معلم خصوصی شیطان صفت؛ راز خودکشی های دختر پشت کنکوری
سایر منابع:
سایر خبرها
هنر با پولسازی سازگار نیست
بهزاد رفتم، به من گفت اگر دختر رضاشاه بودی قبولت نمی کردم، اما من مدت ها نزد پدرت کار کرده ام و با همان لهجه اصفهانی هم به من گفت که حسین تو بالاخره یک چیزی می شوی. استاد بهزاد هم طراحی را به من آموخت. بعد از او، نزد استاد مصورالملک رفتم که طرح هایی به من داد و از من خواست آنها را طراحی کنم. می گفت تو قلم را مثل شمشیر به دست گرفته ای و داری به جنگ مردان می روی. در روز چند ساعت کار می کردید ...
وقتی تاجر ایرانی دختر جوان ژاپنی را متحول کرد
داما یا همان عیدی به ما نمی داد. در عوض، گوشم درست مثل ایام کودکی از صدای ناقوس جویانوکانه سیر نمی شد. این ناقوس در چند دقیقه به آغاز سال 108 مرتبه نواخته شد تا 108 هوس زمینی را از انسان دور کند و جان او را پاک تر گرداند. تصمیم گرفتم مهارت هایم را کامل تر کنم؛ مهارت هایی که یک دختر ژاپنی قبل از ازدواج باید پیدا می کرد. آشپزی هم بد نبود. چای سبز و گل آرایی را هم خوب بلد بودم. باید خیاطی را ...
جلودار خط ایستادگی | شرح زندگی و شهادت محمد سروش که نام ونشان چندانی از او در شهر نیست
دوره دانشکده افسری. همسر شهید به روز هایی برمی گردد که نگرانی و دلشوره به جانش افتاده بود و باید دختر شش ماه اش را بغل می گرفت و به جای دیگری می رفت: آن روز ها دوران شلوغی های انقلاب بود. پادگان ها را گرفته بودند و اوضاع وخیم بود؛ به همین خاطر محمد از من خواست به روستای خودمان برگردم تا اوضاع آرام شود. دخترم را برداشتم و چندماهی به خانه پدرم برگشتم تا انقلاب پیروز شد. قسم خورده کشور ...
33 سال است در قرنطینه خانگی هستم
به گزارش بخش اجتماعی سایت خبرمهم ، از شروع جنگ تحمیلی چندین سال گذشته بود و صدای انفجارها از فاصله دور در مرزهای کشور هر روز به گوش می رسید و بارها و بارها، سردشت هم مورد حملات هوایی قرار گرفته بود. اما این حمله، یکی از وحشیانه ترین و غیرانسانی ترین اقدام های نظامی رژیم بعث در جنگ تحمیلی بود. بمباران شیمیایی سردشت توسط صدام و با حمایت برخی کشورهای غربی، خانواده های زیادی را داغدار کرد که خانواده خانم شافعی یکی از آن هاست. به بهان ...
33 سال است در قرنطینه خانگی هستم
به گزارش ایسنا، خراسان در ادامه نوشت: از شروع جنگ تحمیلی چندین سال گذشته بود و صدای انفجارها از فاصله دور در مرزهای کشور هر روز به گوش می رسید و بارها و بارها، سردشت هم مورد حملات هوایی قرار گرفته بود. اما این حمله، یکی از وحشیانه ترین و غیرانسانی ترین اقدام های نظامی رژیم بعث در جنگ تحمیلی بود. بمباران شیمیایی سردشت توسط صدام و با حمایت برخی کشورهای غربی، خانواده های زیادی را داغدار کرد که خانواده خانم شافعی یکی از آن ها ...
