگاه ماسک دوزی راه اندازی کرد
به ایران عزیزمان تحمیل شد. من پای ماندن نداشتم. به فرمان امام خمینی (ره)، راهی خط مقدم شدم. نزدیک دو سال مهمان جبهه ها بودم. یک روز که از جبهه برگشته بودم، عکسم را بین شهدای هوانیروز دیدم! شهید شده بودم و خودم خبر نداشتم. چه سعادتی! با خنده به یکی از دوستانم در هوانیروز که سرباز عقیدتی سیاسی بود، زنگ زدم. گفتم برادر! من شهید نشده ام. من زنده ام. عکس مرا از بین شهدا بردارید. ...