رضا، مهاجری به سوی خوبی ها نجمه حسنی
...، خانواده ام مرا در جمع خودشان نمی پذیرفتند و از سوی دیگر، من هم نیازی به حضور در جمعشان نمی دیدم. برای مصرف مواد در کابین وانت، دخترم را در سرمای زمستان بالای ماشین رها کردم. رضا در حالی که بغضش را فرو می برد گفت: یادم هست یک روز زمستان برای انجام کاری از خانه بیرون رفتم، دختر چهار ساله ام را که می خواست با من بیاید با خودم سوار وانت کردم. آن روز سرد زمستانی برای اینکه بتوانم ...
درد دندان معتادم کرد – نصیرنیوز
ویژه وقتی که همسرش مواد را کنار گذاشت و پس از مدتی هم وی را برای همیشه رها کرد. به خاطر سرکوفت ها ترک کردم به خاطر پسر کوچکم، به خاطر سرکوفت ها، به خاطر همه روزها و شب هایی که از خماری درد کشیدم و در خیابان ها آواره بودم تصمیم گرفتم من هم ترک کنم. خیلی اتفاقی از طریق یکی از دوستانم با جمعیت طلوع بی نشان ها آشنا شدم و به اینجا آمدم . الناز 18 روز تمام در اتاق سم زدایی به سر برد ...
شهاب حسینی در کنار برادر بزرگش + عکس
...، برای ادامه تحصیل به دانشکده خلبانی رفتم ولی چون دو تا از برادرانم در آن زمان قبل از انقلاب سیاسی بودند، اخراجم کردند. بعد از آن رفتم رشته زبان و ادبیات انگلیسی و سرنوشت طوری رقم خورد که دبیر بشوم. 30سال کارمند آموزش پرورش بودم. البته فعالیت های دیگری هم داشتم؛ مثل فعالیت های تجاری. در کنار این فعالیت هایی که گفتم، شعر هم می گفتم و داستان هم می نوشتم. حتی یادم هست چند فیلمنامه هم ...
فرش اهدایی به حرم امام رضا(ع) مایه برکت کارگاهم شد/ چشمانم کار بافندگی را از دست بافنده ها ربوده بود
سلام می دهم و دعا می کنم که امام رضا(ع) حاجت تمام مردم به ویژه کسانی که پای این دار می نشینند را برآورده کند. این تابلو فرش چه برکاتی در زندگی تان داشته است؟ از زمانی که دار قالی را بنا کردم برکات زیادی در زندگیم می بینم؛ هر زمان حاجتی از امام رضا(ع) درخواست کردم دست خالی نماندم؛ برای مثال سال گذشته یک چک با مبلغ بالا صدور کرده بودم که هفت و نیم میلیون برای شارژ آن کم داشتم ...
اینجا مسلمان خانه رضاست/ ماجرای دختر مسیحی که از عشق امام رضا (ع) مسلمان شد
متوجه شدم دلم لرزید به امام حسین(ع) گفتم می خواهم به کربلا بیایم تا تو را بشناسم. مطمئن بودم اگر من بچه ای داشتم که با او اینگونه برخورد می کردند در جا سکته می کردم و می مردم، به امام حسین(ع) گفتم من را دعوت کن تا به کربلا بیایم. این بانوی تازه مسلمان شده بیان می کند: در آن برهه پولی نداشتم برادرم هم بیمار بود، با یکی از همکارانم در مشهد تماس گرفتم که برو و برای برادر بیمار من در حرم ...
دوباره زندگی ام را می سازم
خانواده ام گرم شود ولی او در دنیای دیگری بود. روز به روز بدتر می شد. طاقتم تمام شد و یک روز تصمیم خودم را گرفتم و وسایلم را جمع کردم و به خانه پدرم برگشتم. در این مدت فقط یک بار خواهرش زنگ زد و گفت برگرد ولی دیگر نه کسی آمد و نه کسی رفت. مهریه نمی خواهم الان هم آمده ا م دادگاه تا به صورت توافقی از هم جدا شویم. زندگی که مهری در آن نیست، مهریه هم نمی خواهد. هیچ چیز نمی خواهم. ایمان ...
خاطرات یک وکیل/ تازه داماد،فردای ماه عسل ، زن دیگری را یواشکی صیغه کرد و به خانه برد!
دوباره و تضمین .در این مدت تمام عواملی که منجر به اشتباه او شده را برایم تحلیل کردید و دریافتم که در بروز این حادثه فقط کاظم مقصر نبوده بلکه مادر من و کاظم و من نیز به اندازه ی کاظم یا شاید بیشتر نقش داشته ایم ... سال ها بعد مقارن با روزهای پایانی سال که به اتفاق همسر و دخترم مشغول خرید عید بودیم دخترم مادرش را صدا کرد و گفت: مامان ببین آن خانمه نی نی داره!!سر که برگرداندم لیلا بانو را با ...
شهیدی که به دست کومله ها ارباً اربا شد + عکس
...، جوان چابکی به سرعت گلوله که فرشته مرگشان شده بود، طعمه را که نباید میدادند! فراموشی گرفتم خبر شهادتش را در روزنامه ها زدند، آیت الله جزایری هم آن را در نماز جمعه اعلام کرد: شهید صفرعلی لاریزاده به دست دموکرات ها به شهادت رسید ، آن هفته برای نماز نرفتم، دم در خانه کز کرده بودم تا اگر کسی برای تسلیت آمد بگویم برود، دا طاقت این خبر را نداشت. مثل مسلم چند ...
"ماجرای عجیب یک جشن تولد" منتشر شد
. چشمان هردوشان مثل هم است اما نمناک و قرمز. دلشان هم حتماً خون است. دست فروش سرِ کارخانه قند را می بینم. لات ها و داش مشتی ها را می بینم. می شنوم طیب هم آمده. همان که مهدی را با چاقو زده بود. می فهمم دیشب هم توی مراسم وداع در مسجد آمده بود. تازه متوجه می شوم اینکه مهدی زبانِ همه می فهمیده، یعنی چه. یک دلم می گوید اینها همه بازی های مهدی است. می خواسته طوری برگردد که همه را به هم بریزد. کتاب ماجرای عجیب یک جشن تولد را انتشارات 27 بعثت در 340 صفحه با قیمت 30 هزار تومان منتشر کرده است. انتهای پیام/ ...
پوریا پورسرخ دستمزد نجومی می گیرد؟
بوجود نیامد. مهم این است که هرکس در هرکاری قرار می گیرد با دغدغه بیاید و این برای من اولین اصل است. کسانی که مرا می شناسند من معمولاً و اصولاً چشمم به مسیر خودم است. به نظرمن اینکه 5 مسابقه با 5 چهره غیرمجری و بازیگر اجرا می شود اتفاق عجیبی نیست. چون مجری، مسابقه ای را گارانتی نمی کند، همان طور که نمونه های مؤفق و نامؤفق آن را دیده ایم. من قائل به این نیستم، چون معتقدم حوزه اجرا و بازیگری به هم ...
منزل اسدزاده، ارث نوه یتیم من است!
آشنا شدم. آن زمان اسدزاده تازه از آمریکا برگشته بود. سه شب بعد از این آشنایی زمانی که قرار بود به همراه دوتن از دوستان مهندسم برای انجام کاری به اروپا سفر کنم، اسدزاده برای بدرقه ام به فرودگاه آمد. این معرفت اسد برایم خیلی قشنگ بود و همین مسئله باعث آغاز دوستی سی و سه ساله ما شد. ماجرای مالکیت منزلی که آقای اسدزاده در آن سال ها ساکن بودن چیست؟ منزلی که اسد در آن ساکن بود را ...
هما؛ عاشقانه ای در دل جنگ
روزها از پی هم می گذشت و فاطمه شبها بی قراری می کرد آفتاب که غروب می کرد گریه هایش شروع می شد و تا خود صبح ادامه داشت. نمی دانستم چه کار کنم محسن هم نبود و تنهایی پابه پای فاطمه تا صبح بیدار می ماندم و توی خانه می چرخانمدش گریه های شبانه اش گیجم کرده بود. بردمش دکتر گفت دل پیچه دارد دارو داد ولی اثر نکرد و فاطمه تا خود صبح ونگ می زد روز به روز هم هوا گرمتر می شد و جای خالی ...
عمو دردسر به کتابفروشیهاآمد/ماجراجویی های یک نوجوان باعموی مادرش
دخترخاله مامان جون و مهمان های باکلاس عمومی مامانم اینا . در قسمتی از این کتاب می خوانیم: این بار چشم هایش را گرد کرد و صاف توی چشمم نگاه کرد و گفت: حالا شد عموی مادرت؟! لابد چند دقیقه دیگر اینجا بمانی اسم کوچه و اسم عمویت را هم حاشا کنی! برو بچه، حوصله ندارم. برو بگو عموجانت بیاید بدهی چندساله اش را بدهد، من دنبال فرصتی بودم تا پولم را از این بابا بگیرم، حالا هم ول کن نیستم، تا ...
تجربه من از کنکور دکتری 98
گویند چطور رزومه خود را تقویت کنید. غلبه بر استرس، رمز پیروزی روز آزمون دکتری برای من روز پراسترسی بود، اضطراب ناشی از آزمون به اضافه مشکلات خانه و دختر کوچکی که نمی خواست از من جدا شود شروع بسیاری بدی بود، وقتی آزمون شروع شد هنوز قلبم تند می زد و وقتی به زمان فکر می کردم حالت تهوع داشتم، یک لحظه کنترل خودم را به دست آوردم. نفس عمیقی کشیدم و چشم هایم را برای 5 دقیقه بستم. دیگر به ...
دفاع کویتی پور از رپ خوانی با پریچهر
...: یه روز خوب بود همه چی دور بود، چشمم سوت و کور بود، کاش زمان باز برگرده به عقب، احساس بد زمین دور بود، تا وقتی بد بودی حال خوش داشت این روزهای قشنگ و بی تکرار، حیف دیگه ورق برگشت دیگه نمیشه به عقب برگشت... ، این جملات بخشی از ترانه مشترکی بود که غلام کویتی پور و پریچهر 13ساله خواندند. اقدامی که سبب تعجب همگان شد اما وقتی تصویر این ترانه خوانی را دیدند که کویتی پور با لباس مشکی در ...
جاده ای از ویرانه های تباهی به صالح آباد
تشکر کنم. با این که پدر و مادرم می گفتند مرا رها کند اما ماند به پای من. هیچ وقت فراموش نمی کنم. ابوالفضل که قبل از اعتیاد هم صنعتکار بوده و قاب دوچرخه تولید می کرده حالا کارهای بیشتری یاد گرفته و منتظر روزی است که سرمایه ای به دست بیاورد تا مغازه یا تولیدی خودش راه بیندازد. او تعریف می کند بعد از آخرین بار رفتن به کمپ و خسته شدن از زندگی گذشته سراغ دهیار رفته و از او خواسته کاری پیدا ...
ناگفته های دختر آیت الله بهشتی از پدرش
بود را هرس می کردیم؛ سؤال هایم را یک به یک جواب می داد؛ پر از سال بودم؛ او دوست فرزندانش بود. اتاقی دنج گوشه سالن جلب توجه می کند؛ اتاقی که دختر شهید بهشتی آن را بکرترین اتاق این خانه معرفی می کند؛ همان اتاقی که بعد از موزه شدن این خانه تندیس هایی از آیت الله بهشتی، آیت الله خامنه ای، آیت الله هاشمی، آیت الله موسوی اردبیلی، مهدی بازرگان و ... در آن خودنمایی می کند. ملوک السادات می گوید: اینجا ...
بیوگرافی کامل خاطره حاتمی + تصاویر
. در فیلم های سینمایی هم قرنطینه را خیلی دوست دارم. دخترم در آن فیلم نقش یک دختر سرطانی را داشت و موهایش را به خاطر بازی در ان نقش از ته تراشیده بود. یادم است اولین بار که خاطره را با موهای تراشیده دیدم واقعا ناراحت شدم و فورا به یاد مادرانی افتادم که فرزندانی با بیماری های سختی مانند سرطان دارند و بسیار متاثر شدم. در اولین اکران فیلم هم موقع تماشا مدام گریه می کردم و در فکر مادرانی بودم ...
با "رستم" بوکس ایران؛ از رینگ تا شاهنامه خوانی
ای آموزش ندیدم. * از چه زمانی بوکس را به صورت جدی در اولویت قرار دادید؟ شهریور 1335 زمانی که دیگر توان تحمل ناهنجاری های جامعه را نداشتم، بوکس را به صورت جدی آغاز کردم و یک سال بعد نیز قهرمان بوکس شدم. وقتی در خیابان می دیدم کسی به کسی زور می گوید، ناراحت می شدم، مثل زمانی که به محل کار پدرم می رفتم و می دیدم که رییس پدرم با فخر و مباهات با او رفتار می کند و همین رفتار و ...
قاچاق کودک در فضای مجازی
رگ شوند. زهرا محمدی یکی از نوزادان سال 72 است که پس از تولد به خانواده ای دیگر سپرده می شود " 18 فروردین 72 به دنیا آمدم، اما شناسنامه ام در تیر ماه همان سال صادر شده و این اولین سوالی بود که ذهنم را مشغول کرد، هر بار که از مادرم می پرسیدم، جواب درستی نمی گرفتم؛ اولین فرزند خانواده هستم و فقط یک خواهر کوچک تر از خودم دارم و الان یک دختر و یک پسر چهار ساله دارم که دو قلو هستند." ...
سرقت برای خرید مواد مخدر
به گزارش جهان نیوز ، محمد 24 ساله متهمی است که ادعا می کند برای کارکردن موتور سرقت کرده است. محمد در گفت وگو با میزان گفت: چند روز پیش یکی از هم محلی هایمان در میدان امام حسین (ع) سراغم آمد و گفت موتوری دارد که فعلا لازمش ندارد و به من پیشنهاد کرد که از آن استفاده کنم. وی افزود: من هم که بیکار بودم، از این پیشنهاد استقبال کردم و موتور را از او قرض گرفتم. این متهم ادعا ...
شهین مرا به خانه مجردیش برد/ عشق به سمانه را در آنجا فراموش کردم
به گزارش رکنا، مرد جوان در دایره اجتماعی کلانتری گفت: متأسفانه پدرم آدم بسیار خسیس و سخت گیری است و به خاطر کم لطفی هایی که در حقم کرد از او فاصله گرفتم و به دامان دوستان بی سروپایی پناه بردم که مرا به دام مواد مخدر انداختند. پدرم وقتی فهمید چه بلایی به سرم آمده است تصمیم گرفت دختر برادر خدابیامرزش را که خانواده ای مستضعف دارد برایم عقد کند تا هم از نظر هزینه های ازدواج بار سنگینی به ...
اندوه سردشت 33 ساله شد
ای می گفتند به درون رودخانه ها بروید یا خودتان را بشویید. یک ساعت از اصابت بمب گذشته بود که به توصیه بقیه به رودخانه رفتم. همین که وارد آب شدم به یکباره گر گرفتم. پوستم شروع به سوزش کرد و تمام تنم پر شد از تاول. آنهایی که از آب استفاده کرده بودند درد داشتند و صدای ناله تمام شهر را گرفته بود. می گفتند این کار باعث می شود گاز به ریه های مان نرود اما خیلی ها دیگر داخل آب نیامدند، البته نه آن زمان نه ...